پیدایش حیات، ظهور و تکامل انسان (۱۹)
تکاملاجتماعی
آغاز تاریخ بشر
“اما آنچه در مورد طبیعت صدق میکند و از اینرو به منزلهی یک فرایند تاریخی تکامل، پذیرفته شده است، در مورد تاریخ نیز در تمام شاخههایش و در مورد تمامی علومی که با امور انسانی (و ایزدی) سروکار دارند نیز صادق است. … ولی در یک نکته، تاریخ تکامل جامعه اساسا” با تاریخ تکامل طبیعت، تفاوت پیدا میکند. در طبیعت اگر از واکنش انسان برآن بگذریم، تنها عوامل ناآگاه و کور بر یکدیگر عمل میکنند و از تأثیر متقابل آنهاست که قانون عام وارد عمل میشود. در اینجا، هیچ کدام از رویدادها، چه رویدادهای ظاهرا” تصادفی بیشماری که در سطح قابل مشاهدهاند و چه نتایج نهاییای که انتظام درونی این تصادفها را تأیید میکنند، همچون هدفی که آگاهانه اراده شده باشد روی نمیدهد. برعکس در تاریخ جامعه، همهی عوامل دارای آگاهی هستند، همه انسانهایی هستند که سنجیده یا از روی شور و هیجان، به سوی هدفهای معینی در حرکتند. هیچ چیز بدون قصدی آگاهانه، بدون هدفی سنجیده روی نمیدهد. اما این تمایز اگر چه برای بررسی تاریخ و به ویژه بررسی رویدادها و اعصار جداگانه اهمیت دارد نمیتواند این واقعیت را تغییر دهد که بر سیر تاریخ نیز قوانین عام درونی حاکم است۱.”
مردان و زنان موجودات طبیعیاند، جزیی از نظام طبیعتاند. همهی موجودات زنده با طبیعت رابطهی ناگسستنی دارند به طوری که سوخت و ساز خود را از آن میگیرند. بر طبیعت اثر میگذارند و از طبیعت متأثر میشوند. تنها انسان است که آگاهانه میتواند نقشی مثبت و یا منفی بر طبیعت داشته باشد. این نقش به جهت تهیهی نیازهای واقعی مادی زندگی، انسان را مجبور مینماید که با استفاده از طبیعت تولید نماید. موجودات زنده دیگر، تولیدکنندهی نیازهای خود نیستند.
تولید نمودار فعالیتهایی است که خود فرایند زندگی انسانی آن را ایجاد میکند، یعنی به کار انداختن واقعی نیروهای ذاتی انسانی که به صورت آگاهانه و نقشهمند نمود پیدا میکند.
مردم تولید میکنند برای آن که مصرف کنند و مصرف میکنند تا شاید قادر شوند که تولید کنند. علاوه بر این، نحوه و محتوای تولید و مصرف آنان، متقابلا” بر یکدیگر تاثیر میگذارد. آنچه مردم تولید میکنند به نیازشان، و به نوع محصولات مصرفیای که نیاز آنانها را برآورده میکند بستگی دارد. ولی نیازها نیز مستقیما” از طریق تولید پدید میآیند، هم به این دلیل که نیازهای مردم صرفا” لوازم حفظ شیوهی زندگی تولیدیای است که درگیر آنند، و هم به این دلیل که نیازها و خواستهای انسانی خود متأثر از چیزهایی است که برای مصرف آنان موجود است.
“داستان این که انسان اولیه تمام مایحتاج خود را مانند تحفهای به رایگان از طبیعت دریافت میکرده افسانهی ابلهانهای بیش نیست… قبل از عصر ما عصر طلایی وجود نداشته است؛ انسان اولیه در زیر بار زندگی در برابر مشکلات مبارزه با طبیعت مطلقا” خرد میشد.”
“بقایای وسایل کار در گذشته برای تحقیق در اشکال اقتصادی منقرض شده اجتماع همان اندازه اهمیت دارد که استخوانهای فسیل شده برای تعیین انواع حیوانات منقرض شده. برای تشخیص دورههای مختلف اقتصاد بشر وسایل ساخته شده نیست که به ما کمک میکنند، بلکه چگونگی ساختن آنها و وسایلی که برای ساختن آنها به کار میرود اهمیت دارد.”
به بیانی دیگر، کارکرد ابزار در تکامل انسان این نیست که آنها صرفا” از ابزارها استفاده کردهاند، بلکه ساختن، چهگونه ساختن، یا سرهم کردن آن ابزارهاست که نقش تعیین کنندهای در تکامل دماغی انسان بازی کرده است. کارل مارکس به همین دلیل تعریف بنیامین فرانکلین را تأیید میکند که انسان را “حیوان ابزارساز” مینامد.
به گفتهی کارل مارکس، انسانها به دلیل استفاده از ابزار “چیزی که خود طبیعی است اندامی از فعالیت [آدمی] میشود، و او آن را به اندامهای خود میافزاید، و به رغم کتاب مقدس به قامت طبیعیاش میافزاید۲.”
“در حالی که [آدمی] بر طبیعت کار میکند و آن را تغییر میدهد، در همان حال سرشت خود را نیز تغییر میدهد. او استعدادهایی را که در آن خفته است پرورش میدهد، و میدان حرکت قوای آن را تابع نفوذ خود میکند۳.”
و باز هم به گفتهی کارل مارکس و فردریک انگلس “نخستین نیاز که برآورده شد عمل ارضای آن و به دست آوردن وسیلهی ارضای آن به نیازهای جدیدی منجر میشود- و این زایش نیازهای جدید نخستین عمل تاریخی است” خلق نیازهای جدید در مردم آنان را ترغیب میکند تا شیوههای جدیدی برای برآوردن نیازهای خود بجویند، قابلیتهای تولیدی خود را گسترش دهند و حتا مناسبات اجتماعی خود را تغییر دهند تا به کار گرفتن جمعی این قوای جدید را میسّر سازند۴.
بنابراین، موجودات انسانی ذاتا” موجودات تولیدکننده هستند به این دلیل که آنان ذاتا” موجودات طبیعیاند و به این دلیل که فعالیت تولیدی جنبهی فراگیرِ عینیتِ ذاتی آنان است. این رمز و راز تکاملاجتماعی انسان است که کارل مارکس آن را تبیین کرده است.
با این وجود، اکنون میخواهیم زمان آغاز تاریخ بشر را مشخص نماییم. تاریخ مورد نظر ما مطالعه و تحقیق شیوه تولید امرار معاش در جوامع گذشته و تا کنون است. میخواهیم بدانیم که اجداد گذشته ما چهگونه نیازهای مادی خود را تهیه میکردند؟ چهگونه مورد دستبرد حاکمان ثروت و قدرت قرار میگرفتهاند؟ چهگونه دنیای واقعی آنها را میربودند و وعدهی یک دنیای عالی خیالی را در دنیای دیگری که وجود خارجی ندارد، میدادند؟
تاریخ از کجا و در چه زمانی آغاز میشود؟ تاریخ از جایی در بخش شرقی آفریقا از لحظهای که یکی از اجداد اولیهی انسان یعنی هومو اِرِکتوس یک پاره سنگ از زمین برداشت و شروع به شکل دادن به آن کرد و آن را به صورت یک ابزارسنگی در آورد، شروع میشود. با معیار امروز این کار بسیار ساده و بدوی دانسته میشود. اما همین کار موجب شد که چیزی به وجود بیاید که از آنچه در طبیعت موجود بود بیاندازه کارایی بیشتری داشت. این نخستین ابداع، ابتکار، و ساخته دست انسان بود و در این لحظه انسان حرکت و سیری را آغاز کرد که تا به امروز ادامه داشته است. این سیر و حرکت ما را از بقیهی حیوانات جدا کرد. اکنون میدانیم اساسیترین تفاوت بین انسان و حیوان در ابداع، ابتکار و خلق کردن کردن است. هیچ موجود زنده دیگری قادر به ابداع، ابتکار و خلق کردن نیست.
نخستین ابزارهای سنگی در اتیوپی پیدا شده و قدمت آنها که با روش علمی به دست آمده به حدود دومیلیون وپانصد هزار سال پیش بر میگردد. اینها قدیمترین ابزارسنگی ساخته دست انساناولیه است. و حتا در مقایسه با همهی ابزارهای سنگی دیگر بسیار ساده است. این ابزارها قلوه سنگهای درشت و بسیار سادهای است که آنها را از بستر یک رودخانه برداشتهاند و بعد آنها را شکستهاند و برای این کار از یک پاره سنگ دیگر به صورت چکش استفاده کردهاند، سنگ چکشی را در یک دست گرفتند و آن را بر سنگی که میخواستند از آن ابزار درست کنند، کوبیدهاند و به این ترتیب از این سنگ تیکههای نازک تیغه مانند جدا شده است. این جور شکستگیها در قلوه سنگها نشاندهندهی آن است که با یک سنگ دیگر ضربهای محکم و ماهرانه بر آنها وارد شده است.
در دو میلیون سال پیش واقعا” انسان در جریان سازگاری تحول عظیمی پیدا کرد. و تغییراتی بنیادی در ساختمان جسمی او به وجود آمد و سرانجام شکل انسان امروزی به خود گرفت.
اینطور به نظر میآید که آدمهای عصر سنگ قدیم پا در رکاب سرعت گذاشته بودند و به تاخت از دایرهی طبیعت دور میشدند. در دایرهی طبیعت گیاهان و جانوران تغییر و تکاملشان بسیار آهسته است، و سیر تکاملی بیولوژیکی آنها میلیونها سال طول میکشد. اما انسان در جهتی که آن را تاریخ اجتماعی مینامیم بیوقفه میشتافت و در سیر تاریخ اجتماعی تغییرات بسیار بسیار سریع بود و به این ترتیب انسان جهانی را که امروز در آن زندگی میکنیم به وجود آورد.
گفته شده که کمکی که این ابزارهای سنگی به اجداد اولیهی انسان کرد و قدرتی که به آنها داد حاصل همین عمل و عکسالعمل –کنش و واکنش- بریدن و خردکردن و کوبیدن در زندگی روزمره بود.
همین انگیزهی جبری برای ابتکار، ابداع و ساختن است که خصوصیت اصلی نوع انسان را مشخص میکند. همین قوهی ابتکار، ابداع و ساختن است که از ما انسان ساخته است. نقطه شایان توجه در تاریخ تکامل انسان این است که این قوه یا توانایی، چهگونه به وجود آمد و توسعه پیدا کرد؟ نخستین نشانههای عملی آنچه بود؟ و چهگونه یک ابداع زمینهای برای ابداع دیگر شد؟ و به چه ترتیب در مجموع، به صورت امروزی درآمد؟ بنابراین پی بردن به این واقعیت بخش اصلی در شناخت تاریخ تکامل بشر است.
از آنجا که انسان از نظر سیستم بدنی با طبیعت سازگار شده است و بیشترین تغییرات ژنتیکی پیکرش طی ۵/۲ میلیون سال گذشته از سر گذرانده است و اکنون به مرحلهای نقل مکان کرده است که تکامل عضوی دیگر نقش آنچنانی در زندگیاش بازی نمیکند.
و از آنجا که انسانهای امروزی از نظر ساختمان بدنی با محیط طبیعی خود کاملا” سازگاری پیدا کردهاند، در صورتی که تغییرات ژنتیکی (جهش) در پیکر انسانهای امروزی روی دهد، اینگونه جهشها معمولا” غیرمفید و ناسازگار با محیط طبیعی خواهند بود، در نتیجه حذف و نمیتواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
به همین دلایل تکاملاجتماعی در جوامع انسانی معاصر نقش محوری و تعیینکننده دارد و تکامل عضوی نقش فرعی را بازی میکند. این نقش که از چندین هزار سال پیش شروع شده و هماکنون نیز ادامه دارد.
ما این سیر تکاملاجتماعی را در “کتاب اقتصاد سیاسی به زبان ساده” که در سایت افق روشن و آزادی بیان موجود است، را مورد بررسی قرار دادهایم و در آن به طور مشروح شیوهی تولید جوامع اولیه، بردهداری، فئودالی و سرمایهداری و بدیل سرمایه یعنی سوسیالیسم را بیان نمودهایم.
بنابراین در اینجا دیگر لازم نمیبینیم که در مورد فورماسیونهای اجتماعی مطالبی را بنویسیم. فقط عواملی را که در سیر تکاملاجتماعی نقش داشتهاند به ترتیب اهمیت مورد بررسی قرار میدهیم.
به هرحال، همبسته بودن دو عامل، در تکامل بشر یعنی رابطهی بین تکنولوژی ساده و تکامل بیولوژیکی است که نوع انسان را در میان جانوران مشخص میکند.
میتوانیم بگوییم که بین نخستین ابزارهای سنگی عصر سنگ و تازهترین نرمافزارهای کامپیوتری مانند “تلگرام”، امروز پیوندی مستقیم وجود دارد و این قوه ابتکار، ابداع و ساختن است که رشته این ارتباط را تشکیل میدهد. اکنون ببینیم چه عواملی در سیر تکامل اجتماعی انسان نقش اصلی را ایفا کردهاند:
۱- کشف آتش
بیشتر جانوران از آتش میترسند و ما نمیدانیم اجداد ما چطور توانستند بر این ترس غلبه کنند؟ تصور شرایطی که انسان توانست به کشف آتش بیانجامد، مشکل است. اما بدون تردید انسان خود تحت شرایطی آتش را کشف کرد و این واقعیت را یافتههای باستان شناسی به خوبی نشان میدهد.
کارهای دیگری هم هست که آگاهانه و با قصد انجام میگیرد، مثل ساختن خانه که جانوران دیگری هم که برای خودشان لانه میسازند بهطور ژنتیکی و غریزی استعداد این کار را دارند اما مسلما” هیچ جانور دیگری نیست که بهطور ژنتیکی و غریزی استعداد درست کردن آتش را داشته باشد و بدیهی است که درست کردن آتش در مورد انسان استعداد ژنتیکی و غریزی نیست.
بهرهگیری از آتشهایی که به واسطه عوامل طبیعی بهوجود میآید در حد خود کاری بود که مهارت زیادی میخواست و زمانی که انسان این کار را آغاز کرد دوران بسیار درازی میگذرد. نخستین نشانهای که در مورد بهرهگیری از آتش موجود است به بیش از یک میلیون سال پیش بر میگردد و محل آن آفریقا است. این مهارت را انسان خیلی پیش از آن در خود آفریقا در نقاطی از علفزارها که هوای خشک دارد، آموخته بود و شکی نیست که در این علفزارها بهوجود آمدن آتش به واسطه عوامل طبیعی امری غیر عادی نبود به این ترتیب کاری که انسانها یاد گرفتند این بود که از آتش بهره بگیرند. آن را حفظ کنند و نگذارند خاموش شود. به احتمال زیاد این آتشها به واسطهی آذرخش بهوجود میآمد و انسانها میکوشیدند که آنها را روشن نگه دارند. این یکی از چیزهایی است که به انسان این امکان را داد که در زندگی خود روش تازهای را در پیش بگیرد، و به زیستگاههای جدیدی روی بیاورد.
ابداع آتش از طریق مالش هم یکی دیگر از راههایی کشف آتش بوده است. امروزه قبایلی را که از تکامل اجتماعی جا ماندهاند به این طریق آتش روشن میکنند.
استفاده از آتش فقط وسیلهای برای پختن نیست بلکه از لحاظ ایجاد خانه و قبیله نقش اساسی دارد و در واقع کانون قبیله و خانواده بر آن استوار شده است. بیشتر باستان شناسان بر این عقیدهاند که انسان وقتی شروع به معاشرت و هم نشینی کرد که در مسکن خود آتشدان یا اجاقی داشت. افراد دور آتش جمع میشدند و به این ترتیب همبستگی بیشتری پیدا میکردند. اهمیت آتش در زندگی اجتماعی انسان از زمانی آغاز میشود که با روشنایی آن، به طول روز میافزاید به عبارتی دیگر آتش به افراد این امکان را میدهد، که به کارهایی بپردازند که از لحاظ اجتماعی سودمند است. در قبرهایی که در ناحیهی “مونرویا” در جمهوری چک پیدا شده است و قدمت آنها به ۲۶ تا ۲۷ هزار سال پیش میرسد، نشانههایی از کاربرد آتش مشاهده میشود. از یافتههای چند قبر دیگر مربوط به همین دوره که یکی از آنها در غاری در شمال ایتالیا پیدا شده چنین به نظر میآید که از آتش در هنگام تدفین جسد استفاده میشده است.
خلاصه آنکه در روی زمین تنها انسان بوده است که آتش شناخته، پدید آورده، مهار کرده و از آن بهرههای بیشماری گرفته است. شاید بتوان گفت که آتش سمبل بینظیر بودن انسان است.
در واقع آتش تا به امروز به نقش موثر خود در پیشرفتهای انسان ادامه داده است. در تغییر صورت و کیفیت مواد وسیلهای ضروری و اساسی است. از جمله در تبدیل ساختههای گلی به سفالی و زمینه را برای فنهای جدیدی که مستلزم استفاده از فلزات بود، آماده کرد. ابتدا به ذوب فلزاتی مانند مس و قلع پرداختند و سرانجام در همین چند هزار سال پیش استفاده از آهن که مهمترین فلز است آغاز شد. و سرانجام از آتش در به کار انداختن دستگاههای ماشینی، تولید بخار، و در عمل موتورهای مبتنی بر بخار، که انقلاب صنعتی را بهوجود آورد، تاثیر بسیار و تعیین کنندهای داشته است. بهطوری که اگر امروز گرما را از زندگی مردم حذف کنیم، زندگی تقریبا” غیر ممکن میشود. بدون کشف آتش جهان ما هرگز نمیتوانست به پایه امروز برسد.
رمز اصلی در نقشی که آتش در تکامل جامعهی بشری در دورههای جدیدتر داشته است، درجات حرارت آن است. اجداد اولیه انسان نمیدانستند که به چه ترتیب میتوان درجه حرارت آتش را بالا ببرند اما به تدریج به این موضوع پیبردند و در استفاده از آتش امکانات تازهای بهوجود آمد اما در ابتدا از خاصیتهایی که در آتش شناخته شده بود، برای مقاصدی محدود استفاده میکردند.
میدانیم که در حدود ۲۵ هزار سال پیش در بخش مرکزی اروپا از آتش برای سفاله کردن اشیای گلی استفاده میکردند. ولی تعجبآور است که در آن دوره این کار را برای ساختن ظرفهای سفالی انجام نمیدادند بلکه در ساختن آدمکهای با گل پخته، از آتش استفاده میکردند و این آدمکها را میساختند. باستان شناسانی که در حفاریهای اکتشافی این ناحیه مشارکت داشتهاند نظرشان این است که شاید این آدمکهای گلی را عمدا” در آتش میانداختند تا با سوزاندن آنها آینده را پیش بینی کنند. یا این کار نوعی افسون برای خوشبختی و یا خرافاتی از این قبیل بوده است. این کار یعنی پختن و سفالی شدن آدمکهای گلی، در حدود ۱۵ هزار سال پیش از استفاده از آتش، برای ساختن ظرفهای سفالی، انجام میگرفته است. به این ترتیب میبینیم از یک خاصیت آتش در دورهای برای مقصودی استفاده میشده و بعد به مدت ۱۵ هزار سال دیگر از این خاصیت استفاده نکردهاند تا اینکه دورهی ساختن ظرفهای سفالی آغاز شد. بنابراین میتوان گفت که نیاز اجتماعی در بهرهگیری فنی از این خاصیت آتش در آن دوره وجود نداشته است. این امر حاکی از یک واقعیت مهم در مورد ابتکارها و ابداعهاست. مثلا” اگر در یک جامعه نیازی به استفاده از ظرفهای سفالی وجود نداشته باشد، در آن صورت پی بردن به خاصیت سفالسازی آتش الزاما” در آن جامعه افراد را به ساختن ظرفهای سفالی وا نمیدارد. اما در زمانی که اجداد اولیه انسان در حدود ۱۰ هزار سال پیش کار کشاورزی را بهطور جدی شروع کردند به ضرورت استفاده از ظرفهای مختلف پیبردند.
همین که سفالینهسازی رایج شد. زمینه را برای فنهای جدیدی که مستلزم استفاده از فلزات بود، آماده کرد. ابتدا به ذوب فلزاتی مانند مس و قلع پرداختند و سرانجام در همین چند هزار سال پیش استفاده از آهن که مهمترین فلز است آغاز شد. تکنیکهای لازم برای ذوب فلزات در واقع دنبالهی همان تکنیکهای مربوط به سفالینهسازی است. اگر بخواهیم ظرفهای سفالی را در حد مطلوب حرارت دهیم، میزان حرارت باید به حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ درجه سانتیگراد برسد و میدانیم که مس در ۱۰۸۳ درجه سانتیگراد ذوب می شود.
به این ترتیب استفاده از درجه حرارتهای بسیار بالا به حیطهی تجربه انسان در میآید و این تجربه به نوبه خود پایهای برای بخش مهمی از تجربههای شیمیایی میشود. مصنوعات دیگری مثل شیشه، لعاب و مانند اینها در همین مرحله از پیشرفت در استفاده از آتش، تولید میشود. در طی اینهاست که انسان به ابتکارها و ابداعات فنی پیچیدهتر و پیشرفتهتری نائل میشود، که بدون آنها جهان ما هرگز نمیتوانست به پایه امروز برسد.
ذوب فلزات یعنی استفاده از آتش برای تغییر شیمیایی سنگها یا کانیهای مس و آهن و تولید فلز در حالت مذاب یا بهصورت مایعی که بتوان آن را در قالبهای مختلف ریخت یا با چکش زدن آن را به شکلهای مختلف در آورد. این یکی از بزرگترین دستاوردهای فنی انسان در دوران ماقبل تاریخ بود و بهصورت تکنولوژیی درآمد که به انسان این امکان را داد که بسیاری از لوازم را به شکلی که میخواهد، بسازد. بدیهی است که بدون ذوب فلز بعید بود که بتواند این لوازم را با سایر مواد موجود در طبیعت برای کاربردهای مختلف به شکلهای مورد نظر در آورد.
ادامه دارد.
سهراب.ن
۰۳/۱۲/۱۳۹۴
۱ – انگلس.فریدریک؛ مارکس.کارل؛ “لودویک فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی” صص۵۹-۶۰ترجمه پرویز بابایی چاپ دوم ۱۳۸۰ نشر چشمه
۲ – (MEW 23:194/ capital 1:179/ cf. Matthew 6:27.)
۳ -(MEW 23:192/ capital 1:177)
۴ -( Marx” oeuvres 1:1439-40 “ selected Correspondence “۳۵)