زنان کارگر، کار مولد یا غیر مولد؟
این نوشتار در مارش جهانی طبقه کارگر جهانی، در روز اول ماه می به نقش زنان کارگر می پردازد.
زنان کارگر برای سرمایهدار، آفرینندهی نیروی کار هستند. به بیان دیگر، زنان طبقه کارگر، نیروی کار تولید میکنند. نیروی کار، خود آفرینندهی ارزش افزوده، سرمایه، انباشت سرمایه و دارایی طبقه سرمایهدار و نیز باز تولید و سوخت و ساز مناسبات سرمایهداری است. با همین دریافت از دانش مبارزه طبقاتی است که جایگاه زنان کارگر در مناسبات سرمایهداری نمایان میشود. آنگاه که از «زن کارگر» سخن میرود، بایستی دو مفهوم زن کارگر، یعنی زن در جایگاه کارگر و زنی که زن خانوادهی کارگر است را از هم باز شناسیم. زن کارگر، در فرایند کار، مستقیم در محل تولید، برای ارزش افزایی به کار گرفته میشود، و زن خانوادهی کارگر، زنی است که زن، مادر و یا خواهر کارگر مردی است که خود، به طور مستقیم در آفرینش ارزش افزوده پیوند ندارد، بلکه در خانه، در خدمت به مرد یا مردان کارگر خانواده، بازتولید بخشی از نیروی از دست رفته کارگر مرد را به دوش دارد، اما خود در استخدام کارفرما نیست و از همین روی دستمزدی نمیستاند. این بخش از زنان، برای زیست و بازتولید نیروی کار خود، با برخورداری سهمی از دستمزد کارگر مرد و زیر سرپناهی مشترک، مجال زیست مییابد. آشکار است که هر دو بخش این نیرو، زیر ستم دوگانه استبداد مناسبات سرمایهداری و مردسالاری کشانیده شدهاند. در هردو صورت، زنان کارگر در دو جایگاه گفته شده، نیروی کار تولید میکنند و همگی استثمار میشوند و در رابطه با مناسبات سرمایهداری، در تولید، توزیع، مالکیت و مفهوم بهره کشی سرمایهدار از آنان، عنصرها یا «اِلِمان»های طبقه کارگر را میسازند و به راستی سرچشمهی زندگی طبقه و جامعه به شمار میآیند. زنان کارگر چه بهسان مادر، نیروی کاری تولید کنند، یا اگر فرزندی نزایند، مادران زندگی هستند.
از این روی، با خدمتگذاری رایگان و بردهگی زن در سرمایهافزایی و بازتولید نیروی کار مرد کارگر، تئوری «کارخانگی» مفهومی نارسا و حتا سایه افکن بر نقش تولیدی و ارزش آُفرینی زنان طبقه کارگر میباشد. با کالا سازی زنان به عنوان نیروی کار ساختگی سرمایه ( زیرا که نوع انسان از آغاز سرشتی کالایی نداشته است)، بیش و پیش از همه در جامعه سرمایهداری زنان به خواری و سرکوب و بی حقوقی کشیده میشوند. با پیدایش جامعه طبقاتی از بردهداری تا کنون، زنان از جایگاه مادرسالاری، یعنی از رهبری جامعه در کمونهای نخستین، به فرش زمین کشانیده شدند و مورد سرکوب قرار گرفتند. مذهب و ضدانسانی تر از همه، دینهای ابراهیمی: یهودیت، مسیحیت و اسلام، زنان را خلع سلاح و از جایگاه رهبری جامعه، به جنس دومی فرودست افکندند، و آنان را گناهگارانی ازلی و ابدی اعلام کردند که همه عمر و در درازای تاریخ، تا آنگاه که به روایت قرآن، «سور اسرافیل» در شیپور خدا (الله) دمیده شود، باید کیفر ابدی یابند. این کیفر بردهدارانه، به جرم راهنمایی «آدم» به وسیله «حوا» به تجربه و آزمون خود، و فراخواندن آدم به سر ننهادن به فرمان و نهی الهی با خوردن میوه خرد و دانش آغاز میشود. این ایدئولوژی طبقاتی و به شدت ضدانسانی، پشتوانهی مالکیت بردهداران کهن تا مدرن و تا کنونی گردید که زن را بهسان ابزار تولید و مالکیت و ارث و تضمین مالکیت مرد و حاکمیت طبقاتی فرودست نشانیده شود.
تا آنجا که به وضعیت زنان در حکومت اسلامی بازمیگردد، شرایط زیست و هستی زنان حکومت شونده و بیش از همه زنان کارگر زیر ستم سرمایه و ایدئولوژی مذهبی و حکومت همخوان و ضروری شکل دلالی و کمپرادوری آن، فلاکتبار و ضد انسانی است. این مناسبات و ایدئولوژی حاکمیت اسلامی با فرماسیون سرمایهداری پیرامونی، در سوخت و ساز خود، زنان را بیش از همهی رشتهها در بخش خدمات و در کارگاهها با دستمزدهای بسیار نابرابر با مردان به بهره دهی کشانیده است. در ایران، زنان کارگر به سان کالایی ارزان و هرآینه قابل دستبرد و سوء استفاده قرار میگیرند و نیروی کار آنان بهمانند ارزانترین کالا تا حد رایگان و برده وار در سوخت و ساز سرمایه، به مصرف میرسد. برای فراهم آوردن این نیروی کار بردهگی، و راندن زنان در خانهها و کارگاهها و بخش خدمات سرمایه دلال، اواخر سال۱۳۸۸ لایحهی «ممنوعیت اشتغال زنان» به تعزیه گردانی روحالله حسینیان(معاون فلاحیان و آدمکش خونآشام)، منیره اخوان بیطرف، لاله افتخاری، زهره طبیب زاده و فاطمه آلیا و”عشرت شایق”ها، به تصویب رسید. این موجود هیولایی، نماینده رهبر از تبریز، و از تهران کاندیدای مجلس دهم، «عشرت» زاده ی بم کرمان، و پرورش یافته ی واقعی حوزههای اسلامی فقیه، همطراز فقیهان مرد از حوزه قم وکرمان که در ۲۹ آبان ۱۳۸۳ راه حل مشکل صدها هزار زن پرتاب شده به خیابانها رااینگونه اعلام کرد:
«اگر ۱۰ نفر از زنان خیابانی اعدام شوند، دیگر زن خیابانی نخواهیم داشت.» و بنا به آموزشهای اسلامیاش میگوید:« زن بدون خانواده یک ریال ارزش ندارد…،». این زنان آدمخوار، با چنین پیشینه و فرهنک و مذهبی، به بهانه «حفظ حرمت» زنان و پرهیز از «اختلاط زنان با مردان» لایحهای به مجلس سرمایه بردند و به تصویب رساندند تا حضور میدانی زنان را در جامعه ممنوع سازند. به اینگونه است که آمار بیکاری زنان افزون بر ۵۰ درصد است .
این نیروی عظیم دربند، اگر به شکستن نخستین حلقه زنجیر دست و پا، برآید در برآمد و خیزش جنبش کارگری و اجتماعی نیرویی سازمان مییابد که دین و حکومت و بنیاد سرمایهداری را به فروپاشی میکشاند. از این روی قرآن و آیات ضد زن برای بقا سرمایه و حاکمیتاش، ضرورت مییابند. برای آنکه بردهگان روی زمین و این نیرو کوچکترین امکانی برای حضور نیابند، بنیاد قرآن و حدیثها و تمامی زنجیرهای ذهنی به میان میآیند. به همین هدف، این همه مراسم افیونی مذهبی و عاشوراهای همه روزه و کربلاهای همهی جاها و ایامهای فاطمیه برای اشغال ذهنها و عزاها و مرثیهها و حسین کشانها و شعبدهها و عربدههای مداحان لات و لمپن و حوزه رهبری تاریکخانهی عظما ووو بر اسارت زنان تمرکز یافته و راستا دارند. پای نهادن زنان به میدان مبارزه، با هویت یابی و سازمانیابی زنان کارگر در جنبش طبقاتی است که چیزی آغاز میشود. و همین آغاز شدن است که سیل فراگیر میشود و آغاز این روانرود خروشان است که حکومت اسلامی از آن میهراسد. اگز زنان کمونیست، کلارا زتکین، روزا لوکزامبورگ، الکساندرا کولنتای، و النور مارکسها برای اولین حضور سیاسی زنان برای به دست آوردن حق رأی در ۱۵۰ سال پیش، پرچمدار حق رأی زنان شدند، برای همین حضور و نخستین حلقه برای ورود زنان به سیاست و خواست برابری سیاسی بود. در این راستا، برای نخستین بار، زنان و به ویژه زنان کارگر هویت و سازمان مییابند. با این ورود، زنان مستقلانه به میدان میآیند و خود با آزمون و خطا در می یابند که برای رهایی چگونه سازمان سیاسی و تودهای، و اندیشه سیاسی و فلسفهای لازم اند. در آن شرایط روزا لوکزامبورگ، کارزار حق رای زنان را،«پاشیدن بذر سوسیالیسم» مینامید. حکومت اسلامی نیز با تمامی کشتارها و سرکوبها و سنگسارها، و اسید پاشیها بر چهره و سینهی زنان، با همهی داغ ودرفشها، با تمامی اوباشان اجیر شده و لمپنهای زنانه و مردانهاش، با اعزام ۷ هزار مامور گشت «غیر محسوس» در خیابانهای تهران، میکوشد تا مبادا چیزی شروع شود . با شروع شدن حضور برابر زنان در عرصههای سیاسی، و اجتماعی و کار، نیروی عظیمی پای به میدان مبارزه طبقاتی می گذارد. به بیان روزا لوکزامبورگ: »خواستهایی همانند مشارکت در همهی امور، از انجمنها، نهادها، تظاهرات، تمامی حقوق طبقاتی و اجتماعی، خیابانها را به میدانهای مبارزه میلیونها زن تبدیل میکند و زنان کارگر، رزمجویانه و به پشتوانهی اعتماد به نفس فریاد میکشند» ما انسانیم و برای تعیین سرنوشت خویش به دست خود بهمیدان آمدهایم!
در ایران امروزین، حق الهی ولایت و حکومت اسلامی همانقدر منسوخ است که در دوران شبان رمگی هزاران سال پیش. زنان حکومتی، مرتجعتر از مردان مرتجعاشان در اردوی ارتجاع، مذهبی و سست بنیاد و هماننند برههای سر به راه ، «انگلهای انگلهای پیکر اجتماع» هستند. عملکرد زنان بورژوا و زنان حکومتی، تنها بازتولید طبقات حاکم است و بس. این زنان، جدا از نقش انگلی بر انگلهای حاکم، وابسته و نامولد، و بسان پارازیت جامعه میزیند.چه تفاوتی است بین احمدی نژاد،حسن روحانی و فلاحیان با فاطمه آلیا و خانم دستجردی و لاله افتخاری؟ خواست «برابری زنان با مرداندر تمامی شئون جامعه» برای زنان بورژوا، برابری در قدرت سیاسی و اقتصادی را میجوید. در این شعار و این خواست، تضاد طبقاتی در افق نیست. اما خواست برابری برای زنان کارگر، از تضاد طبقاتی عبور میکند و در جهت نفی مطلق این تضاد مبارزه میکند. از همین روی، حقوق سیاسی زن کارگر و زن بورژوا و حاکمیت، یکسان نیست. از همین روی زنان طبقه کارگر، رهایی خویش و همه زنان را در حل تضاد اصلی یعنی تضاد بین کار و سرمایه میبینند و سازمانیابی خود را نه در برابر مردان، بلکه در برابر طبقه و مناسبات حاکم دوش به دوش مردان کارگر، ضروری میدانند.