باز هم درباره انتخابات

باز هم درباره انتخابات

رژیم ژله ای،

رأی ژله ای!

رویا توانا

یک طنزنویس هشیار می تواند یکی از بهترین نمایشنامه های طنز را در مورد انتخابات اخیر و ادعاهای جماعت «اپوزیسیون» مشارکت کننده به صحنه بیاورد.

طبق گزارش وزیر کشور، میزان مشارکت در انتخابات در سطح کشوری ۶۲ درصد و در سطح شهر تهران ۵۰ درصد بود. نسبت به انتخابات های مشابه پیشین میزان مشارکت در این انتخابات در سطح کل جامعه ۲ در صد کمتر و در سطح شهر تهران ۲ درصد بیشتر بوده است. اما موضوع معنادار در این ارقام این است: قریب به ۲۰ میلیون نفر در این کارزار فریب و خودفریبی، شرکت نکردند. نه جمهوری اسلامی، نه رسانه های امپریالیستی (مانند بی بی سی و صدای آمریکا) که آتش بیار معرکه انتخاباتی بودند و به ملت برای شرکت خط می دادند و نه «اپوزیسیون» راست و ارتجاعی جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور که خود یک «ستادِ انتخاباتی» بودند (نیروهایی مانند جریان توده/اکثریتی ها، گرایشاتی از ملی-مذهبی ها، نمایندگانِ سابق دوره های مختلف مجلس اسلامی و امثالهم که بی خود اسم خود را «اپوزیسیون» گذاشته اند) از این رقم حرفی به میان نمی آورند. گویی عده ای اندک بوده که «درک صحیح از مصالح و نیازهای ملی» نداشته و یا منفعل بوده اند. فرومایه تر از همه آن دسته افراد و نیروهایی بودند که از کالیفرنیا و پاریس و لندن و یا در «حصر»، ملت را به شرکت در انتخابات «در این برهه حیاتی» تشویق کرده و یقیناً بسیاری شان چمدان بسته خود را آماده حضور و پیدا کردن موقعیتی در دستگاه دولت جمهوری اسلامی و خدمت رسانی به آن می کنند. ولی تأسف بار رأی دادن هایی از درون زندان های جمهوری اسلامی بود. هرچند دیگران را تشویق به این کار نکردند، اما شرکت آنان در انتخابات عملاً خدمت به این رژیم بود. به این ترتیب نه تنها صحنه را تیره کرده بلکه در اذهان مترقی و انقلابی و کسانی که برای آزادی آن ها فعالیت می کردند، بی اعتبار شدند. همین امر نشان می دهد آنچه اهمیتِ اساسی دارد این است که اگر مبارزه و اعتراض علیه کلیت این نظام ارتجاعی و همه جوانب استثمار و ستم صورت نگیرد، اگر صرفاً در چارچوب های تنگ و محدود قرار گیرد و نتواند این چارچوب ها را شکسته و به ورای آن رود، بدون شک به سازش با همان نظامی می انجامد که افراد را برای مطالباتی عادلانه به حبس کشیده، آزار و اذیت کرده و یکی از بالاترین ارقام زندانی (چه سیاسی/عقیدتی و چه از میان توده های محروم و ستمدیده) را در جهان دارد.

فیلم رأی مخفی

سالِ ۱۳۸۰ فیلمی ساخته شد به نام «رأی مخفی». این فیلم نافی ماهیت واقعی انتخابات در نظام های ارتجاعی نیست. اما در عین حال تا حدی ویژگی های انتخابات در جوامعی مانند ایران که بی سوادی و روابط قومی/ قبیله ای در مناطقی از آن به وفور یافت می شود را نشان می دهد. در این فیلم که ماجرای رأی گیری در جزایرِ جنوب ایران (کیش و آن طرف ها) و روستاهای دورافتاده است، دخالت این عوامل را می بینیم. در محروم ترین مناطق به مردم لیستی داده شده و گفته می شود کاندید مورد نظرتان را انتخاب کنید. وقتی مردم حیرت زده می گویند ما که این آدم ها را نمی شناسیم گفته می شود عکس هایشان را نگاه کنید و یکی را انتخاب کنید! وعده داده می شود اگر رأی بدهید روستای شما آباد می شود. نشانه ای از «قانون» رأی مخفی نیست. از بهترین سکانس های فیلم جایی است که مأمور رأی گیرنده وسط بیابان خشک و بی آب و علف مخروبه ای می بیند که آثار تأسیسات انرژی خورشیدی است. سؤال می کند: «این دیگر چیست؟» راهنمای نسبتاً هشیار او که یک سرباز پاسگاه ساحلی متروکه ای است می گوید: «این مالِ همان کسانی که قبلاً رأیشان را آورده اند و آن هایی که امروز تو براشون رأی جمع می کنی». مصداقِ نکته ای که فردای انتخاباتِ اخیر مردم بیان می کردند: «انتخابات تمام شد. امروز وعده ها را رفتگران از خیابان جمع می کنند».

یک ماه پیش از انتخابات، در میان بخش زیادی از مردم، کلیپ هایی نسبتاً خوب و مبتکرانه مبنی بر تحریم انتخابات به اشتراک گذاشته می شد که هشدار می داد «خود را ارزان نفروشید. این ها رأی نمی خواهند، صف می خواهند. گوسفند نباشید…». رفسنجانی و پرونده سرشار از جنایتش افشا می شد و… اما در فاصله ای یک ماهه، کارزارِ فریب در میان همین ها وظیفه خود را انجام داد. سه روز مانده به انتخابات حال و روزِ کلیپ ها تغییر کرد. تصاویر خاتمی بود که می گوید «با دستان خالی وارد عرصه شده ایم». یک دروغ بزرگ. کدام دستانِ خالی؟ این ها بخشی از قدرت سیاسی حاکم اند با نهادهای مالی و امنیتی پشتیبانشان. با این پشتگاه سطح کشور را از تبلیغات پر کرده و رسانه ها را به خدمت گرفتند. می گویند کاندیداهای ما سرمایه برای تبلیغات نداشتند. پس هزینه های نجومی تبلیغاتی شان را از کجا آوردند؟ همگی مثل دونالد ترامپ نبودند که از جیب خرج کرده باشند!

طنز ماجرا اینجاست که بسیاری از همین مردم می دانستند این حرف ها دروغ است اما به آن تن دادند! می دانستند رفسنجانی به قول خودشان «عالی جناب همیشه خاکستری پوش» است و جنایت های او را برای حفظ این نظام به یاد داشتند، اما باز تن دادند! مجموعه ای از توجیهات نیز برایشان ساخته و پرداخته شده بود یا خودشان خلق می‏کردند: «خطرِ داعش را نباید ندیده گرفت»، «رأی می دهیم تا تضادهای میان جناح های حاکمیت را حادتر کنیم» و…

واژه های جدیدی درست شدند. فرمولِ انتخاب از میانِ «بد و بدتر» این بار «رادیکالیزه» شد و جای خود را به انتخاب از میان «بدتر و بدترین» داد! که همان است و تفاوتی ندارد و تنها دامنه خودفریبی را گسترده تر می کند. بخش هایی از اصلاح طلب های مغضوب شده، فرمولِ «رأی تحریمی معترضانه» را درست کردند. یک شعبده بازی تمام عیار و برای عده ای گیج کننده. « رأی می دهیم. اما چون معترضانه است در عمل انتخابات را تحریم کرده ایم!». واژه «رأی ژله ای» از طرف راست های غیرحکومتی (مانند کسانی در میانِ جریان ملی – مذهبی ها) ساخته شد. «رأی ژله ای» این تفکر را القاء می کرد و این آرامش خیال را به وجود می آورد که: «رأی می دهیم اما این رأی قاطع و محکم نیست. لرزان است».

یک طنزنویس ماهر می تواند با استفاده از این بازار مکاره فریب و خود فریبی، بهترین نمایشنامه های تاریخ سیاسی ایران را به صحنه بیاورد و توهم و بلاهت سیاسی پشتِ این توجیهات را به تصویر بکشد.

شاید کسانی که با کمپینِ «تغییر چهره مردانه مجلس» همراهی کردند و احتمالاً برخی صادقانه فکر می کردند به این ترتیب می توانند به وضعِ قوانینی در جهت بهبود موقعیت زنان کمک کنند، با جوابی که از دهان و مغز متعفنِ نماینده ارومیه در مجلس اسلامی بیرون ریخت، بیدار شده باشند زیرا این ها مختص به یک فرد نیست. بلکه فشرده نگاه، تفکر و زبان و ادبیات جمهوری اسلامی نسبت به زنان است. این ها همین هستند. شوکه نشوید! ایدئولوژی و دین و قوانینِ پس مانده شان حکم می کند که چنین باشند. مجلسی که آرزوی آن را در دل داشتید همین است. این هایند کسانی که می خواستید به نفع زنان قانون گذاری کنند. به خود آیید!

 

دامنه شرکت در انتخابات

دامنه شرکت در انتخابات، با توجه به این که با یک نظام ضدمردمی، دینی، بدنام، امتحان پس داده در جنایت و ستم و استثمار، فساد و چپاول و… روبروییم، زیاد بود. اما ۰۲ میلیون نفر به رغمِ بمباران سیاسی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و امپریالیست ها در انتخابات شرکت نکردند. کسی حرفی از آن نمی زند. روحانی در سخنرانی پس از انتخابات خود به «مردم هشیار تهران» برای در صحنه بودن درود فرستاد اما بی شرمانه در این مورد سکوت کرد که نیمی از جمعیت تهران با شرکت نکردن در انتخابات موضعشان را بیان کردند. مشاهدات میدانی در روزهای پس از انتخابات نشان می دهد ترکیبی از طبقات و گرایش ها سیاسی و فکری گوناگون در زمره تحریم کنندگان بودند. بخش هایی از توده های فقیر و محروم به علت آنکه وجه اشتراکی میان زندگی و مطالبات خود با وعده های دروغین و بارها تکرار شده حکومتی ها نمی دیدند شرکت نکردند و این را با دلایل شرافتمندانه بیان می کردند. «انتخابات هیچ وقت برای ما آب و نان نداشت». «فقط موقع انتخابات به یاد ما می افتند». «همین وعده ها را در شهرک ما در دور قبل دادند. چیزی عوض نشد». «چرا باید به کسانی رأی بدهم که عاملِ خودسوزی همکارِ دست فروشم هستند؟».

در میان قشرهایی از طبقه متوسط با استدلالات اقتصادی و نیز سیاسی روبرو بودیم. جوانان این قشر اغلب دارای مواضع متفاوتی نسبت به نسلِ مادران و پدران خود که سطح توقعی در سطح انتخاب رفسنجانی در مقابل یزدی دارند، هستند. برخی از این «مادران و پدران» حتا فعالین سیاسی و زندانی سیاسی سابق بودند اما به علت شکست و ناکامی ها و از جمله نداشتنِ جمع بندی صحیح از علل شکست نومید و سرخورده شده اند و افق هایشان سقوط کرده است. فقدان آزادی های سیاسی و اجتماعی، خفقان و حاکمیت دین، رویکرد جمهوری اسلامی به مساله زنان و موضوع حجاب، ضدیت با تجربه ها و شادی های جوانانه و بی اعتمادی به هر نوع تغییری در این زمینه ها در چارچوب جمهوری اسلامی، از جمله استدلالات این دسته از جوانان برای توضیحِ عدم شرکت در انتخابات بود. نظریه پردازان راست و سازش کار نه تنها رجوعی به آمار ۰۲ میلیونی نمی کنند که با تفرعن و به قصدِ لاپوشانی این جنبه مثبتِ نمایان شده از درون انتخابات می گویند: «همیشه عده ای (عده ای؟!) ناراضی یا منفعل هستند که در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنند». جدا از این که این ها را باید «نظریه پردازانِ دروغین و فریبکار» نامید باید گفت بله. همیشه عده ای منفعل هستند. اما این رقم چقدر باشد قبول است؟ ۳ میلیون؟ ۵ میلیون؟ ۷ میلیون؟

این انتخابات نیز مانند هر عرصه مهم دیگر در صحنه سیاست، درس های زیادی برای فراگیری و به کاربست آن ها در مبارزه طبقاتی علیه نظام جمهوری اسلامی و امپریالیست ها، به همراه داشت. شناخت عمیق تر از ماهیت و کارکرد این نظام و تضادها و تناقضات فراینده اش، سیاست ها و استراتژی اش برای بقا، طبقات و صف بندی ها و تزلزلات طبقاتی، دلایل زیربنایی چنین وضعیتی، امپریالیسم و کارکرد آن در کلیت خود و در روابطش با دولت هایی مانند جمهوری اسلامی و..و بالاخره اثبات دوباره و دوباره این واقعیت عینی که انقلاب و فقط انقلاب چاره کار است و انقلابی که ما می خواهیم و ما می گوییم ضروری و امکان پذیر است. و گشودن راه و سازمان دادن چنین انقلابی، با دورنمای استقرار جامعه ای بهتر و نوین. جامعه کمونیستی که قدمِ نخستِ آن واژگونی نظامِ ارتجاعی و ستمگر جمهوری اسلامی است.

به امید آنکه در آستانه سالِ جدید این درس ها را عمیق تر و صحیح تر فرا گرفته، توده های مردم و به ویژه کارگران و توده های زحمتکش را درگیر این مباحث کرده و با گام هایی محکم تر، ذهنی روشن تر و دل هایی پر امید ، سال نو را آغاز کنیم. 

 

به نقل از آتش ۵۳ – فروردین ۹۵

atash1917@gmail.com

n-atash.blogspot.com