دوگانگی موقعیت، و آلترناتیو ما

سیامک امین 

"ما هرگز نمی توانیم شعار "انقلابی تر از همه باشیم" را طرح کنیم و هرگز هم طرح نخواهیم کرد." ــ لنین

می گویند اسفندیار دو راه پیش روی رستم گذاشت: یا تسلیم شود، یا مبارزه کند و شکست بخورد. گزینه ی اول با شخصیت و اعتقادات رستم در تعارض قرار می گرفت و انتخاب دومی هم به سبب روئین تنی اسفندیار بیهوده می نمود. اما رستم گزینه ی سومی را انتخاب کرد ــ لیکن این بحث ما نیست.

هر پراتیک و اقدام مشخص سیاسی در سطوح مختلف یک جامعه را اساساً با توجه به مؤلفه های سیاسی/ اجتماعی و توازن قوا در آن جامعه می سنجند. هیچ عمل سیاسی را نمی توان بدون در نظر گرفتن شرایط ایجاب آن و بنابراین در خلأ و بطور کلی رد یا تأیید کرد. از این منظر، برای اتخاذ مناسب ترین شیوه ی عمل در شرایط مشخص، نخست باید مؤلفه های مذکور را مورد توجه قرار داد. از سوی دیگر هر اقدام سیاسی که به این ترتیب صورت می گیرد، خود، بر مؤلفه های سیاسی/ اجتماعی و توازن قوا تأثیر می گذارد و آنها را به سطوح متمایزی هدایت می کند. بنابراین اگر نخواهیم به ورطه ی ذهنی گرایی بیافتیم، باید یک عمل سیاسی مشخص را در ارتباط ارگانیک با پراتیک و رویدادهای گذشته و حال مورد بررسی قرار دهیم. هدف این نوشته پرداختن به امکانات و انتخاب های پیش روی ما در شرایط حاظر است. از این رو برای ورود به بحث ابتدا لازم است به رویدادهای یک سال اخیر و بطور مشخص مراسم ۱۳ آذر سال گذشته، شرایط ایجاب آن و پی آمدهایش بپردازیم.
پارسال ما در شرایطی به استقبال روز دانشجو می رفتیم که از قبل به یک میدان مبارزه ی مشخص پا گذاشته بودیم. و بنابراین در صورت عدم برگزاری مراسم مستقل در واقع صحنه را به نفع حاکمیت و نیروهای مرتجع خالی و با صدای بلند شکست خود را اعلام کرده بودیم. ویژگی های برجسته ی آن دوره را می توان به اختصار چنین برشمرد:
۱ــ فضای دانشگاه بعنوان نمود برجسته ی فضای سیاسی جامعه، به انحاء مختلف به یک پادگان نظامی مبدل می شد. از استقرار انواع نیروها و امکانات پلیسی و امنیتی تا لغو امتیاز نشریات و احضارها و حکم های کمیته ی انضباطی برای تعداد کثیری از دانشجویان، همگی نشانگر اوضاع و شرایطی بود که جامعه را به سمت یک حکومت نظامی غیرعلنی سوق می داد.
۲ــ سایه ی شوم جنگ هر روز بیش از پیش بر سر جامعه سنگینی می کرد: تحریم های دول امپریالیستی از یک سو و از سوی دیگر افاضات نیروهای ارتجاعی اپوزیسیون که شکم خود را برای شرایط جدید صابون می زدند، افق تیره روزی و بربریت، افق بازگشت به ماقبل تمدن و افق تجدید کاریکاتورگونه اما تراژیک جنگ های صلیبی را پیش روی جامعه می گذاشت.
۳ــ تبعیض جنسیتی و خشونت علیه زنان به اشکال مختلفی چون اعدام و سنگسار، در پوشش طرح هایی همچون سهمیه بندی جنسیتی دانشگاه ها و امنیت اخلاقی و غیره وارد فاز جدید و شدیدتری می شد. همزمان جامعه از توهم تغییر توسط جریاناتی چون "کمپین یک ملیون امضا" خلاصی می یافت و در پی آلترناتیو بود.
۴ــ جریانات و تشکل های اصلاح طلب مانند دفتر تحکیم در خط پایان زوال سیاسی خویش، آخرین نفس های خود را با حاکمیت تقسیم می کردند و علناً و به صراحت در مقابل مردم قرار می گرفتند. کما اینکه دفتر تحکیم کناره گیری خود از سیاست را رسماً اعلام می کرد.
در چنین شرایطی ما با شعارهای "دانشگاه پادگان نیست"، "نه به جنگ"، "نه به تبعیض جنسیتی"، "تشکل مستقل حق دانشجویان و کارگران" و … به جنگ این موقعیت و تحمیل فضای سرکوب رفتیم. ۱۳ آذر ۸۶ به این معنا فقط یک آکسیون نبود، بلکه اعلام حضور وسیع جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی بعنوان یک آلترناتیو واقعی در جامعه بود. ما در این روز تمایزات و خط مشخص خود را بعنوان یک نیروی رادیکال چپ در پاسخ به نیاز جامعه به چنین نیرویی اعلام کردیم. بالطبع چنین اعلام حضوری از طرف دستگاه سرکوب با تحمیل هزینه های سنگین روبرو می شود. کما اینکه قبل و بعد از ۱۳ آذر شاهد دستگیری گسترده و تهدید و شکنجه ی فعالین این جنبش بودیم برگزاری آکسیون مستقل توسط دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب توازن قو را به شکلی غیرقابل بازگشت به نفع جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی تغییر داد؛ به گونه ای که حتا سرکوب وسیع حاکمیت نتوانست توازن قوای سابق را بازگرداند. ما پس از ۱۳ آذر شاهد پا گرفتن پرقدرت این جنبش بودیم، بطوری که در اغلب دانشگاه ها هسته های دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب شکل گرفت و هم چنین اقدام در جهت حمایت از دانشجویان دستگیر شده از مرزهای دانشگاه فراتر رفت و در سطح کل جامعه به مجرای اتحاد و همبستگی برای حفظ دستاوردهای این جنبش بدل شد. این موضوع به نوبه ی خود فاکت ها و مؤلفه های جدیدی در مقابل جامعه می گذارد.
بطور کلی در طول یک سال اخیر موج سرکوب و تحمیل جو اختناق از یک سو، و در مقابل قد علم کردن جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی با تغییر توازن نیروها به سود خود، همزمان فاکت های موجود جامعه را شکل می دهند. از طرف دیگر با تشدید بحران جهانی سرمایه در ماه های اخیر و کاهش سود سرمایه و در مورد جامعه ی ایران بطور مشخص تر کاهش قیمت نفت، تلاش های حاکمیت برای بازگرداندن سود آوری سرمایه منجر به تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی بر طبقه ی کارگر و فعالین آن شده است. بالا رفتن نرخ تورم همزمان با ثابت ماندن دستمزدها، طرح هایی همچون طرح تحول اقتصادی که در این راستا از طرف حاکمیت ارائه می شود، و مانورهای امنیتی بی سابقه و حکومت نظامی غیرعلنی و دستگیری ها و اعدام های گسترده به روشنی بیانگر این موضوع است.  هم چنین باید فروکش کردن خطر جنگ ولو بصورت موقت در نتیجه ی عواملی چون تضعیف موقعیت ابرقدرتی امریکا درپی بحران اقتصادی جاری، شکست نظامی امریکا در عراق که خود به معنای شکست نظم نوین جهانی است، و نیز تغییر حاکمیت در امریکا ــ و هم چنین پیش رو بودن انتخابات ریاست جمهوری به همراه تمام تضادها و جدل های جناح های مختلف حکومت را به این
مؤلفه ها اضافه کرد. این شرایط موقعیت متناقضی در مقابل حاکمیت تصویر می کند: در وهله ی اول همچنان که اشاره شد، دست به تشدید فشارها و جو اختناق می زند و می کوشد با این عمل عرصه را بیش از پیش بر حرکت ها و جنبش های اعتراضی تنگ کند. اما هم چنین مجبور می شود بدلیل بحران اقتصادی و کاهش قیمت نفت و برای مقابله با پیامدهای آن، درجه ای از آزادی سیاسی را متحمل شود که امر انتخابات نیز بصورت ابژکتیو به این فضای نسبتاً باز سیاسی دامن می زند.
با این تفاسیر، ما در آستانه ی ۱۶ آذر در موقعیت دوگانه ای قرار می گیریم؛ موقعیتی که از یک سو بدلیل حرکت اعتراضی سال گذشته و پیامدهای آن، و از سوی دیگر بخاطر مؤلفه ها و اوضاع جدید سیاسی، خود را به این صورت دوگانه به ما تحمیل می کند. با توجه به چینش صحنه ی بازی، یعنی بسیج تمام نیروهای حاکمیت و درجه ی سرکوبی که می خواهند به ما تحمیل کنند، در نگاه اول ما ناگزیر از اتخاذ راه کارهایی چون منتظر شرایط ماندن و سکوت و انفعال هستیم، که مسلماً به معنای عقب نشینی و قبول شکست و هم چنین رد کردن حرکت ۱۳ آذر سال گذشته می باشد. در مقابل می توانیم چشم و گوش بسته دعوی برگزاری آکسیون داشته باشیم. ظاهراً این راهی است که در صورت عدم قبول شکست خود باید در پیش بگیریم. این هر دو گزینه را حاکمیت در مقابل ما گذاشته و در صورت در پیش گرفتن هر کدام، به واقع در صحنه ی چیده شده ی دلخواه اش بازی کرده ایم. اما نکته ی مغفول اینجاست که این دوگانگی موقعیت، تنها از زاویه دید کسانی که فعالیت اجتماعی/ سیاسی را در برگزاری یک آکسیون خلاصه می کنند، موضوعیت دارد. بطور مشخص ما نقطه نظرمان این نیست و بر آنیم که آکسیون نه تنها راه و نه بهترین راه حضور در جامعه، بلکه یکی از اشکال متعدد فعالیت است که ممکن است شرایطی آن را ایجاب کند و در شرایط دیگری کژراهه باشد. اما آلترناتیو و گزینه ی سوم ما هم چنین از جنس گزینه ی سوم رستم و رجوع به سیمرغ، که نماد سنت می باشد، نیست. به باور ما در شرایط حاظر و در روز دانشجو بهترین شیوه ی عمل برای دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، پراتیک سیال و غیرمتمرکز در سطح دانشگاه می باشد که می تواند به شیوه های ابتکاری و مختلفی صورت بگیرد. این نوع اعلام حضور از طرفی هزینه ی فعالیت را چندین درجه کاهش می دهد و از طرف دیگر هرگونه تصور دال بر عقب نشینی جنبش چپ دانشجویی را منتفی می سازد. خارج از این، همان گونه که در ابتدای این نوشته اشاره شد، انجام یک عمل سیاسی مشخص بدون در نظر گرفتن شرایط، کاری اشتباه است که نه تنها هزینه ی فرصتی بیهوده ای برای فاعلان اش در پی دارد، بلکه حتا می تواند منجر به از دست رفتن موقعیت و تغییر توازن قوا در جهتی منفی نیز گردد.