عرصه های تبلیغی ناسیونالیستها در جامعه آذربایجان، توهمات و واقعیتها

!* عرصه های تبلیغی ناسیونالیستها در جامعه آذربایجان، توهمات و واقعیتها

ناسیونالیسم یک جنبش ارتجاعی و فاشیستی است که در دنیای امروز میتوان براحتی تبعات سیاستهای آنرا در خون و خون ریزی و برادرکشی  در جای جای جهان دید و نشان داد. ناسیونالیستها  دو و نیم  دهه قبل در بالکان جنایتها آفریدند که مو بر تن هر انسان شریفی سیخ میشود. تصاویر شکم پاره کردن و سربریدنها وبه گلوله بستن بزرگسالان در برابر چشمان کودکان از تاریخ این منطقه پاک نخواهد شد. تعدادی از عاملین و آمرین  این جنگ، به جرم جنایت علیه بشریت در دادگاههای بین المللی محکوم شدند و به زندان افتادند. امروز جامعه عراق تحت حاکمیت دولت موزائیکی قومی – ملیتی و قبلیه ای-مذهبی، شاهد کشتارهای دهشتناک از این دست است و در بیخ گوش عراق، در سوریه ابعاد گسترده تر تبعات درگیری های قومی ملیتی و قبلیه ای- مذهبی مردم را میلیون – میلیون آواره کرده است و صدها هزار کشته برجای گذاشته است. در ترکیه ،کاملا آشکار و در روز روشن با اتکا بر ناسیونالیسم ترک، نفرت پراکنی برعلیه کردها صورت میگیرد و مناطق کرد نشین جنوب و جنوب شرق ترکیه بر مبنای سیاستهای ناسیونالیستی ترک، از زمین و هوا مورد تاخت و تاز سبعانه قرار میگیرد! جنایت میکنند، آدم میکشند و خانه و کاشانه مردم را بجرم کرد بودن برسرشان خراب میکنند. مدارس و بیمارستان و ابتدائی ترین نیازهای شهرها و روستاها دیوانه وار مورد هجوم قرار میگیرد.  ناسیونالیسم ترک-آذری آذربایجان ایران با استفاده از این فضای جنگی ترکیه علیه کردها، بر طبل این نهضت ارتجاعی میکوبد و جنبش اخراج کردها از مناطق باصطلاح ترک نشین راه میاندازد و هر چه بیشتر بر فضای نفرت پراکنی علیه کردها دامن میزند! و مردمی را دعوت به موضع گیری علیه یکدیگر میکنند، که دهه هاست در کنار هم در صلح و آشتی زندگی میکنند. تلاش دارند که اتش بیار معرکه  های هولناکتری باشند که آینده منطقه را به خون و آتش و کشتارآلوده کنند. قصد این نوشته کوتاه نگاهی به تبلیغات ناسیونالیستهای آذری در آذربایجان است که  ببینیم  این جنبش، عرصه های تبلیغی اش را بر چه پایه هائی بنیاد گذاشته و رو به مردم جان به لب رسیده از جهنم جمهوری اسلامی چه میگوید؟ به رژیم داعشیان حاکم بر ایران چه انتقاداتی دارند؟

 ناسیونالیستهای ترک – آذری، یک حزب و تشکل و سازمان واحدی ندارند. نامهائی چون حزب استقلال ملی آذربایجان ، کنگره ملی حرکت بیداری آذربایجان جنوبی (گاموخ) و یئنی گاموخ (جنبش نوبیداری ملی) و شخصیتهائی چون احمد اوبالی و طیفهای مختلف را شامل میشوند. مهمترین رسانه این جنبش تلویزیون گوناز تی وی است.  سایر بخشها نیز از طریق مدیای اجتماعی قلم میزنند و حرف میزنند و سیاستهایشان را تبلیغ میکنند. مجموعا  داعیه دخالت در سرنوشت سیاسی آینده آذربایجان ایران و یا بقول خودشان “آذربایجان جنوبی” دارند و برای مردم این جامعه  برنامه ها دارند. بخشا  فدرالیسم را مطرح میکنند و بخش دیگر معتقد به جدا شدن آذربایجان از ایران و تشکیل کشور مستقل هستند.  اگر سوال کنیم که بنظر شما سیستم اجتماعی – اقتصادی – سیاسی فعلی باید چه تغییراتی بخود ببیند که آرمان شما متحقق گردد؟ جواب برخی مانند حزب استقلال ملی آذربایجان چنین است که: جامعه آذربایجان “با سیستم اقتصادی سرمایه آزاد اداره شود و امنیت سرمایه نیز تامین خواهد شد.”( برگرفته از برنامه این حزب که در قالب یک فیلم ویدئوئی قرائت گردیده و در یوتیوب قابل دسترسی است) و  بخشهائی که  صراحت برنامه ای ندارند، در نهایت و با کمی بحث و جدل همین ایده بالا را عنوان میکنند و مستقیم و غیر مستقیم از لزوم ماندگاری سرمایه داری دفاع میکنند.

  و اما  ببینیم این جریانات  زمینه های تبلیغی – سیاسی شان کدامند؟ این زمینه ها، توشه سیاسی جنبشی را  بنیان مینهد که تلاش دارد با ارائه تبیینات فکری شان، مردم را با آرمان ناسیونالیستی بیشتر آشنا کنند و برای جدل اجتماعی آینده ایران آماده سازد. این زمینه ها را میتوان به ترتیب زیر دسته بندی کرد:

  • حاکمیت فارس و نقش محوری فارسها در رژیم های پهلوی و در ادامه آن حکومت اسلامی! ریشه همه مشکلات امروز مردم آذربایجان در این نکته نهفته است. حکومت فارسها علیه ترکها ریشه همه مظالم است!

 ۲- تقسیمات جغرافیائی آذربایجان و بهم ریختن انسجام جغرافیائی از طریق تقسیم آن به چندین استان و یا واگذاری برخی مناطق ترک زبان به استانهای همجوار.

۳- خشک شدن دریاچه ارومیه و سایر لطمات زیست محیطی ناشی از بی توجهی فارسها نسبت به محیط جغرافیائی آذربایجان است.

۴- مسئله زبان مادری و عدم استفاده از آن در آموزش و پرورش.

۵- عدم وجود توازن در اختصاص بودجه به منطقه آذربایجان .

و اما ببینیم در برابر مبانی تبلیغی فوق، واقعیات زندگی امروز مردم آذربایجان کدامند ؟ شرایط واقعی سیاسی- اقتصادی و اجتماعی زندگی مردم  در دل یکی از سیاهترین دوره های تاریخ ایران ، بیکاری میلیونی، گرانی و تورم و سیه روزی روز افزون دهها میلیونی، تبعیض جنسیتی علیه نیمی از جامعه، اعتیاد میلیونی و اعدامهای دههاهزار نفره و شکنجه زندانیان سیاسی و غیر سیاسی در زندانها، محور های مشکلات جامعه آذربایجان است یا موارد مورد نظر ناسیونالیستها ؟ مواردی مانند خشک شدن دریاچه ها و رودخانه و تالابها، زبان مادری، بهم ریختن انسجام جغرافیایی مردم ترک زبان وعدم وجود توازن در تخصیص بودجه به مناطق مختلف تبعات عملکرد یک سیستم اجتماعی- اقتصادی سرمایه داری در کشوری بنام ایران با حاکمیتی بنام رژیم منفور جمهوری اسلامی است و نه ریشه های آن!  معضلات مورد اشاره ناسیونالیستها، اجزائی از یک معضل اقتصادی – سیاسی  ای است که آقایان میخواهند در اینده سیاسی مورد نظرشان،  آنرا” آزاد” اعلام میکنند و امنیتش را هم تامین مینمایند! هر دو رژیم شاه و جمهوری اسلامی  برای حفظ منافع طبقه سرمایه دار ایران نیازمند سرکوب  میلیونها مردم زحمتکش و کارگر بود و هست. لازم است که نیمی از جامعه، یعنی زنان را با اعمال سیاست تبعیض جنسیتی به تمکین وادارند و در حقیقت اساس سرکوب جامعه، از کانال سرکوب و به بند کشیدن زنان میگذرد! تبعیض ملی –قومی  نیز به همین طور! بدون تبعیض ملی –   قومی نمیتوانند بیشترین توجه را به محل تمرکز سرمایه ها یعنی استان تهران و حواشی آن  داشته باشند. مرکز،  محل استقرار دولت و حکومت- پایتخت، مرکز اقتصادی و سیاسی رژیمی است که قصد اش سود و سودآوری سرمایه و در سایه آن، چپاول ثروت اجتماعی ۸۰ میلیون ایرانی و از جمله آذربایجانی هاست. در این ستم و استثمار و ظلم و جور و چپاول و غارت، فارس و ترک و کردو لر و عرب، هیچ فرقی باهم ندارند و همه به یکسان مورد ظلم هستند! همه به بی شرمانه ترین شکل ممکن غارت میشوند و در بی حقوقی کامل قرار میگیرند و زندگی شان تباه میگردد!   تنها سرمایه داران، چه محلی و غیر محلی، از آذربایجانی و فارس و کرد و عرب و لر هستند که بر سر تقسیم سود حاصل از عملکرد این سیستم دعوا و مرافعه دارند! چه در داخل حکومت که به جناحهای مختلف تقسیم شده اند، چه در خارج از حکومت، که چشم به حافظان منافع سرمایه شان دوخته اند. تاثیر اولویت سود وسودآوری سرمایه به نیازهای انسان، از جمله نیاز به حفظ محیط زیست است که جنگلها به عمد به آتش کشیده میشود و زمنیهای تحت پوشش جنگلها مورد معامله زمین خواران وابسته به رژیم قرار میگیرد. دست سپاه و اطلاعات و برادران قاچاقچی در ایجاد چنین فجایع زیست محیطی زبانزد خاص و عام است.  عدم وجود سیاست علمی در احداث سد ها در مملکت و قرار داشتن اختیار چنین عرصه های مهمی از برنامه های اجرائی مملکت، در دست سپاه که امروز بیش از ۸۰ درصد اقتصاد ان جامعه را شامل میشود،  باعث خشک شدن رودخانه ها و تالابها و دریاچه ها میگردد! سدسازی از طراحی گرفته تا نظارت بر اجرا و خود اجرا تماما در دست سپاه و یا ارگانهای وابسته به آن است. تبعات چنین سیاستی باعث شده، رودخانه های مهمی مانند زاینده رود و کارون نیز در کنار دریاچه هائی مانند دریاچه ارومیه یا خشک شوند و یا در معرض نابودی و خشک شدن قرار گیرند. هیچکدام از این سیاستها نتیجه عمال اسیاستهای  فارسیستی  رژیم بر سایر مردم منتسب به ترک و کرد و عرب و  لر و غیره نیست! سرکوب جامعه ،سرکوب سیاسی روشنفکران و فعالین سیاسی سازمانها و احزاب چپ و رادیکال و  رهبران عملی  جنبشهای اجتماعی مانند جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دفاع از محیط زیست و غیره ، و اعدامهای دههاهزار نفره در طول  ۳۷ سال گذشته، همه و همه برای حفظ و ادامه بقا این جهنم اسلامی صورت گرفته است. ترک و کرد و عرب و لرو و ترکمن و بلوچ همه به یک اندازه در این جهنم سوخته اند و زجر کشیده اند. واقعیت این است و بس!

کمی بیشتر به تبلیغات ناسیونالیستها در عرصه های گوناگون نگاه کنیم:

الف – حاکمیت فارسها:

ناسیونالیستهای فارس در دوره پهلوی و هم در دوره حکومت اسلامی در قدرتند. سیاستهای تبعیض آمیز دولتهای مرکزی از جنبه های مختلف واقعیت داشته و کاملا درست است. توجه به مرکز و پایتخت، از نظر بودجه و سایر مسائل از ضرورتهای  تمرکز سرمایه، که یکی مشخصه های هر نوع سرمایه داری در جهان امروزاست برمیاید و نه فارس بودن حکومت! همه حکومتهای جوامع تک ملیتی، مگر توجه به مراکز سرمایه گذاری را مورد توجه و عنایت ویژه قرار نمیدهند؟ مگر مردم خودشان را مورد ظلم و ستم قرار نمیدهند؟ مگر کارگر در چنین جوامعی استثمار نمیشود؟ مگر همه انسانها از زن و کودک و پیر و جوان در اثر تبعیض اقتصادی سیاسی له نمیشوند؟ مگر امروزه با وجود بیش از ده سال حاکمیت اقلیم کردستان بر مردم کرد زبان در عراق، کارگران و زحمتکشان و زنان کرد از ستم طبقاتی رها شده اند؟ و این حکومت چه گلی بر سر مردم کردستان عراق زده است؟ مگر ما در دولتهای پهلوی و حکومت جمهوری اسلامی سردمداران ترک نداشتیم؟ مگر خلخالی جلاد ترک نبود؟ مگر خامنه ای جنایتکار و دزد و غارتگر ترک نیست؟ مگر موسوی اردبیلی ها و موسوی تبریزیها در همان آذربایجان کم جنایت کردند و آدم کشتند؟ مسئله ترک و فارس بودن حکومتها و شخصیتهای حاکم بر سرنوشت مردم یک منطقه نیست؟ ناسیونالیستها برای پوشانده اهداف طبقاتی حکومت موورد نظرشان فارس و کرد و ترک و غیره را مطرح میکنند. بروشنی میگویند میخواهند سیستم سرمایه داری بماند، یعنی استثمار کارگر تداوم خواهد داشت، و قطعا علی رغم هر نیتی که در تبلیغاتشان میگویند، برای تامین امنیت سرمایه، سرکوب سیاسی و تبعیض و نابرابری را لازم دانسته و تداوم خواهند بخشید و زندان و شکنجه هم برای پیشبرد سیاستهایشان لازم الاجرا خواهد بود. همانطور که امروز در همه حکومتهای ناسیونالیست  در دنیا دارد صورت میگیرد! معیار برای ساختن جامعه ای که در آن ظلم و ستم از هر نوع اش برچیده شود،ترک زبان بودن حاکمان و یا ترک بودن حکومت نیست، اینها همه لاپوشانی روشی سیاسی است که در فردای بقدرت رسیدن ناسیونالیستها قرار است بر سر  آن جامعه نازل نمایند!

ب – اعتراض به بهم ریختن بافت جغرافیائی آذربایجان :

در جامعه ایران در طول شصت هفتاد سال گذشته، بدلیل گذر از سیستم اقتصادی فئودالی به سرمایه داری (بویژه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و رفرم اقتصادی اوائل دهه ۱۳۴۰ شاه )و تسلط کامل سیستم اقتصادی سرمایه داری بر ایران، و کالا شدن هر چه وسیعتر نیروی کار، مردم زیادی از مناطق مختلف دست  به مهاجرت به مراکز اصلی  کار زدند. در این میان آذربایجانیها از دیر باز(  قبل از انقلاب مشروطه) در مهاجرت به جاهای دیگر ید طولائی داشتند. کم نبودند آذربایجانیهائی که به مراکز کار باکو تفلیس و غیره  رفته و در آنجا کار میکردند و بخشا ایده های سوسیالیستی را به آذربایجان آورده اند. به دلیل باز شدن بازار کار سرمایه در ایران و نیاز کارگران و زحمتکشان شهر و روستاها به کار (بدلیل کاهش عرصه کار روی زمین و خارج شدن نیروی کار از اختیار فئودالها و زمینداران)، مردم از جای جای آذربایجان به تهران و جنوب و مراکز مختلف کار ایران مهاجرت میکردند. اینان عموما ابتدا خود راهی مراکز کار میشدند و در ادمه برای احتراز از خارج شدن از دایره کار و بیکاری( که عموما موقع بازگشت به خانه هایشان پیش میامد) خانواده هایشان را نیز به شهرهای محل کار میاوردند و عملا خانوادگی مهاجرت میکردند و ماندگار میشدند. این اتفاق در تمام کشورهای سرمایه داری دنیا، یکی از تبعات کارکرد سرمایه و تمرکز ناشی از عملکرد این سیستم است. امروز آمارها نشان میدهد که تنها در تهران اگر نگوئیم بیش از ۵۰ درصد، حداقل ۵۰ درصد مردم ترک زبانانی هستند که بتدریج در طول شصت هفتاد سال گذشته به این شهر مهاجرت کرده و سکنی گزیده اند. فرزندان این خانواده ها امروز  حتی از تکلم به زبان پدر و مادری شان(یعنی ترکی) هم عاجزند. مهاجرت آذربایجانیها به شهرهای همدان و اراک و شهرهای مرکزی و  شمال کشور و جنوب و مشهد هم صورت گرفته است که در مجموع جمعیتی میلیونی را شامل میگردد. براحتی میشوذد تخمین زد که نیم بیشتر آذری زبانهای ایران، در خارج از آذربایجان ساکن هستند. بنابراین از منظر ناسیونالیستهائی که از ساکن شدت مردم کرد زبان در فلان روستای نقده یا مهاباد و یا تعلق گرفتن شهر خلخال و استارا به گیلان و غیره رگ گردن شان بیرون میزند و زمین و زمان را بهم میدوزند، درک علل این  پراکندگی جغرافیایی مردم ترک زبان و ادغام در جوامع شهری خارج از آذربایجان برایشان ثقیل و دور از درک ناسیونالیستی میباشد. برعکس این اتفاق هم صادق است. صدها هزار خانواده های فارس و کرد و عرب و شمالی و جنوبی که بدلائل مختلف به آذربایجان مهاجرت کرده اند و دهها سال است در  جامعه آذربایجان ادغام شده اند، نیز طرف دیگر قضیه میباشد. به عنوان نمونه, نویسنده این سطور خود شاهد زندگی یک خانواده عرب زبان اهوازی در تبریز بوده که در اواسط دهه ۴۰( بدلیل تغییر اجباری محل شغل) از خوزستان به تبریز منتقل شده بود( آنزمان در شرکت نفت برای کارهای مهم در شهرهائی که نیروی کار متخصص در برخی بخشها کم بود، کارکنان خوزستانی موظف بودند برای رفع این نیاز حداقل برای مدت محدود به شهرهای مورد نظر منتقل شوند)  این خانواده در دهه شصت دخترش با یک آذری ازدواج کرده و پسرش نیز با یک دختر آذری ازدواج کرده و الان نسل جدید از همین خانواده عرب تبارخودش را آذری میداند و یا بقول خودشان آذری خوزستانی تبار. این فقط یک نمونه بود از صدها هزار نمونه در سطح اذربایجان و کل کشور. و یا یک مورد دیگر، کارگران کردی که در کوره پزخانه های جای جای آذربایجان و از جمله تبریز مشغول بکارند. این کارگران عملا بعد از گذشت دو سه دهه دیگر به محل آبا و اجدادی خود برنمیگردند. در این رابطه در سالهای ۸۷ و ۸۸ در شهر سردرود در نزدیکی تبریز، ناسیونالیستها در میان مردم تبلیغ کرده بودند که باید از مهاجرت کردها به این شهر جلوگیری گردد. عده ای از مردم هم تحت تاثیر همین تبلیغات ضد کردی، اقدام به ممانعت از پیاده کردن اسباب و ااثاثیه کارگران کردی کرده بودند که برای کار به کوره پزخانه های اطراف سردرود(شهر کوچکی نزدیک تبریز) نقل مکان میکردند. این عمل با دخالت صاحبان کوره پزخانه ها و دخالت نیروی انتظامی خاتمه یافت و این خانواده ها در شهر سردرود ساکن شده و بکار پرداختند. ناسیونالیستهائی که طرح اخراج غیر آذریها از شهرها و روستاهای آذربایجان را ارائه میدهند و تبلیغ میکنند، متوجه این واقعیت زمخت نیستند که نه میتوان غیر آذریها را از آذربایجان اخراج کرد( مگر با کشت و کشتار و نسل کشی مورد نظر ناسیونالیستها) و نه میتوان میلیونها انسان آذری زبان ساکن شهرهای مناطق فارس نشین و کرد نشین و غیره را بزور مسلسل به شهرهای آذربایجان برگرداند ! این نوع توهمات غیر اجتماعی و ضد انسانی فقط و فقط از ذهن ناسیونالیستها تراوش میکند و هیچگونه ارزش تاریخی نداشته  و مقبولیت اجتماعی نیز ندارد! چنین تصمیات فاشیستی نمونه های بارزاش ، جنایات نژادی و قومی در منطقه بالکان بوده که صربها و کروواتها و بوسنیائی ها را سالها قربانی کرده  و صفحات سیاهی را در تاریخ بشر رقم زد.  کل جامعه ایران امروز شاهد ادغام جغرافیائی میلیونها انسان بدون توجه به زبان و ملیت و مذهب است.  شهر ارومیه یکی از شهرهایی است که ملیتها و مذاهب مختلف از کرد و ترک و آشوری و ارمنی و سنی و شیعه و یهودی و بهائی در کنار هم زندگی میکنند. از منظر یک نگرش اجتماعی – سیاسی مبتنی بر حقوق برابر بین انسانها و آزادی و برابری همه شهروندان، همه انسانها باید آزاد باشند که محل سکونت خودشان را انتخاب کرده و زندگی در شان انسان قرن بیست و یک داشته باشند. انسانهائی که برای فروش نیروی کار خود بالاجبار محیط زیست ابا و اجدادی خودشان را رها کرده و بدنبال لقمه نانی در جای دیگری سکنی گزیده اند را نمیتوان براحتی جابجا کرد. راه رهائی این انسان دیگر برگردانده شدن به سرزمین ابا و اجدادی بزور اسلحه و با توسل به تسویه حسابهای خونین قومی – ملیتی نیست. ناسیونالیستهائی که امروز بحث کوچ اجباری کرد زبانان از روستاها و شهرهای منتسب به اذربایجان را با هر توجیه” تاریخی – سیاسی” ( بخوان تاریخ نویسی ناسیونالیستی) مطرح میکنند، نقشه های شومی در سرمیپرورانند که وقایعی کمتر از  نسل کشی های منطقه بالکان نخواهد بود و چنین تدابیری برای اینده سیاسی آذربایجان خطرناک و مملو از خون و خونریزی و برادرکشی میباشد. شما امروز نمیتوانید از آذربایجانیهای مقیم تهران بخواهید که زندگی چهل پنجاه ساله شان  در تهران را ول کرده و به اذربایجان برگردند. میلیونها خانواده آذری زبانی را که در شهرهای مختلف ایران در بطن زندگی واقعی شان با مشکلاتی خیلی فراتر از زبانی مادری دست و پنجه نرم میکنند، نمیتوان با راه حل  بازگشت به منطقه ابا و اجدادی و شروع زندگی دیگری از ستم طبقاتی سرمایه داری رهانید!

 ج- عدم استفاده از زبان مادری در آموزش و پرورش:

آزادی استفاده از زبان مادری یکی از خواستهای بحق برای هر انسانی است. حزب کمونیست کارگری ایران نیز در همین رابطه بروشنی میگوید: “ممنوعیت زبان رسمی اجباری. دولت میتواند یک زبان از زبان های رایج در کشور را بعنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعیین نماید، مشروط بر اینکه امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی، وجود داشته باشد و حق هر کس به اینکه بتواند به زبان مادری خویش در کلیه فعالیت های اجتماعی شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعی مورد استفاده همگان بهره مند شود، محفوظ باشد.” به نقل از برنامه یک دنیای بهتر – برنامه حزب کمونیست کارگری ایران.

هم اکنون دهها روزنامه و نشریه و مجله بزبان ترکی در شهرهای آذربایجان و همینطور در تهران چاپ و منتشر میشود. تنها در این میان استفاده از زبان مادری در آموزش و پرورش است که خواست ناسیونالیستها را تامین نماید. خود این حضرات بیش از نود درصد ادبیات سیاسی شان را امروزه بزبان فارسی نوشته و منتشر میکنند، باور نمیکنید به همه سایتها و صفحات فیس بوکی گوناز تی وی و همه احزاب و گروههای این جنبش را سری بزنید.

زبان در ادبیات و نوشتار و کاربرد آموزشی، یک پدیده میرا است. در طول صد سال گذشته صدها زبان زنده انسانها  در جوامع مختلف دنیا از بین رفته است. استفاده از اهمیت زبان مادری برای تدوین توجیهات سیاسی از طرف ناسیونالیستها یک تلاش عبث و بیهوده است. ما هم خواهان آزادی استفاده از زبان مادری هستیم، ولی زبان مادری برای ما کمونیستها، هویت نیست! هویت انسانی برای ما بر هر هویت دیگری و از جمله هویت ملی ( آنهم مبتنی بر زبان مادری) ارجهیت دارد.

  راه واقعی در مقابل مردم و کارگران و ستم دیدگان آذری  بزیر کشیدن حکومت اسلامی سرمایه داران و رها کردن انسانها از همه قیود و مظالم اجتماعی است که در بطن چنین تحولی، دستیابی به حق آموزش زبان مادری در مدارس و حق استفاده از زبان مادری مقدور و کاملا عملی است. وقتی انسانها با نیروی خود و رای آزادنه شان نظمی اجتماعی مبتنی بر آزادی و برابری و بدون توجه به ملیت و قومیت و نژاد و رها از هر نوع ستم اجتماعی را بنیان نهند، دستیابی به چنین اهدافی کمترین قدمی خواهد بود که برداشته خواهد شد.

د- خشک شدن دریاچه ارومیه و استفاده از این موضوع برای تبلیغ علیه رژیم :

همانطور که در بالا نیز اشاره شد. علل چنین فجایع زیست محیطی، سیاستهای بغایت غیر علمی و نسنجیده  و غلط رژیم در عرصه سدسازی و تامین آب برای استفاده های صنعتی و کشاورزی و آب شرب شهرها و روستاهاست. در این سیاست رژیم توجه به حفظ محیط زیست هیچ جایگاهی ندارد. این تصمیمات مختص آذربایجان نیست. سیاست ضد بشری آسیب رساندن به محیط زیست، ذاتی سیاست جمهوری اسلامی در سرتاسر ایران است. مگر دریاچه بختگان ، دریاچه هامون و دریاچه پریشان و دهها تالاب کوچک دیگر در ایران خشک نشده اند، مگر دهها رودخانه و از جمله زاینده رود خشک نشده؟ مگر کارون  در معرض خشک شدن قرار ندارد؟ مگر جنگلهای ایران در ۳۷ سال حاکمیت جمهوری اسلامی به میزان ۷۰ درصد از بین نرفته اند؟جواب روشن است. ما هم خواهان مطرح کردن مطالبه توجه به وضعیت محیط زیست در سرتاسر ایران و از جمله دریاچه ارومیه و خواهان احیا دوباره دریاچه هستیم. سازماندهی حول این خواست نیز از منظر ما یکی از سنگرهای مبارزاتی است که میباید مورد توجه فعالین اجتماعی و سیاسی قرار گیرد و باید حول آن نیرو جمع کرد و به خیابان آورد ولی طرح این نکته که خشک شدن دریاچه ارومیه نتیجه سیاستهای ضد ترک و غیره حکومت فارسها در ایران است، هیچ توجیه نداشته و منطقی پشت آن نیست!

مسئله قدرت سیاسی در ایران، در آینده نه چندان دور باز خواهد شد و بر روی میز سیاست قرار خواهد گرفت. بدون شک جامعه فقر زده و خفقان زده ایران، راه انقلاب را نه از سر عشق و علاقه مردم به انقلاب کردن و یا احیانا پیشنهاد یک حزب و سازمان وجریان سیاسی، بلکه لزوم آن را بر مبنای نفس زندگی برخواهد گزید. انقلاب مردم به منظور بزیر کشیدن حکومت جمهوری اسلامی بحرکت در خواهد امد و در ادامه آن انتخاب و سرکار آوردن نیروئی را مد نظر خواهد داشت که آلترناتیو اقتصادی – اجتماعی و سیاسی آن مبتنی بر حقوق حقه همه انسانها و آزادی و برابری همه شهروندان اش بدون توجه به زبان و ملیت و مذهب و عقیده باشد. این الترناتیو در جریان انقلاب شکل خواهد گرفت و شکل گیری آن منوط به دخالت هر چه فعالتر جنبشهای اجتماعی و تشکلهای مرتبط با این جنبشها خواهد بود. بدون شک ما کمونیست کارگریها، در راس جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی رادیکال، و با دخالت هر چه فعالانه در انقلاب، تلاش خواهیم کرد که با اتکا به خواستها و مطالبات اساسی مردم و کارگران و زنان، انقلابی را سازمان دهیم که در فردای پیروزیش به همه خواستهای سیاسی – اجتماعی جامه عمل بپوشاند. ما از همین امروز تلاش میکنیم وخواهیم کرد که جنبشهای ارتجاعی مختلف چه ناسیونالیستی و چه رفرمیستی( در اشکال مختلف اش) را افشا کرده و در برابر دید مردم قرار خواهیم داد تا دوستان و دشمنان انقلاب مشخص شود. ما نقطه قوت خود را در این میبینیم که خواستها و امال انسانی جامعه، خواستهای طبقه کارگر و زحمتکشان آن جامعه را، تمایلات برابری طلبانه جنبش زنان را در سیر تحرکات اجتماعی حال حاضر و در انقلاب آتی نمایندگی کنیم. آینده از آن جنبشی است که بتواند جامعه ای انسانی، برای ایران و از جمله آذربایجان رقم زند و یک عالمه خوشبختی و سعادت، برای میلیونها انسان بارمغان آورد. این اینده قابل تحقق است و به آن باور داریم!

۱۳ اسفند۱۳۹۴ برابر با سوم مارس  ۲۰۱۶