نژاد انسانها
نژادها چهگونه به وجود آمدند؟
عامل جدایی در محیط طبیعی زندگی اجتماعی نقش بسیار مهمی در تکامل نژادهای انسان اولیه ایفا کرد. هنگامی که گروههای کوچکی که از لحاظ جسمانی به هم شبیه بودند در زمین پراکنده شدند و خود را در مناطقی یافتند که شرایط طبیعی کاملا” متفاوتی داشت. وقتی که در یک مدت طولانی در منطقهای مستقر شدند، دیگر قادر نبودند که با سایر گروهها تماس پیدا کنند، و در نتیجه کاملا” طبیعی بود که در هزاران و دهها هزار سال زندگی جداگانه تحت تاثیر شرایط طبیعی، اجتماعی، خصوصیات فیزیولوژیکی و کالبدی آنها در جهتهای مختلف رشد کند. تحت این شرایط حتا تغییرات کوچک و مختصری که همه در یک جهت در ساختمان جسمانی آنها پیش میآمد، از نسلی به نسل دیگر منتقل و افزایش یافت و یکپارچه و ثابت شد. گروههای مختلف رفته رفته تفاوتشان مخصوصا” در تعدادی از مشخصات قیافه زیاد شد که برای تشخیص قرابت قبیلهای چیز کم اهمیتی نبود.
حتا در انسان کنونی جریان تشکیل نژاد تحت تاثیر جدایی طبیعی که واقعیتی عینی است، هنوز در بعضی از قسمتهای جهان مشاهده میگردد.
عامل دیگر؛ در زمانهای بسیار قدیم تکامل پیشروندهای در اجتماع انسان وجود داشت ولو این که بسیار کند بود، نیروهای تولیدی رشد کرد، گروههای انسانها از لحاظ تعداد بیشتر شدند، و بعضی از نژادها رفته رفته با نژادهای دیگر تماسهای بیشتری برقرار کردند. گروههای انسان اکنون دیگر به جای جدایی و انزوا رفته رفته با یکدیگر آزادانهتر آمیزش و ازدواج میکردند که عامل قطعی در به وجود آمدن نژادهای جدید بود. اما اثر این عامل بیشتر به تشکیل گروههای مختلط نژادی منجر شد و هنوز هم ادامه دارد.
درجه عالی سازش بدن با کار موجب تسهیل ظهور انسان کنونی با وضع جسمانی مشخص و منحصر بفردش شد و نژادها را هماهنگ و یکنواخت کرد.
در طی زمان، نژادهای مختلف تحت تاثیر آمیزش و اختلاط با یکدیگر واقع شدند. این اختلاط نژادی مخصوصا” طی ده تا پانزده هزار سال گذشته بسیار شدید بوده است. از زمان کریستفکلمب که در ۱۴۹۲ میلادی به کشف آمریکا نائل شد، اختلاط نژادی به حدی زیاد شده است که دیگر نمیتوان یک نژاد “خالص” در جایی پیدا کرد. بشر به طور کلی کموبیش نژاد مخلوطی را تشکیل میدهد، امروزه دهها میلیون نفر در جهان یافت میشود که نمیتوان آنها را به یک نژاد بزرگ منسوب کرد.
قرابت خونی زیادتر بین مردم به علت اختلاط، اختلافات جسمانی آنها را تا حد زیادی کاسته است. اختلاط نژادها بدون شک در تکامل انسان نقش مهمی ایفا کرده است، و به وحدت انسان برای این که به صورت یک واحد بیولوژیکی در آید، کمک کرده است. چنان که از لحاظ کیفی با نوع میمونهای آدمنمای عالی که جد انسان اولیه محسوب میشود فرق دارد.
ادامه موارد فوق در آینده تایید میکند که: “اختلافات نژادی باید در جریان تکامل تاریخی محو شود و محو خواهد شد.”
نژادهای انسان
همهی جمعیت فعلی جهان در خصوصیات اولیه و ثانویه ساختمان داخلی و خارجی بدن به همدیگر کاملا” شباهت دارند. از اینرو اکثر دانشمندان از نقطه نظر بیولوژی تمام انسانها را یک نوع به نام “هوموساپین” مینامند.
مردمی که اکنون تمام خشکی و حتا قطب شمال و جنوب را اشغال کردهاند متشابه و یکنواخت نیستند بلکه گروههایی هستند که از دیر زمان به آنها نام نژاد دادهاند، اصطلاحی که در انسانشناسی رایج شده است.
هر نژاد انسان عبارت از یک گروه بیولوژیکی از مردمی است که مشابه هم هستند، اما از لحاظ طبقهبندی جانوران یک نوع فرعی نیست. افراد هر یک از نژادها منشاء مشترکی دارند و در سرزمین مشخصی که تحت تاثیر شرایط طبیعی و آب و هوایی آن قرار گرفته، ظاهر شدهاند. هر نژاد دارای خصوصیات جسمانی معینی است که اغلب در ظاهر از لحاظ ریخت و تشریح در اعضای آن یکسان است.
مهمترین خصوصیات ممیزهی نژادی از این قرار است: وضع مو در سر، کیفیت و رشد مو در چهره (ریش و سبیل) و موی بدن، رنگ مو و پوست و رنگ عنبیه، شکل پلکها، بینی و لبها، شکل سر و صورت و طول قامت.
بین هر یک از نژادهای انسان افرادی یافت میشوند که خصوصیات آن نژاد را بهتر و افرادی یافت میشوند که خصوصیات آن را کمتر نشان میدهند. نژادهایی هم هستند که وجوه مشخصه بیشتری دارند، و کاملا” واضح هستند و در مقابل آن نژادهایی یافت میشوند که اختلافشان با سایر نژادها اندک است. بعضی از نژادها نیز خصوصیات واسطهای دارند. نژاد سیاه-استرالیایی، نژاد بزرگی است که مجموعا” به وسیله خصوصیات چندی مشخص میگردد و نمونههای بارز و مشخصتر آن سیاههان سودان هستند و از دو نژاد بزرگ دیگر یعنی نژاد اروپایی و مغولی ممتاز میگردند. بنابراین مشخصات سه گروه عمده نژادها عبارتند از:
نژاد سیاه: یک خانواده آفریقایی
۱- نژاد سیاه: موی سیاه با جعدهای پیچیده محکم یا موجدار، پوست قهوهای شکلاتی یا حتا تقریبا” سیاه (گاهی زرد، قهوهای)، چشمان قهوهای، بینی نسبتا” پهن که بزرگ نیست و دارای برجستگی کوچک و سوراخهای گشاد است ( بعضی از انواع آنها دارای بینی راست و سوراخهای تنگ هستند)؛ اکثر آنها لبان کلفتی دارند؛ بسیاری از آنها سرشان دراز است؛ چانه نسبتا” بزرگ است؛ قسمتی از فک فوقانی و تحتانی که دندانها را نگه میدارد متمایل به جلو است.
با در نظر گرفتن مکان جغرافیایی (نژادسیاه- استرالیایی) بعضی اوقات آن را نژاد استوایی یا آفریقایی- استرالیایی هم مینامند. این نژاد طبعا” به نژادهای کوچکتر تقسیم میگردد: ۱- نژاد غربی یا آفریقایی که به آن نژاد سیاه هم میگویند. ۲- نژاد شرقی یا نژاد اقیانوسیهای و یا استرالیایی.
نژاد اروپایی-آسیایی
۲- نژاد اروپایی- آسیایی یا نژاد اروپایی(سفید): پوست صورتی و این مربوط به عروق خونی است که در داخل آن دیده میشود. بعضی از آنها پوست روشنی دارند و برخی دیگر پوستشان تیرهتر است؛ بسیاری از آنها مویشان بور و چشمشان روشن و شفاف است؛ موها مواج یا راست است و رشد آنها در چهره و بدن یا متوسط و یا قوی است؛ لبها ضخامت متوسطی دارد؛ بینی نازک و کاملا” برجسته است. برجستگی روی بینی بلند است، چینهای پلکها کوچک است؛ فکها و قسمت فوقانی چهره برجستگی چندانی ندارد و برجستگی چانه یا متوسط و یا زیاد است. صورت عموما” زیاد پهن نیست.
در داخل نژاد بزرگ اروپایی (سفید) سه نژاد کوچکتر وجود دارد که از رنگ مو و چشم مشخص میشوند و عبارتند از: شمالیها کاملا” مشخص (بور مانند روسها) و جنوبیها (سبزه) و اروپاییان مرکزی که کمتر مشخص هستند و رنگ آنها واسطه بین دو رنگ دیگر است.
گروه سبزه جنوب اروپا را اکثریت اسپانیولیها، فرانسویها، ایتالیاییها، سویسیها، آلمانیهای جنوبی و مردم کشورهای بالکان تشکیل میدهند.
نژاد مغول
۳- نژاد مغول: اکثریت افراد این نژاد پوست تیره یا متمایل به زرد دارند؛ چشمانشان قهوهای تیره است؛ موی سرشان سیاه و راست و زبر است؛ ریش و سبیل آنها معمولا” رشد نمیکند؛ موی بدنشان بسیار کم است؛ از خصوصیات نژاد مغول، چین مخصوص پلکهاست که زاویهی داخلی چشم را میپوشاند و به چشم حالت خمیده میدهد؛ چهره تا حدی پهن است، استخوانهای گونه دور از یکدیگر قرار دارد چانه و آرواره برجسته نیست؛ بینی عموما” راست اما برآمدگی آن کوچک است؛ ضخامت لبان متوسط و قامت اکثر افراد از متوسط کوتاهتر است.
مشخصات کامل این نژاد را به فراوانی بین مردم چین شمالی میتوان دید زیرا آنها نمونهی نژاد مغولی هستند منتهی اندکی قدشان بلندتر است. سایر گروههای نژاد مغولی دارای لبهای کلفتتر یا نازکترند و مویشان خیلی زبر نیست و قدشان از اندازه متوسط کوتاهتر است.
نژاد انسان عموما” به ۲۵ تا ۳۰ گروه تقسیم میشود با این حال همه از یک واحد است، زیرا گروههای واسطهای (انتقالی) و گروههای مخلوط افراد انسانی بین نژادهای بزرگ، وجود دارند.
اکثر نژادهای انسان و گروههای مختلف آن هریک سرزمین مشترک معینی را اشغال کردهاند که خودشان در آن ظاهر شدند و از لحاظ تاریخی رشد و تکامل یافتند. موارد بسیاری پیش آمده است که بعضی از نژادهای معین به علت شرایط تاریخی مخصوص به سرزمینهای مجاور و حتا بسیار دور دست مهاجرت کردهاند. در بعضی از موارد این نژادها تماس خود را با مسکن اصلی به کلی از دست دادهاند و یا قسمت قابل ملاحظهای از آنها نابود شدهاند.
چنان که دیدیم تقریبا” یک دسته خصوصیات جسمانی موروثی از لحاظ ریخت ظاهر در اکثر افراد هر یک از نژادها به چشم میخورد. اما ثابت شده است که مشخصات نژادی هم در جریان تکامل فردی و هم در سیر تکامل عمومی در معرض تغییر است. افراد هریک از نژادهای بشر، به علت اصل مشترکشان به یکدیگر بیشتر شباهت دارند تا به افراد نژادهای دیگر.
تعیین خصوصیات نژادی و تغییرات فردی آنها به وسیله وسایل مخصوص و با شیوههای استادانه انسانشناسان صورت میگیرد. معمولا” صدها و حتا هزاران افراد از یک گروه نژادی را مورد مطالعه و اندازهگیری و آزمایش قرار میدهند. این شیوه تصویر کاملا” دقیقی از ترکیب نژادی هر دسته از مردم، درجهی پاکی نژاد یا اختلاط نژادی آنها را نشان میدهد، اما نمیتوان برای بعضی از اشخاص نژاد مسلمی را تعیین کرد. این امر به علت آن است که در فرد معینی بعضی از خصوصیات نژادی ضعیف است و یا کاملا” مشخص نیست و یا آن که آن فرد نتیجه پیوند دو نژاد است.
در بسیاری از موارد مطلقا” غیر ممکن است به توان گفت که شخص به کدام نژاد تعلق دارد. زیرا خصوصیات نژادی در هر سه گروه نژادی یافت میشود، این امر به هیچ وجه مربوط به این نیست که دو نفر از نژاد مختلف با هم ازدواج کرده یا نکرده باشند. این حقیقت که خصوصیات نژادها اختلاط دارد یکی از دلایلی است که نژادها دارای ریشهی مشترکی هستند و از لحاظ خون با هم قرابت دارند.
اساس نظریهی علمی منشاء نژادهای انسان از نقطهنظر بیولوژی ابتدا از طرف داروین پایهگذاری شد. وی مطالعهی خاصی درباره نژادهای انسان به عمل آورد و شباهتهای بسیار زیاد، خصوصیات اساسی آنها، قرابت، وابستگی خونی آنها را به اثبات رسانید. داروین گفت که این امر دلیل بر آن است که همهی آنها از یک تنهی مشترک جدا شدهاند و اجداد مختلف ندارند. پیشرفت بیشتر علم، این نظر را که اساس نظریهی “منشاء واحد انسان” است کاملا” ثابت کرد. لذا این که انسان از میمونهای مختلف مشتق شده است یعنی تئوری منشاء مختلف برای انسان بیاساس است و نظریهی تبعیض نژادی یکی از مهمترین سدهای دفاعی خود را از دست میدهد.
تمام نژادها دارای خصوصیات انسان معاصر هستند و هیچ یک از آنها را نمیتوان به عنوان یکی از انسانهای نئاندرتال ریخت توصیف کرد. از لحاظ بیولوژی، هیچ یک از نژادهای انسان بر نژاد دیگر تفوق ندارد.
نژادهای انسان کنونی بسیاری از خصوصیات میمونی را که انسان نئاندرتال دارد از دست داده و خصوصیات “هموساپین” را کسب کرده است. بنابراین هیچ یک از نژادهای کنونی نمیتواند نسبت به دیگری اولیهتر و یا به عبارت دیگر میمونیتر در نظر گرفته شود.
آنانی که طرفدار تئوری غلط نژادهای پست و عالی هستند معتقدند که نژاد سیاه نسبت به نژاد اروپایی به میمونها نزدیکتر است. این نظر از لحاظ علمی کاملا” نادرست است. سیاهان دارای موهای مجعد زبر، لبهای کلفت، پیشانی راست یا محدب هستند و به هیچوجه موهای اواخر دوران سوم در صورت و یا بدن آنها نیست و پاهایشان نسبت به تنه بسیار بلند است. تمام مشخصات نژادها نشان میدهد که نژاد سیاه از نژاد اروپایی نسبت به شامپانزه بسیار دورتر است. اما نژاد اروپایی هم به نوبهی خود از لحاظ رنگ روشن پوست و مشخصات دیگر با میمونهای آدمنما بسیار تفاوت دارد. تئوری داروین دربارهی اشتقاق انسان از یک نوع میمون آدمنمای قدیمی و تئوری فردریک انگلس دربارهی انتقال میمون آدمنما به انسان تحت تاثیر کار اجتماعی در بهدست آوردن درک درستتری از نژادهای انسان کمک میکند. معلومات علمی فقط این نتیجه درست را میپذیرد که همه نژادهای انسان کنونی تحت تاثیر قوانین طبیعی، بیولوژیکی و اجتماعی از یک تنه به وجود آمدند.
علم علیه تبعیض نژادی
امروزه تحت تاثیر فرهنگهای مذهبی، قومی، ملی و مردسالاری، تبعیض نژادی (آپارتاید) به صورت گستردهای در گوشه و کنار جهان به وفور یافت میشود. این آپارتاید تولید و بازتولید میگردد؛ زیرا در پشت آنها منافع عدهای خاص، چه خود به آن باور داشته و چه نداشته باشند، پنهان است.
تقسیمات نژادی به هیچوجه نقش مهمی در رشد و تکامل انسان ایفا نمیکند و نمیتواند ایفا کند. تاریخ اجتماع انسان که از اجتماعات اولیه و قبیلهای شروع و با پیدایش بردهداری تاکنون، به طور اساسی “تاریخ مبارزات طبقاتی” است. دشمنان انسانیت و طرفداران استثمار انسان به وسیله انسان، سعی میکنند ثابت کنند که مبارزه بین نژادها، اساس حرکت تاریخ انسان است. این دسته افراد آگاهانه تاریخ جوامع بشری را دگرگونه جلوهگر میسازند.
افسانهی نژادهای عالی و پست چیز تازهای نیست. حتا در دروههای باستانی نیز مردمی که در جنگها پیروز میشدند، خود را اغلب نژاد عالی و برتر و ملت مغلوب را نژاد پستتر قلمداد میکردند تا بهانهای برای استثمار و نابود کردن آنها به دست آورند. امروزه زیادند افراد، ملتها، و دولتهای که هنوز افکار نژادپرستانه را به صورت آپارتاید مذهبی، جنسی، قبیلهای و غیره را تولید، تبلیغ و ترویج میکنند. پانعربیسم، پانایرانیسم، پاناسلامیسم، پانترکیسم و دهها پان دیگر از نمونههای امروزی افکار نژادپرستانه است.
هنگامی که داروین نخستین بار سرخ پوستان را مشاهده کرد قیافهی آنها اثر عظیمی در وی به جای گذاشت و او آنها را به عنوان مردمی که سطح فرهنگ و تمدنشان به سطح فرهنگ و تمدن اجداد انسانی کنونی شبیه است، توصیف کرد. اما بعد از مطالعهی دقیقتر و نزدیکتر، مشاهده کرد که در اساس رفتار، کردار، خوی، قدرت معنوی، و مغزی آنها شباهت زیادی با مردم انگلستان دارند.
داروین از این امر نتیجه گرفت که سرخپوستان، سیاهان و افراد نژادهای دیگر با اروپاییها از لحاظ خصوصیات اساسی روانی، تمایلات و عادات شباهت اساسی دارند. او استنتاجهای خود را بر این واقعیت بنا نهاد که با در نظر گرفتن شکل پیکانهای سنگی که از کشورهای مختلف جمعآوری شده و به اعصار مختلف ماقبل تاریخی تعلق دارد، معلوم میشود که شیوههای ساختن آنها به طور شگفانگیزی به هم شبیه است.
با در نظر گرفتن این معلومات علمی و واقعی ادعای طرفداران برتری نژادی که مدعی است نژاد آریایی از لحاظ روانی نسبت به سایر نژادها برتری دارد مطلقا” بیاساس است.
سطح فرهنگ یک ملت به هیچوجه با ترکیب نژادی آن ارتباط ندارند. وضع فرهنگ و تمدن ملتها به مجموع شرایط طبیعی و اجتماعی، رشد تاریخی ملتها، دولتها و مراودات آنها و به طور کلی به شیوه تولید آن ملت بستگی دارد.
تقسیم ملتها از روی زبان با تقسیم نژادها مطابقت ندارد. زبانها و نژادها مستقل از یکدیگر رشد و تکامل مییابند.
برای از بین بردن انواع مختلف آپارتاید، کار ریشهای لازم است، کاری که محور اساسی آن انسان به معنی واقعی آن است. به قول کارل مارکس “رادیکال بودن یعنی چنگ انداختن به ریشهها: برای انسان، اما ریشه خود انسان است.”
ادامه دارد.
سهراب.ن
۰۳/۱۱/۱۳۹۴