دو مطلب … اوضاع سیاسی و وظایف ایندوره حکمتیستها … کنگره ای برای ساختن حزب

کنگره ای برای ساختن حزب

سخنرانی افتتاحیه کنگره هشتم حزب حکمتیست

آذر مدرسی

رفقا از طرف رهبری حزب به همه نمایندگان، میهمانان و هیئت های دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان خوش آمد می گویم. دو سال از کنگره هفتم ما میگذرد و در این دو سال دنیا تغییر کرده، حزب حکمتیست تغییر کرده، اوضاع ایران تغییر کرده است. نه ما حزب حکمتیست دوره کنگره هفت هستیم، نه اوضاع ایران همان اوضاع است و نه اوضاع دنیا همان اوضاع دو سال پیش است.

در کنگره هفت، کسانی که در آن کنگره شرکت کردند به یاد دارند، گفتیم که ما یک هویت سیاسی متمایز داریم و بخاطر این هویت سیاسی متمایز سرها به طرف ما چرخیده است و این نقطه قدرت ماست. گفتیم که ما را بعنوان جریانی با سیاست های کمونیستی و تحلیل های مارکسیستی می شناسند و در عین حال گفتیم اینها کافی نیست. گفتیم اینها می تواند برای جمعی که وظیفه خود را اشاعه مارکسیسم و کمونیسم گذاشته، کافی باشد، ولی برای جریانی که می خواهد یک حزب سیاسی قوی باشد و در صحنه سیاست نقشی ایفا کند، می خواهد در جامعه و در زندگی طبقه ای که به آن متعلق است منشأ اثری باشد، کافی نیست. این درجه از توجه برای هر حزبی قطعا درخشان و شورانگیز و برای پیشروی های بعدی نقطه اتکا جدی است. اما ما از سنتی نیامده ایم که بگوییم این درجه از پیشروی کافی است و ما به آن راضی هستیم، دلمان را به همین درجه از پیشروی خوش می کنیم و فکر می کنیم با همین درجه از قدرت و با همین درجه از سمپاتی به ما، ما می توانیم پیش برویم و کارهای بزرگ بکنیم. گفتیم که اکتفا کردن به خوشنامی و قانع شدن به اینکه ما را بعنوان یک جریان کمونیستی می شناسند، برای یک جریان مارکسیست، یک حزب سیاسی و یک جریان کمونیستی، مرگ سیاسی است. ما باید پیش برویم، نمی توانیم پیش نرویم، راهی جز پیشروی نداریم.

امروز هر کسی که به این حزب نگاه کند مؤلفه هایی را که تفاوت این حزب با دو سال پیش آن را می تواند به خوبی ببیند. این حزب کماکان نقطه قدرت های دوره قبل خود را دارد. اما در هدفی که برای خود تعیین کرده بود، در فراتر رفتن از یک حزب خوشنام به یک حزب موثر موفق بوده. حزبی که از ورطه مشکلات متعدد، چه مشکلات درونی و چه معضلاتی که جامعه در مقابل کمونیسم و کارگر گذاشته، سربلند بیرون آمده و امروز به نقطه ای رسیده که در دنیای واقعی دارد منشأ اثر میشود.

امروز مراجعه به حزب ما صرفا از سر سیاست کمونیستی اش نیست. امروز قدرت حزب ما فقط سیاست های درست و تحلیل های مارکسیستی اش نیست. اگر پیام های رفقای ما از ایران را خوانده باشید، متوجه نقطه قدرت امروز حزب میشوید. طیفی از کمونیست ها، کارگران کمونیست در آن جامعه برای بوجود آوردن تغییر، برای سازمان یافتن، برای متشکل شدن و برای انجام دادن کاری سراغ ما می آیند و به ما فشار می آورند که قامت قبلی تان کافی نیست. میگویند حزب حکمتیست؛ باید تغییر کنید! و این فشار را رهبری حزب در دوره گذشته بطور جدی احساس کرده است. فشاری که حتی این درجه از پیشروی را کافی نمیداند و میگوید باید تغییر کنید.

اما در این دو سال فقط ما و توقع از ما نیست که تغییر کرده. تحولاتی که دو سال گذشته در دنیا پیش آمد را میشد در طی ده سال در جنگ های جهانی دید. منطقه ای مثل خاورمیانه را به منطقه جنگی تبدیل کردند. میلیون ها انسان، نه فقط زندگی امروزشان به تباهی کشیده شده، بلکه آینده اشان، افق اشان، امیدشان به زندگی بهتر، افق خلاصی از جهنمی که ترور بخشی از زندگی شان، نه فقط خاورمیانه، که در اروپا و سراسر دنیا شده است، را کور کرده اند. دوره ای که فقط می توان با دوره قدرت گیری فاشیسم در دنیا و جنگ جهانی دوم، دوره  پیشروی فاشیسم و تاریکی دنیا، مقایسه کرد. میداندار دنیای امروز نه ما کمونیست ها هستیم و نه طبقه کارگر است. علیرغم تلاش ها، علیرغم اعتراضی که طبقه کارگر در تعرض به معیشت اش میکند، علیرغم مقابله ای که طبقه کارگر و کمونیست ها به تعرض دست راستی که به ارزش های انسانی، به دستاوردهای جامعه بشری بعد از انقلاب اکتبر میکنند و علیرغم تمام مقاومت و تمام نارضایتی، امروز دوره دوره میدان داری ما کمونیست ها و طبقه کارگر نیست. امروز دوره میدان داری بی افق ترین، راست ترین، منحط ترین بخش های بورژوازی است. وقتی این واقعیت را در مقابل خود می گذارید، حق دارید فکر کنید که در مقابل این دنیای سیاه، حزب حکمتیست موجودیت عظیمی نیست. اگر کمونیسم ما در سطح دنیا یا در سطح خاورمیانه قوی بود، آنوقت میشد نوع دیگر به خودمان نگاه کنیم و وظایف دیگری را در مقابل خودمان بگذاریم. ولی در دل این دنیای سیاه، جریانی و حزبی که نه فقط درست تحلیل میکند بلکه افق اش را از دست نداده، جریانی که دارد روی آن افق کمونیستی سرمایه گذاری میکند و میسازد و می خواهد در یک جغرافیای معین، به نام ایران، منشأ اثر شود و آن جغرافیای معین در خاورمیانه و در دنیا مهم است، آنوقت متوجه میشوید که این تأثیرگذاری می تواند نه فقط حزب حکمتیست را جایی دیگر ببرد بلکه می تواند در ابعاد جهانی مایه پیشروی جدی کارگر و کمونیسم شود.

درست است که ما بعنوان بخشی از جنبش کمونیستی توان آن را نداریم در مقابل دنیای سیاهی  که بورژوازی در مقابل جامعه قرار داده است در ابعاد جهانی تاثیر بگذاریم، اما کمونیست هایی هستیم که با تأثیرگذاریمان در آن جغرافیای معین و با مقابله با تمام تاریکی که به جامعه تحمیل کرده اند، می توانیم نیرویی باشیم که دریچه ای به روی تحولات امیدبخش را برای این بشریت، طبقه کارگر و کمونیسم باز میکند. و این تمام صورت مسئله ماست!

به ایران هم نگاه بکنید می بینید که اوضاع عوض شده است. پایان دشمنی امریکا و ایران، صفبندی نیروهای سیاسی در ایران را عوض کرد. با تغییر موقعیت جمهوری اسلامی در خاورمیانه، رابطه جمهوری اسلامی با بورژوازی ایران و با بورژوازی منطقه و بخشأ با طبقه کارگر ایران تغییر کرده. امروز ناسیونالیسم ایرانی با پرچمداری جمهوری اسلامی در منطقه قلدری میکند. دولتی که دوره ای مایه نا امنی منطقه بود، امروز با اتکا به گسترش نفوذ اش، وبا کوبیدن میخ خود در خاورمیانه، بعنوان عامل ثبات در منطقه پشت میز مذاکرات سازمان ملل و “جامعه متمدن غربی” مینشیند. و این موقعیت جدید جمهوری اسلامی، صفبندی نیروهای سیاسی در ایران را تغییر داده است. به صفبندی نیروهای سیاسی نگاه کنید، راست و چپ غیر کارگری که بخش اعظم نیروهای سیاسی ایران را تشکیل می دهند، امروز در مقابل جمهوری اسلامی یا آچمز شده اند و یا حرفی برای گفتن ندارند. افق بخش اعظم بورژوازی پروغرب را امروز جمهوری اسلامی متحقق میکند و اینها حرفی برای گفتن و موردی برای اعتراضی کردن ندارند، به حاشیه سیاست در جامعه ایران رانده شده اند و امروز دیگر کسی صدای زیادی از اپوزیسیون پروغرب و ناسیونالیسم پروغرب از رضا پهلوی تا بقیه را نمی شنود. نه غرب تحویلشان میگیرد و نه جامعه امیدی به آنها دارد و نه خودشان ادعایی دارند. چپ غیر کارگری و بورژوایی که در حاشیه بحران های جمهوری اسلامی زندگی میکرد هم امروز مستأصل تر از همیشه است. نگاهشان کنید، چپی که تمام هویت خود را در ضدیت با اسلامیت جمهوری اسلامی تعریف کرده بود و زندگی و آینده خود به کشمکش بین غرب و جمهوری اسلامی گره زده بود، مثل ناسیونالیسم کرد که سنتأ در شکاف های منطقه زندگی میکند، امروز که دوره شکاف غرب و جمهوری اسلامی تمام شده بی افق و مستاصل به حاشیه رانده شده اند.

راست این اپوزیسیون در مورد فردوسی و سعدی بیانیه صادر میکند. جریاناتی مثل شورای ملی ایرانیان، که دوره ای خود را برای رژیم چنج آماده میکردند، امروز که حرفی برای گفتن ندارند، در مورد فردوسی و سعدی بیانیه می دهند. چپ این جنبش که گهگاه فشفشه هایی، که فقط در سایه کمپین های غرب معنی داشت، هوا می کرد، هم وضع مناسبی ندارد. به مشغله هایشان را نگاه بکنید. اگر راست این طیف به فردوسی می پردازند، چپ ها یشان یا مشغول توضیحات فلسفی، که عمق آن به اندازه کف دست است، در مورد مذهب و لائیسم هستند و یا یادشان افتاده که خوب است که شاعر شوند. ظاهرا با بسته شدن افق سیاسی همه به اصل خود برمیگردند.

اما جالب است که در این اوضاع ما رشد میکنیم. درست در این اوضاع کمونیستها از ما توقعشان بالاتر رفته، به ما فشار می آورند که کم کار می کنید و….. و سوال مقابل رهبری حزب این بوده که چطور جواب این توقع را بدهیم، چطور سازمان بدهیم و… . سوال این است چرا؟ یک جواب می تواند این باشد که آنها خراب کردند نتیجتا ما گل می کنیم. من اینطور فکر نمیکنم. از بدبختی آنها نیست که ما گل کردیم. بخاطر بی افقی آنها نیست که سراغ ما آمده اند. ما افت نکردیم بخاطر اینکه اعتراضی که ما متعلق به آن هستیم، افت نکرده. مهم نیست که چقدر انتقاد به ما وارد است که حتمأ وارد است. سرنوشت ما متفاوت است چون طبقه و جنبشی که به آن متعلق هستیم بی افق نشده. چون آن طبقه ای که در آن جامعه معترض است، اعتراض اش برای رفاه و آزادی افت نکرده و افق انقلاب کارگری اش را با بالا گرفتن یا تخفیف کشمکش جمهوری اسلامی و دول غربی از دست نمی دهد. برای اینکه مبارزه کارگر برای رفاه، مبارزه برای پس زدن تعرض به زندگی تعطیل شدنی نیست. ما رشد می کنیم بخاطر اینکه این حزب عمیقأ به اعتراض این طبقه وصل است. ما رشد می کنیم بخاطر اینکه اعتراض و تلاش این طبقه برای زندگی بهتر در جریان است و رشد میکند. زمانی اعتراض آن طبقه ساکت می شود که سوسیالیسم و کمونیسم متحقق شده باشد. و زمانی حزب کمونیستی بی معنی میشود که کمونیسم و سوسیالیسم متحقق شده و مبارزه طبقاتی موجود نیست. منشأ رشد ما و منشأ قوی شدن ما آن پیوند عمیق و آن ریشه ای است که ما داریم. مهم نیست چقدر بزرگ هستیم. مهم نیست که چقدر کمبود داریم. مهم تشخیص این مسئله و دیدن این واقعیت است. واقعیتی که باید روی آن حزب را بسازیم.

ما خیلی وقت ها گفتیم که چه نیستیم. گفتیم ما انجمن تملق متقابل نیستیم. ما جمع آکادمیسین های مارکسیستی نیستیم که فقط دوست داریم تحلیل بکنیم. ما مصلحین اجتماعی نیستیم که بذر کمونیسم می پاشند تا بلکه در ایران کمونیسم متشکل شود و کمونیستها در ایران حزب کمونیستی شان را درست بکنند. فکر میکنم وقت آن است که یکبار دیگر بگوییم که ما چه هستیم. ما آن کمونیست هایی هستیم که می خواهیم در آن جامعه نیرو جابجا کنیم. ما سراغ مارکسیسم می رویم بخاطر اینکه میخواهیم در آن جامعه تغییر بوجود بیاوریم. ما از آن کمونیست های پراتیک و دخالتگری هستیم که به کم رضایت نمی دهیم. ما آن کمونیست های پراتیکی هستیم که  ده بار هم زمین بخوریم، ده بار هم زمین مان بزنند، باز بلند میشویم و راه احیای خودمان را پیدا می کنیم، باز قوی می شوم و باز این سوال را مقابل خود میگذاریم که خوب حالا چطورباید بزرگ شد؟ حالا چطور باید قدرت را گرفت؟ ما کمونیست هایی هستیم که هزار برابر کوچکتر از این هم بشویم، این که کمونیست ها باید بروند و قدرت را بگیرند، را از دستور خودمان خارج نمی کنیم. و برایش راه پیدا می کنیم که چطور قوی شویم، چطور طبقه کارگر را پشت خودمان بیاوریم که بتوانیم قدرت را بگیریم. چطور قوی شویم که بتوانیم دشمن را از قدرت خودمان بترسانیم. اینها مشخصات ویژه ماست. مهم نیست چقدر بزرگ یا کوچک هستیم. مهم نیست چند بار زمین مان زده اند. مهم نیست چند بار بخاطر اشتباهات خودمان افتادیم. ما بازهم می ایستیم. حزب حکمتیست قد علم کرده. مدتهاست قد علم کرده است. پیام های رسیده از ایران را که بخوانید می بینید که این حزب از کنگره هفت به کجا رسیده است. ولی این کافی نیست. ما به کم رضایت نمی دهیم. اگر در کاری که می خواهیم بکنیم جدی هستیم این پیشروی ها، علیرغم شورانگیز بودنشان، برای ما دستاوردهای کوچکی هستند. اینها برای ما ابتدای کار است. همیشه برای ما ابتدای کار است. هر کنگره ای بیاییم. سه برابر این هم بشویم باید بگوئیم ابتدای کار هستیم. چهار برابر هم بشویم باید بگوئیم ابتدای کار هستیم، ده برابر هم بشویم باید بگوئیم ابتدای کار هستیم تا وقتیکه انقلاب کارگری را در آن جامعه متحقق می کنیم. ما از این جنس کمونیست ها هستیم. اگر حزب را از دریچه آن کمونیست هایی نگاه کنیم که به ما نگاه می کنند و به ما می گویند که اگر کسی می خواهد کمونیست باشد و منشأ اثر باشد باید سراغ اینها برود. از زاویه آن کارگری به حزب نگاه کنیم که بعد از سالها نقد ما به سنت های غیر کارگری، می گوید که اگر می خواهید تشکل کارگری درست بکنید باید به حرف اینها گوش کنید. سرتان را از این حاشیه ای ها کج کنید و به سراغ جنبش کارگری بروید. آنجا سندیکاست، اتحادیه است، اتحادیه صنفی یا هر چی که هست، برویم درست کنیم و دارند درست می کنند. از زاویه آن کارگر کمونیستی نگاه کنیم که می گوید اگر می خواهید متشکل شوید باید کمیته کمونیستی درست کنید و شبکه های کارگری دیگر جواب نمی دهد. از زاویه آن دانشجویی نگاه کنیم که می گوید داب را زدند اما نمی گذاریم دوباره “داب تهران” را علم کنند، به حزب نگاه کنیم آنوقت متوجه می شوید که حزب حکمتیست امسال با حزب حکمتیست دو سال پیش خیلی تفاوت دارد.

اگر از زاویه آنها، از زاویه تعجیل آنها، از زاویه نگاه آنها به حزب که این حزب چقدر در زندگی مبارزاتی اشان مهم است نگاه کنید، متوجه می شوید که این قد و قواره جوابگو نیست. با این قد و قواره و با این درجه از تعجیل که کل حزب دارد، با این درجه از تحزب که کل حزب دارد، با این درجه از اتحاد سیاسی که این حزب دارد، نمی توانید به جنگ های جدی تر بروید. این کنگره بیشتر از هر چیزی مخاطب اش حزب است.  اینکه ما باید از این حزب تر شویم. مخاطب این کنگره بیشتر از هر کسی خود کنگره و خود حزب است.

رفقا

با این درجه از تعجیل، با این درجه از تحزب، با این درجه از اتحاد سیاسی و با این قد و قواره، شما نمی توانید وارد جدال های جدی تری شوید. این حزب باید قد و قواره اش را عوض بکند. باید از این حزب تر بشود. باید از نظر سیاسی تعجیل بیشتری داشته باشد. باید صف وسیع تری از رفقای ما جزء جنگنده های خط مقدم این حزب شوند. در غیر اینصورت کمونیستهایی که به ما امید بسته اند می گویند خیلی ممنون، حرف هایتان درست است، خودمان می رویم کارمان را می کنیم و به شما نیاز جدی نداریم. مخاطب کنگره ما هستیم. برای تعجیل بیشتر، برای حزب شدن در همه ابعاد آن.

خارج حزب بیشتر ادبیات حزب را می خوانند و حزب را مرجع سیاست و پراتیک خود میدانند. از زاویه آنها که به حزب نگاه کنید، متوجه میشوید که ما خیلی کار داریم که بکنیم و یکی از آنها تغییر نگاه به خودمان است و به اینکه این حزب مهم است.

چند کلمه خطاب به رفقایی که نتوانستند در کنگره باشند و پیام هایشان را برایمان فرستاده اند. رفقای ما بخاطر استبداد، بخاطر خفقان نتوانستند در این کنگره حضور داشته باشند و فکر میکنم که تک تک ما جای خالی اشان را احساس می کنیم. ولی بطور واقعی شبح آنها در این کنگره در گشت و گذار است. روحیه میلیتانت شان، رادیکالیسم شان، تعجیل شان،  اشتهایشان برای کار بیشتر و تعلق شان به این حزب رنگ خودش را به این کنگره می زند و این نقطه درخشانی در کنگره ما است. این کنگره می تواند با اتکا به روحیه ای که این رفقا به کنگره ما منتقل کردند و با اتکاه به تجربه عظیمی که اینجا در این کنگره، تجربه گرانبهایی که این حزب چه از نظر ماتریال انسانی و چه از نظر ماتریال سیاسی دارد، قدمهای جدی برای کارهای بزرگتر بردارد. این رفقا اینجا فیزیکی حضور ندارند ولی حضور سیاسی شان را در کنگره تک تک ما احساس می کنیم. باید حضورشان را برجسته و نمایندگی کنیم. فکر میکنم یکی از مولفه هایی که می تواند کنگره را موفق بکند تأمین حضور این رفقا، روحیه شان، توقع و نگاهشان به حزب، اشتهایشان، تعجیل شان، تحزب شان و …در کنگره است.

امیدوارم کنگره به فراخوان آنها و به فراخوانی که رهبری حزب داشته است جواب مثبت بدهد.

…………………..

سخنرانی در معرفی قطعنامه “اوضاع سیاسی و وظایف ایندوره حکمتیستها”
در کنگره هشتم حزب حکمتیست (خط رسمی)

آذر مدرسی
رفقا حتما همگی قطعنامه را مطالعه کرده اید. من تلاش میکنم اینجا مهمترین تزهای قطعنامه را معرفی کنم و در ادامه زمانیکه در موافقت یا مخالفت با آن بحث شود، من هم شانس این را پیدا خواهم کرد که اگر احتیاج باشد توضیحات بیشتری در دفاع از قطعنامه بدهم.
عنوان قطعنامه “مسئله اوضاع سیاسی و وظایف حکمتیست ها” است و از این زاویه مهمترین مولفه های اوضاع سیاسی مهمترین مولفه ها در رابطه با موقعیت جمهوری اسلامی چه در منطقه و چه در خود ایران و همینطور مهمترین وظایف حزب ما در ایندوره در قطعنامه آمده است. به یک معنی مخاطب این قطعنامه حزب است.
تا جایی که به منطقه برمیگردد امروز هر کسی فقط مشاهدات اش را کنار هم بگذارد متوجه میشود که جمهوری اسلامی، تا آنجا که به رابطه اش با غرب و به موقعیت اش در خاورمیانه بر می گردد، دوره ای به عنوان رژیمی که منشاء ترور، ناامنی و منشاء دشمنی با غرب و در راس آن آمریکا است، شناخته شده بود و از این زاویه از نظر سیاسی به شدت تحت فشار بود و با تحریم های اقتصادی روبرو شد. امروز با اتکا به دوره ای که برای سهم خواهی بیشتری در منطقه به گسترش ترور و بی ثباتی دست زد، امروز جزو دوستان “جامعه متمدن غربی” شناخته شده و یکی از کشورهایی است که به قول خودشان اگر بخواهند ثبات را در آن منطقه ایجاد کنند یا بالانسی بین نیروهای منطقه ایجاد کنند، پشت میز مذاکره می نشیند و روی او حساب میکنند. امروز از فشارهای سیاسی “منشا ترور و بحران”، “بحران هسته ای”، “حقوق بشر” و… خبری نیست، تحریم اقتصادی را برداشتند و جمهوری اسلامی از حکومت منشاء ناپایداری، منشاء بی ثباتی، منشاء ترور در خاورمیانه، به دولتی تبدیل شده که شما نمی توانید ثبات را به سوریه بر گردانید مگر اینکه جمهوری اسلامی را بازی دهید. نمی توانید در کردستان ثباتی را به وجود بیاورید و به تصمیماتی برسید مگر اینکه جمهوری اسلامی را بازی دهید. نمی توانید در مورد عراق تصمیم نهایی بگیرید مگر اینکه جمهوری اسلامی را بازی دهید. مجموعه اینها تصویری از جمهوری اسلامی، بخصوص تصویری که جمهوری اسلامی از خود می دهد، بعنوان یک دولت با ثبات، دولتی که مورد قبول واقع شده، مشروعیت دارد و در کنار متحدان سنتی غرب در خاورمیانه، نقش بازی میکند و از مهره های مهم در خاور میانه است، می دهد.
ما در اسناد و مباحث قبلی در مورد نیازهای جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران و همینطور نیازها و مشکلات غرب در منطقه  به پایان دادن به این کشمکش مفصل نوشته ایم. دلایل چرخش در جمهوری اسلامی از حاکمیتی که منشاء غرب ستیزی و ضدیت با غرب به “دوست، رقیب یا حتی مخالف مسالمت جوی” غرب را توضیح داده ایم. دلایل اینکه چرا هر دو طرف باید پرونده “بحران هسته ای” را می بستند را گفته ایم.
امروز خبری از “بحران هسته ای” نیست، خبری از جمهوری اسلامی منشاء تروریسم نیست. حتی اگر رقبای ایران در منطقه، مثل عربستان و ترکیه، دوباره این ها را علم میکنند، غرب آنرا زیر فرش میکند. به طور مشخص دولت آلمان اعلام میکند که امروز منشاء بی ثباتی در منطقه عربستان است و از کانال داعش منطقه را نا امن میکند. به هر حال واقعیت این است که موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه تغییر کرده و بهبود پیدا کرده است و به او این افتخار را داده اند که در اجلاس ها و کنفرانس ها و نشست هایی که تحت عنوان “بازگرداندن ثبات به منطقه” برگزار میشود، شرکت کند. امروز جمهوری اسلامی یکی از بازیگران جدی و غیر قابل حذف و چشم پوشی در مورد نحوه تقسیم قدرت و جغرافیای سیاسی منطقه چه بین ارتجاع محلی و چه بین قدرت های امپریالیستی است. نام اینرا هم گذاشته اند “ثبات در منطقه”!
مسئله این است که این موقعیت جدید و تغییر در موقعیت جمهوری اسلامی، به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی در معادلات منطقه ای و… چه تاثیر روی رابطه جمهوری اسلامی با بورژوازی ایران و معضلات سیاسی اقتصادی پایه ای و تاریخی آن، گذاشته است.  درست است که تحریم ها رفع شده اند و از این زاویه فشار روی جامعه ایران و بورژوازی ایران کم شده است. تخفیف تورم و گرانی روی بورژوازی ایران تاثیر مثبتی داشته است و فشاری را روی بورژوازی کم کرده است. باز شدن رابطه اقتصادی با کشور های دیگر از چین و روسیه تا آلمان و کشورهایی اروپایی امکانی برای بورژوازی ایران باز میکند. امروز از انزوای اقتصادی و فشار اقتصادی به جمهوری اسلامی و به بورژوازی ایران خبری نیست و ظاهرا درها برای گسترش روابط اقتصادی باز شده است. وقتی عمق معضلاتی که بورژوازی ایران دارد، معضلات بنیادی و پایه ای که بورژوازی ایران تاریخا برای توسعه اقتصادی کاپیتالیستی در ایران داشته را ببینید، متوجه میشوید که این باز شدن درها، از انزوا بیرون آمدن جمهوری اسلامی، تمام این وعده وعید هایی که می دهند، اینکه با قراردادهای تجاری جدید قرار است سرمایه گذاری در ایران گسترش پیدا کند و معضلات اقتصادی حل شود و….، نمیتواند معضلات پایه ای که بورژوازی ایران برای توسعه اقتصادی در مقابل خودش داشته و دارد، را حل کند.
دوره ای می گفتیم توسعه اقتصادی سرمایه داری در جامعه ای مثل ایران منوط به اولا هویت سیاسی جمهوری اسلامی و دوما به حل مسئله فلسطین بعنوان کانون بحرانی، بود. آن موقع هنوز خاورمیانه به این شکل نبود، کانون ناامنی، ترور و بی ثباتی و نفرت قومی و….مسئله فلسطین بود. دوره ای که هنوز بورژوازی به رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی از طریق سرمایه داری دولتی امیدی داشت. آندوره ما عراق را نداشتیم، داعش را نداشتیم، افغانستان را نداشتیم، القاعده را نداشتیم، سوریه لیبی و منطقه جنگ زده خاورمیانه را نداشتیم. امروز مولفه های جدیدی به ضرر این افق و امید به توسعه اقتصادی در منطقه تغییر کرده است.
تا جائیکه به جمهوری اسلامی بر میگردد، درست است جمهوری اسلامی از نظر سیاسی و ایدئولوژیک به قول خودشان تغییر ریل جدی داده اند، درست است از نظر سیاسی دشمنی با غرب کنار رفته و همه دشمنی ها به هشدارهای گاه به گاه ولی فقیه، که فراموش نکنید که آنها هنوز دشمنان ما هستند، تخفیف پیدا کرده است. درست است پرچم دشمنی با غرب مدتها است از دست جمهوری اسلامی افتاده و مدتها است که جمهوری اسلامی پرچمدار مبارزه با غرب و آمریکا ستیزی در منطقه نیست. درست است امروز دیگر این نقش را داعش بازی میکند و در دشمنی با غرب روی دست جمهوری اسلامی بلند شده است. درست است که امروز نه جمهوری اسلامی که عربستان و ترکیه، یاران دیروز غرب علیه ایران، سیاستهای دول غربی و در راس آن امریکا را چلنج میکنند. اما اینها برای باز نگاه داشتن افق توسعه اقتصادی کافی است؟.
ما گفته ایم که جمهوری اسلامی پرچم ضدیت با آمریکا را مدتها است زمین گذاشته. در مراسم های قدس که منشاء قدرت نمایی و یکی از محمل های قدرت نمایی جمهوری اسلامی در مقابل غرب بود شعارهای مرگ بر شیطان بزرگ، مرگ بر آمریکا را رسما از پرچمهای خودش پاک کرده و امروز ضدیت با غرب پرچم جمهوری اسلامی نیست. مجبور شدند اسلامیت جمهوری اسلامی را اولا تحت فشار نیازی که بورژوازی داشت، چرا که اسلامیت و قدرت دستگاه مذهبی در ایران امنیت سرمایه را به خطر می انداخت، و ثانیا عمق ضدیت با حاکمیت اسلامی و با حاکمیت مذهبی در جامعه، کنار بگذارند. البته در رابطه با مردم هنوز که هنوز است قوانین حجاب آپارتاید جنسی و…. قانون است، اینکه مردم چقدر تبعیت میکنند داستان دیگری است. مسئله این است که امروز پرچم جمهوری اسلامی اسلامیت نیست ایرانیت و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است. امروز ایران قدرتمند در منطقه پرچمی است که جمهوری اسلامی تلاش میکند کل بورژوازی را زیر آن بسیج کند و کرده است.
درنتیجه مولفه ای که ویژگی جمهوری اسلامی و عدم امنیت سرمایه در ایران بود تغییر کرده. جمهوری اسلامی خود را از نظر سیاسی و ایدئولوژیک تکانده است، به طور واقعی امروز جمهوری اسلامی به هیچ عنوان علاقه ای ندارد با اسلامیت جمهوری اسلامی بعد انقلاب پنجاه و هفت و ضد غربی گری آن، تداعی شود و تلاش میکند تداعی نشود.
سوال این است که ایا با این تغییرات و کم شدن فشارهای سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی، معضلات اقتصادی  و پایه ای بورژوازی در ایران حل شده است؟ آیا این به معنی آن است که توسعه اقتصادی در ایران برای بورژوازی ایران قابل تحقق است؟ در خاورمیانه ای که امروز تا به این درجه نا امن است، نه فقط در ایران بلکه در ترکیه و عربستان حرفی از سرمایه گذاری های بزرگ و توسعه اقتصادی نیست. علاوه بر این در دوره ای که بورژوازی جهانی از نظر توسعه اقتصادی بی الگو، بی افق و با معضلات پایه ای روبرو است و بحث این است که تمرکز های اقتصادی و فوکوس های اقتصادی باید از خاورمیانه به خاور دور منتقل شود، افق توسعه اقتصادی برای بورژوازی در خاورمیانه تاریکتر از قبل است. تغییر مولفه های جهانی و منطقه ای بطور جدی افق توسعه اقتصادی در منطقه را از کل بورژوازی منطقه و منجمله از بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی به عنوان نماینده این بورژوازی در حاکمیت، کور کرده است. درنتیجه “گشایش اقتصادی” رشد سرمایه گذاری ها، رفع تحریم اقتصادی و…. اگر بتوانند تاثیرات موقت و گذرایی بر اقتصاد ایران داشته باشند قطعا و قطعا نمی توانند آن معضلات پایه ای را حل کنند و جمهوری سلامی و هر حاکمیت بورژوائی که در ایران سر کار بیاید با همین معضلات پایه ای روبرو است و در مقابل همین سوالات بنیادی و پایه ای قرار می گیرد. امروز بی الگویی بورژوازی جهانی برای توسعه اقتصادی و وضعیت نابسامان خاورمیانه تاثیرات جدی تری بر تشدید این معضلات دارد.
تا جایی که به موقعیت اقتصادی بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی و رابطه این اوضاع با طبقه کارگر برمیگردد، امروز بیشتر از هر زمانی طبقه کارگر توقع و امید به اینکه گویا قرار است “گشایش اقتصادی” به معنی بهبود زندگی کارگر، به معنی بهبود اقتصادی و رفاه بیشتر طبقه کارگر در آن جامعه باشد، را از دست داده است. امروز اینکه تحریم ها هم تمام شد و وضعیت طبقه کارگر بهبودی پیدا نکرده را نه فقط در ادبیات فعالین کارگری در اعتراضات کارگری می شود دید که خود سران جمهوری اسلامی از رفع تحریم ها، از اینکه سرمایه گذاری می شود، اینکه سرمایه های بلوک شده آزاد شده اند و …. زیاد حزب میزنند. اما حرفی از اشتغال بیشتر، از رفاه بیشتر، از بهبود زندگی برای طبقه کارگر در میان نیست. برعکس به روشنی میگویند که برای اینها سالها باید منتظر شد و به این زودی ها خبری از بهبود و رفاه نیست. درنتیجه تا آنجایی که به طبقه کارگر برمیگردد، امید به بهبود زندگی در چهارچوب جمهوری اسلامی ندارد. چیزی که مانع به میدان آمدن طبقه کارگر است یکی ضعف کمونیست آن است که به ما برمیگردد ضعف کمونیسمی که آلترناتیو قابل دسترس و با جواب در همه عرصه ها و یا آلترناتیو قدرتمندی که می تواند طبقه کارگر را در این جدال نمایندگی کند و افقی را در مقابل جامعه میگذارد. افق و آلترناتیویی که شدنی، ممکن و قابل دسترس است. دوم به نظر من وضعیت سیاهی است که در خاورمیانه هست. ما در قطعنامه هم اشاره کردیم جمهوری اسلامی روی این فاکتور به شدت سرمایه گذاری میکند. اینکه بی ثباتی در خاورمیانه را نگاه کنید، اینکه هر درجه تزلزل در دولت مرکزی عاقبت عراق و سوریه و لیبی را در مقابل شما قرار می دهد و آن این هراسی است که طبقه کارگر از ورود به جدال نهایی با بورژوازی در ایران، دارد.
من در بحث افتتاحیه هم به صفبندی طبقاتی اشاره کردم. اینکه بورژوازی ایران امروز افق اقتصادی، افق سیاسی و ایدئولوژیک اش دست جمهوری اسلامی است.  اینها با بسته شدن افق رژیم چنج با بسته شدن افق حمله نظامی آمریکا بیش از پیش به حاشیه رانده شدند. طیف وسیعی از بورژوازی که به سهیم شدن در قدرت چه از طریق رژیم چنج یا سبز یا حمله نظامی غرب امید بسته بود، امروز با بسته شدن این شکاف افق اش را از دست داده و جایگاه قبلی خود در سیاست ایران نه به عنوان آلترناتیو٬ نه به عنوان رقیب٬ نه به عنوان دشمن جمهوری اسلامی، را ندارد. تا آنجایی که به طبقه کارگر و جنبش کمونیستی اش بر می گردد همان طور که گفتم گشایش اقتصادی پیش بیاید یا پیش نیاید، دشمنی با غرب حل شود یا نشود، سهم کارگر از سیستم حاکم و حاکمیتی که امروز در جمهوری اسلامی هست به جز استثمار و استبداد شدید چیزی نیست امروز بیشتر از هر چیزی به داده بخش اعظم فعالین کارگری و بخش پیشرو این طبقه تبدیل شده.
در وقت محدودی که دارم سریعا روی استنتاج تمرکز کنم.
در مورد مهمترین وظایف این دوره ما می توانستیم یک لیست بلند بالایی از آرزوها یمان را بگوییم یک لیست بلند بالایی از کلیشه های همیشگی را بگوییم، اینکه ما باید در مبارزات جاری فلان این کار را بکنیم ما باید علیه جمهوری اسلامی این کار را بکنیم و…. . اینکار را نکردیم چون مخاطب این قطعنامه بیش از هر کسی خود حزب حکمتیست است. اینکه حزب، اگر میخواهد در جدالهای بعدی نقشی داشته باشد، باید خود را برای ورورد به این جدالها آماده بکند. تاکید بر اینکه شما نمی توانید بدون تقابل با افقهای ارتجاعی بخصوص که امروز انواع هویتهای قومی عشیره ای ملی مذهبی را در خاورمیانه دامن زده اند طبقه کارگر را آماده جدال های آتی کنید. جامعه ایران در مقابل این هویت تراشی ها و تقابلها واکسنه نیست و شما نمی توانید علیه این نوع تقابل ها، علیه این هویت تراشی ها و تفرقه ها، علیه این نوع افق ها جدال نکنید و فکر کنید می توانید طبقه کارگر را برای انقلاب کارگری آماده کنید، یا می توانید طبقه کارگر را حتی در جدال امروز اش تقویت کنید و نگذارید سیاهی لشکر هیچ کدام از این نوع دسته بندی ها شود. ما تاکید کردیم که حزب باید تلاش کند به حزب سیاسی کارگران تبدیل شود. حزبی که چه در مبارزه امروز این طبقه برای رفاه و چه به عنوان حزبی که برای آینده این جامعه برنامه دارد، کار میکند، قوی است، قابل دسترس و قدرتمند و موثر است و جامعه را برای تغییرات آتی آماده کند.
قطعنامه در عین حال تاکید می کند که با توجه به موقعیتی که امروز حزب دارد تاکید و اختصاص انرژی ویژه به ساختن حزب در ایران به خصوص در مراکز تولیدی و صنعتی را در دستور حزب میگذارد. از کنگره می خواهد که رهبری آتی را به اختصاص نیروی جدی به این عرصه توجه کند. مسئله متحزب کردن کمونیست های طبقه کارگر چه در اشکال کمیته های کمونیستی جنبشی و چه پیوستن شان به حزب حکمتیست باید جزو کارهایی باشد که حزب در دوره آتی به طور جدی و با یک اعتماد به نفس خیلی بیشتری و از یک موقعیت خیلی بالاتری در دستور بگذارد. و بالاخره خود حزب مخاطب این کنگره است. خود حزب که با این قد و قواره با این درجه از آمادگی با این درجه از اشتها، با این درجه از تعجیل و با این درجه از تحزب اش شانس زیادی در جدالهای آتی نخواهد داشت.
فراخوان نهایی این قطعنامه کنگره جلب توجه همه فعالین و حزب به اینکه ١- موقعیت جدید حزب را درک کنیم. ٢- ابعاد عظیم وظایفی که در مقابل مان قرار گرفته را درک کنیم. ٣- و از این زاویه ضرورت در دستور گذاشتن یک مبارزه متحد تر و متشکل تر٬ تحزب یافته تر٬ سیاسی تر را از کنگره و حزب می خواهد.
++++++++++++++