نقش نفت در توافق هسته ای

نقش نفت در توافق هسته ای
دو سه سال پیش خوش بینانه ترین تحلیل عالم سیاست بورژوایی از روند سریع توافق هسته ای غرب با ایران و حرکت سریع حوادث که همگی به نزدیکی سرمایه داری جهانی با دولت ایران انجامیده است در عجب می ماند .اما از آنجایی که عالم سیاست در مناسبات سرمایه داری بازتاب تصادم و یا تضاد منافع است میتوان با جستجو وپیگیری حرکت منافع مادی این روند را مورد ارزیابی قرار داد . بیش از دوسال ونیم از عمر دولت یازدهم می گذرد دولتی که از حیث مصالح اقتصادی بشدت پرو غرب میباشد .نگاهی اجمالی به بعضی از سیاستهای اقتصادی بخوبی این جنبه از مواضع دولت را توضیح میدهد.خصوصی سازی اقتصاد،کوچک کردن حجم دولت،آزاد سازی نرخ ارز و ازاد سازی قیمتها بر اساس عرضه وتقاضا از نمونه های این سیاستهاست. در صحنه جهانی هم سیر حوادث بسمتی گردش نمود که مجر به این توافق شد .یه زمانی احمد نژاد می گفت که اگر ایران تحریم نفتی بشود قیمت نفت به بشکه ای دویست دلار میرسد. ایران تحریم شد اما قیمت نفت دویست دلار که نشد بلکه برعکس به روند نزولی مواجه شد. قبلا همانطور که در مقاله “کاهش قیمت نفت وبازیهای پیرامون آن”شرح دادم ، آن چیزی که منجر به افت قیمت نفت گردید مسائلی مانند کند شدن روند اقتصاد سرمایه داری در سطح جهان ، استخراج گسترده نفت از طریق چاههای رسوبی بطوریکه امریکا را در موقعیت صادر کننده نفت قرار داده است و چرخش جهانی بسمت استفاده از انرژیهای پاک همگی منجربه این افت قیمت شده است.این افت قیمت از جنبه های مختلفی به این توافق هسته ای کمک کرده است.نیاز آدمی را وابسته میکند. وابستگی اراده آزاد را سلب میکند.احتیاج غرب به نفت خاورمیانه ، غرب را وابسته بخود کرده بود. بطوریکه در برخورد با شرکای نفتی خویش ، لاجرم هم چشم بر ارزشها واصول دموکراتیک خود (بخوانید کشک ) می بست وهم مجبور بودند که وارد بازیها ورقابتهای منطقه آنها شوند. نظامهای خودکامه وفاسد همپیمان غرب ازین حربه نفتی چه در سرکوب مخالفان داخلی و چه در مواجه با سایر سرمایه داریهای رقیب در منطقه به نفع خود استفاده میکردند.غرب هم چاره ای جز تن دادن به این بازی نداشت.با این همه چه کسی باور می کرد که این توافق هسته ای علیرغم مخالفت همپیمانان منطقه ای غرب ، به سرانجام برسد؟ این در حالیست که دولت اسرائیل و دولت سعودی تمامی سعی وتلاش خود را در جهت به شکست انجامیدن این توافق به کار بستند. دولت اسرائیل با لابی گری در بین مخالفان داخلی اوباما در کنگره و عربستان با خرج هزینه های هنگفتی چه در سطح مدیا وچه جلب نظر سیاستمداران راسیستی در نهایت نتوانستند جلوی این توافق را بگیرند. این در حالیست که از خیلی پیشترها بعضی سیاستهای دولت دسته راستی لیکود در اسرائیل مانند سرکوب مردم حق طلب فلسطین وشهرک سازیهای گسترده در کرانه باختری سرانجام داد غرب را هم درآورد که این خود باعث ایجاد فاصله بین اسرائیل و امریکا شد که اوج این فاصله در دعوت کنگره از ناتانیاهو بدون اجازه از دولت اوباما میتوان مشاهده کرد.در مورد عربستان هم همین افت قیمت نفت و کم شدن وابستگی به آن باعث شد تا میدان چانه زنی و اعمال فشار بر روی سرمایه داری جهانی به حداقل برسد و در نهایت علیرغم تمامی مخالفتها این توافق به پیش برود.بنظرم این توافق نشانه تغییر سیاستهای استراتژیک غرب در منطقه است که پدیده داعش هم به نزدیکی غرب وایران کمک کرده است. در قضیه کنفرانس کشورهای منطقه و قدرتهای جهان در ژنو در مورد بحران سوریه هم با وجود مخالفت کشورهایی نظییر سعودیه وترکیه ،امریکا از ایران جهت حضور درین کنفرانس دعوت نمود که نمونه دیگری از دهن کج به رفقاست. قبلا گفتیم که اگر نفت را از معادلات فی مابین سرمایه داری جهانی وعربستان نادیده بگیریم هیچ چیز جذابی باقی نمی ماند. جمعیت اندک ، اقلیم خشک وبیابانی و نظام فاسد وستمگر که جای دفاعی ندارد وهمچنین این سرزمین آبشخور فکری جریانات سلفی وتکفیریست که به چالشی عظیم برای غرب تبدیل شده است. همچنین گفتیم که در مناسبات سرمایه داری دوست دوشمن دائمی مفهومی انتزاعیست چرا که این منافع مشترک است که نشان دهنده دوستیهاست.در شرایط فعلی با وجود قیمت پایین نفت که به بشکه ای۲۰دلار رسیده است نه با رقص شمشیر و نه با تکیه بر دوستیهای گذشته هیچ کدام کمکی به سعودی نمی کند. کمااینکه در مورد واقعه اعدام شیخ نمر و حوادث بعدی که به قطع روابط ایران وسعودیه انجامید برای اولین بار ، چه در سطح افکار عمومی وچه در سطح دولتهای غربی ،حتا بصورت کلامی هم حمایتی از موضع سیاسی دولت عربستان نشد .
بنظرم شرایطی جدیدی در منطقه خاور میانه در حال رخ دادن است. نگاهی گذرا به کشورهای منطقه نشان می دهد که چالش امنیت به موضوعی بسیار مهم تبدیل شده است.اما اوضاع امنیتی ایران علیرغم تمامی تنگناهای سیاسی قابل قیاس با دیگر کشورهای همسایه نیست یعنی برخلاف کشورهایی نظیر ترکیه ، عربستان وپاکستان که وضعیت بسیار شکننده ای دارند. عنصر گاز را هم نباید نادیده گرفت. ایران از بزرگترین دخایر بکر جهان برخوردار است و سرمایه داری هم تشنه انرژی پاک. عصر جدید عصر گاز است.دوران جدیدی که حتا میتواند رابطه بسیار نزدیک ایران و روسیه را در مورد ترانزیت احتمالی گاز ایران به اروپا را در آینده با دشواری روبرو کند. در دوران پسا برجام افق تازه ای در نزدیکی بورژوازی داخلی وسرمایه داری جهانی دیده می شود پیمانهای جدید بهمراه بازیهای جدیدی در راه است.سرمایه داری بازهم در حال پوست اندازیست واز مرحله به مرحله دیگر و از شکلی به شکل دیگر در می اید.در این میان نقش طبقه کارگر را نباید نادیده گرفت .اینکه این طبقه تا چه میزان میتواند شرایط سخت معیشتی خود را سروسامان ببخشد و چقدر بتواند سرمایه داری را به عقب براند و وضعیت مادی و شرایط انسانی خود را سروسامانی ببخشد را باید به آینده واگذار کرد.
با آرزوی سربلندی واعتلای طبقه کارگر در ایران

رضارخشان
بهمن ماه/۱۳۹۴