نگاهی به وضعیت “کمونیسم کارگری” در شرایط امروز!

نگاهی به وضعیت “کمونیسم کارگری” در شرایط امروز!

قبل از هر چیز باید بگویم کمونیسم جنبش ایده های خوب علیه ایده های بد نیست. کمونیسم جنبش امید انسان ها علیه نا امیدی انها نیست. کمونیسم جنبش ادم های ” خوب” علیه ادم های “بد نیست”. کمونیسم جنبش ادمهای خوش نام علیه ادم های بد نام نیست.کمونیسم جنبش امال و ارزوهای انسانی در مقابل با امال و ازوهای غیر انسانی نیست، انچه منصور حکمت در برنامه ی یک دنیای بهتر می گوید. کمونیسم بقول مارکس جنبش حی و حاضر طبقه ی کارگر است که نمود واقعی ان را می توان در کشمکش طبقاتی بین طبقات تاریخن متضاد و متخاصم دید. کمونیسم نقد اخلاقی وضع موجود نیست، بلکه نقد طبقاتی و ضروری است. کمونیسم جنبش ضرورت ها و باید هاست. فلسفه ی کمونیسم فلسفه یی سیاسی است. فلسفه ی کمونیسم فلسفه ی تغییرات انقلابی است. کمونیسم به هیچوجه تنها قصد تفسیر مسائل را ندارد، بلکه ضرورت تغییر را پیش پای جامعه و طبقه ی کارگر قرار می دهد. ضرورتی که به قول مارکس تنها با عنصر پراتیک انسانی متحقق می شود. کمونیسم پوزیتیویسم نیست. کمونیسم جنبش خوشباورانی که معتقدند که باید در انتظار جبر تاریخ در خانه های خود کپک بزنند، نیست. کمونیسم جنبش انهایی که مدام از کشمکش خلق و امپریالیسم صحبت می کنند، نیست. کمونیسم جنبش پوپولیست ها و خلق باوران نیست. کمونیسم هیچ سنخیتی با ناسیونالیسم و ارمان های نژادپرستانه، ملی، میهنی ندارد. ممکن است و شاید لازم است انقلاب سوسیالیستی در ابتدا در مرزهای دولت- ملت ها شکل بگیرد، ولی تداوم انقلاب وظیفه یی سوسیالیستی و کمونیستی است. کمونیسم جنبش طرفداران سوسیالیسم در یک کشور نیست. کمونیسم جنبش طرفداران کنترل تولید از جانب دولت نیست. کمونیسم هیچ سنخیتی با انارشیسم و دولت ستیزی محض ندارد. کمونیسم هیچ ربطی به پساساختارگرایی و پست مدرنیسم ندارد. کمونیسم ربطی به دیکتاتوری ندارد. کمونیسم اتوپی نیست، بلکه طغیان علیه اتوپیسم است. کمونیسم و سوسیالیسم نقطه مقابل بربریت و توحش سرمایه داری اند. کمونیسم ممکن است در یک مقطع خاص ضعیف یا قوی باشد، اما همیشه به عنوان یک جنبش در کشمکش های اجتماعی حضور داشته و دراد. کمونیسم جنبش طبقه ی کارگر علیه کلیت سرمایه داری است. کمونیسم نه امید به تغییر جهان بلکه ضروت تغییر جهان است. اگر کمونیسم را جنبش امید ها و ارزوهای، ماتریالیسم را تبدیل به ایدئالیسم تبدیل کرده ایم. کمونیسم یک ضرورت است که عدم تحقق ان بربریت را در پی دارد. کمونیسم نتیجه ی خوش نیتی انسان ها یا نگرش ذاتی به برابری انچه برخی از مدافعین کمونیست اعلام می کنند، نیست، کمونیسم ضرورت دگرگون کردن وضع موجود به نفع اکثریت جامعه یعنی طبقه ی کارگر است. کمونیسم ضرورت رساندن یک طبقه به حق خود و ضرورت سلب ید از طبقه ی بورژوازی و اشتراکی کردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است.
همانطور که مارکس اعلام می کند:” کمونیسم یک حالت از امور نیست که باید استقرار یابد، آرمانی نیست که واقعیت مجبور است خود را با آن منطبق کند. ما کمونیسم را جنبشی واقعی می خوانیم که حالت فعلی چیزها را از میان بر می دارد. شرایط این جنبش از مقدماتی که اکنون وجود ندارد، نتیجه می شود”
(برگرفته از کتاب ایدئولوژی المانی کارل مارکس و فریدریش انگلس، ترجمه ی زوبین قهرمان).
شرایط رسیدن به کمونیسم بر خلاف تصورات خام اندیشانه ی بخشی از نیروهای موسوم به کمونیست در چپ ایران و جهان، یک روزه اتفاق نمی افتد، بلکه نتیجه ی یک سیر مشخص و نتیجه ی یک تحول انقلابی و رادیکال است که با قهر انقلابی طبقه ی کارگر در یک انقلاب کارگری و با گذار از یک مرحله ی سوسیالیستی صورت می گیرد. مرحله یی که در ان دیکتاتوری پرولتاریا به مثابه ی دولت طبقه ی کارگر از طبقات ستمگر سابق خلع ید می کند و سرکوب گران را سرکوب می کند. برای عبور از فاز پایینی کمونیسم( سوسیالیسم)، به فاز بالایی کمونیسم مراحلی را باید پشت سر گذاشت و در این راستا دیکتاتوری پرولتاریا( دولت مقتدر طبقه ی کارگر)، از هر لحاظ تلاش خواهد کرد که زمینه های مادی برای از بین بردن طبقه و فاصله ی طبقاتی را از فراهم کند و به همراه ان از لحاظ فکری پیشرو ترین اعتقاد را با تبلیغ و ترویج به فرهنگ اکثریت مردم تبدیل کند.
متاسفانه برخی از صاحبنظران سطحی هیچ جایی در نظرات خود برای مرحله ی انتقالی و فاز پایینی کمونیسم قائل نیستند و اعلام می کنند که کمونیسم را یک روزه پیاده می کنند. این تصوری به غایت ضد مارکسیستی و ضد کمونیستی است و هیچ مبنای علمی مارکسیستی ندارد. حداقل تاریخ دو انقلاب، کمون پاریس و انقلاب اکتبر این را به خوبی به ما نشان داده است که بدون حضور یک دولت قدرتمند که حافظ منعفت طبقه ی پرولتر است، بدون در دست داشتن ابزار سرکوب برای سرکوب مرتجعینی که خواهان بازگشت ارتجاع هستند، بدون یک مبارزه ی واقعی حتی در مرحله ی سوسیالیستی امکان تحقق کمونیسم به تصوری خیالپردازانه تبدیل می شود.
از نظر من کمونیست کمونیسم نه مدینه ی فاضله و دنیای موعود “مهدی”، بلکه یک مرحله ی گریز ناپذیر از تکامل تاریخ بشری است که به اراده ی انسان اگاه و انقلابی خلق می شود. ما کمونیست های پراتیک، برخلاف سوسیالیست های خیال پرداز به انتظار تحقق کمونیسم و به انتظار تحقق امیدها و ارزوهای میلیون ها انسان دست روی دست هم نگذاشته و نمی گذاریم، بلکه ما با اراده ی اگاه خود با اراده ی اگاه هم طبقه یی هایمان، با تلاش بی وقفه برای سازمان یابی عملی و نه صرفن مجازی، با پراتیک انقلابی، با تلاش برای متشکل کردن طبقه ی کارگر، برای تبدیل کردن این ضرورت محتمل به واقعییت مبارزه می کنیم. ما برخلاف مارکسیست های قلابی و دروغین، برخلاف نیروهای اپورتونیستی که خود را به شکل چپ در اورده اند، برخلاف نیروهای موسوم به کمونیستی که بیشتر از خود بورژوازی به کمونیسم ضربه زده اند، در انتظار تکمیل مکانیکی و اتوماتیک تاریخ ننشسته و نخواهیم نشست، بلکه با ارادی انقلابی خود به سبک بلشویک ها و کموناردها تاریخ را خواهیم ساخت.
با این مقدمه تلاش خواهم کرد تفاوت های متدی انچه موسوم به کمونیست است را با انچه که ما مدافع و مبلغ ان هستیم را نشان دهم.
کمونیسم در ایران نیاز به یک بازبینی جدی دارد!
چپ و کمونیسم ایران در طول یک سده ی گذشته مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته که بررسی کل این مراحل در این مجال مجمل نمی گنجد. امیدوارم این بحث باعث شود که افراد و شخصیت های سیاسی دیگر هر کدام از زوایایی دیگر بخشی از این تاریخ را نه از موضع راست بلکه از موضع منفعت طبقاتی طبقه ی کارگر و کمونیسم پراتیک جامعه بازبینی کنند و تفاوت های فحاش سوسیالیسم پرولتری را با چپ بورژوایی و خرده بورژوایی نشان دهند. من به سهم خود تلاش خواهم کرد به بخشی از این تاریخ یعنی دوره ی متاخرتر ان بپردازم.
انچه امروز در جامعه ی ایران به عنوان چپ و کمونیست شناخته می شود، شامل سازمان هایی است که به ظاهر یا تا حدودی پرچم کمونیسم را تا به امروز نگه داشته و تاکنون خود را کمونیست معرفی می کنند. این نیروها از کومه له و بخشی از فدائیان تا شاخه های مختلف کمونیسم کارگری را شامل می شود.
من به شخصه در زمینه ی کومه له به اندازه ی کافی قلم زده و معضلات این چپ ناسیونالیست را بررسی کرده ام. از وارد شدن به بررسی در زمینه ی فدائیان و غیره هم خود داری می کنم.اما انچه اینجا تلاش خواهم کرد نشان دهم،تناقضات واقعی جبهه ی موسوم به کمونیسم کارگری است.
کمونیسم کارگری که از دل مباحثی رادیکال و جدی درون کومه له و حزب کمونیست ایران بیرون امد، در ابتدای امر نقدی کارگری و کمونیستی به نیروهای ان دوره بود و تعبیری که کمونیسم کارگری در ان دوره توسط منصور حکمت به کار برده شد، با تعابیری که امروز پیروان مختلف او هر کدام در جبهه ی به کار می برند کاملن متفاوت است و حتی تعبیر منصور حکمت در متون اولیه ی خود در مورد عبور از مارکسیسم انقلابی به کمونیسم کارگری با تعبیر او در اواخر حیاتش عملن متفاوت بود. در اینجا دلایل ان را با استناد به متون سیاسی منصور حکمت توضیح می دهم.
منصور حکمت در مصاحبه با به سوی سوسیالیسم تحت عنوان تفاوت های ما اعلام می کند که واژه ی کمونیسم کارگری در این مقطع برای جدا کردن کمونیسم کارگری از کمونیسم غیر کارگری اعلام می کند که:
“کمونیسم کارگرى قبلا یکبار خود را در تمایز با سوسیالیسم هاى دیگر توضیح داده و بیان کرده است. مانیفست کمونیست اساسا بیانیه اى براى همین کار بود. روش مارکس در مانیفست تفکیک اجتماعى کمونیسم کارگرى از سایر گرایشات است و نه تفکیک مکتبى آن. مارکس آنجا، پس از آنکه کمونیسم کارگرى را بعنوان یک حرکت و جنبش اجتماعى و یک عکس العمل طبقاتى ویژه به جامعه سرمایه دارى توضیح میدهد، تفاوت هاى این جنبش را با سوسیالیسم طبقات دیگر، سوسیالیسم فئودالى، بورژوائى و خرده بورژوائى، برمیشمارد. مانیفست کمونیست این جریانات را نه به مثابه مکاتب، بلکه بعنوان حرکت هاى طبقاتى معین، حاصل شرایط معین و برخاسته از منفعت هاى معینى توضیح میدهد و مرز کمونیسم کارگرى را با آنها ترسیم میکند. بعبارت دیگر مارکس ازتقابل جنبش هاى اجتماعى و تنها بر این مبنى از تقابل آراء و افکار سخن میگوید.براى مارکس کمونیسم کارگرى یک حرکت بالفعل و عینى و اجتماعى بود که مقدم بر اندیشه ها و تلاشهاى خود او وجود داشت و حتى فى الحال رهبران فکرى و فرمولاسیون هاى تئوریکى هم از خود بیرون داده بود. مارکسیسم سر و سامان دادن به این جنبش، مسلح کردن آن به افق و اهداف روشن و به یک نقد عمیق و محکم به جامعه موجود را هدف خودقرار داد. خیلى سریع مارکسیسم به پرچم کمونیسم کارگرى تبدیل شد.
ما هم امروز با همین روش مانیفست به جهان نگاه میکنیم. براى ما کمونیسم کارگرى قبل از هر چیز یک جنبش اجتماعى و عینى است. تنها بر این مبنا وارد بحث تفکر و سیاست ناظر بر این جنبش و تمایز آن با سایر گرایشات سوسیالیستى در جامعه معاصر میشویم. این دقیقا عکس نحوه نگرش کلیه گرایشات کمونیسم موجود به مساله است. یکى از نمودهاى جدائى این کمونیسم از طبقه کارگر و کمونیسم کارگرى همین انکار عینیت اجتماعى کمونیسم کارگرى است. براى اینها سوسیالیسم کارگرى اشتقاقى از ایدئولوژى سوسیالیستى است. مکتب سوسیالیستى خالق اعتراض سوسیالیستى طبقه کارگر است. اینها مارکسیسم را، حال با هر برداشتى که از آن دارند، منشاء سوسیالیسم کارگرى میدانند. رابطه جنبش و تفکر، جامعه و اندیشه، کاملا براى اینها وارونه شده است. اگر این مارکسیسم را تحریف شده و تجدید نظر شده بدانند، آنوقت ناگزیرند عینیت اعتراض سوسیالیستى کارگر را انکار کنند.” (برگرفته از نشریه ی به سوی سوسیالیسم، تفاوت های ما، مصاحبه با منصور حکمت)
متن فوق که به شیوه یی درست تفاوت کمونیسم کارگری را با کمونیسم غیر کارگری نشان می دهد. از نظر همان طور که منصور حکمت کمونیسم کارگری را برای تمایز از کمونیسم استفاده می کند به نوعی کمونیسم را کنکرت تر کرده است و به این شکل تفاوت ان را با دیگر نیروهای موسوم به کمونیست اشکار می کند،کاری که مارکس و انگلس درمانیفست انجام دادند. دقیقن و به درست در جای دیگری اشاره می کند که:
“آنچه من در پاسخ سوالات قبلى شما میخواستم تاکید کنم این بود که کمونیسم کارگرى یک جنبش فکرى نیست که دنبال پایه پراتیکى خود میگردد، برعکس یک جنبش مادى و پراتیکى متمایز است و به این اعتبار باید در یک جدال فکرى عظیم در سطح جامعه نیز حضور داشته باشد. بنابراین تنها وقتى که ما صف اجتماعى خودمان را، بعنوان یک جنبش، در برابر جامعه موجود و کل جنبش هاى اعتراضى دیگرى که از جمله تحت نام سوسیالیسم و کمونیسم وجود دارد، به درستى بشناسیم میتوانیم به یک رویاروئى نظرى با این جامعه و این جنبش ها پا بگذاریم”.
این مباحث دقیق متاسفانه بعدها جایگاه خود را در نظریات منصور حکمت از دست می دهد. فروپاشی شوروی به مثابه ی سوسیالیسم جعلی و سیستم کاپیتالیسم دولتی و عروج ارتجاعی ترین سیستم هار سرمایه داری باعث شد که تمام کشمکش های واقعی در سراسر جهان تغییر پیدا کند و جهان یک قطبی بعد از دوران جنگ سرد، در نقطه نظرات تک تک سیاستمداران چپ و راست در سراسر جهان تاثیر گذاشت. فروپاشی شوری اگر چه خود نشان از تناقض واقعی نظام سرمایه داری از نوع دولتی ان بود و دیر یا زود باید اتفاق می افتاد، اما خواه ناخواه قطب بندی جدیدی را به جامعه ی بشری تحمیل کرد و روی ادبیات، افکار، برنامه و استراتژی تک تک نیروها تاثیر گذاشت. چه انهایی که در نتیجه ی این فروپاشی اسم کمونیسم و مارکسیسم و لنینسم را از خود بر داشته چه انهایی که تحت نام کمونیسم اما به صورت لاک پشتی عقب نشینی کردند. کمونیسم کارگری به مثابه ی یک نیرو در جوامع اروپایی اگر چه ممکن بود به کشمکش های داخل ایران زیاد مرتبط نشد و هیچگاه نتوانست ان پایگاه و جایگاه مورد نظر حکمت در شروع کارش را پیدا کند،اما عملن می توان مشاهده کرد و با مراجعه به ادبیات ان دوران دید که عقب نشینی های جدی در زمینه ی سوسیالیسم داشته است.
منصور حکمت در برنامه ی یک دنیای بهتر از موضوعی کاملا اخلاقی به تفسیر کشمکش های جهان امروز می پردازد و امید تغییر را امید هزاران ساله ی انسان می داند و کمونیسم کارگری را جنبش انسان های امیدوار به تغییر می خواند.
“تغییر جهان و ایجاد دنیایی بهتر یک امید و آرمان همیشگی انسانها در طول تاریخ جامعه بشری بوده است. علیرغم رواج ایده های قدرگرایانه و خرافی اعم از مذهبی و غیر مذهبی حتی در دنیای باصطلاح مدرن امروز، ایده هایی که هریک به نحوی علاج ناپذیری و مقدر بودن وضع موجود را تبلیغ میکنند، زندگی واقعی و عمل روزمره توده های وسیع مردم همواره حاکی از یک امید و باور عمیق به امکان پذیری و حتی اجتناب ناپذیری یک آینده بهتر است. این امید که دنیای فردا میتواند از محرومیت ها و مشقات و کمبودها و زشتی های امروز رها باشد، این اعتقاد که عمل امروز انسان ها، چه جمعی و چه فردی، در تعیین چند و چون دنیای فردا موثر است، یک نگرش ریشه دار و قدرتمند در جامعه است که زندگی و حرکت توده های وسیع مردم را جهت میدهد.
کمونیسم کارگری قبل از هر چیز به اینجا تعلق دارد، به امید و اعتقاد انسان های بیشمار و نسلهای پی در پی به اینکه ساختن یک آینده بهتر، یک جهان بهتر، بدست خود انسان، ضروری و میسر است. ”
کمونیسم مارکس بی شک هیچ سنخیتی با چنین تعابیر اخلاقی از سوسیالیسم ندارد و این پاراگراف که برنامه ی یک دنیای بهتر با ان شروع می شود، نشان از بازگشت کمونیسم کارگری منصور حکمت به سوسیالیسم تخیلی و اتوپیستی ماقبل مارکس است.
در همین برنامه به یک تناقض جدی بر می خوریم از یک طرف منصور حکمت مخالف سقط جنین است و مواضع به کاتولیک ها نزدیک می شود، این در حالی است که بشریت برای تحمیل سقط جنین مبارزه کرده است، از طرف دیگر همزمان که ازمبارزه با فحشا صحبت می کند از کسانی صحبت می کند که به صورت فردی به تن فروشی تن می دهند و معتقد است که اگر این انسان ها به صورت داوطلبانه این کار را بکنند باید توسط دولت ( بخوانید دولت سوسیالیستی مورد نظر او) قرار بگیرند تا توسط باندها مورد سوء استفاده قرار گرفته نشوند. این ایده هم در مقابل با نگرش کمونیستی است که انگلس از ان صحبت کرده است و انگلس معتقد است که در جامعه ی سوسیالیستی فحشا به طور کلی از بین می رود.
نقل قول زیر از برنامه ی یک دنیای بهتر است:
“مبارزه فعال با فحشاء از طریق از میان بردن زمینه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن و مقابله قاطع با شبکه ای سازماندهی فحشاء، دلالان، واسطگان و باج خورها.
رفع ممنوعیت فروش سکس بعنوان یک شغل فردی و حمایت قانون و نهادهای انتظامی از این افراد در مقابل شبکه ها و باندهای گانگستری، باج خورها و اوباش.
صدور جواز کسب برای افرادی که بعنوان یک شغل فردی مبادرت به تن فروشی میکنند، مصون داشتن شخصیت و حیثیت آنها بعنوان شهروندان محترم جامعه و کمک به سازمانیابی آنها در سازمان صنفی خویش.
ارائه رایگان خدمات پزشکی ویژه پیشگیرانه و درمانی برای مصون داشتن این افراد از بیماری ها و صدمات ناشی از مبادرت به این حرفه.
کار آگاهگرانه، ترغیب و مساعدت های عملی نهادهای مسئول دولتی به افراد تن فروش در کناره گیری از این حرفه، کسب مهارت و آموزش لازم برای اشتغال در بخش های دیگر جامعه.”
اگر بخواهم نظریات التقاطی منصور حکمت را با چارچوب نظری مارکسیستی به نقد بکشم و نقل قول هایی که منصور حکمت از مارکس اورده است و تنها فرمول بندی را عوض کرده است بدون اینکه اسم مارکس را بیاورد کنار بگذارم، در واقع چیزی از ایده ها و نظریات منصور حکمت باقی نمی ماند.
ادامه دارد….
این بخش کوچکی از دستنوشته های من در مورد به چالش کشیدن کمونیسم کارگری منصور حکمت و نظریات متاخر اوست. این بحث ها به صورت همه جانبه ادامه خواهد یافت و کلیت سیستم فکری منصور حکمت از موضع سوسیالیسم علمی، مارکسیسم انقلابی و کمونیسم به چالش کشیده می شوند.