کنگره اول کومهله از منظر ما!
از: ملکه و رضا مصطفی سلطانی
توجه: ٩ آوریل ٢٠١۶
این نوشته تنها چند سال اول فعالیت علنی کومهله را مد نظر دارد. به وضعیت سیاسی ، تشکیلاتی و …اکنون دستاندرکاران کنگره اول کومهله نپرداخته است. برای جلوگیری از هر نوع سوتفاهمی و ادای مطلب به خواننده آنطوری که علاقهمندیم پیاممان دریافت شود عمدا در مواردی تا حد «مبالغه» و «روانکاوانه» سعی کردهام تا حدی بیشتراز حد «معمول و مجاز» به مطلب بپردازم.
شرایط سیاسی جامعه در شروع فعالیت کومهله
فعالیت سیاسی کومهله به سبکی متفاوت از جریانهای سیاسی آنزمان، کی و درچه شرایطی شروع شد؟ در اواخر دهه ۴٠ و اوایل دهه ۵٠ شمسی در دوران جنگ سرد و تقسیم دنیا میان دو بلوک شرق و غرب شروع شد. تلاش غرب برای نگهداشتن ایران درمیان کشورهای وابسته به بلوک غرب بعد از سرنگونی رژیم پادشاهی در ایران و جلوگیری از نزدیک شدن ایران به شرق بسیار زیاد بود و روی این امر سرمایهگذاری هنگفتی کرده بود. مردم ایران در مبارزات خود علیه رژیم شاههنشاهی از هیچگونه پشتیبانی قدرتهای بزرگ و کوچک جهان و منطقه، حتی به خاطر منافع خود قدرتهای بزرگ، برخوردار نبودند. سرکوب و کشتار مبارزات مردم برای آزادی و دمکراسی و… خصوصا جریانهای چپ و کمونیستی بسیار شدید بود.هر نوع تشکل و تجمعات سیاسی، صنفی، فرهنگی، روزنامه و رادیو و…ممنوع بود. شرط لازم برقراری «نظم و امنیت» برای سرمایه وجود حکومتهای مرکزی مقتدر و مخوف بود. در ایران کورد بودن با توجه به سابقه مبارزه کورد برای استقلال و کسب قدرت محلی مزید بر علت بود و حساسیت رژیم با جریانهای سیاسی کمونیست کورد به مراتب سختگیرانهتر و وحشیانهتر بود.
بنیاگذاران کومهله با واقف بودن به این شرایط عزم خود را جزم کردند تا با رفتن به میان زحمتکشان شهر و روستا، مثل نیروی اصلی مبارزه و انقلاب، اعتماد آنها به مبارزه به سبک کومهله را کسب کنند و تشکیلاتی محکم، پولادین و پایدار را در میان زحمتکشان ازپایــیــن ایجاد نموده تا به سهم خود مبارزه مردم را برای نان و آزادی سازمانیافتهتر و هدفمندتر به جلو ببرند.
آنها از تئوریهای موجود مثل راهنمای مبارزه وعمل سیاسی روزانه خود استفاده میکردند نه اینکه تلاش کنند عمدتا با اتکا به نظریهپردازی و کپی کردن تئوریهای گوناگون مردم را به مبارزه خطرناک با رژیمی ددمنش بفرستند. سبک کار به میان مردم رفتن و مثل آنها زیستن و مبارزه کردن در رشد کومهله که اکنون چند حزب سیاسی از آن تغذیه میکنند نقش به سزا و برجستهای داشت. حزب و جریانهای سیاسی که عمدتا کار تئوریک کردند و میخواستند اساسا با تئوری انقلاب را هدایت کنند، گذشته از این که چقدر تئوریهاشان در میدان مبارزه درست از آب درآمد یا خیر، تاب تحمل پیچ و خم مبارزات را نیاوردند و محو شدند.
در چنین شرایطی بطور اتوماتیک و خارج از ارادهی نخبههای سیاسی، اوضاع و احوال مخوف و امنیتی جامعه ایران، حفظ و تضمین ادامه کاری کار متشکل مخفی را در صدر اولویتهای تمام جریانهای سیاسی از جمله کومهله قرار داد. فضای امنیتی مانع جلسات وسیع و علنی بود.خواندن کتاب و نوشتن و پخش نشریات ممنوع بود. جلوگیری از نفوذ پلیس به میان جمع سیاسی بسیار مهم و حیاتی بود.
از آنجا که مبارزه جمعی وعلنی در آرا نبود مبارزه و مقاومت فردی مبارزین با پلیس در صورت دستگیری و شکنجه وحشیانه به امری مهم و حیاتی برای ادامهکاری تشکیلات و مهمتر از آن برای جلوگیری از تسلط یاس و نومیدی به مبارزه در سطح جامعه تبدیل شده بود. تعهد به فعالیت سیاسی در آن شرایط آنهم از نوع کمونیستیش و در افتادن با پلیس رژیم به قیمت جان و مال و بسیار سنگین و طاقت فرسا بود. تعهدی سخت و پرهزینه به خود، به همرزمان وبه مردم زحمتکش برای حفظ و ادامهکاری کار متشکل مخفی بود. درآن شرایط کومهله از فعالیت و امکانات میدیای و علنی آنزمان محروم بود و دشمن مجهز به امکانات بسیار پیشرفته و فراون تبلیعی، پلیسی و… بود. به خود و همرزمان سختگیری کردن بعضا تا حد افراط برای جلوگیری از ضربه پلیس شرط لازم، مسئولانه و اجباری پیشرفت کار کومهله در آن شرایط بود. کوچکترین سهل انگاری به قیمت جان دهها نفر و مایوس شدن هزاران نفر از مبارزه تمام میشد.
اهمیت و ضرورت کار فکری و تئوریک، بحث و جدل بروی مسائل اساسی در جامعه از قبیل تولید و توزیع نیازمندیهای جامعه، تقسیم قدرت و مداخله و سیهم شدن اکثریت جامعه در سرنوشت سیاسی و اقتصادی خود چه در آنزمان و چه اکنون برای کسی الفبای سیاست را بداند احتیاج نیست به مغز خود فشار آورد و بدیهی است.
کومهله در آنزمان با در نظر گرفتن امکاناتی که فضای پلیسی تحمیل کرده بود نه تنها در کار فکری و نظری آنزمان کم نیاورد بلکه باید به خود افتخار کند که در فضایی که مبارزه چریکی در دنیا و ایران طرفداران بسیار زیادی داشت طی مباحث طولانی و در تماس مستقیم ودوستانه با مدافعان برجسته این مشی مبارزه مثل زنده یادان مسعود و مجید احمدزاده، مشی چریکی را نقد کرده و برای مبارزه خود راه دیگری جستند. مبارزه به سبک نیروهای قدیمی و جاافتاده و دارای تجربه و متکی به بلوک شرق مثل حزب توده، خط سیاسی پیرو چین، جبهه ملی و مشی سیاسی و قدیمی حزب دمکرات کوردستان ایران نیز به همان شیوه نقد شد. مکتوب نکردن این مباحث بعضا بخاطر امکانات محدود، در اولویت قرار نداشتن و اهمیت لازم را به آن ندادند و عمدتا برای جلوگیری ازافتادن سند بدست پلیس و حفظ کار متشکل مخفی بود. کومهله کتابخانه کوچک و سیاربرای خود داشت.
کومهله مدعی سبک کاری تازه و مغایر با سبکهای رایج مبارزه تا آنزمان بود و توانست آنرا در ایران و کردستان با تمام موانع درونی و بیرونی به آزمایش و عمل در آورد. هر جریانی سیاسی که فقط به حرافی اکتفا نکند و عملا کار سیاسی اجتماعی را در دستورکار خود داشته باشد حتما خطا از بزرگ تا کوچک خواهد داشت و کومهله هم از این قاعده مستثنی نبود.
در افتادن با پلیس در آنزمان بلافاصله میزان از خود گذشتگی واز خود مایه گذاشتن را به مسئله اصلی فعالین سیاسی تبدیل کرد و به محک گذاشت. در سال ١٣۴٨ فعالیت مخفی و متشکل کومهله شروع شد. در سال۵٢ ـ١٣۵١ بطوراتفاقی تعدادی از فعالین کومهله دهستگیر میشوند. دستگیر شدگان بعد از آزادی به دستگیری خود عکس العمل متفاوت نشان میدهند. کسانی کم و بیش به فعالیت خود ادامه میدهند. یکی از آنها بمنظورتعهد به انصراف از فعالیت سیاسی دست خود را با سیگار داغ کرد. در ١٣۵٣ تعداد چشمگیری دستگیر شدند و از ٣ تا ١٢ سال حکم زندان گرفتند. کسانی در بیرون زندان به کار خود با کم و کاستی ادامه دادند و عدهای در عمل فعالیت سیاسی را یا به حداقل رسانده و یا تماما کنار گذاشتند. تحلیل و بررسی دلایل دستگیری نسبتا وسیع عدهای از کادرهای اصلی و اولیه کومهله از طرفی و شکنجه ساواک و عدم ارتباط با تحولات جامعه و جمع بیرون از زندان از طرف دیگر موجب تشتت و اختلاف نظر، از جمله در مورد مبارزه به سبک «روشنفکران» و یا پذیرش تغییر مکان اجتماعی در حرف و خوداری از اقدام عملی درمیان کومهلهای های اسیردر زندان و کومهلهای های آزاد در خارج از زندان شد. زندانیان یا با تمام شدن مدت زندانشان و یا با قیام ١٣۵٧ مردم ایران علیه رژیم شاه آزاد شدند. جامعه در حال انفجار سیاسی و اجتماعی روز به روز خودبخودی بدون رهبری و سازماندهی بود. مذهبیون در مناطق شیعه نشین ایران با داشتن پشتیبانی قدرتهای غربی از خارج و مساجد در ایران به مراتب از سیاسیون سکولار و چپ متشکلتر بودند.
کاک فواد بعد از ۴ سال زندان، ١٣۵٣ تا ١٣۵٧، و آزاد شدن در مهر ماه ١٣۵٧ و شناخت از شرایط جدید، تغییر نظر داده و بجای رفتن به کار مخفی در میان زحمتکشان به فکر سازمان دادن مبارزات علنی و عمومی مردم افتاد. کسانی که یکسال قبل از فواد از زندان آزاد شده بودند، مشغول دندان قروچه با همدیگر بوده درانتظار به سر بردند. کاک فواد استقبال از زندانیان سیاسی را از امری صرفا استقبال و پایکوبی به امری وسیعا سیاسی مبارزاتی تبدیل کرد. رفقای که یکسال قبل از او آزاد شده بودند و رفقای که خارج از زندان بودند در بکار گیری این امر در ارتقاء مبارزات مردم یا غایب بودند و یا نظارهگر و دنبالهرو جریانات خودرو در محل کارشان بودند. کاک فواد کمتر از دو ماه از آزادیش از زندان بروی تشکیل جلسه وسیعی از ترکیبی از کومهلهای های زندان و بیرون از زندان پا فشاری میکند. این جلسه در آذر ماه ١٣۵٧ برگذار شد. درسال ١٣۶٠ نمایندگان اعضای شرکت کننده درکنگره دوم کومهله جلسات وسیع سال ١٣۵٧ را «کنگره اول کومهله» نامیدند.
با بوجود آمدن فاصله زمانی و فکری بین رفقا، بازبینی افکار، نظرات و میزان آمادگی برای کار مشترک سیاسی به سبک کومهله، دراوج مبارزات خیابانی مردم در سال ١٣۵٧ که بسیار متفاوت از فضای اختناق و حکومت پلیسی دهه ۴٠ و۵٠ شمسی بود، مجددا بطور اتوماتیک در اولویت مباحث آن جلسه قرار گرفت. مردم در خیابان در تظاهرات بودند و روزانه کشته میدادند و سیر وقایع سیاسی و اجتماعی بسیار سریع و غیر قابل کنترل و پیش بینی بود. در چنین شرایطی کومهله میخواست به اندازه توانش در سمت و سو دادن به تغییرات سیاسی اجتماعی جامعه نقش ایفا کند. به این خاطر بدرست مثل «کنفرانس وحدت» ١٢ سازمان سیاسی چپ ایرانی در تهران مباحث تئوریک عمومی که عمدتا در باره مسائل خارج از ایران بودند و ربطی به مبارزات مردم در خیابانها نداشت و بیشتر معضل فکری روشنفکران بود، در اولویت کار «کنگره اول کومهله» قرار نگرفت. با تمام خستگی سالها زندان و شکنجه ساواک، ابهامات و ناروشنی های اوضاع بحرانی و سریعا متحول آنروزها، کمبود امکانات مالی و کادر، جنبش عمومی و بی سازمان مردم در خیابانها و …به استقبال مبارزات موجود خیابانی رفتن، تسخیر ارگانهای سرکوب رژیم و ایجاد ارگانهای دمکراتیک مردمی برای شهر و روستا در اولویت کار کومهله قرار گرفت. در چنین شرایطی اگر تمام دستاوردهای نظری و تئوریک بشریت را از حفظ بدانی بازهم جواب چگونگی تسخیر پادگانی نظامی، مقر پلیس و ژاندارم و یا چگونگی جلب اعتماد و سازماندادن توده وسیع مردم شهر و روستا را برای ایجاد ارگانهای خود در بهترین و با ارزشترین منابع تئوریک نخواهی یافت.
آنروزها روز ساختن تاریخ در همان لحظات بحرانی، که به کسی مجال تفحص و تفکر طولانیتر از چند دقیقه و یا ثانیه نمیداد، بود. تا سالها بعد نویسندهگانی، محققانی، تاریخنویسانی به شیوهای ابژکتیو، منصفانه و واقعبینانه و یا به شیوهای سوبژکتیو، دلخواه، غیرمنصفانه و گزینشی در اتاق کارشان در ضمن صرف چای و قهوه بنا به منافعشان در مخالفت یا موافقت تاریخسازان بنویسند. آنروزها روز تشخیص و اندازهگیر نبض جامعه دقیقا در آن لحظه نه یکساعت زودتر یا دیرتر، یافتن تاکتیک مناسب با نبض جامعه و شهامت اتخاذ تاکتیک و آمادگی برای پذیرش نتایج آن در صورت موفقیت یا شکست بود. کاک فواد انسانی فوق العاده بود هم در تحلیل سیاسی و اجتماعی به نسبت دادههای که جامعه در آنزمان در اختیارش گذاشته بود، دست بالایی داشت و هم در تصمیمات لحظهای و سریع، او مردی تاریخساز بود.
انصافا در کنگره اول کوموله همه به اندازهی بضاعت سیاسی خود در اتخاذ سیاست و عکس العمل در مقابل شرایط جدید در تلاشند و در این راستا شاهد اختلاف نظرهای عمیق و جدی نیستیم. اما اگرموشکافانه دقت کنیم بین سطرها را بخوانیم و مباحث مهم اما ثبت نشده (بنا به نوشته کاک ابراهیم علیزاده در مورد انتشار مباحث کنگره اول کومهله) را دریابیم اختلاف زیادی در عمق و وسعت فکر کردن، به حساب آوردن قدرتهای بزرگ دنیا در محاسبات خود، میزان بالا زدن آستینها، جرئت پذیرش مسئولیت اجتماعی نه صرفا مسئولیت تشکیلاتی، آمادهگی برای اتخاذ سیاست و تاکتیک به وسعت جامعه، تلاش برای کسب قدرت به کمک مبارزات اجتماعی، خود را رسما و آشکار و با شهامت در مقابل حکومت مرکزی قرار دادن و… تفاوتها بسیارند. پرداختن به تاریخ کومهله از جمله مباحث کنگره اول کومهله احتیاج به کار پروفشنال و موشکافانه متخصصان درعرصه تاریخ معاصر ایران و کردستان دارد.
انگیزه انقلابیگری و مبارزه از کجا نشات میگرد؟
چرا انسانها به ستم و نابرابریهای جامعه عکس العمل متفاوت از خود نشان میدهند؟ آیا انگیزه اعتراض به ستم از میزان آگاهی سیاسی و تئوریک و آشنایی و تسلط بر مکاتب فکری و نظری سر چشمه میگیرد؟ از سخنران بودن و تسلط بر فن سخنوری نشات میگیرد؟ اگرجواب سوالات فوق مثبت باشد، در این صورت باید فیلسوفان، اقتصاددانان، تاریخدانان، جامعه شناسان، سخنرانان ماهر و …در صف مقدم مبارزه میبودند.
بطور واقعی اینطور نیست. بنابراین رابطهای خطی و مستقیم بین میزان سطح آگاهی ودستبابی به مقولات نظری از طرفی و مبارز بودن از طرف دیگر وجود ندارد. برای مبارز و معترض شدن علاوه بر درجهای نسبی از آگاهی، که تاریخ جامعه در هر مقطعی در اختیار افراد میگذارد، فاکتور دیگری غیر از آگاهی لازم است. فاکتوردیگر ازعکس العمل انسانها به ستمهای درون جامعه و میزان احساس و عواطف انسان به همنوعان خود سرچشمه میگیرد.
همه ما در جوار خود تعداد وسیعی از دوستان و آشنایان را سراغ داریم که علیرغم اینکه آنها هم از ستمهای جامعه معذب بودهاند و حداقل به اندازه ما از جریانات سیاسی و اجتماعی مطلع بودهاند اما به شیوه و در سطوح متفاوتی به ستمها عکس العمل نشان داده و یا ندادهاند. رویدادهای سیاسی و اجتماعی مشترک را شاهد بودهایم اما انتخاب سیاسی متفاوتی داشتهایم. یکی تا پای جان به مبارزه بر میخیزد و یکی کمتر و یکی از لای انگشتانش به جامعه مینگرد و به زندگیش میچسپد.
بنابراین صرفا درجهای از دانش و آگاهی برای مبارز بودن کافی نیست. فاکتور لازم دیگراز میزان خود مایه گذاشتن و از خود گذشتگی برای تغییر جامعه و زندگی بهتر برای بشریت است که اساسا از احساس و عواطف متفاوت ما سرچشمه میگیرد. تفاوت در میزان تلاش برای غلبه بر ترس و آمادگی برای تقبل مصائب و مشکلات مبارزه است.
نگاهی به تاثیر روح و روان فرد بر فعالیتهایش
پرداختن به روح و روان انسانها کار متخصصان با تحصیلات عالی در این زمینه است. اما از آنجا که سالهاست هر گاه بحث «انتقاد از خود» لعنتی به میان میاید فوری سر و کله پند و اندرز «روانکاوی نکنیم» به میان میاید، سوالاتی در زمینه رابطه و تاثیر روح و روان فرد با سیاست را مطرح میکنیم. مخالف روانکاوی و شکستس حریم شخصی و خصوصی افرادیم و کمال احترام را برای نظرات و سابقه مبارزاتی تمام بشریت نه تنها کومهلهای ها داریم .تلاش بر این است به سهم خود تلاش و هدف عمدی یا غیر عمدی عدهای از دوستان را در پشت پرهیز از «روانکاوی» و پرداختن به مسائل «بزرگ» بر ملا کنیم و نسلهای آینده از آن بهرمند شوند.
آیا سیاست آنطور که رایج است از عهده توضیح و یافتن پاسخ به تمام مصائب و مشکلات دامنگیر جامعه بشری بر میآید؟ آیا در کلی ترین سطح بحث از ساختار اقتصادی و اجتماعی، جامعه طبقاتیست، سرمایهداری بد است و سوسیالیسم خوب است کافی است؟ کولهپشتی ارثی ژنتیک انسان که با تولد بدون اینکه امکان انتخاب آنرا داشته باشد به همراه خود دارد، بر چگونگی عکس العمل انسان به مسائل سیاسی و اجتماعی تاثیرگذار است؟ و …
سوسیالیستهای قرن ٢١ اگر به تاثیر ویژگیهای ژنتیکی انسان بر تمام انتخابهایش توجه جدی نکنند فاکتور بسیار مهمی در تحلیل و تصمیمات سیاسیشان غایب است. درست است که تا حد زیادی کشمکشهای سیاسی جامعه در بین کارگر و سیستم سرمایهداری، ملت بالادست و زیردست، زن و مردسالاری را میتوان با اختلافهای طبقاتی، جنسی و ملی بین دو طرف قضیه توضیح داد. اما افراط در آن تا حد نادیده گرفتن کشمکشکها در درون طبقه کارگر،در درون یک ملت و در درون زنان , در درون حزبی که بطور واقعی و بدور از ریاکاری با هم اختلاف طبقاتی، ملی، جنسی و سیاسی ندارند مضرو ناقص است. همیشه فاکتور مهمی در محاسبات برای اتحاد و مبارزه مشترک غایب خواهد بود. در صورت عدم پیشرفت و به بن بست رسیدن در سیاستی، تاکتیکی، تشکل و سازماندهی و غیره انسانها به جان هم میافتند و دنبال سپر بلا میگردند. در واقع شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت بکار گیری فن و هنر ایجاد اتحاد و همدلی در جبهه ستمدیدهگان، مستقل از رابطه ستمگر و ستمدیده، است. طبقات دارا با ستمی که بر ما روا میدارند بدون اینکه خواهان آن باشند بهترین زمینه اتحاد و مبارزه را برایمان فراهم کردهاند. ما خودمان از متحد شدن خوداری میکنیم. چــــــــــــرا؟ آیا فاکتوری «ضد اتحاد و متفرق کننده» در درون طبقه ای، حزبی و … میتوان پیدا کرد. با اجازه مخالفان « روانکاوی کردن» باید گفت بله. جواب مقایسه وحسودی مادرزاد و توانایی و عدم توانایی انسانها برای هدایت این نیروی روزانه بازتولید شده در درون افراد به جهتی مثبت و سازنده و یا به جهتی منفی و شکننده است.
عــــــلاقــــــهمـــــنــــدی بــــه و خـــــواســــــتــــن چـــــیـــــزی مــــادی یــــا مـــعـــنــــوی مـــنشــــاء حــــــــــســـــــودی در بـــــیـــــن انـــســــانــــهـــــاســــــــت. رقــــــــــابــــــــت بــــــرای تـــــــامـــــــیــــــــن خــــواســـــتـــنـــــیــــها شــــرط و نـــمـــاد بـــه هـــم حــســـودی بـــــردن اســـــت.
در محافل سیاسی اگر حسودی غالب میشود فضای جلسه آلوده شده، شادی و ذوق از بین میرود و به همدیگر گوش ندادن و … مانع بسط بحث و فهمیدن منظور همدیگر میشود. اکثرا حسودی خودمان را پنهان کرده طوری که خودمان نمیدانیم چه نیرویی در درونمان ما را هول میدهد و نمیتوانیم با چند کلمه برای خودمان نیز توصیف کنیم.
تا جایی که رقابت باعث امید و علاقه به تلاش پیشرفت در کار است مثبت است. اما اگر رقابت سخت بود و شانس برتری یافتن نزدیک به محال باشد، حسودی و احساسهای تلخ نابرابری، به نسبت دیگران خود را کم مایه دیدن و سرشکستگی انسانها را در خود غرق کرده و عملا مبارزه مشترک با ستمگران به حاشیه رانده شده و «مبارزه» با نزدیکان خود در اولویت قرار مگیرد.
به تمام انشعابات کومهله نگاه کنید. بار اول برای برآوردن اهداف و امیال دوستان ابراهیم علیزاده وعبدالله مهتدی برای نفراول کومهله شدن و در دست گرفتن تمام قدرت و ثروت تشکیلات رخ میدهد. بعد برای ترسیم تمایز با منشعبین خود را وفادار به اهداف و دیگران را «منحرف» قلمداد کرده و «برنامه» و .. را کمی پس و پیش و کم و زیاد میکنند. اینها چیزی نیستند جز تلاش برای برآورد کردن نیازمندیهای درون اشخاص ربطی به مبارزه سیاسی در جامعه ندارد. با پیچیدن آن امیال در قالب «اختلاف نظر سیاسی و ایدئولوژییک» و … خودشان را برحق نشان میدهند. انسان موجود اجتماعی و مقایسه کننده است. خودش را با نزدیکانش میسنجد. اکنون بعد از سالها تلاش و کوشش موزیانه بر علیه همدیگر و داشتن طرح حمله مسلحانه تلافی جویانه فاصله زیاد و واقعی است و دو «شاهزاده» در اقلیمی نگنجند.
در ابتدای زندگی بشر رقابت به منظور پیشرفت توانایی انسان برای هــــــمـــــــکـــــاری با هــــمـــدیـــــگــــــر، بدون مخالفت با یکدیگر، برای حفظ مکان و نیازمندیهای زندگی بود. تلاش انسان برای زنده ماندن بود. امــــــا حالا رقابت به مقابله و علیه یکدیگر اقدام کردن تبدیل شد. با اجازه مخالفان «روانکای» این مشکل واقعی و طبیعی با هیچ تئوری، سیاست و کلی گویی نمیتوان حل کرد. مخالفان «روانکاوی» خواهناخواه موافق برملا شدن انگیزه و نیروی پیشبرنده درون انسانها به این سو و یا آنسو نیستند. بدیهی است منظور مته به خشاش زدن و شکستن حریم شخص و خصوصی افراد نیست. با توجه به رابطه و پیچیدهگی زندگی فرد و جمع بطور مطلق به این هم نمیتوان برخورد کرد. عضو کومهله مجاز نبود هنگامی همرزمانش از جان مایه میگذارند به وظایفی که خود پذرفته نه تنها عمل نکند بلکه مشغول خوشگذرانی باشد. باید اول عضویت و تعهداتش را پس میداد بعد دنبال خوشگذرانی میرفت.
چرا انتقاد از خود و دیگران ؟
کنگره اول کومهله کنگره تجدد پیمان برای تلاش مشترک وهماهنگ برای تحول بزرگ در جامعه بود. در این راستا غلبه کردن بر ترس از زندان مجدد، شکنجه و اعدام و دست شستن از زندگی نسبتا مرفه طبقه متوسط شرکت کنندهگان در کنگره اول کومهله که همه دانشگاه رفته با شغل های نسبتا سطح بالا بودند، امری بسیار مهم، حیاتی و کلیدی برای برداشتن گام اول در جهت تحول جامعه به شمار آمد. برای غلبه بر ترس و تضمین ادامه کاری فعالیت مشترک مخفی و علنی از سلاح انتقاد و انتقاد از خود کمک گرفتهاند. در مواردی افراط شده که قابل دفاع نیست. در لابلای این مباحث نیز میزان متفاوت اهمیت و برجسته بودن غلبه بر ترس فردی و ترس جمعی را برای افراد مختلف شرکت کننده کنگره اول را میتوان دریافت. بسته به انتظاراتی که شرکت کنندهگان از خود و دیگران دارند در شروع کار مشترک بعد از اختتام کنگره افرادی از انتقاد از خود افرادی بیشتر و وافرادی کمترمتنفرند.
با ربط دادن نظرات کاک فواد به کارهایش در اولویت قرار گرفتن ارائه نمونههای موفق در سازماندهی مبارازت مردم بوضوح قابل تشخیص است. خود در عمل کارنامهی موفقی آرائه داد و بدرستی توقع اقدامات و موفقیتهای مشابهی از همرزمان متعهد به قرارهای مشترکشان داشت. سیاست کومهله خوب یا بد در سراسر کردستان یکی بود اما بسته به این که چه کسی در کجا مشغول اجرای آن سیاستها بوده است اختلاف بازده و نتایج کار کاملا متفاوت است. اگر کومهله ای ها در جامعه کردستان با اوضاع و احوالی مشابه در شهر و روستا با سیاستی مشترک مشغول فعالیتند اما نتایج متفاوت است باید اشکالاتی جدی در کار مجریان ناموفق باشد. توقع نتایج مشابه از رفیقی که آگاهانه و داوطلبانه در شریطی اگر نه بهتر حداقل برابر فعالیت میکند زیاده خواهی نیست. در آن وقت مریوان از جانب فئودالها، قیاده موقت، مکتب قران و جمهوری اسلامی در معرض تهدید و حمله بود از تمام شهرهای کردستان اگر خطرناکتر و ناامنتر برای کار سیاسی نبوده باشد امنتر نبوده است.
در کنگره دوم در سال ١٣۶٠ کومهله صاحب برنامه، اساسنامه و آئین نامه مدون و مکتوب شد و انتظار میرفت با بکارگیری اساسنامه و آئیننامه بجای «انتقاد از خود» کارها منظم و سازمانیافتهتر پیش بروند. در کنار وجود این اسناد خوب و با کنار گذاشتن «روانکاوی» بطور واقعی عدم کنترل و حسابرسی و به همدیگر امتیاز دادن در عرصههای مختلف سیاسی، تشکتلاتی و نظامی رشد کرد.
آیا کسی میداند که مسئول اصلی جانباختن قابل اجتناب رفقای گردانهای شوان، ٢٢ اورمیه و دالاهو کیست؟ کسی به این خاطر تنبیه، اخراج شد؟ کسی خودش داوطلبانه مسئولیت کوچکترین خطا را به عهده گرفت؟ کسی مسئولیت ندانمکارهای نظامی مثلا انفجارات بدون آموزش که موجب جانباختن چندین رفیق در مقرهای کومهله شد را به عهده گرفت و یا از طرف تشکیلات سلب مسئولیت شد؟ رابطه بسیار حساس و مخفی کومهله با اتحادیه میهنی کردستان عراق را در دوران اوج قدرت صدام حسین و وجود صدها نفر کومهله و خانوادههایشان در کردستان عراق چه کسانی افشا کردند؟ چرا با وجود اساسنامه نسبتا خوب در کنفرانس ناحیهها کسی رای اعضای کنفرانس را برای مسئولیتهای سیاسی و نظامی بدست میاورد اما کسانی که با کمیته بالاتر رابطهای «دوستانهتر» داشتند مسئولیتها را میگرفتند؟ چه کسانی در کومهله مسئول عقب نشینی نکردن به کادرها و اعضای کومهله در شهرهای خارج از کردستان، که موجب دستگیری و اعدام دهها کادر شد، به کردستان در سال ١٣۶٠هستند؟
دوستانی که مدعی دفاع از زنده یاد طیب عباسی هستند مگر همانهایی نیستند که در مقاله »خروش انقلاب و زوزیی توابین» همسو با جمهوری اسلامی به طیب عباسیها و سعید یزدیانها حمله کردند؟ از خانواده زندانیان سیاسی رسمی و علنی عذرخواهی شد؟ دوستانی که اکنون در دفاع از رهبر توانایی جنبش کردستان کاک صدیق کمانگر دارند از همه سبقت میگیرند، حاضرند به مردم بگویند چرا در جنگ نوروز خونین سنندج ١٣۵٨ فواد در وقت مذاکرات با رفسنجانی، طالقانی، بنی صدر و … محافظ و نگهبان صدیق شد، اما دو سال بعد در کنگره دوم کومهله در غیاب فواد آنها مخالف صدیق برای انتخاب در کمیته مرکزی کومهله بودند؟ آیا مسئولین کومهله در مورد ضربهای که به تشکیلات مخفی شهرهای کردستان زده شد به کسی پاسخ دادهاند؟ چه خوب شد بخاطر تصفیه حساب شخصی هم باشد بعد از سالها از دوستان میشنویم که کاک محمد حسین کارهای بزرگی کرده است از جمله اعتصاب را رهبری کرده. چه کس یا کسانی از پروژه تشکیل حکا دستاوردها و مضرات این پرۆژه ارزیابی کرده؟ در پلنوم ١۶ ک.م. حکا که افرادی ناشناخته و فراری از مبارزه در محل زیست خود به جنبش اجتماعی کردستان و به مبارزان کومهله و کرامت انسان بی حرمتی کردند. جنبش چپ و اعضای کومهله از این ماجراها چه میدانند؟ در تمام موارد فوق هم اساسنامه مورد تایید «مارکس زمانه» داشتیم و هم کاملا از «انتقاد از خود» عقب افتاده و لعنتی (بخوان مسئولیت پذیری) نجات یافته بودیم.
هدف تقدیس این یا آن شیوه کار تشکیلاتی و تنظیم روابط و ارجحیت دادن این یکی بر دیگری نیست. بلکه منظور فوکوس کردن بر میزان میل و اراده مشترک برای کار تشکیلاتی است. هر کس بدون نیاز به امر و نهی از بالا خود را متعهد و مسئول در برابر توافقات و تعهدات مشترک بداند. یعنی در واقع هر کس در درجه اول به وجدان آگاه خود پاسخگو باشد بعد به سلسله مراتب تشکیلاتی. انتقاد از خود این مزیت را دارد که هر کسی در وهله اول خودش در مقابل کار سیاسی و تشکیلاتی خودش مسئول است. در این صورت میزان دروغگویی، سهل نگاری و … در مقابل خود و دیگران بخاطر اعتقادات و قناعت خود شخص به مراتب کمتر و دلسوزی و راستگویی و صراحت به مراتب بیشتر است. اگر از درون همدل و همرائی نباشیم دور زدن بهترین قوانین و مقررات دنیا زیاد سخت نیست.
افتضاحات سیاسی چندین ساله گذشته در تشکیلاتهای که به نام کومهله فعالیت میکنند در زمانی رخدادند که همه صاحب برنامه، اساسنامه، قرار و… بودند و برخورد «اخلاقی» و «خردهکارانه» را کنار نهاده بودند. اگر مرز اخلاق و وجدان منصف را کنار نهاد هیچ قانون و اساسنامهای مانع بی پرینسیپی و عبور از خط قرمز حیوان دوپا نخواهد بود. اخلاق را از سیاست دور کردند تا همه بی پرینسیپیها را برای خود مجاز بدانند. به محض ظهور اختلاف نظر بی اخلاقها حق ویژه نمایندهگی ستمدیدهگان را به خود میدهند تا به رفقای چند ده ساله خود توهین کنند. این شیوه برخورد تمامی مکاتب فکری توتالیتر و دیکتاتور چه در قدرت و چه در اپوزسیون است. اساس همدلی و راستگویی انسانها با هم است حتی وقتی که اختلافات راستی و واقعی (نه ساخگتی) بروز میکند و چارهای جز در پیش گرفتن راههای متفاوت در تشکیلاتهای متفاوت نیست. انتقاد از خود مانع سلب مسئولیت فرد از خود است و یا حداقل آنرا میکاهد و پذیرش عواقب و نتایج مثبت یا منفی کار هر کسی را با خود دارد. منظور اساسا تامین مسئولیت پذیری، اعتماد و تعهد و جوابگویی در قبال کار خوب و بد از جانب افراد است. تامین مسئولیت پذیری، اعتماد، تعهد و جوابگویی را تحت کدام نام، عبارت و اتیکت مثل «انتقاد از خود» یا ضوابط اساسنامه و … قرار دادن صرفا نامهای متفاوتی برای یک محتوای هستند، که مهم و تعیین کننده نیست.
بعبارتی دیگر میتوان میزان کم و بیش تواضع و گشادهرویی افراد را چه برای پذیرش انتقاد از جانب دیگران و چه میزان پیشقدم و صریح بودن در انتقاد از خود را مثل محکی برای سنجش کم و بیش جدی و پابند بودن آنها به توافقات برای کار مشترک، خود را مسئول دانستن برای ایجاد تحول در جامعه نگریست. در این نشست عمدتا انتقادات صریح و دوستانه برای ضمانت جان دوستان و مردم و جلو بردن مبارزه هماهنگ و مشترک بودهاند و گرنه ادامه کار مشترک بعد از نشست غیر ممکن میشد. پذیرفتن انتقاد تا حد افراط به منظور توافق قلبی برای کارهای بزرگ قرب و احترام شرکت کنندهگان کنگره اول کومهله را در نزد ما نه تنها کم نکرد بلکه به مراتب بالا برد و از اختناق و دیکتاتوری متنفرتر شدم. ارج و احترام ما برای تمامی کسانی که در کنگره اول و یا در خارج از کنگره کم تا زیاد مورد انتقاد گرفتند بسیار بیشتر است. این هم خود انتخابی سیاسی و آگاهانه است که هر کس بنا به منافع خود متتواند انتخاب کند که «انتقاد از خود» را چطور ببیند. کسانی مظلوم نمایی برای خود انتخاب کردهاند. ما در «انتقاد از خود« نه تنها شقاوت و بیرحمی و «شلاق» را نمیبینیم بلکه ارادهای سترگ برای کاری بزرگ در شرایط بسیار ناامن و … می بینیم.
انعکاس کنگره اول کومهله در جامعه!
کنگره اول کومهله کنگره رفتن به جنگ رژیمهای پادشاهی و بعدا اسلامی در کشوری مثل ایران بود. کشوری که بنا به موقعیت ژئوپولیتیک و استراتیژیک آن به لحاظ اقتصادی و سیاسی تاریخا مورد توجه و نزاغ قدرتهای بزرگ جهان بوده. از انقلاب مشروط تا حال چندین قیام و انقلاب بزرگ و کوچک با پلان کشورهای بزرگ به خاک و خون کشیده شده و نیروهای ارتجاعی و دیکتاتور را به پیشرفتهترن سلاحها مجهز کرده و بر کشور حاکم کردهاند. درآن دوران برای جلوگیری از آگاه شدن مردم به حقوق خود حتی ادبیات کودکان مثل آثار زنده یاد صمد بهرنگی، شعر، سرود و کتاب ممنوغ تحت سانسور بود. سانسور و خفقان باعث شد که نسلهای جوان از نقاط قوت و ضعف و تجربیات مبارزات پیشینیان خود یا باخبر نشوند و یا در سطح بسیار محدود و ناقص و توام با ترس و وحشت از پلیس از آنها مطلع شوند.
علیرغم اشتیاق و تلاش کومهله برای دستیافتن بیشتر به تجربیات مبارزات پیشینیان در ایران و جهان دسترسی به منابع معتبر ابژکتیو بسیار کم بود. زندگی پر مشقت اکثریت جامعه عشق و علاقه برای تغییر وضع موجود را چنان عمیق در قلب انقلابیون آنزمان در سازمانها و محافل مبارزاتی چانده بود که شروع مبارزه را به «آینده مناسبتر و امنتر» موکول نکردند. همان زمان با همان امکانات مادی و معنوی محدود دست به کارهای «غیر ممکن و محال» زدند. به جنگ حکومتهای تا دندان مسلح و دیکتاتور رفتند.نه تنها کومهله ای ها بلکه تمام مبارزین این مقطع در ایران با تمام کمبودهایشان شایان تقدیر و قدردانی هستند. نقد و آموختن از کارهای خوب و بد آنها بسیار ضروری و حیاتیست و شرط پیشرفت رو به آینده است.
نقدی که نقش امپریالیستها و قدرتهای بزرگ منطقه، سیستم سرمایهداری، ارتجاع، اختناق، شکنجه و زندان را از جانب رژیمها حاکم بر ایران به عمد و آگاهانه یا غیرعمد و ناآگاهانه کمرنگتر کند و نوک تیز حمله را متوجه جانبرکفان آنزمان بکند، نقدی دوستانه، سازنده و در جهت کمک به اتحاد و مبارزات ستمدیدهگان نیست و عملا در خدمت ستمگران است.
متفرق بودن ستمدیدهگان را تنها با اخلالگری ستمگران نمیتوان توضیح داد. با هم راستگو نبودن، به هم حسودی کردن و اصطکاکهای درونی ناموجه و تنگ نظرانه را در عبارات سیاسی عقیدتی بستهبندی کردن، در درون جبهه ستمدیدهگان مانع تراشی کردن، از اخلالگری ستمگران در متفرق کردن ستمدیدگان بسیار موثرتر است. کومهله در حفظ و بسط و ارتقاء سبک کاری که فعالیت علنی خود را با آن شروع کرد کوتاهی نابخشودنی کرده است. انتشار مباحث کنگره کومهله ممکن است برای همه از یک زاویه و به یک اندازه حائز اهمیت و یا ضروری و مفید نباشد. اما از نظر ما گامی است در خدمت غنی ترکردن ادبیات و کتابخانه تجارب مبارزاتی امروز و فردا.
سکوت در مورد بخشهای مهمی از تاریخ فعالیت کومهله در ایران و کردستان و ارائه ندادن به جامعه از جانب کسانی که کومهله را ملک بلامنازع خود میدانند وادارمان کرد در چند مورد از جمله انتشار مباحث کنگره اول تلاش کنیم. در مقابل عدهای از دوستان با جهت های سیاسی کاملا متفاوتی در احزاب مختلفی که سالها شاهد دشنام و فحاشی بسیار مفتضح و رقت انگیز آنها به همدیگر بودهایم اکنون مثل ٣٨ سال قبل، مشترکا ابراز نگرانی و هراس خود را از انتشار این مباحث ابراز داشتهاند.
انگار منافع مشترک این افراد متخاصم را به هم رسانده است. از« روانکاوی» پرهیز میکنیم.
به برحق بودن و درستی انتشار این مباحث ایمان دارم. مخاطبان صرفا به کادرها، اعضاء و پیشمرگان کومهله در درون و بیرون تشکیلاتهایی که بنام کومهله فعالیت میکنند محدود نمیشود. توجه خواننده را عمدتا به محتوای نظرات و مباحث جلب میشود تا اینکه ارائهدهندگان چه کسانی هستند؟ تشخیص و تفکیک مقاصد هر کسی را در لابلای نوشتهایش میتوان بیرون کشید و لازم به گمانهزنی و حدس زدن نیست.
اظهار نظرات سه شرکت کننده (ایرج فرزاد، ابراهیم علیزاده، حسین مرادبیگی) کنگره اول کومهله در مورد انتشار این مباحث به وضوح نشان میدهد هنوز متوجه نیستند بخش بسیار مهم و متفاوت از تمام جریانهاس سیاسی دیگر همان «انتقاد از خود» است. هرکس با «انتقاد از خود» راه سفسطه بازی را از خود میگرفت. این اقدامات در پیش را قبول داری و قابل اجرا میدانی در همین جامعه و هم اکنون؟ پس بفرما این گوی و این میدان. بیلان کارهای موفق و نا موفقت را بیار. کنگره اول ضمن اذعان به ضرورت و اهمیت کار تئوریک اما حزب سیاسی را با موسسههای تحقیقی در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی عوضی نگرفته بود.
صرفنظر از مواردی افراطی، مبارزه با خودخواهی، خودبزرگبینی، حسودی، جدی بودن به نسبت عهد و پیمانها به خود و بە مردم چرا بد بود؟ اشکال با شفافیت و بدون پرده پوشی و راستگویانه با انرژیهای پنهان در ناخواگاه درون در افتادن و تلاش برای سرهم گذاشتن و بکار انداختن تمام انرژی در خدمت اهدافی بزرگ و انسانی در چیست؟ آیا ممکن است نیازهای روحی و معنوی فرد در ناخودآگاهش را از کردار سیاسیش جدا کرد؟ کنگره اول در تلاش بود که با محدویتهای آنزمان ودر بحبوعه فشار انقلاب تلفیقی برای نیازهای فردی و جمعی پیدا کند.
برای ما منافع و بهرمند شدن نسلهای مبارز حال و آینده از تجارت مثبت و منفی پیشینیان خود، بر خوشایند بودن یا نبودن انتشار این مباحث از جانب چند دوست عالیقدر که در انتخاب سیاسی اخیرشان اقدام را شخصی و تصفیه حساب و غیره قلمداد کنند و نمیخواهند ابعاد و اهمیت تاریخی و اجتماعی قضیه را ببینند، در ارجحیت قرار دارد.