چند نوشته

هر کس که از “کارگر” و “کمونیسم” صحبت کرد دلیلی بر کمونیست بودنش نیست
در دوره هایی که وضعیت سرمایه داری بحرانی می شود، گروه های مختلف به تبلیغ عقاید و باورهای مختلف می پردازند. مرتجعین، فاشیست ها، حافظان نظم موجود، نئولیبرال ها، طرفداران حفظ نظم سرمایه بیش از هر زمانی انتی کمونیست می شوند. سوسیال دمکرات های ضد انقلاب و اپورتونیست هم خود را به پوشش چپ در میاورند و برای اینکه ارابه ی انقلاب را به دالان بورژوازی هل دهند از مارکس و انگلس فاکت می اورند و کمونیست های واقعی را دیکتاتور و خشن خطاب می کنند. تمام سعی سوسیال دمکرات های ضد انقلاب و خرده بورژوایی حفظ نظم سرمایه در پوشش چپ و در بهترین حالت با یک سری تغییرات جزئی در پروسه ی تولید و توزیع است.
سوسیال دمکرات ها و چپ های بورژوایی در ضدیت با کمونیست ها و انقلابیون از فاشیست ها کثیف تر و خطرناک تراند. انها خود را به پوشش مارکسیست و کمونیست در می اورند تا از پشت به کمونیست ها خنجر بزنند. در این میان انواع و اقسام گرایش سندیکالیستی، رفورمیستی، حقوق “بشری”، پست مدرنیستی و غیره سر یک چیز با هم متحد می شوند و ان حفظ مناسبات سرمایه داری و کار مزدی است. ان ها به جای نقد مناسبات سرمایه داری از نقد مناسباتی که هنوز حاکم نشده است شروع می کنند، یعنی مناسبات سوسیالیسیتی! انان از این طریق می خواهند اب را گلالود کنند و مردم را از تغییرات انقلابی عواقب بدتری خواهد داشت به همین خاطر مستقیم و غیر مستقیم تغییرات انقلابی را نکوهش می کنند و مردم را به تغییرات جزئی در سیستم دعوت می کنند.
در بین “اپوزیسیون” ایرانی از این ادم ها کم نیستند. احزاب زیادی هستند که اگرچه خود را چپ معرفی می کنند ولی از احزاب نئونازیستی خطرناک ترند.
سندیکالیستی که کارگر کارگر می کند ولی در عمل ضد کمونیست ترین و ضد کارگرترین فرد است را باید افسار زد و گفت اینجا عرصه ی فعالیت تو نیست. “کمونیستی” که شب و روز دیکتاتوری پرولتاریا و انقلاب را نکوهش می کند را باید به عنوا ن ضد انقلاب به جامعه معرفی کرد. توفانی ایی که قبله گاهش روسیه ی پوتین و کره ی شمالی است را باید به عنوان مرتجع طرفدار بورژوازی به جامعه معرفی کرد.
یکی از وظایف کمونیست ها افشای اپورتونیسم و اپورتونیست ها و معرفی این تبهکاران به جامعه و طبقه ی کارگر باشد. مارکس و انگلس بخشی از انرژی خود را افشای نیروهای خرده بورژوایی، سوسیالیست های ارتجاعی، فئودالی، تخیلی و غیره کردند و لنین هم بخش زیادی از کتاب هایش را در نقد اپورتونیسم نوشته است.
تاریخ سوسیال دمکراسی در ضدیت با کمونیسم اگر خونین تر از تاریخ فاشیسم نباشد، بی شک بهتر نیست. از کشتار کمونیست ها و منحرف کردن مسیر انقلاب در المان در سال ۱۹۱۹ گرفته تا کشتار کمونیست ها به دست حزب دمکرات کردستان ایران (سوسیال دمکرات) تنها نمونه های کوچکی از تاریخ پر از جنایت سوسیال دمکراسی هستند. سوسیال دمکراسی چیزی جز ارتجاع ضد انقلابی و ضد کمونیستی نیست و سوسیال دمکرات ها از هر نوع را باید افشا کرد.
حسن معارفی پور
۰۸٫۲٫۱۶
+++
شلم شوربایی به نام آپوئیسم!
اگر شرایط خاورمیانه چپ و کمونیست جامعه را ناچار کرده است که در مقابل الترناتیو بربریت نئولیبرالی و داعشیسم از کوبانی و کانتون های کردستان سوریه به صورت عملی دفاع کنند، دلیلی نیست که کمونیست ها اثار مارکسیستی را به زباله دان تاریخ بریزند و تراوشات بیمارگونه ی ذهن عبداله اوجالان مشهور به اپو را به عنوان تئوری سوسیالیستی و الترناتیو بورژوازی قبول کنند.
من به شخصه نه اوجالان و نه پ ک ک و نه هیچ نوع انارشیسمی را ذره یی مترقی نمی دانم، به قول لنین برخی مواقع شرایط به ما تحمیل می کند که با اپورتونیست هایی که خود را به پوشش مارکسیست دراورده اند همکاری کنیم، اما اگر این همکاری طولانی مدت باشد، به معنای مغلوب شدن چپ و کمونیست توسط ارتجاع اپورتونیستی است.
اوجالان به نسبت سوسیالیست ها یک مرتجع است و پ ک ک و پ ی د و ی پ پ و ه پ گ و ی پ ژ و انواع و اقسام جریان وابسته به پ ک ک به نسبت چپ خلقی ایران صد گام عقب ترند! چپ خلقی ایران و جهان کوچکترین ربطی به مارکسیسم نداشته و ندارد! در واقع نظرات پ ک ک و اوجالان یک عقبگرد ارتجاعی و ضد انقلابی نسبت به کمونیسم و سوسیالیسم علمی است و هزاران گام از سوسیالیسم عقب تر است و بدترین نوع سوسیالیسم مترقی تر از پ ک ک و خزعبلاتی است که اوجالان در زندان سر هم کرده است.
متاسفانه به دلیل نبود سازمان یابی کمونیستی و کارگری در خاورمیانه امثال پ ک ک نزد افکار عمومی به روزنه ی روشنایی سوسیالیستی تبدیل شده اند، اگرچه کلیت تئوری هایی که پ ک ک از گذشته تاکنون با ان به جامعه نگاه کرده است، شلم شوربایی بیش نبوده و نیست. شلم شوربای ناسیونالسیتی، پوپولیستی، استالینیستی، انارشیستی، سوسیال دمکراتیک، مذهب پناه و در یک کلام پست مدرنیستی!
پست مدرنیسم در غرب ترکیبی از ایدئالیسم و ماتریالیسم است و در واقع پست مدرنیسم نه ایدئالیستی است و نه ماتریالیستی و به همین خاطر انواع و اقسام تئوری مذهبی و غیر مذهبی توسط پست مدرنیست ها ترکیب می شود و در بهترین حالت جامعه را به مسیر نابودی و فروپاشی پیش می برد. یک پست مدرنیست همزمان می تواند یک سوسیالیست باشد و همزمان هم یک کاتولیک دو اتشه! وضع اوجالان و حزبش به مراتب وخیم تر از وضع پست مدرنیسم غربی است.
پ ک ک به مثابه ی حزب شدیدا متزلزل است و امیدش به مجلس اسلامی فاشیستی ترکیه هیچگاه قطع نخواهد شد! در واقع پ ک ک مثل هر حزب بورژوایی و خرده بورژوایی دیگر یک پایش در خیابان های دیاربکر است، دستش روی ماشه ی کلاشینکف در قندیل است و کله اش در کنار اردوغان فاشیست در پارلمان ترکیه است.
کسانی که می خواهند پ ک ک را به عنوان الترناتیو بورژوازی و وضع موجود معرفی کنند، تبهکارانی بیش نیستند که به شیوه یی اپورتونیستی در پی تضعیف سوسیالیسم علمی و کمونیسم برخاسته اند. ما کمونیست ها هر گونه تعرض به پ ک ک و هر اپوزیسیون دیگر و مردمی که خود را به این اپوزیسیون ها ربط می دهند را از جانب هر دولتی شدیدا محکوم می کنیم و از مبارزات توده یی و انقلابی علیه ظلم و ستم و نابرابری در باکور و روژاوا و کردستان ایران و عراق و هر جای دیگر دنیا دفاع می کنیم ولی در عین حال تحت هیچ شرایطی حاضر نیستیم مالیخولیایسم پست مدرنیستی و خزعبلات اپوئیسم را ترقی خواهانه معرفی کنیم!
حسن معارفی پور
۲٫۲٫۱۶

+++
دو طیف به رسانه های بورژوایی گوش می دهند
طیف اول کسانی هستند که تمام چرندیات و دروغ هایی که این رسانه های مزدور و کثافت منتشر می کنند بازتاب واقعیت دنیای امروز و دیروز می دانند و طیف دوم کسانی هستند که با وراونه کردن اخبار جعلی و دروغین این رسانه ها به واقعییت می رسند. مارکس دیالکتیک ایدئالیستی هگل را روی پای خود قرار داد و ماتریالیسم مکانیکی فوئرباخ را با دیالکتیک وارونه ی هگلی که مارکس ان را بر روی پای خود قرار داده بود، ب شیوه یی خلاقانه، ضمن نقد هر دو ترکیب کرد و به ماتریالیسم دیالکتیک رسید و بزرگترین منتقد نظام سرمایه داری، ایدئالیسم المانی و اقتصاد سیاسی شد. شما هم می توانید با برعکس کردن اخبار رسانه های انحصاری و مزدور و چرندیاتی که روزنامه نگاران قلم به مزد و خودفروش منتشر می کنند، به واقعییت دنیای امروز پی ببرید. اگر نادان هستید سعی کنید دنبال اطلاعات اکتیو بگردید و خودتان تحقیق کنید و به رسانه ی بورژوایی گوش ندهید، رسانه هایی که به شما اطلاعات “پاسیو” و دروغین می دهند، تا ابله تر نشوید و اگر تا حدودی با دانش و اگاهی اشنایی دارید به رسانه ی بورژوایی گوش بدهید و با نقد انان و لجن مال کردن این مزدورها، واقعییت را برای نادان ها روشن کنید. اگر کسی مدافع حقیقت باشد، نمی تواند با رسانه های مزدور کار کند و خلاقیت انقلابی خود را در قبال پول بفروشد، مگر اینکه این رسانه های جنایتکار را ناچار کند که تمام حقیقتی که او می نویسد را منتشر کنند.
پیش به سوی حقیقت با عبور از رسانه های انحصاری و نوکر! هیچ رسانه یی مستقل نیست، اگر مستقل هستند چرا دولت ها این چنین بودجه های هنگفتی را به این رسانه ها برای مغزشویی و مهندسی افکار توده ی مردم اختصاص می دهند!!
حماقت را کنار بگذارید و عقلانیت و منطق طبقاتی را جایگزین ان کنید و به جنگ رسانه های رسمی و امپریالیستی بروید
حسن معارفی پور

باز هم در باب “ملت پرستی” و باز هم علیه ناسیونالیسم
مارکس در مقدمه ی ” نقد فلسفه ی حق هگل” مذهب را افیون توده ها معرفی می کند، امروز ناسیونالیسم اگر افیون گرتر از مذهب نباشد، بی گمان بهتر نیست. من ناسیونالیسم را افیون توده ها می خوانم.
در مورد ناسیونالیسم بحث های زیادی شده است و نگارنده ی این سطور در وبلاگ “علیه ناسیونالیسم” ده ها مقاله و نوشته منشتر کرده است و بارها در این زمینه نوشته و به این مساله از زوایای مختلف پرداخته است، اما انچه که می خواهم اینجا بنویسم کمی متفاوت تر از انچه است که تاکنون نوشتم.
ناسیونالیسم محصول جامعه ی سرمایه داری است، اما ایده های وطن پرستانه و انسان کشی بر سر یک وجب خاک همچون توسعه طلبی های جنون امیز فلان یا بهمان پادشاه جنایتکار جان هزاران انسان بیگناه و بی دفاع را گرفته است، هزاران سال است وجود دارد. تاریخ امپراتوری ها چیزی جز تاریخ جنایت و خون و جنون نیست. امپراتوری متاخر عثمانی که در قتل عام میلیون ها نفر ارمنی و کرد و علوی و یونانی و غیره در مناطق تحت نفوذ خود دست داشت، یکی از نمونه های روشن جنون ناسیونالیستی صد سال گذشته است. کشتار ملیت ها و قومیت ها و اقلیت های مذهبی تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی که از دوران سلطان عبدالحمید دوم به وحشیانه ترین شکل ممکن تا سر براوردن ترکیه ی جدید بعد از قرارداد لوزان در سال ۱۹۱۹ و ادامه ی این کشتار در قالب ترکیه ی مدرن به رهبری آتاتورک( اولین فاشیست جهان ) انجام شده است، به خاطر ایده های ناسیونالیستی و وطن پرستانه بوده و امتداد این انسان کشی هم امروز به خاطر همین ایده های وطن پرستانه بوده و هست که امروزه توسط فاشیست اسلامیستی مانند اردوغان علیه کردها عملی می شود.
فاجعه اینجاست که ناسیونالیست ها هم همچون مذهبیون و مرتجعین مذهبی به چیزی اعتقاد دارند، که می توان گفت هیچ شناختی از ان ندارند. اگر از هر ملت پرست و میهن پرستی که در دفاع از ملیت و میهن افسار پاره کرده است و به ملت های دیگر فحاشی راسیستی و فاشیستی می کند، بپرسی تعریفت از ملت چیست؟ نمی تواند یک جمله در مورد تعریف ملیت بگوید. صحبت کردن از ملیت هم همچون مذهب تبدیل به یک بیزینس شده است که انسان از این طریق می تواند پول بیشتر دربیاورد یا از این طریق امتیاز بیشتر بگیرد.
ناسیونالیسم کرد نمونه ی روشن این امر است. ناسیونالیست های کرد مثل الاغی هستند که در فصل بهار با دیدن سبزه زار، یاغی می شوند و فیل شان یاد هندوستان می کند که “دولت کردی” درست کنند. بعد از گرفتن امتیازات بسیار سطحی و دست پایین از دولت های حاکم دوباره قال قضیه را کنده و در فصل زمستان به کاه و علوفه ی خشک هم رضایت می دهند.
طرف مقابل ناسیونالیسم کرد یا ناسیونالیسم “تحت سلطه” به طور عام، فاشیسم خونخوار و دولت های جنایتکار منطقه هستند. اینکه توده ی مردم و نه سران عشایر با هر زبان و ملیت و مذهبی بخواهند با هم جمع شوند و مرزهای تاکنون موجود را پشت سر گذاشته و مرزهای دیگری را درست کنند، یک حق مسلم است که مردم باید تعیین کنند و کسی که این حق را به رسمیت نمی شناسد و می خواهد به هر طریقی ان را رد کند، یک فاشسیت جنایتکار است، اما ایا تشکیل حکومت مستقل بورژوایی در چارچوب دولت-ملت که امروز خود به بن بست خورده است و گلوبالیزاسیون(امپریالیسم جدید) مفهوم دولت- ملت را به کلی از بین برده است، بهتر از تلاش برای انقلاب بنیادین در یک کشور و براندازی ساختارهای سرمایه داری است؟ به نظر شخص من نه ولی این را هم باید مردم هر منطقه در یک انتخابات کاملا دمکراتیک از پایین و در یک رفراندوم مردمی تعیین کنند. انکار “هویت” “نژادی”، “قومی”، “ملی” و غیره ی انسان هایی که خود داوطلبانه به ان تعلق خاطر دارند، فاشیسم مطلق است و تلاش برای مشروعیت دادن به ناسیونالیسم “تحت سلطه”، تحت عناوین اخلاقی واحساسی مانند این که ما سال ها سرکوب شده اییم، پس ناسیونالیسم مان بر حق است، سر دیگر فاشیسم است و به همان میزان تهوع اور است.
من خود مخالف هر گونه تاکید بر زبان و نژاد و ملیت و قومیت و فرقه و سکت و غیره و غیره هستم و اگر در فردای تحولات”انقلابی” یا غیر انقلابی، ناسیونالیسم کرد بورژوازی کردی را جایگزین جمهوری اسلامی در کردستان ایران کند، بی شک اگر اجازه ی فعالیت قانونی به ما کمونیست ها و ایجاد تشکیل اپوزیسیون را ندهد، علیه همین بورژوازی اسلحه بر خواهم داشت و به جنگ ان هم خواهم رفت همانطور که علیه رژیم جنایتکار و فاشیست جمهوری اسلامی اسلحه برداشته بودم و برخواهم داشت.
از نقطه نظر فلسفه ی حق، مردم حق دارند مادام که آزارشان به فرد و جامعه نمی رسد، هر تصمیمی را اتخاذ کنند. چشم اندازهای دولت-ملت در خاورمیانه از نقطه نظر چپ و مارکسیسم و عقلانیت رادیکال روشن نیستند. ما کمونیست ها ضمن تاکید بر حقوق و ازادی های فردی انسان ها در چارچوب دولت-ملت یا فراتر از ان، در عین حال از نقطه نظر منفعت طبقاتی به هر مساله یی نگاه می کنیم. من به شخصه کثیف ترین سیستم سوسیالیستی را در چارچوب ایران به هزار تا بورژوازی کردی در چاچورب کردستان ترجیح خواهم داد، اما من این حق را از مردم نمی گیرم که “دولت ملی” خود را نتوانند تشکیل دهند، ولی این دولت ملی هم نمی تواند این حق را از من بگیرد که علیه ش مبارزه و روشنگری کنم. ما در مقابل ناسیونالیسم کرد به همان اندازه مبارزه خواهیم کرد که در مقابل فاشیسم ایرانی، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان عربیسم و هر نوع ایدئولوژی ناسیونالیستی و فاشیستی دیگری!
ناسیونالیسم این افیون را باید همچون مذهب به زباله دان تاریخ انداخت. در ایران اگر در گذشته مردم مذهبی به جای هوای تازه گوز اخوند را تنفس می کردند، امروز همین مذهبی های دیروز بعد از اینکه احمدی نژاد استوانه ی کورش “کبیر” را بلند کرد و کمر” اپوزیسیون” ناسیونالیستی خارج از کشور را شکست، به جای رفتن به حرم رضا و معصومه، برای چهار تکه سنگ “مقبره” ی کوروش جنایتکار و ادمکش” الاغ” سجده می برند. شیفت مردم از افیون مذهب به افیون ناسیونالیسم در ایران که توسط خود حاکمیت و به ویژه توسط احمدی نژاد استارت خورده بود، امروز به میان پناهجویانی که اغلب از بدبختی و بیکاری و نه به خاطر مسائل سیاسی فرار کرده اند، سرایت پیدا کرده است و اغلب علیرغم داشتن صلیبی به گردن، همزمان استوانه ی کوروش جانی ناکبیررا هم بر بازویشان تاتو کرده اند و افسار ناسیونالیستی و سمبل های اریایی بودن را به خود اویزان می کنند و اعراب و افغان ها و کردها و غیره را وحشی و سوسمار خور به حساب می اورند.
مبارزه علیه افیون و خرافات ناسیونالیستی و مذهبی، مبارزه با اشباح و سایه ها نیست، بلکه مبارزه با سیستمی است که با این اشباح مردم را از خود بی خود می کند.
حسن معارفی پور
۱۹٫۰۲٫۱۶

+++
رابطه ی “ایدئولوژی” و “فرد”

یک تصور عمومی وجود دارد که می گوید باید با “ایدئولوژی” های ارتجاعی مبارزه کرد ولی نباید با افرادی که حامل این ایدئولوژی ها هستند مبارزه کرد. مثلا چپ های محافظه کار و پست مدرن بر این عقیده اند که نقد مذهب نباید ربطی به نقد فرد داشته باشد! این تفکر مطلقا محافظه کارانه است و فضا برای تولید و بازتولید ایدئولوژی های ارتجاعی و مذهبی را فراهم می کند. مذهب و ایدئولوژی های ارتجاعی محصول ذهنیت انسان های نادان و ابله هستند و این انسان ها چه در موضع قربانی و چه در جایگاه حاکمان مدام به بازتولید این ایدئولوژی ها کمک می کنند. به نظر من مبارزه علیه مذهب تنها مبارزه علیه یک ایدئولوژی خیالی و توهم امیز نیست، بلکه مبارزه علیه سازمان ها، افراد و نهادهایی دولتی و غیردولتی ایی است که در تولید و بازتولید این ایدئولوژی ها نقش اصلی ایفا می کنند. کسی که یک سلفی و یا یک تروریست اسلامی حامی “تروریسم اسلامی” “جهاد” و اسلام “محمدی” را از زیر ضرب انتقاد و مبارزه رادیکال خارج می کند و تنها با “ایدئولوژی” و مذهب او مبارزه می کند، بدون شک هر چه باشد کمونیست نیست.
جنگ ما کمونیست ها علیه مذهب برخلاف جنگ آتئیست ها علیه مذهب جنگ علیه موهومات خیالی و تصورات بیمارگونه یی که هزاران سال است بر ذهن مردم سنگینی می کنند، نیست، بلکه جنگی بی امان علیه کل سیستمی و نهادها و افرادی است که از طرق مختلف به بازتولید این ایدئولوژی و عقاید کمک می کنند. مبارزه ی کمونیستی علیه مذهب بی شک مبارزه ی بی امان علیه “واقعییات” طبقاتی موجود در دنیای طبقاتی است. باید نقد مذهب را از نقد موهومات اسمانی به نقد زمینی تبدیل کرد. نقد زمینی مذهب نقد افراد و سازمان ها، دولت ها، کلیساها، مساجد، و کلیت انستیتو ها و ارگان هایی ست که از مذهب چه برای تحمیق توده ی مردم و چه از ان برای دسترسی به ثروت و سرمایه بهره می گیرند.
نقد مذهب باید فراتر از این هم برود. به قول معروف پیشگیری بهتر از درمان است. یک مسلمان تروریست و سلفی یا یک سکت مسیحی و کاتولیک و یا یک ایزدی خشک مغز و یک یهودی صهیونیست ووو پتانسیل انسان کشی و قتل عام انسان های دیگر غیر از مذهب خود و یا حتی از”ملت” خود و در چارچوب مذهب خود را به خودی خود داراست، مادام که به اصول و مبانی دین خود عمل کند، اعتقاد داشته باشند و برای عملی کردن ان بکوشند، ولی این انسان ها را تا زمانی که جرمی مرتکب نشده اند، نمی توان از نظر “حقوقی” مجرم خطاب کرد، اما برای جلوگیری از ارتکاب “جرم” و برای پیشگیری از خونریزی از جانب این ادم ها نیازمندیم که قبل از هر چیز روشنگری کنیم و مذهب را به عنوان یک طاعون افیون گر منزوی کنیم و هویت انسانی انسان های از خودبیگانه توسط مذهب را به انان برگردانیم. ما باید بتوانیم به مذهب و کلیسا و مسجد و تمام نهادهای مدنی افسار تمدن بزنیم و هر گونه مقاومت ارتجاعی و تروریستی این نهادها را در هم بشکنیم. تروریست های دینی از هر قماشی که هستند را باید در روز روشن دستگیر کرده و به زندان محکوم کنیم و این عملکار بورژوازی نیست، بلکه کار ما کمونیست هاست، به همین خاطر نقد مذهب شدیدا به نقد سرمایه داری گره خورده است. تروریسم مذهبی توسط تروریسم دولتی ساپورت شده و همچون خوره یی به جان مردم انداخته می شود و انسان احمق جویایی حوری هم هم در این دنیا کم نیست که به امید واهی رسیدن به حوریان بهشتی جان انسان های همنوع خود را می گیرد. تا زمانی که سرمایه داری هست، مذهب هم وجود خواهد داشت و تا زمانی که مذهب وجود دارد، حماقت جنون امیز هم تولید و بازتولید خواهد شد و همیشه طرفدارانی برای خونریزی و انسان کشی پیدا خواهد شد. ما بر علیه تمام مذاهب اعلان جنگ می کنیم، اما جنگ ما با سایه های خیالی نیست، بکله جنگ ما با مذهب یک جنگ مادی و ماتریالیستی است.
مذهب را باید به توالت عمومی تاریخ سپرد ولی پیش فرض نقد مذهب، نقد دولت و وضع موجود است. فرد را هم باید ناچار کرد که به اصول زندگی عام و انسان و حقوق فرد و جامعه احترام بگذارد و یا حداقل ان را به رسمیت بشناسد. ما علیه تمام مذاهب یک جنگ بی امان را اغاز کرده اییم و این جنگ تا به زیر کشیدن سرمایه داری ادامه خواهد یافت. این جنگ جنگ علیه کلیت مذهب، دولت، افراد و نهادهایی است که مذهب را بازتولید می کنند و از این ایدئولوژی به هر دلیلی حمایت می کنند.
حسن معارفی پور
۱۸٫۰۲٫۱۶