جنبش کارگری از دو منظر متضاد!

اینکه خفقان و سرکوب فعالین و پیشروان جنبش کارگری مانع اصلی تشکل یابی طبقه کارگر است واقعیتی است غیر قابل انکار، اما گرایش رفرمیستی در درون و بیرون این جنبش طبقه را در ایفای نقش موثرتر در دست یابی به خواست‌ها و دگرگونی شرایط فلاکت‌بار خویش و جامعه باز می دارد. گرایش‌هایی که نقش و جایگاه تشکل های مستقل کارگری در ایران را کمرنگ می‌بینند مطالبات کارگران و از جمله تعیین میزان دستمزد حداقل “سه میلیون و نیمی” که تشکل های کارگری در ایران طرح کرده اند را “زیاده خواهی” می‌خوانند و امر سازمان‌‌ یابی کارگران در حزب یا سازمان سیاسی و طبقاتی خویش را در برنامه ندارند.

روز جهانی کارگر فرصتی است که بار دیگر ار منظری سوسیالیستی کارگری بر نگرش بازدارنده پیرامون این سه نکته، یعنی امر سازمانیابی مستقل، مطالبات و امر تحزب‌یابی کارگران تاکیدی اجمالی نمود. ولی تردیدی نیست که باید پیرامون هر از یک از این نکات به طور مفصل به بحث و گفتگو پرداخت تا به گونه‌ای بایسته راهگشایی باشد برای جنبش کارگری که در مجال این مطلب کوتاه نمی گنجد.

تشکل های مستقل کارگری

تشکل‌های مستقل مدافع حقوق کارگران سالهاست علیرغم مانع تراشی، فشار، سرکوب و دستگیری پیشروان و فعالین آن، در شکل‌‌‌های مختلف خود را بر رژیم تحمیل کرده اند. وجود این تشکل‌ها در شرایط سخت امنیتی در ایران نشان داده است که با تلاش و از خود گذشتگی فعالین و پیشروان کارگری امر سازمانیابی جنبش کارگری با اتکا به نیرو و دخالت مستقیم کارگران امری عملی و امکان پذیر است.

فعالیت این تشکل‌ها در اشاعه آگاهی طبقاتی و فرهنگ تشکل یابی نقش برجسته ای در میان کارگران داشته است. آنها نقش مهمی در معرفی جنبش کارگری به افکار عمومی جهان و جلب حمایت طبقه کارگر جهانی و تشکل ها و نهادهای بین المللی کارگری فراهم آورده اند و اعتماد به نفس جنبش کارگری را بالا برده اند. تشکل‌های مستقل کارگری در ایران علیرغم اینکه هنوز به حد کافی بر تشکل های محیط های کار و تولید متکی نیستند و علیرغم  اینکه در برگیرنده گرایش‌ها مختلف در درون خود هستند، اما تا حد قابل توجهی توانسته اند روی پاره ای از مسائل مهم و مطالبات طبقه که خود را در قطعنامه های مشترک روز اول ماه مه، مسئله تعیین دستمزد و … نشان داده در کنار هم قرار گیرند. این تشکلات توانسته اند با معرفی چهره ها و پیشروانی که جهانی شده اند، با شجاعت و فداکاری حتی از درون زندان های رژیم کیفر خواست طبقه کارگر را بعنوان مهمترین حرکت اجتماعی در ایران نمایندگی کنند.
اما سرکوب و ایجاد مانع و سختی بر سر راه فعالیت این تشکلات تنها از طرف دستگاه های سرکوب رژیم و کارفرماها نبوده، بلکه از طرف بخشی از طرفداران چپ رفرمیست بیرون و گرایش رفرمیستی درون جنبش کارگری نیز نقش مخرب و بازدارنده‌ای در برابر جنبش‌کارگری و تشکل‌‌های مستقل و سازمانیابی طبقه‌کارگر داشته‌اند. نادیده گرفتن نقش و جایگاه این تشکل ها و عدم دفاع پیگیرانه مدافعان و طرفداران چپ و جنبش کارگری  از آنها، یکی از نکاتی است که می باید مورد سئوال باشد که چرا بعضی از  جریانان چپ با اکراه به آنها برخورد می کنند؟ چرا شعارها  و مطالبات آنها که تبلور خواست و مطالبات طبقه کارگر با افق رهبری سیاسی طبقه در تحولات سیاسی جامعه است با ارزیابی های “کارشناسانه” روشنفکران مستقل که فردیت شخصی را بر تشکل یابی کارگری ترجیح می دهند، جایگرین می شود؟ چرا تلاش صمیمانه و جانبدارانه برای به ‌هم نزدیک کردن این تشکل ها در راستای ایجاد تشکل سراسری و چترگونه کارگری یاری نمی شود؟!

پاسخ به این تردید بدون شک از ندیدن و نشناختن ظرفیت ها ی این تشکل ها و نهادها با هر نقد و ارزیابی از کارکرد، گرایشات درونی و نقش و جایگاهشان داشته باشیم، نیست، بلکه از نگرش راست روانه بعضی از نیروهای چپ سرچشمه می گیرد. اثبات این کم توجهی را می توان در پارامترهای دیگری از جمله مطالبات و  تحزب یابی کارگری  می توان به عینه مشاهده کرد.

حداقل دستمزد

کتمان مطالبات تشکل های کارگری در ایران از جانب گرایشی در میان نیروهای چپ  بویژه روی  مسئله “تعیین حداقل دستمزد” بعنوان یکی از عرضه های مهم رویارویی طبقه کارگر در مقابل رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی،  صاحبان کار و ثروت و بوروژازی حاکم در ایران در  اوضاع جاری سیاسی جامعه بویژه بعد از توافقات موسوم به “برجام”، یکی از نمونه های دیگر گرایش تقلیل گرا و امکان گرا است. گرایشی که صرفنظر از نیات صاحبان آن در قطب چپ، رفرمیسیم لیبرالی را تقویت می کند. این گرایش نمی خواهد مبنایی که حداقل ۱۳ نهاد و تشکل کارگری در داخل کشور مبنی بر حداقل دستمزد “سه و نیم میلیون تومانی” طرح کرده اند بپذیرد و آن را زیاده خواهی می بیند!

همه می دانیم که مکانیزم های تعیین حداقل دستمزدها در ایران با جوامع متعارف سرمایه داری فرق می کند. آمار و ارقامی که رژیم برای نرخ تورم ارائه می دهد واقعی و قابل اعتماد نیستند. در این جامعه مصاف کار و سرمایه، به مانند تمام جوامع بورژوایی، یک مصاف سیاسی و طبقاتی است. سطح تورمی که رژیم نشان می دهد، پایه‌ی آماری قابل اتکایی ندارد. در ایران برای تعیین حداقل دستمرد نمی توان به درآمد متوسط سالانه رجوع کرد چون این ارقام، نه متوسط دارایی بلکه در بهترین حالت متوسط تولید است. در ایران که دزدی و چپاول و فرار از پرداخت مالیات توسط شرکت های وابسته به سپاه و صاحبان سرمایه در بخش خصوصی امری عادی است، اتکا به آماری که نشان دهنده متوسط درآمد سالانه باشد مقدور نیست. در جامعه ای که بعد از لغو تحریم ها، باز رژیم و سرمایه داران می کوشند، میزان دستمزدها را در همان سطح ۴ برابر پایین تر از خط فقر نگه دارند، خواست افزایش دستمزدها اقدامی حیاتی برای بسیج مبارزاتی کارگران است.

از این روی به حق تشکل های کارگری موجود در ایران از تعیین دستمزد بر اساس نرخ تورم عبور کرده اند و افق جدیدی فراروی طبقه و جامعه قرار داده اند. بحث در این رابطه قبل از اینکه بحث روی اعداد و ارقام مقدور یا غیر مقدور باشد، کیفر خواست طبقه ای است که نان و سفره خالی و زندگی اش از جانب سرمایه دارن به گرو گرفته شده و می خواهد در برابر سیاست ریاضت اقتصادی تحمیلی و برنامه‌ریزی شده سرمایه دارانی که در اوضاع جدید بعد از برجام می خواهند شرایط جلب و رشد جهان سرمایه داری را بر گرده طبقه کارگر ایران پیش ببرند ایستادگی می کند. از این روی دفاع نیروهای چپ و کمونیست  از این خواسته نه تنها نمی تواند و مجاز نیست از شعار و مطالبه تشکل های کارگری موجود در ایران عقب تر باشد، بلکه باید با اطمینان یاری رسان شرایط دلخواه‌‌تری برای زندگی کارگران در این جامعه باشند. گرایشی که این رویارویی اجتماعی و طبقاتی را نمی بیند و بحث را تا سطح یک خواسته صنفی و آنهم بر روی داده ها و  پارامترهای غیر قابل اتکا رژیم تکیه می‌کند، عملا با بخش پیشرو طبقه کارگر فاصله گرفته است.

تحزب یابی کارگری

امر تحزب یابی کارگری، افقی است که پیشروان کارگری به منظور دفاع از دستاوردها، رهنمودها،‌ نقد و موجودیت تشکل های مستقل کارگری می‌باید بطور جدی مورد نظر داشته باشند. تشکل های مستقل کارگری بدون داشتن این افق و بدون برخورداری از آگاهی طبقاتی از ستاد رهبری و پیشاهنگ سیاسی و طبقاتی نمی توانند در تند پیچ های سیاسی و در اوضاع خطیر سیاسی از دستاوردها و تعیین سرنوشت خود به دست خویش،‌دفاع کنند. این تجربه را هم در انقلاب ۵۷ در ایران داریم و هم در سایر جنبش هایی که در سال های اخیر در بخشی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بوقوع پیوست.

در همه این تجارب علیرغم اینکه طبقه کارگر نیروی اصلی و محرکه جنبش های اجتماعی بوده است اما در فقدان ستاد رهبری سیاسی اش نتوانست منافعش را پاسداری کند و طبقه قربانی خواست‌ها و پروژه‌‌های سرمایه شد و مانند همیشه،‌نقش پیاده نظام جناح‌ها و برنامه‌‌های سرمایه جهانی بازی کرد.

اگر چه بر استقلال تشکل های کارگری از دولت و کارفرما تاکید هست، اما در عالم واقع این تشکل های مستقل کارگری نمی توانند از افق سیاسی و احزاب سیاسی مستقل باشند. اگر چه این تشکل ها از جنبه تشکیلاتی و حقوقی و مالی مستقل عمل می کنند، اما به لحاظ سیاسی ممکن است تحت تاثیر سیاست ها‌ی احزاب از حزبی رفرمیستی و بورژوایی گرفته تا حزب کمونیست طبقه کارگر آنهم از نگاه مارکس و انگلس و مانیفست،‌یعنی سازمان سیاسی انقلابی طبقه، قرار بگیرند. برخورداری طبقه کارگر از سازمان سیاسی خود جدا از اینکه حق طبیعی آنها، بلکه یک نیاز مبارزاتی نیز هست. حزبی که از آن کارگران است و از اعتماد کارگران پشتوانه می‌گیرد و خود پشتوانه و نور افکن طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی است. حزبی که به تشکل‌ها جدا از نام شورا،‌سندیکا، مجمع عمومی یا هرنام دیگری که داشته باشند،‌ نهادهای توده‌ای طبقه ‌هستند و بر پرجم خود جدا ازخواست‌‌های روزمره، ماهیت مناسبات مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو آن را نگاشته است. با این نگاه، نه تنها این تشکل ها را به “حیات خلوت” احزاب تبدیل نمی کند، بلکه ایده ستاد رهبری سیاسی و طبقاتی را در میان کارگران رشد می دهد. سرمایه داران و صاحبان کار در همه سطوح از طریق احزاب سیاسی و نهادها و سازمان های کارگری و طبقاتی شان در سیاست دخالت می کنند و با سیاست های رفرمیستی شان جنبش کارگری را مهار می کنند. در این صورت چرا نباید احزاب چپ و کمونیست تحزب یابی کارگری را برای رادیکالیزه کردن مبارزات آنها در راستای احقاق حقوق شان در دستور کار نداشته باشند. گرایشی که این حق را از کارگران می گیرد خواسته یا ناخواسته تقلیل گرایی و سندیکالیسم و رفرمیسم را در جنبش کارگری فرا روی کارگران قرار می دهد. برخورداری تشکل های کارگری از این حق به عنوان مکانیزمی جهت دخالت در سیاست مطلقا سوخت و ساز این تشکلات را زیر سئوال نمی برد، چرا که این امر مطابق اساسنامه و موازین داخلی و مستقل خود این تشکل ها پیش می رود.

پرورده شدن رهبران و فعالین کارگری بر متن مبارزات جاری کارگری که  با آگاهیشان بر منافع دراز مدت جنبش کارگری  با افق و  استراتژی سوسیالیستی و مرزبندی روشنی با گرایشات رفرمیستی درون جنبش کارگری دارند، امر تحزب یابی را بیشتر از هر زمانی ممکن کرده است.  رشد این پروسه با دخالت مسئولانه در مبارزات و اعتراضات جاری  و  با پافشاری بر سیاست های رادیکال و سوسیالیستی درون جنبش کارگری مقدور ،‌حیاتی و امر ماست. رشد این راهکار می تواند هم نقش تاریخی  طبقه کارگر را در تحولات آتی تضمین کند و هم این طبقه را قادر خواهد ساخت که جنبش های اجتماعی دیگر را با خود همراه سازد و  هم با پروژه های سیاسی بخش های مختلف اپوزیسیون بورژوایی ایران برای نقل و انتقال قدرت از بالا با اتکاء به دخالت قدرت های امپریالیستی شناسایی کرده و مخالفت کند، و  دسیسه‌ها و تلاش‌های آنها برای به بیراهه بردن جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی را خنثی نماید.

از این روی تعدادی از فعالین چپ و کارگری که با پوشش نقد از سبک کار این یا آن جریان سیاسی، تشکل های کارگری “مستقل از احزاب” را مطرح می کنند، هر نیتی که داشته باشند، طبقه را از افق ستاد رهبری کننده سیاسی و حزب طبقاتی اش محروم می کنند و  آنها این “ایده” را در هر زرورق “کارگر کارگری” هم بپیچند، عملا به تقویت گرایش رفرمیستی درون جنبش کارگری ‌یعنی به بقا سرمایه‌داری خدمت می کنند.

کلام آخر:

همانگونه که فشرده بر سه پارامتر مورد بحث تاکید کردیم، اینک ما شاهد دو نگرش عمده و متقاوت در رابطه با حیاتی ترین و مهمترین مسائل جنبش کارگری مانند تشکل های مستقل کارگری، مطالبات و تحزب کارگری قرار داریم. این نگرش ها امری تازه در جنبش کارگری ایران نیستند و با هر درجه از اعلام وفاداری و قسم خوردن بر منافع و مصالح جنبش کارگری، در عمل از دو استراتژی سوسیالیستی و رفرمیستی به امر طبقه کارگر در جامعه ایران نگاه می کنند.

پیشروان و رهبران جنبش کارگری اگر چه در مقابل رژیم و کارفرما مجبورند به شکلی در مقابل گرایش راست روانه و رفرمیستی درونی خود به گونه‌ای دیگر عمل کنند و به سود کل طبقه و جنبش  دور اندیش باشند، آموزش دهی کنند و بیایند و با هم در محل  کار و زندگی در سنگری مشترک قرار گیرند، اما این همسنگری نباید مانعی برای نشان دادن ناکارآیی‌ها و تخریب‌گری‌های راهکارهای سندیکالیستی و رفرمیستی درونی آنها باشد.

.