نتیجه انتخابات تا اطلاع ثانوی: کیش جمهوری اسلامی به سرنگون طلبان چپ

اپوزیسیون چپ سوسیالیستی (اپوزیسیون) سرش را زیر برف کرده، بیرون بیار هم نیست. پیش از “اتنخابات” بدرست میگفت: نه تنها شرکت در انتخابات که حتی تحریم هم قبول نیست، باید به کل مضحکه “نه” گفت و آن را بهم ریخت. قاعدتا بهم نریخته شدن مضحکه انتخابات اگر اسمش شکست فراخوان اپوزیسیون نباشد حداقل انتظار از آنها این است که بپذیرند فراخوانشان اجرا نشد. اپوزیسیون میتواند توضیح دهد چرا فراخوانش عملی نشد اما نه تنها اینکار را نمیکند که اعلام “پیروزی” میکند. ظاهرا انتظار بیجائی از این اپوزیسیون داریم.

این اپوزیسیون درست مانند چپ حاشیه ای و مذهبیها یک تعریف متافیزیستی از مبارزه دارد: “مردم هرگز شکست نمیخورند”. این اپوزیسیون هیچ معیاری برای شکست در یک حرکت مشخص، برای کیش شدن در یک تاکتیک مشخص ندارد. یا پیروز میشود یا شکست نمیخورد!!

حال پس از اعلام نتیجه انتخابات، این اپوزیسیون چه میگوید؟ یا حرفهای اسهال طلبان در “رای سلبی” شرکت کنندگان و “پوز خامنه ای را زدن” را تکرار میکند (حزب کمونیست کارگری ایران) یا تحریم انتخابات را معیار “نه” به جمهوری اسلامی میداند و اعلام میکند “مردم پیروز شدند”(حزب حکمتیست حسین زاده). یعنی معیار پیروزیشان درست همان دو شکلی از مداخله گری در معرکه انتخابات است که پیشتر گفته بودند “قبول نیست”، یعنی شرکت کردن یا شرکت نکردن در معرکه انتخابات. اعلام پیروزیشان در نتیجه حرف مفت است.

معرکه انتخابات برای اعلام تثبیت جمهوری اسلامی بود. تثبیت جمهوری اسلامی دو معیار مشخص دارد: ا) ج ا با یک تهدید جدی کارگران برای بزیر کشیدن حکومتشان مواجه نیستند ٢) طبقه حاکم، نه صرفا چپ و راست ج ا بلکه کل طبقه سرمایه دار، اتوریته جمهوری اسلامی را پذیرفته است. معرکه انتخابات بر سر تعداد شرکت کنندگان نبود. بر سر اقتصاد نبود، بر سر مسائل مشخص جنبشهای اجتماعی نبود. بر سر برخ کشیدن این دو شاخص تثبیت حکومتش بود.

نمایش ثبات جمهوری اسلامی پیش شرط عادی سازی روابط با غرب است. آنچه که در حال وقوع است کاهش مرگ بر آمریکا نیست بلکه برسمیت شناسی رقابتهای درون طبقه ایست. برای مثال و نه برای قیاس، غرب و شوروی از ۱۹۲۰ تا ۱۹۸۹ (آمریکا و شوروی از ۱۹۴۵ به بعد) درگیر یک جنگ سرد بودند یعنی شدیدترین رقابت های درون طبقه ای را با همدیگر داشتند و همزمان یکدیگر را برسمیت میشناختند. این اتفاقی است که امروز جمهوری اسلامی و آمریکا هر دو مایل به وارد شدن در آن هستند. دعوای جمهوری اسلامی و غرب بر سر بود و نبود همدیگر نبود و نیست، بر سر سهم از خوان یغماست. میگویند جنگ سرد جای خود، هر دو لازمش داریم، اما موجودیت یکدیگر را هم برسمیت بشناسیم. برای نیل به این هدف، دو جناح جمهوری اسلامی لازم و ملزوم یکدیگرند. عامل تضعیف یکدیگر نیستند، همانطور که حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه در آمریکا لازم و ملزوم یکدیگرند. هرگاه هئیت حاکمه آمریکا میخواهد چوبی بالای سر جمهوری اسلامی نگهدارد، حزب جمهوریخواه سنخگوی بزن و بگیر و بنند و جنگ راه بینداز میشود. هویج را حزب دمکرات برای جمهوری اسلامی رو میکند تا حدی که اوباما سپر حفظ اسلام در آمریکا میشود. برای عادی کردن رابطه با غرب، جناحی از جمهوری اسلامی (که تا کنون در ترکیبهای مختلفی ظاهر شده، گاه اسهال طلب و گاه “کمتر اسهال طلب” و گاه ترکیبی از ایندو) پیشقدم میشود و ظاهرا جناح دیگر را به پذیرش وامیدارد. اما آنجا که دعوا بر سر هژمونی و تقسیم بازار جهانی و مشخصا خاورمیانه است، جمهوری اسلامی با فغان مرگ بر آمریکای خامنه ای وارد مذاکره میشود. ایندو چهره جمهوری اسلامی مهندسی شده نیست، توطئه نیست بلکه طبیعی ترین شکل بروز دو مکمل است..

طبیعی است که جمهوری اسلامی ــ با تمام جناحها و حواشی اش ــ تلاشش این بود که تعداد هر چه بیشتری در معرکه اش شرکت کنند. اما مادام که خطر سرنگونی بالای سر ج ا نباشد، ج ا ــ درست مانند هئیت حاکمه آمریکا در انتخابات های آمریکا ــ نهایتا ککش هم نمیگزد که چه تعداد در رای گیری شرکت میکنند یا نمیکنند. از این منظر، یعنی عدم وجود تهدید سرنگونی، جمهوری اسلامی با نمایش انتخاباتی اش چپ سرنگون طلب را کیش کرد.

چپ هنگامی میتواند کیش شدنش را جبران کند که قبل از هر چیز از انکار وقوع آن خودداری کند، سیاستها و تاکتیهای سرنگون طلبانه اش را صیقل دهد. نقطه ضعها را ببیند، نقطه قوتها را بببیند و به اینترتیب رو به جلو حرکت کند. اما وقتی سر را زیر برف کردید و نتایج این مضحکه را “پیروز”ی اعلام کردید، در اصل عقب گرد میکنید چون معیار “پیروزی” درست همین مضحکه ای شده که قرار بود بهمش بریزید.