مجید خوشدل
منبع:www.goftogoo.net
سیزدهم سپتامبر ۲۰۰۸ مراسمی با اعلام بازخوانیی بخشی از تاریخ زندان سیاسی در شهر لندن- انگلستان برگزار میشود که لانسه کردن تشکیلاتی سیاسی، برنامه را از درون تهی و بیمحتوا میکند. (۱)
ظاهراً پس ازتمام شکستها و سربهسنگخوردنها هنوز توقع بیجایی از جریانهای سیاسی ایرانی است که از حق طبیعی و قانونی خویش مبنی بر استفاده از نام و پلاتفرم تشکیلاتی در حضورهای اجتماعی استفاده کنند و از پنجره وارد خانهی مردم نشوند.
چرا اینان حق انتخاب را از مردم سلب میکنند و مخاطبان خود را مشتی احمق و نادان تصور میکنند؟ اصولأ آیا منش نیروهای اپوزسیون نباید تفاوتی با ارزشها و نظام ارزشی دیکتاتورهای نشسته بر اریکهی قدرت داشته باشد؟
آیا میتوان در کلام مدعی دفاع از آزادی اندیشه و بیان بود و همزمان برای رهروان و پویندگان راه«آزادی و برابری» مویه کرد، اما در عمل با ابتداییترین پرنسیبهای انسانی غریبه بود؟
مراسم لندن مجموعهای از پرسشها و دلنگرانیها را نسبت به ماهیت و اهداف چنین برنامههایی در مقابل ما قرار میدهد. با این حال پرسش اصلی برای من به ماهیت نگرشهایی باز میگردد که ظرف چند سال اخیر با علاقمندی به موضوع زندان سیاسی، آن را از زاویهای مورد توجه قرار دادهاند تا منافع و اهداف ویژهی خود را در آن راستا تأمین و برآورده کنند.
برای آشنایی نسبی با این جریان فکری باید به گذشته رجوع کنیم و بخشی از تاریخ تبعید را مورد توجه قرار دهیم:
در بیش از یک دهه تشکیل ظرفهای «فرهنگی» در خارج – که بیشک اهدافی سیاسی را دنبال میکردهاند- اغلب به این طیف تعلق داشته است: سیاستزدایی از مقولات فرهنگ و هنر، «فرهنگی»کردن اجتماعات سیاسی، اشاعهی روحیهای خنثی و تلطیف شده در مواجهه با رویدادها و فعل و انفعالات سیاسی در ایران و… دکترین این جریان فکری بوده که در دههی نود میلادی موفقیتهایی در جامعهی مهاجر و تبعیدی ایرانی داشته است.
در مقابل، فراهم ساختن ظرفهای موازی با جریانات سیاسی در عرصهی سیاست غالبأ در حوزهی عمل اپوزسیون رادیکال بوده است. فیالمثل در سالهای گذشته هر بار که نیازهای اجتماعی موجودیتاش را بر بخشهایی از جامعهی تبعیدی تحمیل کرده تا ظرفهای اتحاد عمل در پراتیک اجتماعی مورد محک قرار گیرند، اغلب جریانهای رادیکال برای اعمال اتوریتهی تشکیلاتی به گونهای وارد میدان شدهاند که تنها دستآورد آنها برآوردن خواست و آرزوی گروه پیشین بوده است: سرخوردگی، بدگمانی و انفعال سیاسی.
این، حکایت دو نگرش فوق تا پیش از هزارهی جدید میلادی در خارج کشور بوده است. البته استثناها به کنار.
* * *
با فرا رسیدن هزارهی جدید مرزهای موجود در جامعهی ایرانی خارج کشور تغییر میکند و توازن قوا در این دو جبهه بر هم میخورد: برق«اصلاحات»که چشمهای بسیاری را در داخل کور کرده به خارج کشور سیمکشی میشود. آمدن عدهای با علم و کتل طیفی از اپوزسیون رادیکال را هراسان و سپس خلع سلاح میکند. پیشروی یکی عقبنشینی دیگری را به همراه میآورد. در این مقطع خون تازهای بر اندام اپوزسیون غیر رادیکال تزریق میشود، در صورتی که بیماری انشعاب دست از سر جریانات رادیکال بر نمیدارد و آنان را مثل گذشته تحلیل میبرد. حالا وقت آن رسیده که افراد و جریانهایی که سالها از سیاست گریزان و از فعالیتهای سیاسی رویگردان بودهاند، لباس فاخر سیاست بر تن کنند. چیزی نمیگذرد که جلسات و انجمنهایی که این اواخر به موضوعهای جبٌهی ناصری و خشت بیهمتای کاشان میپرداختند، به مباحث کلان سیاسی روی آورند.
بازار پولتیک ایرانی در حال گرم شدن است که عدو سبب خیر میشود. لشکرکشی به کشور عراق عدهی بیشتری از سیاست پیشگان سابق را شیفتهی دنیای سیاست میکند. کمپینهای ضد جنگ که در برخی از کشورها یک سرش به بازماندگان «احزاب برادر» و سر دیگرش به برادران حزباللهی وصل است، محل مناسبی برای جولان دادن کسانی میشود که در گذشتهای نهچندان دور به خون فعالان سیاسی تشنه بودهاند. مخالفت بدوی با امپریالیسم و شعار«مرگ بر آمریکا» یک بار دیگر به داد رژیم اسلامی، منتها این بار در خارج از مرزهای ایران میرسد. و این همان تجربهی شکست انقلاب بهمن و عملکرد طیفی از گروههای سیاسی است که پس از ربع قرن دوباره تکرار میشود، بی آنکه تکرار این تراژدی عدهی زیادی را غمگین یا متعجب سازد.
در این میان طیفی از اپوزسیون رادیکال که این عرصه را هم از دسترفته میبیند، باز با تأخیر وارد میدان میشود، اما صدایش به دوردستها نمیرسد.
اینجاست که میدان عمل اپوزسیون غیر رادیکال وسعت چشمگیری به خود میگیرد. حالا آنان با واژگان و ادبیاتی حرف میزنند که انگار علاج فراموشی برای نسل ما سرابی بیش نیست. صحبتها نه برای اعادهی حیثیت و جبران گذشته، بلکه دعوای جماعتی طلبکار است برای حقخواهی و اثبات حقانیت گذشتهی خویش. این گونه است که از سال چهارم هزارهی جدید اغلب تحرکهای سیاسی و فرهنگی ایرانیان در اروپا به این طیف تعلق دارد. در صورتی که جریانات رادیکال همچنان در محیطهای مجازی مشغول «مبارزهی ایدئولویک» با یکدیگرند تا بالاخره مارکسیسم و سوسیالیسم واقعی را به کارگران و زحمتکشان معرفی کنند.
* * *
میماند فعالیتهای عملی پیرامون مقولهی زندان سیاسی. عرصهای که تا سالهای آغازین هزاره
ی جدید به دلیل عملکرد طیفهای مختلف اپوزسیون دافعهی بالایی در جامعهی ایرانی خارج کشور داشته، طوری که در این دوره عمارت زندان سیاسی به خانهی متروکهای شباهت دارد که در و پنجرهی آن چهارطاق باز است و برای تصاحب شدن ثانیهشماری میکند.
این خطر از سوی بخش کوچکی از فعالان سیاسی و زندانیان سیاسی سابق احساس میشود و ترس از فراموش شدن به آنان هی میزند که چارهای باید اندیشیده شود. در این راه قدمهایی برای ایجاد تغییرات کیفی در فضای مأیوس کنندهی مراسم یادمان زندانیان سیاسی با تأنی برداشته میشود که تا امروز ادامه داشته است. اما این گامهای آهسته و پراکنده تا برپایی مارشی درخور راه درازی در پیش دارد.
با این حال، دیگرانی هستند که ساکت ننشسته و مدتیست که دست به کار شدهاند. طیف مزبور در طول چهار سال تلاشهایی سیستماتیک را در این راه سامان میدهد و با استفاده از تمام امکانات بالقوه، از جمله شناسایی و تحقق راههای استفاده از امکانات مالی و رسانهای کشورهای میزبان، به میدان آوردن بخشی از فرزندان جانباختگان، ایجاد شبکههای ارتباطی و… در تلاش است تا در زمانی مناسب تولد(های) خجستهای را بشارت دهد. البته اینان خوب میدانند که squat کردن این بنای تاریخی لقمهای نیست که از گلوی هر تازه واردی به راحتی پایین رود. از این روی راهی که اندیشیدهاند، وارد شدن از پنجره است. قرار است اطاقها یکبهیک فتح و سپس مهر و موم شوند. که بالاخره زمان آن فرا میرسد:
در سال ۲۰۰۸ طیف مزبور موفق به برگزاری چند«مراسم یادمان» در قارهی اروپا میشوند، بیآنکه مانعی جدی در مقابل خود داشته باشند… سنگر اول فتح شده است. و این، تازه از نتایج صبح سحر است. چه، مرداد و شهریور دیگری در راه است و این رشته سر درازی دارد.
* * *
منیره برادران یکی از سخنرانان گردهمایی سیزده سپتامبر در شهر لندن در گفتوگویی حضوری به پرسشهایم پاسخ میدهد. از گفتوگوی پیشینام با منیره برادران که سالها قبل در هفتهنامهی نیمروز منتشر شد، خاطرهی خوب و دلنشینی دارم. اما در این گفتوگو، حتا پیش از طرح اولین پرسش درمییابم که باید با خاطرات گذشته شاد بود.
* * *
* خانم منیره برادران، ممنونم از شرکتتان در این گفتگو. دیشب (۱۲ سپتامبر) مراسمی در «بزرگداشت زندانیان سیاسی» در شهر لندن برگزار شد که شما هم یکی از سخنرانان آن بودید. اواخر این برنامه تعدادی از شرکتکنندگان به شما انتقاد داشتند که برنامهی لندن، نه برای بزرگداشت زندانیان سیاسی و جانباختگان زندانهای ایران، بلکه برای لانسه کردن یک سازمان سیاسی معین بود. راجع به این انتقادها چه نظری دارید؟
ـ به نظر من اینگونه نبود. به نظر من اینگونه بود که یکی از کسانی که «بازخوانی» کرد؛ یعنی عفت ماهباز، کتاب او تازه منتشر شده بود. در این باره از من هم خواسته بودند تا دربارهی این کتاب مطلبی بنویسم. چون قبل از اینکه این کتاب منتشر شود، من بخش سال ۶۷ آن را در «نشریهی باران» خوانده بودم و به نظرم جالب آمده بود، برای همین قبول کردم که این کار را انجام دهم. یعنی بخشی کوتاهی از این برنامه مربوط به این کتاب بود. ولی اینکه [گفته شود] این برنامه نه برای سال ۶۷، بلکه برای تبلیغ یک گروه خاص بوده، فکر میکنم که این حکایت از این ناشی میشد که قسمت اعظم برنامه راجع به کتاب عفت [ماهباز] بوده. این کتاب راجع به سال ۶۷ نوشته شده بود، و همچنین راجع به اعدام همسر او که در سال ۶۷ اعدام شده بود. و راجع به دورانی بود که خود وی در زندان به سر میبرد.
* ابتدا به این نکته اشاره کنم که حق همهی سازمانها و احزاب سیاسی است که با نام و شناسنامه برای هر موضوعی، از جمله موضوع زندان سیاسی، سال ۶۷ و جانباختگان زندانهای ایران گردهمایی داشته باشند. در این هیچ شکی نیست. امّا مشکلی که جامعهی ایرانی خارج کشور سالها با آن دست به گریبان است، مصداق ضربالمثل «به اسم عیسی به شکم موسی» است. از این زاویه وقتی به برنامهی دیشب توجه کنیم، ظاهراً انتقاد آن بخش از شرکتکنندگان به شما بیجا نبوده.
ـ در چه موردی [انتقاد وارد بوده؟] این موضوع نقشی بازی نمیکند که کتاب را عفت ماهباز نوشته یا فرد دیگری. مهم این بود که این کتاب جدید درآمده بود و در رابطه با موضوع آن، کتاب جدیدی بود. یعنی برای من نقشی بازی نمیکرد که این آدم [نویسندهی کتاب] نظر کدام گروه سیاسی را قبول داشته. برای من مهم این بود که او تجربهی خودش از سال ۶۷ را میگوید. امّا در رابطه با مراسم؛ شروع برنامه با فیلم «خاوران» بود و بعد متنی خوانده شد که توسط «جوانان» در شهر کلن برنامه گذاشته بودند. بعد، آقای خویی شعرخوانی داشت. من از کسانی که به مراسم انتقاد داشتند سؤال کردم: اگر عفت ماهباز مربوط به گروه دیگری بود، آیا شما باز این مسایل را مطرح میکردید؟
* با این اظهار نظرتان، این پرسش مطرح میشود:
اگر خانم عفت ماهباز به جریان سیاسی دیگری تعلق میداشت؛ مثلاً اقلیتی یا مجاهد بودند، شما در آن برنامه شرکت میکردید؟
ـ بله! البته من به این سؤال شما اعتراض دارم.
* حق شماست که به این سؤال و یا هر سؤال دیگر اعتراض داشته باشید. امّا بگذارید من پرسشام را به انتها ببرم: در مراسم دیشب اکثریت شرکتکنندگان گرایش سیاسی معینی را نمایندگی میکردند. فکر میکنید چه تعداد از آنها در مراسمی که توسط دو گروهی که نام بردم، شرکت میکردند؟
ـ من در لندن زندگی نمیکنم و آدمهای اینجا را نمیشناسم. ولیکن آنهایی که میشناختم، ترکیب متفاوتی دیدم. این مسئله مربوط به برنامه نیست…
* منظور من این است، افراد برای رفتن به مراسم «انتخاب» میکنند، انتخاب سیاسی میکنند. البته اگر به آنها اطلاعات درستی داده شود.
ـ من به انتخاب دیگران کاری ندارم. امّا خود من اینطور انتخاب نمیکنم.
* امّا هم مراسم دیشب گزینهی سیاسی شده بود و هم سخنرانی خودتان بخشهای «انتخاب» شدهای از کتاب عفت ماهباز بود.
ـ سؤالتان را متوجه نشدم.
* گمانام سؤالام مشخص است: ظاهراً مراسم دیشب نگرش سیاسی معینی را تبلیغ و نمایندگی میکرد؛ از جمله سخنرانی خودتان. در صورتیکه برگزاری این برنامه را مستقل اعلام کرده بودند.
ـ این نظر شما هست و نظر من این نیست. امّا من به سؤال قبلی شما اعتراض دارم. وقتی که از من سؤال کردید که اگر این برنامه مال حزب کمونیست یا مجاهد بود، آیا به آن برنامه میرفتید یا نه. من شانزده ـ هفده سال است که اینجا زندگی میکنم و در تمام برنامهها شرکت کردهام؛ چه به عنوان سخنران و چه به عنوان شرکتکننده. من هر برنامهای که باشد در آن شرکت میکنم…
* به عنوان سخنران؟
ـ به عنوان سخنران، و یا میروم و در آنجا مینشینم. این موضوع اصلاً برای من نقشی بازی نمیکند.
* به هر حال برنامهی دیشب را بخش فارسی تلویزیون بی بی سی بهطور کامل فیلمبرداری کرده و پرسشها و انتقادها و اظهار نظر شما با رجوع به آن قابل بررسی است.
پوشهی دیگری را بازی میکنم: اینکه گفته میشود ایرانیان فاقد حافظه تاریخی هستند، به نظرتان چقدر صحت دارد؟
ـ من مسئله را اینجوری مطرح نمیکنم. یعنی مسئله این نیست که [این موضوع] مربوط به ایرانی بودن ما باشد. این طرح مسئله به نظر من غیر علمی است و من آن را درست نمیبینم. اینکه ما سنت مکتوب کردن و مستند کردن نداشتیم و بیشتر روی حافظهی شفاهی تکیه کردهایم… ما که نخواستیم این باشیم. ما که کشورهای دیگر را خوب نمیشناسیم. اروپا [نسبت به این موضوع] قوی بوده. مثلاً چون من در آلمان زندگی میکنم، این را دنبال میکنم. مثلاً دورهی نازیها را من دنبال کردهام. اینها یک سنت قوی داشتند در مورد این مسئله.
* حتماً اعتقاد ندارید که «سنّت» از آسمان یکباره به زمین میآید؟
ـ من هم به این خاطر گفتم که اگر بگوییم: این خاص ما ایرانیها است، من آن را قبول ندارم؛ طرح مسئله را به این شکل.
* من به شما نگفتم که نداشتن حافظهی تاریخی خاص ایرانیان است. بلکه راجع به آن از شما سؤال کردم. پرسش من ضبط شده است و ظاهراً شما به آنها گوش نمیدهید.
ـ من طرح این مسئله را نادرست میدانم، چون نمیخواهم آن را مختص به یک ملت کنم.
* بحث را دارید عوض میکنید؛ حتا پرسشام را. از شما سؤال کرده بودم که آیا ما حافظهی تاریخی داریم یا نه؟
ـ ما سنّتاش را نداریم.
* به هر حال پرسش قبلی را از این زاویه مطرح کردم که چند سالی است که تعدادی از همکاران و کارگزاران سابق رژیم اسلامی که به خارج کشور آمدهاند (که یکی از آنها در رادیو زمانه همکار شما است) صحبت از اعمال خشونت گروهها و سازمانهای سیاسی در سالهای آغازین انقلاب بهمن میکنند، و اینکه اعمال آنها باعث شد تا حاکمان اسلامی مجبور شوند عمل به مثل کنند. این عده دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران زندانی سیاسی را ناشی از «اعمال خشونت» گروههای سیاسی ارزیابی میکنند. متأسفانه بخشی از «اپوزسیون ایران» هم در همین مسیر گام برمیدارد. شما راجع به این موضوع چه نظری داری؟
ـ اولاً بخشی از سؤال که به شخصی اشاره کردید؛ من نمیدانم منظور شما چه کسی هست. تازه اگر منظور شما را بدانم، طرح این سؤال را جالب نمیبینم. یعنی شما با طرح این سؤال دارید به من اتهام میزنید؛ به نوعی غیرمستقیم. من به این سؤال اعتراض دارم. حالا بگذریم و میآیم به سؤال شما: این نظری که مطرح میشود، فکر کنم چند سال پیش آقای «میثمی» سؤالاتی از تعدادی نظیر اعظم طالقانی و تیپ اصلاحطلبان کرده بود، آنها این نظر را داشتند که گروههای سیاسی اعمال خشونت کردهاند…
* خیلیهای دیگر در خارج کشور همین نظر را دارند: آقای سازگارا، آقای نبوی.
..
ـ بله! دقیقاً در این مورد یک بار پاسخی به خانم سهیلا [وحدتی] که در «کمیسیون حقیقت» شرکت کرده بود، دادم. مسئله این است که مرزی است بین خشونت دولتی ـ سیستماتیک و خشونت گروههای دیگر. چیزی که مشخص است، این است که در دههی شصت، و بعدها در قتلهای سیاسی، دستگیریها و اعدامها یک سیستم سرکوب دولتی و سیستماتیک [عمل کرده است] و شما نمیتوانید آن را با خشونت فردی یا گروهی مقایسه کنید. به نظر من یکسان قرار دادن این دو مسئله کاملاً اشتباه است.
* بگذارید در این رابطه سؤال کنکرتی را مطرح کنم که میتواند سؤال بخشی از قشر جوان ایرانی باشد: برای دستگیریهای گسترده و اعدام هزاران فعال سیاسی درسالهای آغازین انقلاب بهمن چه تحلیلی دارید؟ آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ جمهوری اسلامی از فردای به قدرت رسیدناش اعدام کردن را از وابستگان رژیم شاه شروع کرد. که این مسئله بعداً وسعت پیدا کرد. مثلاً در به اصطلاح دادگاههایی که متهم پاسبان بود یا اصلاً معلوم نبود کاری کرده بود یا نه [آنها را اعدام کرد.] اولاً من این را بگویم که مخالف اعدام هستم، که این بحث دیگری است. امّا به غیر از این اعدامها، سرکوب در کردستان و ترکمن صحرا بود؛ یعنی در پنج ـ شش ماه بعد از انقلاب، در تابستان سال ۵۸، که در این دوره ما شاهد اعدامهای دسته جمعی هستیم و عکسهای آن موجود است. اگر بخواهم سرکوبهای دیگر و بستن روزنامهها را بگویم، مضاعف میشود. امّا [سرکوبها] قدم به قدم جلو میآید. اینها آمادهسازی بوده تا سال شصت، تا اینکه ضربهی قطعی را بزنند.
* یعنی شما اعتقاد دارید که رژیم اسلامی ایران از ابتدا هدف و برنامهی معینی برای تصاحب قدرت سیاسی داشت که برای رسیدن به اهداف خودش، سرکوب همهی نیروها و جریانات آزادیخواه اجتناب ناپذیر بود، حتا جریاناتی که حامی و پشتیبان آنها بودند. به زبانی نظریهی «خشونت» گروههای سیاسی در سالهای آغازین انقلاب و «عکسالعمل»!! حاکمیت اسلامی [نسبت به جریانات سیاسی] از اساس بیپایه است؟
ـ در هر جایی دولتها قدرت دارند. [در اینجا] مسئله استبداد است. یعنی برای رسیدن به قدرت… مثلاً دولت ایران، دولت قدرت هست. قدرت هم با قدرت معنی میدهد. استبداد هم…
* یعنی نظریهی «خشونت گروههای سیاسی» را نظریهای انحرافی میدانید؟
ـ بله، بله!
* سؤال دیگری که شاید در بخش کوچکتری از جامعه ایرانی مطرح شود، این است که افراد مزبور؛ کسانی که در گذشته بخشی از حاکمیت رژیم اسلامی بودهاند و به تازگی به خارج آمدهاند؛ کسانی که اغلب تریبونهای زیادی در اختیارشان است، اینها از عنوان کردن نظریهی «خشونت گروههای سیاسی» در سالهای نخست انقلاب چه هدفی را دنبال میکنند؟
ـ این موضوعی که شما میگویید من زیاد ندیدهام و توجهام را جلب نکرده است. برای همین نمیتوانم [اظهار نظری در این باره کنم.] من میتوانم نظر خودم را در این رابطه بگویم؛ که به نظر من درک غلطی است. من این نظر را به شدت نادرست میدانم و برای همین حاضرم روی آن بحث کنم. البته در گذشته هم من نظرم را بهطور مشخص در این باره گفتهام.
* به هر حال خانم برادران، چون تعداد کسانی که چنین نظریههایی را ترویج میدهند رو به تزاید است. و نیز (همانطور که اشاره کردم) این افراد به امکانات بالای رسانهای دسترسی دارند، و از آنجا که هدف این جریان فکری، مغزشویی قشر جوان جامعه از طریق تحریف تاریخ سی سال گذشته است، ظاهراً افراد و جریانهایی که در چهارچوبهای انسانی و حقوق بشری فعالیت میکنند، میبایستی فعالتر، صریحتر و غیر محافظهکارانهتر به کار روشنگری و نقد دیدگاههای این جریانهای ناسالم بپردازد…
ـ من چه باید بگویم؟
* (با خنده) خب، نظرتان را بگویید.
ـ به هر حال من فکر میکنم که هر کسی برای خودش (مکث)…
* الویتهایی؟
ـ الویت نه. به هر حال هر کسی با توجه به زمان، وقت و انرژیای که دارد، کاری انجام میدهد. و من فکر میکنم که من هم کارم را انجام میدهم. شما وقتی میگویید: «این چیزها را نمیبینید» به عنوان یک منتقد این نظر شما است. ولی من [آن را] نمیپذیرم.
* چند سالی است که در برخی از جمعها و محفلهای ایرانی، صحبت از «بازخوانی» و «دادخواهی» راجع به مبحث زندان و زندانی سیاسی میشود. شما هم در برخی از گفتهها و نوشتههاتان از این ترمها استفاده کردهاید. منظورتان از «دادخواهی» چیست؟
ـ من به «بازخوانی» هرگز اشاره نکردهام. این مسئله برای من مبهم است.
* من راجع به ترم «دادخواهی» از شما سؤال کردم.
ـ ببخشید، من «بازخوانی» را در مورد انقلاب به کار بردهام. در مورد چیزهایی دیگر… [به کار نبردهام]. در مورد «دادخواهی»، این یک بحث مفصلی است و وقت گفتگوی ما کوتاه است. به نظر من دادخواهی جنبههای متفاوتی دارد. امّا ما عموماً از آن «محاکمه