کنگره اول، نماینده وزن کومەله پیش از انقلاب است!

کنگره اول، نماینده وزن کومه له پیش از انقلاب است!

تاکنون دوستانی در مورد علنی کردن مباحث کنگره اول کومه له که توسط ملکه مصطفی سلطانی و ساعد وطن دوست، بصورت کتابی منتشر شده است؛ اظهار نظر مثبت و منفی کردند. از جمله ایرج فرزاد، سعید صالح نیا، ابراهیم علیزاده، سیروان پرتونوری، منصور رهسپار، عطا خلقی، کاوه دوستکامی و… . آنان هرکدام گوشه ای از واقعیت های که پشت این اقدام نهفته است را در معرض دید عموم قرار داده اند. اما نکات اصلی و پر اهمیت تری، یعنی روند بلوغ یک جریان سیاسی- مردمی که جوهر درک ماتریالیستی و دیالکتیکی پدیده کومه له است را، هیچ کدام شفاف توضیح نداده اند. عدم متد درک دیالکتیکی بررسی کومله، باعث تبرئه گرایشات عقب افتاده در کنگره یک و سازمانهای موسوم به کومه له است که هنوز آن گرایشات را دنبال میکنند. منتقدین و موافقین هر کدام به بهانه های مختلفی از توضیح پروسه تاریخ ماتریالیستی کومه له طفره رفته اند. هدف من از نوشتن این مقاله کوتاه، نقد متدولوژیک آنان در برخورد به این مساله است.

ایرج فرزاد در نوشتۀ خود “یک توضیح ضروری در باره انتشار علنی صورتجلسات کنگره اول کومەله”، از این نکته انتقاد دارد که (نقل به معنی) اگر جلسه و اظهارنظری مربوط به زمان و مکانی ویژه توسط اشخاصی مطرح شده، باید با اجازۀ آنان علنی کرد. زیرا شاید اگر آنان میدانستند روزی سخنرانی هایشان علنی می شود، چه بسا یک طوری دیگر آن را فرمول بندی میکردند. یا شاید صحبت های که در جلسه “خودمانی” طرح می شود، انسان مطمئن است که در همان چهارچوب میماند و گر نه آن را یا اصلاٌ بیان نکرده و یا بصورت دیگری بیان نخواهد کرد. به این خاطر درست نبود ملکه مصطفی سلطانی و ساعد وطن دوست، صورت جلساتی را علنی کنند که ممکن است تعدادی از آنان مایل نبوده که آنها را رو به بیرون منتشر نمایند. اگر همه شرکت کنندگان حاضر در جلسه زنده بودند، اشکالی نداشت، لذا جهت سبک سنگین کردن- تائید و رد مواضع گذشته خود می توانستند از خود دفاع نمایند. اما این حق از رفقای جانباخته دریغ شده است. نقد دیگر ایرج به اقدام نامبردگان این است که اگر نقدی کمکی به زمان حال نمی کند، بهتر است که آن را به گذشته سپرد.

سعید صالح نیا نسبتاً درست به این روش معروف به “گوشت را میخورد و آبگوشت را نه” پاسخ داده است. یعنی در قبال مسائل تاریخی نمی توان فقط خوبی ها را توضیح داد؛ ولی پروسه عبور از موانعی که خود را در سنتها، عرف و سیاست های نمایندگی کرده و میکند؛ خوداری نمود و راه دست یافتن به یافته ها را از مردم دور نگه داشت. من سپس به اشکال دیگر این متد نوشته ایرج میپردازم.

ابراهیم علیزاده در مطلب خود ” درباره کاری ناروا” میگوید: صورت جلسه کنگره اول کومەله از قلم افتادگی دارد، تندنویسی شده و از کردی به فارسی برگرداندند و به این خاطر آنها نیمه ناتمام بوده و دقیق نیستند.  صورت جلسه تماماً دین مطلب کنگره یک را ادا نمی کند.

البته این به نبوبۀ خود بخشی از واقعیت است. ولی فرض کنیم صورت جلسات بیست در صد از قلم افتادگی داشته، بیست در صد اشکال برگرداندن از کردی به فارسی، ولی بالاخره ماباقی شصت در صد آن، DNA حرف ها و نظرات شرکت کنندگان آن زمان بنیانگذاران کومه له است که تا کنگره دوم و پیروزی مارکسیسم انقلابی در اشکال متنوع تداوم داشت. هر کسی واقع بینانه چهل در صدی که ایشان بهانه تبروئه خط کنگره اول خود میکند را بحساب بیآورد، نمی تواند آن شصت در صد باقی مانده را در نظر نگرفته و نادیده بگیرد. علیزاده جایی مینویسد که این اقدام ملکه و ساعد، به دشمن فرصت میدهد تا از آن علیه کومله استفاده کند.

طبیعی است که حکومت های سرمایه داری و حتی اشخاص فرصت طلب روش برخوردشان به مسائل، انتقاد نیست، سوء استفاده از هر نقدی است که تاریخ دارد و ته دارد.  آنان این را بی انتها به همه زمانها تعمیم داده و مشمول میکنند. از اشکالاتی که محصول یک دوره تاریخی است، پیراهن عثمان ساخته و حتی بمانند اسرار و جرم به آن نگاه میکنند. خیر، کمبودهای کنگره ۱ جرم نیست، اسرار نیست.  سنتی که امروز سیاه و سفید به آن مباحث نگاه میکند، از جنس همان سنت خود آزاری در کنگره اول است. سپس میگویم که باید چگونه به شانتاژ و دشمنی دشمن جواب داد. اما اول از دوستمان علیزاده سئوال کنیم که چرا باید کومه له هنوز خود را صاحب آن سنت های بداند که در کنگره اول وجود داشتند؟ خیلی از آن سنت ها، نزدیک به سنت های دشمنان طبقه کارگر در افکار نظری آن زمان کومله بود. نقد و پس دادن آن سنتها به صاحبانشان، چرا باعث بهانه دادن به دشمن می شود؟ مشکل علیزاده این است که هنوز کمونیزم وی فاصله زیاد با خط کنگره اول ندارد. این رویکردها از یک اصل بنیادی می گریزد و آن توضیح ماتریالیستی و دیالکتیکی تاریح تکامل است. ممکن است دشمن از هر ابزار زنگ زده و مسمومی علیه مبارزین استفاده کند. اما باید به دشمن گفت: انسان ها علیرغم نیت خیرشان اگر با جنبش ناسیونالیسم شما، با مذهب شما، سنت ها و رفتار شما تسویه حساب نکرده؛ و آن سنت ها را به خود شما ناسیونالیست ها و ایدهآلیست ها واگذار نکند، رفتارشان با جامعه، با همدیگر و حتی با خودشان بی رحمی است. به دشمن میگوئیم: بهترین راه سالم نگه داشت فصای سیاسی در جامعه این است که با ارزش ها و جنبش های شما در صفوف خود مرزبندی کرد. به دشمن میگوئیم تنها با مبارزه با ظلم و بی عدالتی اعمال شده توسط نظام اجتماعی شما است که مردم شانس پیدا میکنند همه جانبه ارزشهای اسارت آور شما را رها – و به درجه بالاتری از انسانیت وتمدن نائل آیند. در غیر این صورت، مذهبی هستند، ناسیونالیستند، مردسالار و فمینسیتند. باید نترسید به مردم اینها را گفت که بله انسانهای بزرگ، مادرزادی بزرگ به دینا نمی آیند. با مبارزه و مداخله در جنبش بزرگ رهایبخش اجتماعی، بزرگ میشوند و رهبران کومه له در زمان خود از این قاعده مستثنی نیستند. بنیانگذاران کومه له درست وقتی با هر درجه ای از سنت ها، عرف و عادت جنبش های طبقات دیگر در جامعه مرزبندی کردند، به همان اندازه رشد کرده و به شخصیت های زمان خود تبدیل شدند.

آقای پرتونوری در مطلب  خود مهم نیست چه مدرکی در دست دارید، مهم این است چه درکی از آن دارید گفتند: مهم نیست که چه مدرکی دارید، بلکه این مهم است که چه درکی از آن دارید. اگر چه در ده مورد یک موارد این متد برخورد به سازمانهای سیاسی می تواند درست باشد، لیکن آن یک مورد هم شامل موضوع مورد بحث فعلی ما نمیشود. زیرا امکان ندارد اشخاصی که آنچنان مدرکی در مورد جایگاه همدیگر، وضعیت جامعه و… ارائه داده، ولی بخش های از ” آن درک خیلی مهم” خود را در تدوین کردن مدارک و اسناد جنبش کمونیستی منعکس ننمیاید! بجای این صغری و کبری کردن، بهتر این است که آن مکانیسمی را توضیح داد که آنان را از آن فقر مفرط نجات داد.

منصور رهسپار در “انتشار مباحث«کنگرۀ اول کومەله» احساسات چه کسانی راجریحه دار میکند؟” از ایرج فرزاد انتقاد دارد که اگر این غلط است صورت جلسات مباحث کنگره اول کومه له را علنی کرد، پس چرا درست است منصورحکمت مباحث جنگ خلیج را علنی کرد؟

من فکر میکنم علنی کردن هیچ کدام این این مباحث در خود غلط نیستند، روش شما در برخورد به اهدافی که هر کدام از طرفین از این علنی کردنها دارند، اشتباه است. خلاصه دوستان هنوز یک واقعیت بسیار مهم را صد در صد نادیده می گیرند؛ قبول نمی کنند که رهبری هیچ سازمانی در ابتدا شسته رفته نیست، عالم العلوم نیستند و تماماً خودآگاه نیست. کرنولوژی یک جریان باید این حقیقت را روش کند که هیچ کسی مادر زادی ایدهآلیست و ماتریالیست به دنیا نمی آید. از این نظر هیچ کدام زمینه روند بلوغ یک جریان سیاسی- مردمی را شفاف توضیح نداده و انگار هنوز نقد گرایشات عقب افتاده در کنگره یک باعث کاهش اتوریته خود میدانند. به بهانه “صورت جلسه از قلم افتادگی دارد، تندنویسی شده و از کردی به فارسی برگرداندند و دقیق نیست”، یا “نباید مفاد کنگره را در غیاب حضور جانباختگان علنی کرد” وسیله دفاع از کنگره اول کومله نموده اند.

این اصل پذیرفته شده است که نیروهای سیاسی تنها با اتحاذ اهداف انقلابی به سوی تکامل هدایت و پویا می شوند. آنهایکه در کنگره اول شرکت داشتید، بجای اینکه بی هیچ احساس کسرشان بگوید بله ما بودیم.  بله در عصر سرمایه داری هر نیروی با طبقه کارگر و کمونیسم انتگره نشود و قطب نمای کمونیسم را رهنمایی راه خود نکند، انقلابی نیست، التقاطی و عقب ماند است. بله وزن کومله تا پیش از انقلاب این بود.  بله کارگر در کنگره اول نمایندگی نمی شد. بله ما روسری به سر دختران می کردیم. بله کنگره اول این بود! بله، جنبش ها و گرایشاتی هستند تا با آنها مرزبندی نکرده باشید، خود زنی و خود آزاری و دیگران آزار دادن را رواج خواهند داد.

 نتنها این ها بلکه به دشمنان هم بگوید: اما هیچ چیزی ایستا نیست. هر آنگاه آن گرایشات را نقد کنیم، انرژی انسان آزاد میشود و راه باز می شود. انقلاب ایران باعث انقلاب در اشخاص نیز شد. انقلابیونی که وارد پروسه انقلاب و مبارزه با جمهوری اسلامی شدند، تنها بر آن تاثیر نگذاشتند، بلکه از آن نیز تاثیر پذیر بودند. کومله آن بود و بعداً نقد کردیم، تغییر مواضع دادیم و از کنگره یک به کنگره های دوم و ششم رسدیم. همینکه راه بیفتیم و به دنبال پاسخ بگردیم، رشد میکنیم و خودآگاهی رشد میکند. کومه له نیز همینطور بود. برای کسانی که کمبود های کشنده کنگره یک را هنوز هویت خود میداند، لابد به آن تعلق دارند. شما در دفاع از خود به آنان بگید: بله اگر کومه له پتانسیل کمونیستی نداشت چرا با اتحاد مبارزان کمونیست، اتحاد کرد و نه با حزب دمکرات یا با حزب توده یا با چریکهای فدایی خلق ایران؟ ولی با این همه از زاویه مبارزه کارگری و کمونیستی کسی امروز بخواهد اعتبار برای گرایشات کنگره یک کومله کسب کند، طبقه کارگر و کمونیسم را بی اعتبار میکند.

دیدگاه های زیادی را در پرتو این گفتمان” این حق است، آن ناحق بود” ها می توان مشاهده کرد که خود درکی بسیار سطحی از در جامعه طبقاتی حق چیست دارند. نوشته های کاوه دوستکامی و عطا خلقی بیشتر دارای این اشکال هستند. آنان ضمن اینکه بدرست خواهان در اختیار جامعه قرار دادن مباحث سیاسی هستند، اما مزر همه چیز را قاطی کردند و خواهان فاش کردن همه چیز احزاب اپوزیسیون غیر رسمی مخالف جهموری اسلامی هستند. کاوه ضمناً گفته که گویا حکومت های مدنی اروپا و آمریکایی الگویی خوبی هستند که هیچ اسراری را از چشم مردم پنهان نمیکنند. این ادعا درست نیست. عطا خلقی مبحث کنگره اول کومله را به فاجعه گردان شوان، گردان ۲۲ وسایر موضوعات دیپلماتیک نقب میزند. اولاً  کنگره و فاکت های مانند فاجعه گردان شوان، گردان ۲۲ وسایر موضوعات دیپلماتیک کومله را نیاید اسرار نام گذاشت. دوماً در دفاع از یک حق، باید حق دیگر را ضایع نکنید. ظاهراً پرنده آزادی شناخت شما، در تورهایی مدیای قدرتمند کشورهای اروپایی گیر کرد است. هیچ کشوری و بطریق اولی کشورهای سرمایه داری مقتدر همه رازها را فاش نمی کنند. هنوز ما نمی دادیم CIA  مارتین لوترکینگ و جفری کندی را چگونه ترور کردند. هنوز ترور اولاف پالمه مشخص نیست. هنوز بحث اینکه آیا ملکه انگلیس در ترور دایانا دست داشته یا نه مشخص نیست. علاوه بر این، روزمره در این کشورها چه مستقیم و چه غیر مستقیم فعالین مهم کارگری را ترور می کنند و کسی نمی تواند این دولت ها را مجبور به شفاف ساز کند. نباید در انتقاد از سازمانی که سگ شان به تمام این دولت “دمکرات” می ارزد، به موقعیت دفاع از آنان افتاد!

حسن ختام. من این بخش از انتقاد دوستان به ملکه مصطفی سلطانی و ساعد وطن دوست و مدافعین آنان را درست میدانم که هدفشان ابداٌ تاریخ نویسی واقعی کنگره های کومه له نیست، بلکه روایتی از کومله بدست دادن است که با خط امروز آنان خوانایی دارد! اگر کسی بخواهد تاریخ کومله بنویسد، چرا در میان همه آنها فقط کنگره اول و نه کنگرۀ دوم و پیروزی مارکسیسم انقلابی بر پوپولیسم را انتخاب میکند؟ به این خاطر، چون نامبردگان خط کنگره اول نمایندگی میکنند و نه کل کومله را. کنگره های دوم تا ششم به درد کسانی نمی خورد که امروز نقش معمار اصلی کومه له کمونیست یعنی منصور حمکت را نایده و انکار می کنند. اگر چه آنها نقش و جایگاه شخصی رفقای را بمنظور اینکه آنان را افسانه کنند طرح کرده، هدفشان تنها این است که از این کانال پوپولیسم خویش را تبلیغ نمایند. البته این کار نتیجه معکوس دارد. آنان مردم را بیشتر به این حقیقت آشنا کردند که کومله قبل از اینکه با اتحاد مبارزان کمونیست اتحاد کند، چه نوع سازمانی بود. پس از کنگره دوم و پیروزی مارکسیسم انقلابی به چه جریانی دیگر تبدیل شد. علنی کردن این صورت جلسات، راه افسانه ساختن از گذشته کومله را برای ناسیونال-چپ های امروز دشوار تر میکند. در این مطلب، من بیش از این راجع به تاریخ کومه له، کومه له کی بود، چه مسیری را طی کرده، بکجا رسیده و آینده آن چیست؟ توضیح نمیدهم؛ زیرا در کتاب “افسانه هویت ملی” فصل پنجم، “کرنولوژی صعود و سقوط کومه له” مفصلاً به این سئوالات پاسخ داده و نظراتم را مکتوب کردم.