محسن حکیمی از ضدیت با حزب تا کار شبهه پلیسی علیه اعضای کمیته هماهنگی

قبلا لازم میدانم برای کسانیکه محسن حکیمی را نمیشناسند از دید خودم او را موجز معرفی کنم. محسن حکیمی تحصیلکرده ای است که ارتباطاتی با افرادی از فعالین کارگری داشته است. او خود را دلسوز کارگران و مخالف بورژوازی معرفی میکند. در عین حال خود را موافق مارکس و مخالف لنین هم معرفی کرده است. اما این “موافق” مارکس، خود را بشدت مخالف حزبیت و تشکل حزبی کارگران معرفی میکند. در حالیکه مارکس مانیفست حزب کمونیست را به عنوان سندی پایه ای نوشته است و معرف حضور همه هست که این جمله معروف را در همان مانیفست نوشته است. “نزدیک‌ترین هدف کمونیستها همان است که دیگر احزاب پرولتارى در پى آنند، یعنى متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازى و احراز قدرت حاکمه سیاسى پرولتاریا.” از مانیفست حزب کمونیست.

“در تقابل با قدرت متحد طبقات دارا، پرولتاریا تنها زمانی قادر است که به مثابۀ یک طبقه عمل کند که خود را در یک حزب سیاسی– علیه کلیه ی حزب های طبقات دارا– متشکل نماید. این عمل، پیروزی طبقه کارگر را در راستای انقلاب سوسیالیستی و هدف نهایی آن، یعنی الغای همه طبقات، تضمین می کند.” مارکس در کنفرانس لندن سال ۱۸۷۱

محسن حکیمی منهای مخالفت با لنین و موافقت لفظی با مارکس خود را یک روشنفکر ضد حزب و حزبیت میداند. جملات فوق از مارکس ادعاهای ضدیت حکیمی با حزبیت طبقه کارگر و موافقت با مارکس را بخوبی نشان میدهد که یک لفاظی روشنفکرانه بیش نیست.

اما تا اینجای کار از نظر من هنوز قابل تحمل است. میشود او را نقد کرد و روش سالمتر و صادقانه تری به او پیشنهاد کرد. دیدگاهای سیاسی و روشهای نادرست و ضد مارکسیستی او را میشود به نقد کشید و خواننده هم میتواند قضاوتش را بکند. ای کاش او در همین حد فعالیت بی نتیجه، خود را مشغول میکرد و وارد مباحثی نمیشد که به پلیس گرا بدهد. کاری که آگاهانه یا نا آگاهانه در مصاحبه ای به اسم ” تجربه‌ها و دورنمای تشکل‌های مستقل کارگری” انجام داده است. او در این مصاحبه خود چنین گفته است:

“در یکی از مجامع عمومی «کمیته ی هماهنگی» یکی از اعضای کُرد کمیته – به نظرم با صداقت تمام – گفت: «آخر ما نمی توانیم در کردستان به نام حزبی که به آن متعهد هستیم فعالیت کنیم. به همین دلیل، ناچاریم این فعالیت را در قالب تشکل های علنی همچون «کمیته ی هماهنگی» انجام دهیم”

محسن حکیمی اینقدر درک و تعقل سیاسی و تجربه زندگی در ایران را دارد که بفهمد نوشتن این جملات به معنی کار پلیسی است. اما اینرا نوشته است و تاکید هم نموده است که آن فرد مورد نظر کرد زبان هم بوده است. البته او از این هم فراتر رفته و همه فعالین تشکلهای کارگری از این نوع را منهای خودش متهم کرده و آنها را حزبی معرفی کرده است که پلیس زحمت نکشد دنبال اسناد و مدارک بگردد.

اگر پلیس شهادت و “افشاگری” محسن حکیمی را سند قلمداد کند و جدی بگیرد دیگر لازم نیست به جاهای دیگر فکر کند باید مستقیم برود کردستان و اعضا کمیته هماهنگی را تحت فشار قرار بدهد که آنها از نظر یکی از رفقای قبلیشان به اسم محسن حکیمی حزبی کار میکنند. البته محسن حکیمی خوب میداند این اتهامی است که از سالها پیش پلیس علیه اعضای این تشکل به کار گرفته  و رژیم بارها فعالین این کمیته را به همین جرم محاکمه کرده است. اما تاکنون سند و مدرکی برای اثبات آن نداشته است. اکنون سند به امضای محسن حکیمی هم را در دست دارد و میشود آنها را با اتکا به نوشته ایشان راحت به پای میز محاکمه کشاند. زیرا احزابی که محسن حکیمی اعضا این تشکلها را به فعالیت در آنها متهم میکند همگی از نظر جمهوری اسلامی محارب محسوب میشوند.

او در ادامه مصاحبه خود چنین گفته است:

“تبدیل تشکل های کارگری علنی به مجرایی برای فعالیت حزبی نه تنها این فعالان را به هدفشان نمی رساند بلکه تشکل هایی از نوع «کمیته ی هماهنگی» را نیز از هم می پاشاند، همان گونه که از هم پاشاند.”

محسن حکیمی در این مصاحبه نه تنها زشت کاری را به اوج رسانده است بلکه  دوستان کمیته هماهنگی را هم از نظر سیاسی مقصر و آنها را مسئول از هم پاشیدن کمیته هماهنگی میداند. ظاهرا جمهوری اسلامی تقصیری ندارد. دستگیریها و ممنوعیت فعالیت تشکلهای کارگری و زندانی کردن و محاکمه و پرونده سازیها علیه فعالین کارگری و اعضا این تشکلها تاثیری نداشته است. بلکه این فعالین بوده اند که کار حزبی و کار علنی کارگری را با هم انجام داده اند.!؟ و باعث از هم پاشی کمیته هماهنگی شده اند! او برای تبرئه کردن و جدا کردن خود از بقیه اعضا کمیته هماهنگی تاکید کرده است:

“من خود البته با فعالیت حزبی مخالفم و معتقدم کارگرانی که روی پای خود ایستاده باشند به حزب نیاز ندارند و می توانند با تشکیل شوراهای ضدسرمایه داری فعالیت سیاسی بکنند بدون آن که حزب داشته باشند”

در این نقل قول فوق میبینیم که محسن حکیمی در قدم اول برخلاف ادعای موافقت ظاهری با مارکس مخالف صریح گفته های مارکس در مورد حزب است. اما هدف او چیز دیگری است. او میخواهد ثابت کند که نه مسئول از هم پاشی کمیته هماهنگی است و نه به کار حزبی معتقد است چون کار حزبی در جمهوری اسلامی جرم است. پس او هیچ اشتباهی نکرده و تقصیری ندارد. از نظر محسن حکیمی سرکوبگری جمهوری اسلامی و زندانی کردن و محاکمه فعالین کارگری  و ممنوعیت این تشکلها هم باعث از هم پاشی آنها نشده است. همه تقصیرها از دیگر اعضا کمیته هماهنگی بوده است بویژه اعضا کرد کمیته که فعالیت حزبی کرده اند.!؟ این نوع  تحلیل سطحی و برخورد سبک و سطح پایین شبهه پلیسی فقط از یک آدم کلاه مخملی بر می آید. متاسفانه در طول این سالها این دومین بار است که کسانی به اسم “چپ” برای ضربه زدن به مخالفین سیاسی خود دست به چنین اعمال زشتی میزنند.

اما سئوال این است که محسن حکیمی میخواهد به کجا برود؟ آیا به عاقبت این گفته های خودش فکر کرده است؟ محسن حکیمی اگر هنوز پرنسیبی را به رسمیت بشناسد به دلیل این اظهارات شبهه پلیسی باید در قدم اول از رفقای سابقش در کمیته هماهنگی معذرت بخواهد.

۱۳ بهمن ۹۴

ایسکرا  ۸۱۷