نظامُ، دست فروشان

داستانِ دست ‏فروشی در ایران برای محرومان، حکایتی شده است. داستانِ غم‏ انگیزی ‏ست که به تصویر کشیدن آن‏ ها، جز تاز‏گیِ دردهای قربانیان نظام امپریالیستی نیست. از نظرِ سران حکومت، ظاهراً سد معبراندُ، مخلِ زیبائی شهرها! زیبائی که در پس آن، میلیون‏ ها انسانِ گرسنه و ندار، شب را به روز می ‏رسانند و روزی از نو، را با آینده و با ساعاتی نامعلوم، سپری می ‏کنند. شهرداری ‏ها و مأموران ریز و درشت ‏شان، حافظ نظمِ دل ‏بخواۀ سرمایه ‏اندُ، کاری به شکم مردم، چگونگی آموزش و درس و مشق و تهیۀ لوازمِ تحریر فرزندان ‏شان ندارند. می ‏بایست قوانین ارتجاعی را به بهای پاشیدن شیرازۀ زند‏گی مردمُ، آن‏هم در پهنۀ ایران گستراندُ می ‏بایست، ترس و وحشت را از اذهان و بر فضای عمومی جامعه، زنده نگه داشت. از یک ‏سو اصرارِ دست فروشان، بر “رونقیِ” کسب و کارشان می ‏باشد و از سوی ‏دیگر، نظام در فکرِ “حقوق و آرامش شهروندان” و “پاکیز‏گی” شهرهاست.
حقیقتاً که تناقضات طبقاتیِ و چهرۀ شهرها، از حالت طبیعی خود خارج شدهُ، فساد، فقر و صدها مصائب اجتماعیِ دیگر، بر فضای جامعۀ ایران سایه انداخته است. در این میان بالادستان دارند اموال عمومی را به یغما می ‏برند و پائین دستان، به ‏دنبال شغل‏های کاذب و هم‏چنین رو در رو شدن با ناامنی‏ های درونِ جامعۀ تحت سلطۀ سرمایه ‏داران ‏اند. این روزها در ایران، تهیۀ نانِ بخور و نمیر، به ‏یکی از دغدغه‏ های اصلی و روزمرۀ میلیون‏ ها انسان تبدیل گشته است. کار نیستُ مردم، به هر دری می زنند تا چندر غازی پول در آورند و شکم خود و زن و بچه‏ های ‏شانرا سیر کنندُ، در عوض، شکمِ عده ‏ای انگل ‏صفت، از فرط دارائی و از سرِ چاپیدن و استثمارِ انسان‏ های محروم، سیر و در عین‏ حال، در حال حیف و میل نمودن سرمایه‏ های بر بادآورۀ‏شان ‏اند. حضور هزاران دست ‏فروش در خیابان ‏های ایران و همچنین وجود خانه ‏های گران‏ قیمت و ‏رفت ‏و ‏آمدهای سارقانِ سرمایه‏ های مملکت، نشان از فساد و بدیختی ‏هایی دارد که این‏ روزها، فضای جامعۀ ایران را در بر گرفته است. شکاف و فاصله ‏های طبقاتی ‏ای که قابل توضیح نیستُ، هر روز مردم دارند بخت‏ تر و ندارتر، و حاکمان و دار و دسته ‏های ‏شان، داراتر و ثروتمندتر می‏ شوند.

پُرسش این است‏که عوارض اجتماعی و یا پدیده‏ هایی همچون دست ‏فروشی و تفاوتِ عظیم طبقاتی درونِ جامعه را می توان، با کدامین مناسبات و یا سیاست‏ هایی مربوط دانست و چرا محروم‏ترین اقشار جامعه، قادر به یافتن کار و یا سیر کردن شکم‏ های خود و والدین‏شان نیستند و هر روز و هر لحظه، در معرضِ مرگ‏ و‏ میر و در تیررسِ حملۀ به ‏اصطلاح مدافعین زیبائی شهرها و حقوق شهروندان و یا با “مبارزان آلود‏گی” هوا و امثالهم قرار دارند؟ چرا درِ کارخانه ‏ها را می ‏بندند و بر خیل بیکاری ‏ها می ‏افزایند و مانع ‏ی کسب و کار مردم می ‏شوند؟ به ‏طور مثال چرا “امرار و معاش ۴۰ هزار خانوار اهوازی با دست فروشی” دارد تأمین می‏ شود و در همانحال، خانواده‏ های ثروتمندان در ناز و نعمت زندگی می ‏کنند؟ چرا سردمداران رژیم جمهوری اسلامی مانع‏ ی پهن کردن بساطِ کار و کاسبی هزاران انسان در سرتاسر جامعۀ ایران‏ اند؟ چرا زنانِ دست‏ فروش در معرض بی ‏رحمی‏ های هر چه بیشترِ، جنس‏ های مخالف ‏شان هستند و حافظان سرمایه و آن ‏هم، به بهانه‏ های واهی و پوچ دارند، زنان را مورد تعدی، توهین و فشار مضاف قرار می ‏دهند و بر ناامنی ‏های ‏شان می‏ افزایند؟ و به‏هر حالُ ده‏ها و یا صدها سئوال از این دست، در مقابلِ هر انسانِ آزاده و کمونیستی قرار گرفته است‏که، چارۀ کار و علاجِ درد در چیستُ، تا چه زمان، جامعه می ‏بایست، شاهدِ تحرکات و تعرضات غیر انسانی عده ‏ای ظالم و سودجو باشد؟

در یک کلام نظام‏ های سرمایه ‏داری و از جمله نظامِ وابستۀ ایران، بانی و عامل چنین اوضاعِ دهشتناک ‏اندُ، در بطن خود، مولدِ ناعدالتی‏ ها و همچنین تولید کنندۀ فقر و بدبختی انسان‏ ها می ‏باشند. به این دلیل که سیاست‏ شان، سیاستِ یک بُعدی و نگاه ‏شان، نگاهِ منفعتی به منافع‏ ی همپالگی ‏های‏‏ شان است و کاری، به چگونگی زندگی میلیون ‏ها انسان ندارند. در قاموس آنان، کار زمانی ارزشمندست، که به‏ دردِ سرمایه ‏داران آیدُ، بر خلاف ادعاهای ‏شان، کمترین اهمیتی برای شهروندان ‏شان قائل نیستندُ، مضافاً این‏ که کمترین وظیفه‏ ای در قبالِ تأمین نیازهای اولیۀ زندگی کارگران، زحمت‏ کشان و دیگر محرومان ندارند. هدف ‏شان رونق بخشیدن به اوضاعِ وخیم و دردناک مردم و همچنین ایجادِ شغل در درونِ جامعه نیست. زمانی نیاز به اشتغال ‏زائی‏ ست که چرخشِ دم و دستگاه های سرمایه، روان ‏تر و بهتر و به ‏گردش آیدُ، بی‏دلیل هم نیست که کار به اندازۀ کافی در درونِ جامعه نیست؛ جامعه ‏ای که بنابه گفتۀ «محمدباقر نوبخت» سخن‏گوی دولت، “۱۰ درصد از واحدهای تولیدی آن راکد شده استُ، ۷۳۰ هزار نفر با مدرک فوق لیسانس و دکترا، خانه نشین هستند”. علاوه بر اینها، رئیس اتاق بازرگانی و صنایع معدن جمهوری اسلامی اعلام نموده است ‏که “هر ساعت ۱۵۰ نفر به جمعیت بیکاران افزوده می ‏شود”. آیا با وجود انتشار چنین حقایق، و آمار سر و دُم ‏بریده‏ ای، می‏ توان شاهد کارهای ناخواستۀ انسان‏ ها در خیابان‏ ها، در متروها و دیگر مناطق ایران نبود؟

بدون کمترین شک و شبهه ‏ای، نظام‏ هایی همچون نظامِ جمهوری اسلامی، نه تنها محرک و مولدِ فرصت ‏های کاری برای محرومان نیستند، بلکه و به بهانه‏ های واهی ‏ای همچون محفوظ نگه‏ داشتن “زیبائی” شهرها و غیره دارند، دست ‏فروشان را به وحشیانه ‏ترین شکل ممکنه مورد اذیت و آزار قرار می‏ دهند؛ دارند راهِ هرگونه فرصت‏ های ابداعی زحمت ‏کشان، برای تأمینِ نیازهای اولیۀ‏شان را می ‏بندندُ، مانع‏ ی درآمدِ ناچیزشان می ‏شوند. حملات متعدد حافظان نظام در شهرهای مختلف ایران و عکس ‏العمل‏ های طبیعی و به‏ حقِ، دست‏ فروشان در برابر بی‏رحمی‏ های به ‏اصطلاح مدافعین زیبائی شهرها، روایتِ حقیقی، از سیاست ‏های ظالمانانه‏ ای دارد که نظام جمهوری اسلامی، به جامعه و به مردمِ ایران تحمیل نموده است. این چه نظام و چه حکومتِ مدافع‏ ی “مستضعین”، و چه دولتِ “اعتدال و امید”ی ‏ست که مردم آن، غرق در فقر و تنگدستی ‏اند و دارند با مرگ دست ‏و‏ پنجه نرم می‏ کنند؟ بی ‏تردید ورودِ روزانۀ هزاران جوان به خیل بیکاران، زائدۀ هزاران مصائب اجتماعی ‏ای همچون اعتیاد، فحشاء، دست ‏فروشی و غیره است؛ زائده ‏هایی که هر روز دارد ابعاد دردناک ‏تری به‏ خود می ‏گیرد و بر دیگر ناهنجاری ‏ها و نابسامانی‏ های اجتماعی می ‏افزاید.

به بیانی روشن‏ ترُ، دیگر سُخن، پدیدۀ بیکاری، عامل و فرزندِ بلایایی همچون دست ‏فروشی در درونِ جامعه استُ، طبعاً رفع آن، نه در تعرض به چرخ ‏دستی ‏ها و اموالِ ناچیز تهی‏ دستان و قربانیان نظام، بل در تعرض به جان و مالِ غارتگران اموال عمومی و پس زدن آنان از حکومت و حکومت ‏داری ‏ست. معین است‏ که رنگ و بوی جامعۀ سر زنده و شکوفا، در تخالف با رنگ و بوی جامعۀ دست‏ سازِ سرمایه‏داران است؛ معین است ‏که با وجود چنین مناسبات و سیستم‏ هایی، رونق بخشیدن به زندگی محرومان، نه تنها ناممکن، بلکه دامنۀ گسترده‏ تری به ‏خود خواهد گرفت، در عملُ، نزدیک به چهار دهه از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی به اثبات رسیده است‏ که، سران نظام، در قبال عارضه‏ های گوناگونِ اجتماعی، راهِ حل ‏های مشخص و دیکته شده ‏ای را در مقابل خود قرار داده ‏اند و آنهم، قطع دست و پا قربانیان نظام؛ آنهم، توزیع گستردۀ مواد مخدر در سطح جامعه به ‏منظور انحرافِ افکارِ جوانان از درک و عللِ ریشه‏ ای آنها؛ آنهم، تعرض به معیشت و عدم پرداخت ناچیز کارگران؛ آنهم، قطع هزینه ‏های تحصیلی و روانه نمودن کودکان و نوجوانان به خیابان ‏های ناامن ایران؛ آنهم، گسترش فحشاء و غیره. واقعیت این است ‏که همۀ این‏ ها دارد در زیر سایۀ نظام مدافع ‏ی “مستضعفین” اتفاق می ‏افتد؛ همۀ این‏ ها دارد در دُوران زمامداری دولتِ “تدبیر و امید” اتفاق می ‏افتد؛ دولتی که وعدۀ ۱۰۰ روزۀ رفعِ مشکلاتِ اقتصادی درون جامعه را به ‏مردم داده بود؛ دولتی که در شعارهای ‏اش از افزایش اشتغال و محترم شمردن به حقوق پایه‏ ای مردم داده بود؛ و … آری، همۀ این ‏ها در این چند دهه و چند ساله، نه تنها افت و کاهشی نه ‏داشته، بلکه شدت هر چه بیش‏تری به خود گرفته است

خلاصه، چارۀ کار و دوای درد، در خلع ‏یدِ سرمایه‏ های امپریالیستی ‏ست و زمانی زیبائی جامعه و رنگ و بوی شهرها، از هزاران مصائب اجتماعی دگرگون و درمان خواهد شد، که ریشۀ افکارِ نابرابری ‏ها سوزانده شود؛ زمانی شهرها از “آلود‏گی”ها خلاصی خواهد یافت که آلوده ‏سازان واقعی جامعه را، از تاج و تخت ‏شان به زیر کشید و پرچمِ کارگران و زحمت ‏کشان را در سرتاسر ایران برافراشت؛ آن ‏وقت است ‏که فضای شهرها تغییر خواهد یافت و رنگ و بوی جامعه، منطبق با رنگ و بوی زیربنای آن، خواهد شد.

مه ۲۰۱۶
فرودین ۱۳۹۵

بر گرفته از پیام سیاهکل ۳۲ – سازمان نوزده بهمن