کور راه های پناهندگی

کور راه های پناهندگی
یک توصیه ی کاملا جدی و رفیقانه به کسانی که هنوز مهاجرت نکرده اند
شایعات ابلهانه ی زیادی در میان مردم در کشورهای جهان سوم پخش می شود که گویا آلمان برای ۵۰ هزار افغان و یک میلیون سوری و غیره جا رزرو کرده است و این ها کافی است خود را به این کشور برسانند، بعد فورا قبولی گرفته و به انان خانه و امکانات داده می شود. این شایعات هیچ اساسی ندارد و در حال حاضر تمام احزاب سیاسی در المان به جز نیروهای معدودی مانند احزاب چپ و کمونیست و ا انارشیست و انتی فاشیست و کمونیست ها، تمام احزاب سیاسی محافظه کار مستقیم و غیرمستقیم ( شرمگینانه ) با وارد شدن پناهجویان به این کشور مخالفت می کنند. از نقطه نظر من به عنوان یک کمونیست و مدافع پیگیر حقوق پناهندگی و انسان این حق طبیعی هر کس است که در چارچوب کشورهای مختلف بدون هیچ گونه کنترلی رفت و امد داشته باشد، اما واقعیت این طور نیست و بورژوازی و ناسیونالیسم و دولت ملت و فاشیسم این حق را از اکثریت انسان ها بخصوص انسان هایی که امکانات مادی ندارند، به کلی سلب کرده است و به همین دلیل کم نیستند کسانی که حاضرند راه های پر خطر را برای مهاجرت برگزینند. توصیه ی شخصی من به عنوان کسی که خود با گوشت و پوست و استخوان مشکلات و معضلات پناهنده شدن و مهاجرت را لمس کرده است و “پی” توحش فاشیستی و تبعیض نژادی و طبقاتی از جانب دولت های اروپای و فاشیسم اروپایی را به تن خود مالیده است، به تمام کسانی که مشکلات سیاسی یا امنیتی جدی ندارند، این است که مهاجرت نکنند. اگر کسی امکان فعالیت سیاسی در ایران، افغانستان، عراق و غیره را دارد به هیچ وجه مهاجرت نکند. کسی که می خواهد به صورت جدی فعالیت سیاسی کند، نمی تواند در جامعه یی که بیست سال برای “انتگره شدن” در ان نیاز دارد، تازه اگر ان هم در گروه های قومی قبلیه ی و خانوادگی خود منزوی نشود، در کشور خود بماند و انجا سنگی بر روی سنگ قرار دهد به جای اینکه فرار را به قرار ترجیح دهد.
اگر کسی می خواهد تغییری به نفع یک زندگی بهتر داشته باشد، لازم است در کنار دیگر هم طبقه یی هایش علیه دولت کشور خود قیام کند. بی دلیل نبود که مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست اعلام کردند که پرولتاریای هر کشور باید قبل از هر چیز کار را با بورژوازی کشور خود یکسره کنند و این از نظر من بزرگترین وظیفه ی انترناسیونالیستی طبقه ی کارگر است که به جنگ بورژوازی کشور خود برود.
من به شخصه با موسسات مدافع حقوق پناهندگی کار می کنم و شغل من کمک به رفع مشکلات پناهندگان است و از نزدیک با این مسائل در تماس هستم و بیشتر از هر کسی در جنوب المان و بخصوص در شهر هایدلبرگ با این مسائل اشنایی دارم. مراحل مختلف پناهندگی به شدت طاقت فرسا و تبعیض امیزند. شما به عنوان پناهنده در ماه های اول تنها یک کاغذ دریافت می کنید و این کاغذ کارت شناسایی شماست. اگر در جایی این کاغذ را در بیاری و نشان دهی به صورت اتوماتیک مورد تبعیض و قضاوت راسیستی قرار گرفته می شوید. سرپناه های اولیه پناهندگی غیر قابل استفاده برای حیوان هم هستند ولی شما باید حداقل شش ماه در این کمپ های پناهندگی زندگی کنید. در بسیاری از مواقع صدها و بعضا بالای هزار نفر در سالن های ورزشی پارتیشن بندی شده زندگی می کنند و فاصله ی شما تا همسایه تان تنها یک گونی است. این وضعیت برای خیلی ها غیرقابل تحمل است و بی دلیل نیست که مهاجران زیادی از کشور جنگ زده ی افغانستان به درخواست خود به افغانستان جایی که نه دولت وجود دارد و نه امنیت بر میگردند. اکثریت قریب به اتفاق پناهجویانی که به اینجا امده اند دار و ندارشان را به امید رسیدن به یک دنیای بهتر و زندگی بهتر فروخته اند، بدون اینکه کوچکترین اطلاعی از وضعیت کشور میزبان، از وضعیت کشمکش های سیاسی در کشورهای اروپایی، از عروج راسیسم و فاشیسم در اروپا در کالبد پارلمانتاریستی ان داشته بوده باشند.
کم نیستند کسانی که بز و گوسفند و زمین و باغ و ماشین و خانه و کپسول گاز و یخچال و فرغون و غیره را حراج کرده اند تا پول امدن شان به اروپا را تهیه کنند و به امید رسیدن به “بهشتی” که “مادر ترسای قرن” “ماما مرکل” وعده اش را داده بود، خود را به دریای بیرحم سپرده و کودکان شان را در اب های مدیترانه و اژه به غرق شدن داده و یا با صد بار مردن و زنده شدن در مرزهای مقدونیه و صربستان و غیره و مورد تجاوز و خشونت قرار شدن از جانب پلیس و قاچاقچی و غیره روح و روان شان نابود شده است و اینجا سال ها در یک شرایط روحی روانی دراماتیک به سر خواهند برد.
کودکان خانواده های پناهجویی را می بینم که از لحاظ روحی روانی به کلی نابود شده اند و دیگر هیچ لذتی از کودکی خود نخواهند برد. به قول رفیقی این کودکان اصلا کودکی نکرده اند.
خانواده های ایزوله شده یی هستند که سال ها امکان ورود به جامعه ی جدید را ندارد و حتی سال های سال باید در انتظار یک کلاس زبان در سرپناه های پناهندگی انتظار بکشند.
کسانی که مشکلات سیاسی و زندان و شکنجه را در کشور مبدا تجربه کرده اند و به جای صبحانه باتوم خورده اند، ناچارند و می توانند این شرایط طاقت فرسا را تحمل کنند، اما کسانی که به قول خود در “ناز و نعمت” بزرگ شده اند و همچون گوسفندی در این اجتماع زندگی می کنند و فاشیسم را درک نکرده اند و چیزی از سیاست نمی دانند، چطور می توانند این شرایط سخت و نفس گیر را تحمل کنند.
بی شک این حق هر کسی است که یک زندگی انسانی، فارغ از ستم و بهره کشی، فارغ از تبیض نژادی و جنسی و جنسیتی را تجربه کند، اما نباید شک کرد که تبعیض نژادی و جنسی و سرکوب اگر در اروپا با کشورهای دیگر قابل مقایسه نباشد، به شکل سیستماتیک تر اجرا می شود. کم نیستند احمق هایی که این سرکوب سیستماتیک و فاشیسم و راسیسم ساختاری و دولتی را ازادی می خوانند!! کسی که تعریف آزادی را نمی داند، چطور می تواند تعریف راسیسم و فاشیسم و فاشیسم ساختاری را بفهمد.
اکثریت قریب به اتفاق شهروندان المانی مخالف مهاجرت هستند و در کشورهای دیگر اگر وضعیت بدتر از المان نباشد بهتر نیست. تصور عمومی مردم در جامعه این است، که پناهجویان برای سوء استفاده از سیستم تحقیر امیز سوسیالی این دولت ها به این کشورها مهاجرت کرده اند. کمتر افراد و نیروهایی هستند که یقه ی سرمایه داران انگل که خون نه تنها شهروندان المانی بلکه خون کارگران دیگر در اقصی نقاط مختلف جهان را به شیشه کرده اند را بگیرند. اغلب قربانی و جانی با هم اشتباه گرفته می شود. در این وضعیت یک سرمایه دار خونخوار که سرمایه اش را از طریق دزدی قانونی به دست اورده است را قربانی و پناهجویان بیچاره یی که اغلب از دست سیاست های جنگ افروزانه ی سرمایه داری غرب و صدور نئولیبرالیسم فاشیستی گریخته اند را جانی و خطرناک به حساب می اورند.
عروج فاشیسم نئولیبرال در المان در قالب حزب الترناتیو برای المان و در هلند در قالب حزب ویلدرز و در سویس و اتریش در قالب احزاب فاشیست و ناسیونالیست و نئولیبرال، در سال های گذشته واکنشی بیمارگونه به قربانیان جنگ یعنی پناهجویان است. پناهجویانی که همانطور که گفته شد به خاطر سیاست فاشیسم نئولیبرالی غرب در خاورمیانه و تلاش این کشورها برای نئولیبرالیزه کردن بیش از پیش اقتصاد کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا، به اروپا به صورت اجباری مهاجرت کرده اند.
در خاورمیانه تروریست ترین و فاشیست ترین دولت ها با غرب رابطه ی بسیار دوستانه دارند. نمونه ی روشن این امر دو کشور ترکیه ی فاشیستی و عربستان سعودی، مرکز صدور تروریسم فاشیستی اسلامیستی است. این دو کشور نزدیک ترین دوستان امریکا و غرب هستند ولی هر کشوری که حاضر نبوده است برنامه های اقتصادی خود را با الگوی نئولیبرالی دیکته شده از طرف بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تنظیم کند، سریعا تهدید به حمله ی نظامی شده است و یا با خاک یکسان شده است.
انگار امریکا و غرب به خاطر اینکه دارنده ی اقتصاد قوی و تسلیحات نظامی پیشرفته هستند، این حق و “مشروعیت” را دارند که هر کشوری را به جنگ تهدید کنند و تروریسم “قانونی” را به اقصی نقاط جهان صادر کنند. در امریکا میلیون ها سرباز با وعده ی دریافت بورسیه ی تحصیلی و برای اینکه امکان تحصیل پیدا کنند اماده ی اعزام به جنگ هستند. دولت های اروپایی، از فرانسه و ایتالیا و بریتانیا و فرانسه و هلند و المان گرفته تا دیگر کشورها همواره در کنار امریکا در جنگ ها و قتل عام غیر نظامیان در خاورمیانه شرکت کرده اند. دولت فاشیست ترکیه تمام امکانات و تجهیزات نظامی و لجستیکی داعش را از خاک خود بدون کوچکترین مشکلی به دست فاشیست های اسلامی داعش می رساند و غرب در این وضعیت چشم خود را بر این مساله می بندد. بر همگان روشن است که امریکا در تاسیس داعش به عنوان الترناتیوی علیه هژمونی جمهوری فاشیست اسلامی و برای براندازی بشار اسد دست داشته و از این نیروی وحشی و فاشیست بهره گرفته است. زمانی که داعش قوی شد و دیگر خط امریکا را نمی خواند امریکا دست به دامان ی پ گ و احزاب و نیروهای کرد در کردستان عراق شد، تا بتواند داعش را تضعیف کند و اجازه ندهد مرزهایی که امریکا برایش تعیین کرده بود را پشت سر بگذارد، اما امریکا و غرب هیچ گاه رابطه ی خود را به صورت مستقیم و غیر مستقیم با داعش قطع نکرده و نمی کنند و اتفاقا دولت های غربی از فروشندگان اصلی اسلحه به داعش یا متحدان داعش هستند و همچنین نفت مفت داعش را از طریق ترکیه خریداری می کنند.
در این وضعیت بحرانی خاورمیانه انسان های زیادی که الزاما مشکلات سیاسی نداشته و ندارند و به هیچ وجه تحت تعقیب پلیسی نبوده و نیستند، با موج پناهجویان سوری وارد اروپا شده و به امید رهایی دار و ندارشان را به مزایده گذاشته اند. مدتی پیش یک عکس در فیس بوک منتشر شد که یک راننده ی ایرانی روی شیشه ی تاکسی اش نوشته بود: “درست شد شد نشد می رم المان!” یک پناهجوی افغانستانی چند روز پیش به من گفت که من در افغانستان جزو طبقات مرفه بودم ولی همه چی ام را به حراج گذاشتم به امید اینکه اینجا بتونم زندگی بسیار بهتری را دست و پا کنم، ولی در مسیر رسیدن به اروپا صد بار تا حد مرگ رفتم و به غلط کردن افتادم و می خواستم در مسیر حرکت چندین بار برگردم. گفت که شنیده ام انجلا مرکل گفته است که برای پنجاه هزار شهروند افغانستانی جا رزرو کرده و من هم به این امید امده ام!! امیدی که در اولین روزها به ناامیدی مطلق تبدیل شد!
من درک می کنم که مردم شدیدا زیر فشار هستند در ایران و افغانستان بسیاری از مردم شام شب ندارند. خیلی ها باید شب تا صبح گرسنه بخوابند و خیلی ها باید کمربندهایشان را سفت و سفت تر کنند، اما در این شکی نیست ۹۹ درصد کسانی که باید پناهجو شوند، عملا امکان مالی مهاجرت حتی از مسیر قاچاق را ندارند. انانی که بدون هیچ قید و شرطی باید به عنوان پناهنده پذیرفته شوند، در قبرستانی به اسم ترکیه دارند می پوسند. چند میلیون سوری در ترکیه و لبنان و عراق و ایران و دیگر کشورها به سر می برند و عملا هیچ مدیایی راجع به وضعیت انان گزارش نمی دهد. پناهندگان سیاسی زیادی هستند که سال های سال است در ترکیه در انتظار جواب به سر می برند و با بدترین شرایط اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند، ولی امکان جور کردن پانصد یورو را نداشتند که بتوانند با پناهندگان عراقی و سوری در ماه های گذشته حرکت کنند و خود را به اروپا برسانند. کسانی که بلاخره با هزار و یک بدبختی رسیده اند و دوستان و خانواده و بستگانش را از دست داده اند، نفری حداقل چند هزار دلار هزینه کرده اند. از ۳ هزار و بعضا تا ۲۵ هزار دلار برای هر نفر. کسی که برای یک خانواده ی ۱۷ نفری نفری ۱۰ هزار دلار پرداخت کرده است می توانسته با همان پول در نقطه یی از کشور خود سرمایه گذاری کند و به مراتب موفق تر باشد، ولی به دست اوردن این مبلغ در اروپا نیازمند ۱۵ سال بردگی مزدی با سخت ترین و وحشیانه ترین شکل ممکن است.
بنابراین توصیه ی من به عنوان کسی که در این زمینه مشغول کار است به تمام کسانی که واقعا مشکل سیاسی ندارند و مرگ انان را تهدید نمی کند این است که به جای تحمل تحقیر و بردگی و توهین راسیستی و فاشیستی در کشور خود زندگی کنید و انجا برای یک زندگی انسانی تر و شرافتمندانه تر مبارزه کنید، مبارزه هم نمی کنید، یک زندگی شرافتمندانه داشته باشید و برای به دست اوردن پول مزدور دولت نشوید.
پناهندگی و مساله ی انتگراسیون (همبستگی)
انتگراسیون یا انتگریشن یا همبستگی یکی از غلط انداز ترین و احمقانه ترین مفاهیمی است که روزانه هزاران بار تکرار می شود. سوال این است که چه کسی انتگره شود؟ جواب این است پناهجو؟ پناهجو باید کجا انتگره شود و با چه کسی؟ در جامعه ی اروپایی و با فرد اروپایی؟ اما سوال دیگری که پیش می اید این است که ایا یک پناهجوی ایرانی، افغانستانی و یا عراقی می تواند با بروکرات ها و سرمایه داران المانی انتگره شود و بداند که سبک زندگی انان چطور است؟ جواب خیر است. پس پناهجو در کدام جوامع و اجتماعات انتگره شود؟ ایا انتگره شدن یک پناهجو که به ضعیف ترین لایه های طبقه ی کارگر تعلق دارد با سرمایه دارن جنتلمن و تکنوکرات ها ممکن است؟ مسلم است که نیست، بنابراین باید اتحاد طبقاتی طبقه ی کارگر بیکار و در حال کار، بومی و غیره بومی را جایگزین مفهوم غلط انداز و احمقانه ی همبستگی کرد، چون همانطور که گفته شد، همبستگی تنها در بعد طبقاتی ان ممکن است و نه در بعد فرا طبقاتی!
اما در مورد خود پناهجویان
بخش عظیمی از پناهجویان متاسفانه هیچگاه شانس این را پیدا نکرده اند که وارد مدرسه شوند و اصلا خواندن و نوشتن به زبان کشور خودشان را هم بلد نیستند. من به عنوان کسی که به صورت داوطلبانه هفته یی دو جلسه به دانشجویان زبان المانی تدریس می کنم، بیش از هر کسی این را درک میکنم که تدریس قواعد زبان نسبتا سخت المانی به پیرزنی که هیچگاه در زندگی مدرسه نرفته است تا چه اندازه مشکل است. مشکل اما تنها این نیست. اکثریت قریب به اتفاق این انسان ها سال های سال با فرهنگ جوامع خود زندگی کرده اند و هنوز روح و روانشان را در جوامع خود به جا گذاشته اند و تنها جسد و جنازه ی متحرک انان در جامعه ی اروپایی زندگی می کند. بسیاری از اینها نه تنها مذهبی اند، بلکه شدیدا سنتی هستند و به هیچ وجه حاضر نیستند فرهنگ جوامع خود را کنار بگذارند. این فرهنگ برای انان تبدیل به “هویت” و کارت شناسایی شده است. احساس می کنند اگر در مقابل جامعه ی جدید از “هویت” ملی، مذهبی، قومی خود دفاع نکنند، کل وجودشان نابود شده است. طرف مقابل این وضعیت جامعه ی جدید هم به جای اینکه یک فرهنگ عام و بین المللی و انیورسال را تبلیغ کند، مستقیم و غیر مستقیم الگوهای اخلاقی و رفتاری مسیحیت را در قالب جشن ها و مراسم ها و روزهای تعطیل و غیره بازتولید می کند و عدم وجود روشنگری و تبلیغات رادیکال علیه تمام مذاهب به صورت سیستماتیک از طریق دولت یا دانشگاه و مدرسه و غیره در جامعه ی میزبان و پوئن دادن به مسیحیت و کلیسا برای تعرض به زندگی خصوصی پناهجویان، این قشر ضعیف جامعه را در یک موقعیت تدافعی قرار داده است. البته ناگفته نماند کم نیستند ایرانیانی که با کله در فاضلاب مسیحیت شیرجه می برند و هنوز از توالت اسلامی بیرون نیامده اند، با اب مقدس ارتجاع مسیحی که ششصد سالی از اسلام عقب تر است، غسل تعمید می کنند. هر پناهجویی با هر انگیزه یی که اغلب انگیزه های کاملا مادی و فرصت طلبانه است، مسیحی شده باشد، شخصیتی شدیدا متعفن دارد و باید افشا شود.
پناهجو مرز بین “انتگراسیون” و اسمیلاسیون
از یک طرف همانطور که گفته شد شب و روز در شبکه های اجتماعی، در رادیو و تلویزیون از انتگراسیون صحبت می شود و از طرف دیگر انسان ها به صورت سیستماتیک از جانب همین نیروها، رسانه ها و دولت ها و احزاب مورد تبعیض قرار گرفته می شوند و هویت انان به عنوان انسان انکار می شود. برای نمونه شما به عنوان پناهجو امکان ندارید که محل زندگی خود را بدون اجازه ی دولت ترک کنید. به عنوان پناهجو و حتی سال ها بعد از قبولی امکان نداری در سرنوشت سیاسی خود سهیم باشید. به عنوان پناهجو تا زمانی که شهروند نشده باشی حق نداری در انتخابات شرکت کنی. به عنوان شهروند و انسان کامل به رسمیت شناخته نمی شوید و همیشه نصف انسان هستی و شاید پایین تر هم از نصف انسان. این تبعیضات به حدی وحشتناک است که هر ابله یی متوجه ان می شود، اما بسیاری از انسان ها سعی می کنند این مساله را به طور کل نادیده بگیرند و فراموش کنند که اصلا چنین تبعیضاتی وجود دارد.
این انسان ها همانطور که گفته شد هویت انسانی شان انکار می شود و از طرف دیگر عملا موانع بسیار سختی پیش روی انان برای جذب در جامعه ی جدید و در میان هم طبقه ی هایشان وجود دارد. این مساله باعث می شود که پناهجویان به فرهنگ جامعه ی خود بیش از پیش روی بیاورند. کسانی که دین و مذهب را در جوامع خود جدی نمی گرفتند و یا اصلا به مسائل نژادی اهمیت نداده و یا بسیار کم اهمیت می دانند، در جامعه یی که شب و روز از “انتگراسیون” انان صحبت می کند، به خاطر سیاست اسمیلاسیون این جامعه به حدی به فرهنگ قدیمی خود می چسپند که به قول کردی انگار عسل کوهستان را درون درخت گردو پیدا کرده اند. فرهنگی که این پناهجویان به ان می بالند مانند مسلمان بودن، ایرانی بودن، کرد بودن، افغانستانی بودن، سوری بودن و غیره رویه ی کاملا سیاسی به خود می گیرد و بعضا شدیدا راسیستی و فاشیستی می شود. کم نیستند ایرانیانی که کوروش ناکبیر خونخوار را می پرستند و با سمبل های ناسیونالیستی و افسار توحش و خونخواری جوامع بردگی چند هزار سال پیش در شهرهای اروپا می چرخند و این افسار توحش را سمبل “هویت” خود می دانند. کم نیستند دخترانی که در کشور خود حجاب نداشته و اینجا حجاب به سر کرده اند، تا در مقابل سیاست اسمیلاسیون دول غربی مقاومت کنند.
ناگفته نماند یک پناهجوی ایرانی “برای اینکه زود قبول شود” اسم مستعار خود را آدولف هیتلر گذاشته بود و در کمال بیشرمی می گفت که هیتلر یکی از بزرگترین مردان تاریخ بوده است. از این مجانین هم پیدا می شود.
در مورد پناهندگی و پناهجویی، دلایل و معضلات و نابسامانی های روحی روانی، انتگراسیون، تبعیض فاشیستی پناهجویان و مسائل و مشکلات مسکن و سرپناه پناهندگی و بازتولید تبعیض نژادی و طبقاتی از طریق تعیین محل زندگی و غیره می توان کتاب ها نوشت و هزاران تحقیق میدانی انجام داد. من به سهم خود سعی کرده ام و می کنم که تصویری واقعی از این مساله به خوانندگان بدهم تا کسی متوهم نشود.
در اینجا حرفم را کوتاه می کنم و این مطلب را به پایان می رسانم ولی در خاتمه می خواهم بگویم، کسی که نتواند در کشور خود برای زندگی بهتر مبارزه کند و انجا زندگی بهتر را برای خود و هم طبقه یی هایش به دست اورد، بی شک هیچگاه نخواهد توانست در جامعه ی دیگر این کار را بکند و اگر کسی دنبال زندگی بهتر است، لازم است در محیط زندگی خود برای رسیدن به ان دست به مبارزه بزند.
حسن معارفی پور
۲۵٫۰۴٫۲۰۱۶
هایدلبرگ آلمان