در آستانه ١۶ آذر، تحولات کنونى و جنبشهاى اجتماعى

(گفتگوی تلویزیون پرتو با مظفر محمدی)
تلویزیون پرتو:  در آستانه ١۶ اذر هستیم. اعتراضات دانشجویی ادامه دارند. سال گذشته تعداد زیادی از دانشجویان در جریان برگزاری  بزرگداشت ١۶ آذر دستگیر شدند. اکنون چه تفاوتی بین امسال و سال قبل وجود دارد.چیزهایی تغییر کرده یا وضع به همان منوال سابق است؟

مظفر محمدی: امسال نسبت به سال گذشته فاکتورهای زیادی تغییر کرده است. از قبیل اوضاع اقتصادی بین المللی و به تبع آن بحران اقتصادی جمهوری اسلامی، تداوم بحران سیاسی و اختلافات جناحهای درون رژیم و غیره. بحران اقتصادی رژیم که از قبل هم وجود داشته و فاکتور جهانی امروز هم به آن اضافه شده اشت موجبات فقر و فلاکت و گرسنگی دهها میلیون کارگر و زحمتکش و خانواده هایشان را فراهم آورده است. رژیم از قبل سوبسیدها را زده و میخواست یا میخواهد از پول نفت مبلغی نقد به مردم بدهد که این هم با پایین آمدن قیمت نفت منتفی است. اقتصادی که متکی به درامد نفت است، با سقوط قیمت نفت به یک سوم مبلغ قبلی، ورشکسته است ورژیم در مقابل این وضعیت درحال حاضر راه برون رفت ندارد.

علاوه بر گرسنگی، زمستان امسال مردم با کمبود و گرانی بیشتر سوخت روبرو هستند و همه این عوامل موجبات خشم و نگرانی عمیق مردم را فراهم کرده است. نتیجه این وضع فلاکتبار اقتصادی، گرسنگی و بیکاری میلیونی،  بهمراه آن اختناق سیاسی میتواند انفجارهای اجتماعی و عصیان های توده ای را به دنبال داشته باشد. رژیم هم سعی دارد به عناوین مختلف خود را برای رویارویی با این شرایط آماده کند. همه این ها اوضاع جدیدی را بوجود آورده اند.

پرتو: یکی از اتفاقات سال گذشته برجسته شدن جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ( داب ) بود که در دانشگاهها اوج گرفت و ١٣ و ١۶ آذر را به دنبال داشت . موقعیت این جنبش را  امروز چگونه میبینید؟

مظفر محمدی: قبل از هر چیز این مساله را باید در نظر داشت که جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی فقط به داب محدود نمیشود. این جنبش رادیکال و سوسیالیستی  چیزی نیست که در ١۶ اذر پارسال ناگهان و مثل قارچ بعد از یک رعدو برق و باران سبز شده و بیرون زده باشد. در اینجا اتفاقی میا فتد که نقطه عطفی است و یک نمود و ابراز وجود علنی و اجتماعی جنبشی است که وجود داشته و در جامعه ریشه داشته است. این فقط به جامعه ایران هم محدود نمیشود. در کل جوامع بشری آنجا که مبارزه طبقاتی هست این جنبش هم کم یا زیاد و قوی یا  ضعیف وجود داشته و دارد.

در دل یک مبارزه طبقاتی در جوامع سرمایه داری،‌ افکار و عقاید و سیاستهایی مطرح میشوند و جنبشهایی سر بر می آوردن که طبقاتی هستند و هر کدام طبقات خود را نمایندگی میکنند. داب یک جزء این مبارزه است.

در ابعاد اجتماعی وسیع تر و در سطوح دیگری افکار و عقاید و سیاست ناسیونالیستی داریم. جنبش ناسیونالیستی داریم. اصلاح طلبی و لیبرالیسم و ملی مذهبی ها را داریم. همه اینها سیاستهای خودشان را دارند و جنبشهای خودشان و صاحبان این سیاست و افکار و جنبشها را. و همه اینها اجزای گوناگون مبارزه طبقاتی در جامعه هستند. جنبشهای بورژوایی و از چپ و راست با سرمایه داری مشکلی ندارند. با استثمار کارگر و کار مزدی مشکلی ندارند. دعواهایشان بین خودشان همه بر سر این است که چگونه کارگر را بیشتر استثمار کنند و کار ارزان باشد و سود بیشتر شود و آنها هم سهم بیشتری ببرند.

در طرف مقابل، جنبش آزادی و برابری است. آزادی به معنای آزادی بی قید و شرط سیاسی و آزادیهای فردی و اجتماعی و ازادی بیان اجتماعات و تشکل و اعتصاب … و برابری به این معنا که همه شهروندان مملکت در استفاده از نعمات زندگی برابرند و یعنی رهایی انسان از استثمار و کار مزدی و تامین و تضمین یک برابری کامل  اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برای همه. این تقابل جنبشهای طبقاتی و اجتماعی در جامعه وجود دارد و به این معنا اگر کسی بخواهد این جنبش را ببیند نمیتواند چشم بر این حقایق ببندد.

کسانی که از زاویه تنگ نظری و محدود نگری و غیرطبقاتی فکر میکنند سال گذشته یک عده جوان عصیانگر و بقول مخالفینشان آوانتوریست دردانشگاه ها گویا یک شبه یا پس از چند هفته گفت و شنود تصمیم میگیرند یک آکسیون راه بیندازند و یا ماجراجویی کنند، در واقع چشم خود را بر این حقایق می بندند. این ها در واقع ١۶ آذر را یک آکسیون می بینند که گویا عده ای هوس کردند و به کله شان زد که به خیابان بیایند و یا تجمعاتی برگزار کنند. این صرفا یک محدودنگری هم نیست بلکه  تصوری غیر طبقاتی، غیر اجتماعی و غیر مارکسیستی است. 

پرتو: این جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی که شما معتقدید یک وجه یا گوشه اش دانشگاه ها است، بقیه بخش ها و اجزای آن در کجای جامعه قرار دارد؟

مظفر محمدی: ببینید، رژیم از همان ابتدای سر کار آمدنش تمام هم و غمش این شد که این جنبش را که بوسعت طبقه کارگر و جامعه بود سرکوب کند. سرکوب و توحش سالهای ۶٠ یکی از این مقاطع است. از آن ببعد هم به اعتراف خودشان هیچ وقت از شر آزادیخواهی و برابری طلبی مردم خلاصی نداشته است. جدال طبقه کارگر علیه سرمایه دار، ایستادگی زنان در مقابل آپارتاید جنسی و زیر بار قوانین و شریعت اسلامی  نرفتن، ایستادگی جوانان در مقابل دخالت مذهب در زندگی شان و … همه اینها در تمام طول این سالها در طبقه کارگر و در اعتصابات کارگری و در محافل کارگران کمونیست و آژیتاسیون های کارگران سوسیالیست و در میان زنان و جوانان و روشنفکران رادیکال و انقلابی جریان داشته است. و به علاوه در احزاب کمونیست و برابری طلب و از جمله  حزب کمونیست کارگری حکمتیست  به عنوان بخش حزبیت یافته این جنبش.

اما اینکه این جنبش در همه ابعادش و در میان طبقه کارگر و توده های مردم زحمت
کش چقدر متحد و متشکل و بهم پیوسته شده، طبقه کارگر چقدر توانسته جنبش اقتصادی وسیاسی و اعتراضی خود را سازمان بدهد و چقدر توانسته در درون خودش حزب کمونیستی کارگری اش را سازمان بدهد، چقدر محافل کمونیستی و سوسیالیستی و رهبران عملی کارگران دستشان را در دست هم گذاشته اند … این را دیگر باید در ادامه و رشد و گسترش جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در جامعه دید. در نتیجه میخواهم بگویم که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب جزیی از این جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و به این اعتبار جزیی از یک مبارزه طبقاتی در جامعه است.     

پرتو: اخیرا تعدادی دیگر را در زندانهای رژیم اعدام کرده اند. که از جمله انها فاطمه حقیقت پژوه بود که بعد از ٧ سال نگه داری در زندان این روزها اعدامش کردند. مانور نیروهای نظامی رژیم در شهرها شروع شده و ادامه دارد. میخواهند نیروهای بسیج را با عنوان کنترل مردم در محلات به کار بگمارند… با توجه به این فضای پلیسی و نظامی ١۶ آذر امسال را چگونه میبینید؟

مظفر محمدی: میشود گفت این اوضاع و احوال پلیسی و نظامی و اعدام ها به ١۶ اذر مربوط است  و میشود گفت نیست. اگر کسی از من بپرسد که این اعدام ها اتفاق جدیدی است میگویم نه. اتفاقا اگر جمهوری اسلامی برای مدتی کسی را اعدام نکند باید تعجب کرد و پرسید چه خبراست و چه اتفاقی افتاده است. این رژیم از ابتدای عمر ننگینش با این کشتارها و فشارها  و سرکوبهای پلیسی و نظامی و زندان واعدام  سر پا مانده است. با فشار و سرکوب و اختناق وبا گرسنگی دادن طبقه کارگر. با کار ارزان. فرق نمیکند، بیکاری و اخراج و گرسنگی دادن کارگر و خانواده اش خود یک نوع شکنجه و قتل نفس است. قتل عمد است که سرمایه داران و دولت به طبقه کارگر تحمیل میکنند. حالا هم از ترس عصیان و اعتراض طبقه کارگر و مردم زحمتکشی که به فلاکت و گرسنگی محض کشانده شده اند میخواهد محلات را کنترل کند.

از زاویه دیگر این اوضاع میتواند به ١۶ آذر هم مربوط باشد چرا که این فشار بر دانشگاه ها هم همزمان وجود دارد. هم اکنون کوچکترین اعتراض صنفی دانشجویان را سرکوب میکنند. در واقع میخواهند جناح چپ جنبش دانشجویی را سرکوب کنند. در رابطه با ١۶ آْذر، هم به دانشجویان چپ هشدار داده و تهدید کرده اند که ابراز وجود نکنند و هم به نیروهای خودی امثال تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی و غیره فرصت داده اند تا بسیج شوند و ١۶ آذر را برگزار کنند. دفتر تحکیم و لیبرال ها صدای پای خاتمی و اصلاحات را دوباره میشنوند و جان گرفته اند. این آن وضعیتی است که ما با آن روبروئیم. 

پرتو: مخالفین دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بعد از دستگیریهای سال گذشته گفتند " داب " عقب نشسته و حاشیه ای شده و باید کار دیگری کرد. و یا حضور دوباره راست ها هم نشانه این است که فکر میکنند چپ سرکوب شده و باید آنها این خلا را پر کنند و دوباره میدان دار شوند.

مظفر محمدی: اگر کسی میخواهد ارزیابی درست و واقعی از داب داشته باشد حداقل باید به دو مرجع صلاحیت دار مراجعه کند. یکی خود داب است و کسانی که از همه صاحب حق تر و صاحب آب و گل تر اند. نمیشود در چشم ادمهایی که وجود دارند و رهبران و فعالینی که جنبششان را نمایندگی میکنند نگاه کرد و گفت تو دیگر نیستی. و مرجع دیگر جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی این را نمیگوید. وزارت اطلاعات و وزارت کشور این را نمیگویند. جمهوری اسلامی میگوید تحولات اجتماعی خطری است برای رژیم. نمیگوید جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی طبقه کارگر و داب و غیره. تحولات اجتماعی از نظر جمهوری اسلامی بخش عمده وخطرناکش همین است. این تحولات اجتماعی یک سرش اعتصابات و اعتراضات کارگری است و یک سرش جنبش ضد اپارتاید جنسی و اعتراض جوانان و داب و یک سرش هم احزاب کمونیستی کارگری و حزب حکمتیست و گارد آزادی و کمیته های کمونیستی در محلات کار و زندگی کارگران و مردم است.  امسال امده اند میگویند، به اصطلاح خودشان به ضد انقلاب اجازه ابراز وجود در دانشگاه را به مناسبت ١۶ آذر نمیدهیم. خوب اگر چیزی وجود ندارد پس این همه فشار  و تهدید و اماده باش و غیره برای چیست؟

بنا  بر این طبیعی است برای کسی که جنبش ازادیخواهی و برابری طلبی و داب را یک آکسیون می بیند که یک روز آمد و دیگر تمام شد  و آکسیون بعدیش کو؟ و غیره…، خوب این حق دارد فکر کند که تعدادی ادم یک روزی امدند و بعد دستگیر شدند و تمام شد و رفتند خانه ها یشان. اگر چه این به لحاظ عینی و مشاهده ساده هم غلط و مردود است و جز یک تفکر مغرضانه و مخالفت آشکار با این جنبش نیست. حتی مساله غرض و مرض هم به کنار، این نوع تفکر پرتی اش را به جامعه و به مکانیسم مبارزه اجتماعی و طبقاتی  نشان میدهد.

باید مساله را از این زاویه دید که در متن یک مبارزه طبقاتی و اجتماعی مدام،‌ یک پرچم بلند شد ، یک ابراز وجود اجتماعی و انسانی شد، یک عده سر این مایه گذاشتند، متشکل شدند، متحد شدند، ماه ها کار کردند، سالها افکار و نشریاتشان منتشر شد در دانشگاه ها تا  توانستند یک روزی بیایند و اعلام کنند به جامعه که جنبش آزادیخواهی و برابری طلبانه جنبشی اجتماعی و انسانی است و علنی است و به وسعت جامعه است. بگویند، ما هستیم شما هم بیایید.

کسی که به این فراخوان پشت کند به کل این جنبش پشت کرده است. مهم نیست اسم خودش را چه گذاشته باشد. از زاویه چپ با داب مخالفت کردن و آن را تمام شده قلمداد کردن تاوانش برای
این چپ خیلی بیشتر است از جناح راست و یا رژیمی که طبیعی است با این جنبش دشمنی کند و کمر به شکست و نابودیش ببندد.

پرتو:‌ جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف مثل سالهای ۶٠ و تا ۶٧ و دوره تهدیدات جنگی امریکا سرکوب های وسیعی را انجام داده است. ایا این دوره هم یکی دیگر از این مقاطع است که رژیم میخواهد به سرکوب دست بزند و ایا موفق میشود مثل سابق برای چند سالی اعتراضات و جنبش مردم را به عقب براند؟

مظفر محمدی: من نمیتوانم کف دستم را بخوانم. اگر قرار است کسی نگذارد اتفاقات گذشته تکرار شوند مائیم. اما چیزی که آشکار است این است که رژیم با این موج دستگیری و اعدام و سرکوب ها مثل همه دوره های قبلی از خودش دفاع میکند و برای ماندنش به آن احتیاج دارد. چون حتی یک روز بدون سرکوب نمیتواند سر پا باشد. این رژیم در مقابل واقعیاتی قرار گرفته است که به آسانی راه برون رفت ندارد. راست است که رژیم بحرانهای بین المللی اش کم شده گرچه آن هم حل نشده  است. اما، به لحاظ اقتصادی ورشکسته است، به لحاظ سیاسی دچار بحران است. در استانه انتخابات و به بهانه آن اختلاف جناحی دهان باز کرده اند، جنبشهای اجتماعی در راه اند و خود ش این را میگوید. جنبش طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی وبرابری طلبی، برابری زن و مرد و احتمال عصیانهای خودبخودی توده ای هست.  جان مردم به لب شان رسیده . تورم و گرانی و بیکاری و دستمزد ناچیز به معنای فلاکت و گرسنگی محض است. دیگر مساله خط فقر و زیر خط فقر یک شوخی مسخره  است. برای همه کارگران بیکار و خانواده هایشان حتی تهیه نان خشک و خالی هم سخت است و امکان پذیر نیست. همه این عوامل ممکن است مردم را یک روزی به خیابان بکشاند.

بنا بر این، تمهیدات رژیم وهمه این مانورها و نمایشهای نظامی و پلیسی و تهدیدها و غیره به این خاطر است که به مردم بگویند به خیابان نیائید. نکند یک روز به سرتان بزند و به خیابان بریزید و سرنگونی جمهوری اسلامی را سر دهید. ما هستیم و خیابان و محلات را قرق کرده ایم.  اما این دوامی ندارد. این یک حکومت نظامی اعلام نشده است که گاه و بیگاه جمهوری اسلامی به آن دست میزند. اینکه چقدر موفق میشوند مردم را عقب بزنند راستش من فکر میکنم راهی برای عقب نشستن دیگر نیست. مردم را تا بغل دیوار عقب زده و چسپانده اند. راه عقب تری از این وجود ندارد. مردم چاره ای ندارند جز این که جلو بیایند تا زنده بمانند. مساله مردم با جمهوری اسلامی مساله گرسنگی و فقر و مرگ و میر و مساله مرگ و زندگی است. این جنگ بالاخره شروع میشود. 

پرتو: در اینجا میرسیم به همان سوال همیشگی که چکار باید کرد. وضع از این بدتر نخواهد شد و گرسنگی را کاریش نمیتوان کرد. وظیفه جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی چیست؟ چطور میشود این وضعیت را تغییر داد. این جنگ را که باید بکند؟

مظفر محمدی: در تجربه مردم  ایران ، یک دوره طولانی اصلاحات تجربه شده، و مردم دیدند که شانسی نبود و ما از اول این راگفتیم. این مردم جنگ ایران و عراق را دیدند که فکر میکردند ممکن است در نتیجه ان رژیم برود. بعد احتمال حمله امریکا و انتظار اینکه ممکن است جنگ امریکا رژیم را بیندازد و هماهنگی ناسیونالیستهای رنگارنگ با این آهنگ جنگ و غیره. همه اینها را مردم تجربه کردند و شانسی نبود که نیرویی یا دستی از غیب بیاید، امریکا یا اسراییل بیاید و جمهوری اسلامی را سرنگون کند. الان مردم باید به این نتیجه رسیده باشند که خودشان بلاواسطه و مستقیما به حال خود فکری بکنند. این جنگ را طبقه کارگر و مرد م زحمتکش خود مستقیما و رو در رو با رژیم باید بکنند.

اما از توده مردم علی العموم نمیشود انتظار داشت که همینطوری خودشان بیایند و بریزند و این جنگ را بکنند وببرند، ممکن است مردم خودبخود هم به میدان بیایند اما نتیجه اش چه میشود دست ما نیست و معلوم نیست و ممکن است به نفع کسی نباشد. منتهی آن چیزی که دست ما است،  دست طبقه کارگر و کارگران سوسیالیست و کمونیست ومحافل کارگری و محافل روشنفکران مارکسیست و کمونیست در صفوف زنان وجوانان و مردم زحمتکش است، این است که هر کسی تا انجا که به جامعه دسترسی دارد و دستش توی کار است برود و این جنبش را سازمان بدهد.

بورژوازی و ناسیونالیستها و همه اعوان و انصار مربوط به این طبقه دایما در حال این کاراند. متشکل و متحد میشوند، خود را سازمان میدهند و طبعا برای این کار هم ازاد هستند ولی برای ما این کار سرراستی نیست و موانع جدی دارد. ما هم باید برویم و سازمانهای خودمان را درست کنیم. این دوره دوره طبقه کارگر است. طبقه کارگر باید بیاید و مبارزه طبقاتیش را بلاواسطه دولت و شوراهای اسلامی و خانه کارگر و حتی سندیکالیستهایی که طبقه کارگر را دنبال نخود سیاه میفرستند، سازمان دهد. جنبش مجامع عمومیش را راه بیندازد. کارگران سوسیالیست، رهبران وسازماندهندگان این جنبش مجامع عمومی بشوند. دانشجویان ازادیخواه و برابری طلب در دانشگاه ها خود و نیرویشان را سازمان دهند. من فکر میکنم هر فعال داب اگر بخواهد حرمت واعتبار و اتوریته انسانی اش را که دارد کماکان داشته باشد باید داب بماند.  فعال جنبشش برای آزادی و برابری باقی بماند. اگر میخواهد نقش رهبری کنندگی و آن محبوبیت اجتماعی که پیدا  کرده است را داشته باشد باید داب بماند. تصور باطلی است که اگر کسی فکر کند تحت هر بهانه ای از جمله توجیهات مخالفینشان به داب پشت کند، چیزی دستگیرش میشود 
و یا فکر کند با راه اندازی چیزی به هر قیمت میتواند داب را دور بزند. نتیجه این کار علاوه بر اینکه شرافتمندانه نیست و برای مخالفین و دشمنان داب هم  تاوان سنگین دارد، موجب انزوای عناصری هم خواهد شد که به این دام بیفتند و یا به این توهم دچار گردند. این تیر به پای خود زدن است. باید داب را گسترش داد و نیرویش را سازمان داد و رهبریش را تامین و  تضمین کرد.

اگر خلاصه بگویم در این دوره تنها جنبش رادیکالی که میتواند در مقابل جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه دار در ایران بایستد و بگوید نه، طبقه کارگر و جنبشهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم زحمتکش است.

پرتو: نوک حمله رژیم در این دوره جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی و از جمله  داب بوده است. آیا داب تنها مانده است و یا چقدر توانسته است در جنبشهای دیگر تاثیر گذاشته و یا پایش را از دانشگاه بیرون بگذارد و به میان طبقه کارگر برود؟

مظفر محمدی: قبلا گفتم که جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی محدود به دانشگاه نیست. پایه اساسی و اجتماعی این جنبش طبقه کارگر است و اجزای دیگر آن جنبش زنان برای برابری است و غیره. اما تا انجا که به دانشجویان ازادیخواه و برابری طلب برمیگردد، فکر نمیکنم قرار بر این بوده باشد که داب همه شاخه ها و اجزای جنبش عظیم ازادیخواهی و برابری طلبانه را سازمان یدهد و رهبری کند. قرار نیست کسی از دانشگاه برود و کارخانه را تصرف کند. قرار نبود و نیست که دانشجوی سوسیالیست از دانشگاه بیرون برود و در کارخانه مجمع عمومی کارگری سازمان بدهد. چپی که در دانشگاه خود را چپ کارگری مینامد همین مشکل را دارد و به همین توهم دچار است که دانشجوی چپ و سوسیالیست  دانشگاه میتواند رهبر و فعال جنبش کارگری بشود و برای اینکه این بشود گویا باید پسوند کارگری را یدک بکشد تا کارگری بشود! روشنفکر کمونیست ایده ، سیاست و راه حلهای کمونیستی را میتواند به میان طبقه کارگر ببرد که الان مورد بحث من نیست. بحث من این است که داب در دانشگاه است و باید در دانشگاه هم بماند.

این وظیفه کارگران سوسیالیست و کمونیست است که گوش به زنگ باشند وصداهایی را که از هر گوشه جامعه بلند است را بشنوند و به استقبال صداها و افکار و سیاستها و جنبشهایی بروند که متعلق به خود انها است. از نظر من مساله برعکس است. این طبقه کارگر است که باید بشنود که در دانشگاه ها چه خبر است! ببیند و بشنود که سوسیالستهای دانشگاه که در واقع اعضای جوان تر خانواده های کارگری اند چه میگویند و کمونیستها و مارکسیستهای جامعه چه میگویند و چکار میکنند؟ و طبقه کارگر سهمش را از آن بگیرد و سهم خودش را در مقابل آن ادا کند. ببیند حزب حکمتیست چه میگوید و سهمش را از آن بگیرد و حزبش را بسازد و جنبش علیه آپارتاید جنسی را ببیند و از آن خود کند. میگویم قضیه برعکس است. اگر قرار است همه گوشه وزوایای جامعه را کسی سر بکشد و در نهایت تسخیر کند این کار طبقه کارگر و کارگران سوسیالیست و کمونیست است. اگر قرار است کسی صاحب جامعه و منافع مردم باشد، این طبقه کارگر است. مساله از این سو است. دفاع از حقوق و آزادیهای سیاسی و برابری  مردم و یا شعار دانشگاه پادگان نیست، شعار طبقه کارگر هم هست. برابری زن و مرد شعار طبقه کارگر است. همه اینها امر طبقه کارگر است.

بنا براین  توقعی غیرواقعی و غیر منطقی است که چرا داب پایش را از دانشگاه بیرون نمیگذارد و به میان کارگران نمیرود. از نظر من داب باید در دانشگاه بماند و رهبر و فعال جنبش رادیکال جوانان و دانشجویان علیه تبعیض و نابرابری و اختناق و برای آزادی و برابری باشد. دیگران بروند و بهره شان را  از این جنبش ببرند و همزمان حمایت وتقویتش کنند.

mozafarmohamadi.com

mozafar.mohamadi@gmail.com