اختفای اسناد درونی کومه له، حق ویژه و انحصاری هیچ کسی نیست!

اختفای اسناد درونی کومه له، حق ویژه و انحصاری هیچ کسی نیست!

چند روز پیش در رابطه با انتشار علنی صورت جلسات ”کنگره” اول کومه له نوشته کوتاهی را روی صفحه فیس بوکم پُست کردم که مناسب دیدم با دستکاری های مختصری در جمله بندی ها و کمی شرح و بسط دادن و افزودن اضافاتی، آنرا برای درج در سایت آزادی بیان آماده کنم که نوشته زیر از آب درآمد:

انتشار علنی این صورت جلسات را مستقل از انگیزه و اهداف ناشرش*، می تواند راه را برای دسترسی به پشت پرده های بازهم بیشتری هموار کند. با این اقدام، به گوشه ای از اسرارمگو کومه له دسترسی خواهیم یافت و دست اول و از زبان خودِ بنیانگذاران کومه له با نگرش و موضع گیری ها و تجزیه و تحلیل های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و کلاً تلقیات آن دوران آنها؛ بیشتر آشنا خواهیم شد و فعل و انفعالات درونی محفلی را که خودشان به خودشان ”تشکیلات” می گفتند، بازخواهیم شناخت و در کل درخواهیم یافت که در اولین کنگره کومه له چه گذشته است. پرداختن به مضامین این صورت جلسات، بحث های جداگانه دیگری را می طلبند که لازم است به تفصیل و در فرصت هایی دیگر به آنها پرداخت. اظهارات آمده در این کتاب، می تواند گوشه ای از تاریخ واقعی شکل گیری کومه له باشد و باید به گوشه های دیگر بزک نشده و روتوش نکرده کل این تاریخ دست یافت تا تصویر واقعی تری از چگونگی پروسه شکل گیری جریانی که بنام کومه له شناخته شده است پیدا کرد.

طبعاً همه آنهایی که سالیانی از عمرشان را با این جریان گذرانده اند و همه آن مردمی که متأثر از سیاست ها و رهنمودهای درست و نادرست این جریان و پراتیکش بوده اند و کلاً جامعه، حق دارند بدانند که در هر دوره ای بویژه آن دوران که تاریخش مخفی مانده است، کشمکش های درون این جریان برسر چه چیزهایی بوده اند و در رأس آن کی به کی بوده است.

من و امثال من تا ندانیم که فضای جلسات اولین کنگره کومه له چگونه بوده است و هر یک از بنیانگذاران این جریان چه نقش و جایگاه و وزنی داشته اند و سبک و روال پلمیک و جدال نظری شان چگونه بوده است و در این جلسات چه مباحثی رفت و برگشت خورده که ۳۷ روز بطول انجامیده است، امروز نخواهیم توانست رو در روی مدعیانی که پای می فشارند که گویا: کومه له مادرزاد مارکسیست بوده است، بایستیم و بگوییم که:نه! نه شما و نه کل چپ آن دوران ایران مارکسیست نبوده اید!

نسلِ جوانِ امروز باید به چنین اسنادی دسترسی داشته باشد تا دریابد که بخش وسیعی از تاریخ سازی ها و اسطوره پردازی ها و قدیس نمایی های تاکنونی جعلی اند و رهبران آن دوران هم انسان هایی زمینی، اما مبارز و انقلابی بوده اند و این بت سازی هایی که متداول شده است، کار کسانی است که خود آرزوی بت شدن را دارند. خوانندگان این کتاب، اگر اهل عناد و دگم اندیشی و اسیر تلقینات رسوب کرده ای در ذهن خود نباشند، با مطالعه این کتاب به وضوح درخواهند یافت که پیشینه سازی های تاکنونی از کومه له آن دوران، تا چه اندازه جعلی و ناروا بوده اند.

نسلِ جوانِ امروز باید بداند که درست در شرایطی که کل جامعه ایران در حال جوشش و غلیان بوده و تا روز قیام بیشتر از دو ماه فاصله نبوده است، اولین کنگره این جریان که فراتر از خودآزاری و دیگرآزاری و روانکاوی های بی رحمانه و بگو مگو برسر اینکه: ”آیا در تظاهرات مردم شرکت کنند یا نه؟! آیا باید با اهالی ده نماز بخوانند یا نه؟” آیا ازدواج فلان رفیق شان موافقت تشکیلات را هم داشته است یا نه؟! و آیا…؟، کار دیگری از پیش نبرده اند و نتیجه گیری سیاسی شان هم فراتر از اینکه اعلام کنند: ”انقلاب خلق ما الزاماً از روستا آغاز می شود!”، نبوده است!

به باور من نه تنها باید اسناد درونی این جریان رو شوند تا باستنادشان تاریخ واقعی کومه له و جنبشی و دوره ای نوشته شود، بلکه شاهدان زنده آن دوران و ناظران پروسه شکل گیری این جریان نیز باید بحرف آیند تا بازار تاریخ سازی های ناروا و غیرواقعی تعطیل و سیمای بازرگانان سیاسی ایکه مصلحت اندیشانه و سودجویانه و فرصت طلبانه اختفای این اسناد و اسناد بس مهم تری را از حقوق ویژه و انحصاری خود می دانند، رو شود.

تاریخ غیرواقعی تاکنونی، همواره کومه له تاریخساز را که مایه افتخار همه ماست، به همان محفل ”تشکیلات” و همان چند نفری که این کتاب بیانگر تفکر و حال و روزشان است، برمی گرداند. این، تاریخی غیرواقعی و من درآوردی و نادرست است. به باور من نارواترین برداشت از پروسه شکل گیری کومه له این است که تصور شود گویا آن کومه له ای که نقش عمده ای در برپایی یک جنبش توده ای و انقلابی و رهبری آن داشت و آوازه اُبُهَت و انقلابی گری و رادیکالیسمش همه جا پیچیده بود، تکثیر یافته همان محفل چندنفری و برون جهیده از بطن همان هسته اولیه ای است که برای خود نام ”تشکیلات” برگزیده بود.

محفل چندنفری ”تشکیلات”، جریانی خودزا نبود که گویا در نتیجه یک فعل و انفعال جوّی از هر نقطه و زاویه آن جوانه هایی بیرون زده باشند و در یک رویداد ”بیگ بنگی” به کومه له ای طول و عرض دار تحول یافته باشد! چنین تصوری، تصوری رمانتیزه شده و کاملاً غیرواقعی است. در واقع آنچه را که بعدها جامعه بنام کومه له بازشناخت، اساساً محصول یک شرایط سیاسی اجتماعی انقلابی ویژه و منحصر بفرد و برخاسته از یک قیام توده ای و سراسری بود که بلحاظ ساختاری اجماع چندها محفل کوچک و بزرگ نامدار و بی نامِ هم قد و قواره محفل ”تشکیلات” و بلحاظ سیاسی هم برآیند فکر و نظر و عمل همه آن محافل بود.

بعبارت دیگر اگر شرایطی انقلابی و یک غلیان اجتماعی و سراسری در جریان نبود و اگر همزمان غیراز محفل ”تشکیلات” محافل هم قد و قواره دیگری در میدان مبارزه نبودند و اگر قیامی درنمی گرفت و بالاخره اگر اجماعی از محافل موجود و فعال در عرصه مبارزه صورت نمی گرفت، محفلی که نامش ”تشکیلات” بود هیچگاه نمی توانست به کومه له ای که بتواند تاریخساز شود، شیفت کند.

بنابراین شیفت محفلِ درخودی بنام ”تشکیلات”، به کومه له ای که از تز: ”نیمه فئودال و نیمه مستعمره” عبور می کند و به مارکسیم انقلابی می رسد و از تضاد کار و سرمایه می گوید و پای تشکیل حزب کمونیست می رود و به یک جریان اجتماعی و قدرتمند تبدیل می گردد و همزمان جنبشی زنده و انقلابی را هدایت و رهبری می کند را، نمی توان نوعی دگردیسی در درون همان جمع چندنفری بحساب آورد که گویا بلاواسطه از محفلی کوچک و درخود به کومه له ای اجتماعی تکامل یافته است!

آنهایی که همچون من سن و سال شان قد میدهد و از شاهدان زنده آن دوران اند، می دانند که در همان سال هایی که محفل بی نام و نشانی که خودشان به خودشان ”تشکیلات” می گفتند وجود داشت، محافل نامدار و بی نام و نشان دیگری هم فعالیت می کردند که مواضع فکری و نظری تقریباً نزدیکی با محفل ”تشکیلات” داشتند و هر کدام نیز با همه التقاط نظری و سیاسی ایکه داشتند بر فعل و انفعالات توده ای رو به گسترش آن دوران تأثیرگذار بودند.

همین محفل ها بعدها و در جریان اولین تهاجمات جمهوری اسلامی و پی بردن به ضرورت کار مشترک، باین نتیجه رسیدند که با صرفنظر کردن از اسم و رسم های اعلام شده و اعلام نشده قبلی خود، فعالیت از آن ببعدشان را که عمده تاً به فعالیت نظامی شیفت کرده بود، زیر چتر واحدی و بنام کومه له پیش ببرند.

با آوردن چنین مقدمه ای، می خواهم باین تنیجه برسم که: کومه له سلولی قابل تکثیر با ویژگی تقسیم سلولی باکتریایی نبود که گویا با آن همه قابلیت ها و ظرفیت ها و آن طول و عرضی که داشت و آن محبوببت اجتماعی ایکه پیدا کرده بود، از بطن همان محفل چندنفری برخاسته باشد!

اینها را باید گفت تا کس و کسانی فکر نکنند که گویا کومه له براثر برخورد صاعقه به همان هسته اولیه چندنفری و چند حلقه چند نفری سمپات پیرامونی اش، تحول مُحَیرالعقولی روی داده و مخلوق جدیدی بنام کومه له پا به عرصه وجود نهاده است. اینها را باید گفت تا نه کسی شجره غیرواقعی برای کومه له بسازد و نه کسانی هم خود را میراث دار این شجره بدانند و نه هیچ کس و کسانی هم باعتبار اینکه از بازماندگان همان هسته اولیه هستند برای خود حقوق ویژه قائل شوند و اختفای اسناد مربوط به این جریان را حق انحصاری خود بدانند.

بهر رو، متأسفانه تا بحال تصویری واقعی از پروسه شکل گیری و تداوم و تکامل کومه له ارائه نشده و هیچ اشاره ای هم به آن اجماع بی سر و صدای محافل دیگری که بستر اصلی رویش و تولد کومه له تاریخساز بوده اند، نگردیده است و هر وقت نامی از کومه له می آید، همه اذهان متوجه همان چند نفری می شود که می توان وزن واقعی هرکدام شان را به روایت خودشان و در لابلای همین کتاب دریافت!

تا جایی که من بیاد دارم پراتیک برخی از همان محفل های بی نام و نشان که یکجا زیر چتر کومه له گرد آمده بودند، با همه التقاطی که در نظر و عمل و فهم سیاسی زمانه خویش داشتند، غنی تر از پراتیک ”تشکیلات”ی بود که همه رسالتش را در کار با دهقانان خلاصه دیده بود و همه انرژی و انقلابیگری اش را هم در همین راه خرج می کرد.

کتابی که اخیراً در رابطه با کنگره اول کومه له انتشار یافته است، بوضوح بیانگر این واقعیت است که در آن شرایطی که شراره های شعله انقلاب سراسر ایران را گرفته بوده و روزانه کودکان دبستانی کردستان هم شعار ”مرگ بر شاه” را سر می داده اند و رهبری عملی تظاهرات در دست دیگر محافل بود، این محفل چگونه هنوز سرگرم سین و جیم کردن هم و چنگ در چشم هم انداختن و دل و روده خود را بیرون ریختن بوده اند و نقض اصول یازده گانه ”علیه لیبرالیسم” مائو را در ”ذات” همدیگر کشف می کرده اند!

همین کتاب به صراحت باین اشاره دارد که چگونه رهبران این محفل از شرکت در تظاهرات توده ای مردم دو دل بوده اند و از گفته ها و اظهارات شرکت کنندگان این کنگره می توان دریافت که چگونه در عالم خود غرق و با فعل و انفعالات جاری در شهرها قهر بوده اند و حتی یکی از آنها بصراحت می گوید که: ”مردم از ما جلو زده اند.”

برعکسِ محفلِ ”تشکیلات” که همه حواسش را روی انقلاب خلق و لزوم آغاز انقلاب از روستا ها متمرکز کرده بود، دیگر محافل در سطح شهرها فعالیت چشمگیری داشتند و پابپای روند مبارزه سراسری که اساساً مضمونی ضدرژیمی داشت و روی پتانسیل مبارزات شهری حساب جدی تری باز کرده بود، پیش می رفتند.

یکی از آن محفل ها محفل ما بود که از مشغله های آن دوران مان می توان به سازمانیابی توده ای در سطح شهر و از آنجمله سازماندهی معلمان و دانش آموزان و برپایی شوراهای مدارس اشاره کرد. بیاد دارم آن زمان که ما خود را به آب و آتش می زدیم تا بلکه کانون معلمان را بکمک معلمان مبارز منفرد و حتی افراد مبارز غیرمعلم راه اندازی کنیم و به هزاران معلم پراکنده اما مبارز سروسامانی دهیم، چگونه اعضای محفل ”تشکیلات” و معلمان سمپات دور و نزدیک شان از این میدان عملی مبارزه دور می گرفتند و اگر به سراغ شان می رفتید رو برمی گرداندند و تُرش می کردند. البته فشار مبارزات توده ای و سرعت پروسه تحولات در درون شهرها تا حدودی بر آنها نیز تأثیر گذاشت و از آن ببعد بفهمی نفهمی در تظاهرات های توده ای حضور می یافتند، اما همچنان از رهبران عملی میدان مبارزه شهری و راه اندازان اصلی تظاهرات ها گله می کردند که :”شعارها تندند”!

تأسف آور اینکه بعداز آن همه سال و این همه تحولات اجتماعی، هنوز برخی ها التقاط اندیشی و پراتیک عقب مانده و پراگماتیستی تفکرِ مائوئیستی آن دوران را می ستایند و اندیشه ورزی و روی آوری به درک مقولات تئوریک را به ریشخند می گیرند و بخیال شان با علم کردن شعارهای: ”عمل انقلابی” و ”محک همه تئوری ها و نظرات، پراتیک است” می توان هر عمل و پراتیکی را انقلابی بحساب آورد.

در واقع اینان از عملی که از مبانی مارکسیسم علمی نشأت گرفته باشند دفاع نمی کنند، بلکه با آویزان شدن به چنین شعارهایی عملاً به گذشته ای نقدخورده و از دَور خارج شده رجعت می کنند که حقیقتاً ارتجاعی و دور ریختنی است. اینها هنوز درنیافته اند که نمی توان هر پراتیکی را پُربها جلوه داد و از خود نمی پرسند که آن هسته چندنفری که ۳۷ روز بجان هم افتاده بودند تا باورهای تئوری مورد نظر خود را در خویش تعبیه کنند، مابازاء پراتیک شان چه بود؟! آیا بعداز ۳۷ روز بجان هم افتادن به نظر و پراتیکی جز این دست یافتند که باید رفت و انقلاب خلق را از روستاها آغاز کرد؟!

جالب اینجاست که درست در همان روزهایی که شرکت کنندگان در کنگره اول کومه له در حالِ خودآزاری و دیگرآزاری و سرگرم دسته بندی و اولویت گذاری تزهای مائو و تطبیق دادن شان با ویژگی های روستاهای کردستان بودند، صدای نفیر گلوله هایی را هم که از بالای سرشان رد می شد و جوانان شهر را در خون می غلطاند می شنیدند؛ با این حال هنوز باین قناعت نمی رسند که خیلی وقتهاست انقلاب نه در روستاها که در شهرها آغاز شده است و آنها عقب مانده اند و مردم جلو زده اند!

بنابراین اصرار برخی ها به تقدیس پراتیک آن دوران اولیه، معنایی جز این ندارد که این اصالتگرایان متعصب و باورمند به آنگونه ”پراتیک”ها یا از خود کومه له هم که به نقد آن گذشته برخاست و پراتیکش را همه جانبه تر و اجتماعی تر و شهری تر کرد، نیاموخته اند؛ یا از آموزه های شان عبور کرده و به گذشته نقدشده رجعت کرده اند که حقیقتاً برگشتی ارتجاعی است!

اما ببینیم چه کسانی مخالف علنی شدن چنین اسنادی هستند:

آنهایی که امروز با انتشار چنین اسنادی مخالفت می ورزند، در واقع نگران از علنی شدن دیگر اسناد و یا بحرف آمدن کسانی در رابطه با ماجراهای پشت پرده دیگر می باشند. آنهایی که امروز با انتشار علنی این صورت جلسات مخالف اند، از این بیم دارند که تحت فشار افکارعمومی مجبور به انتشار اسناد مهم تری چون پشت پرده های ماجراهای گردان های شوان و شمال و دالاهو و کیس های افتضاح بار مالی و دیپلماتیک شوند!

تنها کسانی می توانند با علنی کردن هر گونه اسناد آنهم بعداز نیم قرن، مخالفت ورزند که امتیازخواه و انحصارگر و فرصت طلب اند، که اهل پرده پوشی و کتمان و زد و بندند، که از بیان واقعیت ها می ترسند، که از خود و پیشینه و حال و روزِ همین امروز خود بیم دارند، که مخالف آزادی بیان اند و در یک کلام که ریگی در کفش دارند. البته در جواب آن کسی هم که در مخالفت با انتشار علنی این صورت جلسات می گوید که: ”گفتن بخشی از حقیقت، راه فریب را هموار می کند.”، باید گفت: شما راست می گویی، اما کتمان کل حقیقت هم تبهکاری است!

فراموش نباید کرد که مُبتکر اصلی انتشار این اسناد هم سزاوار هیچ کردیت گرفتنی و اعطای هیچ مدالی نیست و اقدام وی نیز نوعی اعاده حیثیت کردن از خود و شکل زیرکانه تری از فرصت طلبی است. چه آنکسی که این اسناد را در اختیار داشته و اقدام به انتشارش کرده است و چه آن کسانی که دیگر اسناد را در کمد و گاو صندوق های شخصی خود مخفی نگهداشته اند، کسانی اند که به درازای طول عمر کومه له در رأس این جریان بوده اند و از کوچکترین فعل و انفعالات درون این تشکیلات مطلعند و موظف بوده و هستند که هیچ حق و حقوق انحصاری و ویژه ای برای خود قائل نمی شدند و زودتر از اینها نگفته ها و کم گفته ها را علنی می کردند. بهر اندازه دیر کرده باشند، بهمان انداز بار تقصیرات شان سنگین تر است. اینها اگر می خواهند بار سبکتری از کتمانکاری و مخالفت با آزادی بیان و ریگ در کفش داشتن بدوش بکشند، بفرمایند این گوی و این میدان!

گفتنی زیاد است امیدوارم علاقمندان به درک حقایق و بویژه نسل جوان، بجای اینکه شرح وقایع آن روزها و تاریخ آن رویدادها را به روایت مصلحت اندیشانی که منافع شخصی و سیاسی و سازمانی شان ایجاب می کند که دست به هر جعل و تحریف تاریخی بزنند، نشنوند. همین کتاب را با دقت بخوانند و اِصرار به علنی کردن دیگر اسناد هم داشته باشند و حتی المقدور پای صحبت شاهدان زنده و بی غرض و مرض شکل گیری و تداوم و تکامل آن تاریخ بنشینند تا با ضریب اطمینان مقبول تری سراز چند و چون ماجراها دربیاورند!

عطا خلقی ۱۴ اپریل ۲۰۱۶

*در جای خود باید به تفصیل به این انگیزه و اهداف هم پرداخت.