به نگارش و اقعیتهای یک تاریخ در کردستان همّت گماریم!

به نگارش و اقعیتهای یک تاریخ در کردستان همّت گماریم!

مقدمه:

 هر ساله با نزدیک شدن به روز ۲۶ بهمن/روز کومله، بغیر از سازمان کردستان حزب کمونیست ایران اقلیتهای انشعابی از این حزب نیز که با نام کومله فعالیت میکنند به تبلیغات وسیعی برای این روز میپردازند. خارج از عرض و طول این جریانات که نام کومله را بر خود نهاده اند شخصا مانعی نمی بینم حتی هر تک نفری هم که تنها روزی در این تشکیلات فعالیت داشته، برای این روز جشن بگیرد و از تاریخ یک گرایش و جنبشی معین، تجلیل کند. اما آنچه برای من و در اهمیت این روز بخصوص مهم است اینست که نام کومله یک مدال نیست تا به مناسبتهای گوناگون بر گردن خود آویزان کنیم.

 کومله آرمانخواهی نسلی از پیشروان جامعه کردستان بود و هست، کومله پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی و نوک تیز پیکان مبارزه برای رفع نابرابری طبقاتی و ستم ملی است. کومله امید و آروزی میلیونها کارگر و زحمتکش در کردستان برای یک زندگی بهتر و شایسته انسان آزاد و برابر و … است. متاسفانه برخی از این جریانات که خود را کومله مینامند نه تنها در راستای این اهداف کومله قدم بر نمیدارند بلکه آگاهانه و در راستای آمال و اهداف ناسیونالیستی شان برای بدنام کردن این جریان تلاش مکنند و سیمای دیگری برخلاف آنچه که بیان کردم به مردم نشان میدهند. آخرین نمونه نزاع دو گروه از این جریانات به نام کومله( سازمان زحمتکشان طرفدار رفرم و سازمان زحمتکشان مخالف رفرم که قبلا یکی بوده اند) همدیگر را متهم به فساد مالی و دزدی مینمایند. از این دست جنگ و جدلهای خانوادگی در میان این طیف نمونه های بسیاری میتوان برشمرد و مشکل اساسی این است که همه این اتفاقات تحت نام کومله رخ میدهد.

 باید با استلال سیاسی و نقد جدی و کمونیستی به طور مداوم این جریانات آویزان به نام و اعتبار کومله را افشا و بیربطی آنها را به سازمان محبوب کارگران و تهیدستان جامعه کردستان هزار باره نشان داد، جریاناتی که میخواهند نام پر صلابت کومله را خدشه دار کنند.

 میخواستم نکاتی در این زمینه بنویسم که در آرشیو نوشته های مربوط به کومله، مطلبی را که در ادامه میاید یافتم و مشخصا به دو دلیل تصمیم به انتشار دوباره آن گرفتم. دلیل اول اینکه، هر چند تاریخ نوشتن آن به حدود ۱۵ سال قبل و دوره جدایی جریان«مهتدی-ایلخانی» از کومله بر میگردد اما به گمانم حق مطلب را در حدی ادا کرده باشد که بشود دوباره آن را در معرض دید مخاطب کنجکاو و بویژه نسل جوان قرار داد. از طرف دیگر خواستم یادآوری دوباره ای به دوستان عزیزی بوده باشد که تاکنون به هر دلیلی گنجینه تجارب یک عمر فعالیت کمونیستی خود را به رشته تحریر در نیاورده اند. لپ کلام اینکه اگر ما در انتقال این تاریخ سهل انگاری به خرج دهیم دیگران آن را مصادره خواهند کرد و در راستای منافع طبقاتی خود به کار خواهند گرفت.

 اگرچه در طول یکدهه گذشته خیلی از دوستان قدیمی گامهای مثبتی در ثبت تاریخ انقلابی برداشته اند اما این ناکافی است که بتواند در مقابل حجم عظیم مطبوعات دشمنان و مخالفین رنگارنگ  مقاومت کند، و به حاشیه نرود.

در نوشته به دفعات از گرایش ناسیونالیستی اسم برده شده است. متاسفانه خیلی ها ناسیونالیسم و گرایش ناسیونالیستی را با رفع ستم ملی اشتباهی میگیرند. گرایشات ناسیونالیستی که پرچم دروغین دفاع از ستم ملی را علم میکنند، نه اینکه همسویی با مبارزات اکثریت جامعه کردستان در رفع ستم ملی ندارند، بلکه بعنوان نماینده گان سرمایه داران کُرد در هر فرصتی که برایشان ممکن بوده باشد مردم کردستان را دستمایه سات و سودا خود با دولتهای منطقه و دشمنان قسم خورده خلق کُرد قرار داده اند. تاریخ و تجربه چند دهه اخیر نشان داده است که کمونیستها مدافعین راستین رفع ستم ملی و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدایی با رای اکثریت ساکنان آن جغرافیا هستند.

هر چند این سطور حدود ۱۵ سال پیش نوشته شده است اما چنانکه گفتم چون حقایقی را که امروز اتفاق میافتد بیان کرده، انتشار مجدد آنرا با حفظ محتوا به درست دانستم و فقط از لحاظ املایی و یا انشایی ادیت شده است. این نوشته همان دوره در چند سایت، منجمله سایت روزنه که مطالب آن بصورت سی دی هم در ایران پخش میشد تکثیر گردید.

…………………………………………………………………………………………

 

ﺑﻪ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﻭاﻗﻌﻴﺖ ﻫﺎی ﻳﻚ تاﺮﻳﺦ در ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤّﺖ ﮔﻤﺎﺭﻳﻢ!

۸ جونی ۲۰۰۱

اﻧﺸﻌﺎﺏ در ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺑﺎ ﻭاﻛﻨﺶ ﻭﺳیعی اﺯ ﻃﺮﻑ اﺣﺰاﺏ ﺳﻴﺎسی و ﺑﺨﺼﻮﺹ در میان ﻓﻌﺎﻟﻴن ﺟﻨﺒﺶ اﻧﻘﻼبی ﻛﺮﺩﺳﺗﺎﻥ رﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﭘﺎﻳﮕﺎﻩ ﺗﻮﺩﻩ ای ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﻛﻪ در ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ، اﻳﻦ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﺑﻪ ﻳکی اﺯ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺳﻴﺎسی ﻣﺎههای اﺧﻴﺮ ﺩﺭ جامعه کردستان تبدیل ﺷﺪ.

اﺩاﻣﻪ ﺑﺤﺚ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻻﻳﻞ و ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻫﺎی اﻧﺸﻌﺎﺏ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻛﻪ ﮔﺮاﻳﺸﺎﺕ ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ اﺯ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ اﺭﺯﻳﺎبی ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺑﭙﺮﺩاﺯﻧﺪ. ﻗﺪﺭ ﻣﺴﻠﻢ بخش ﺯﻳﺎﺩی اﺯ اﻳﻦ اﺭﺯﻳﺎبی ﻫﺎ اﺯﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﻏﻴﺮ ﻭاقعی و ﺩﺭ ﺿﺪﻳﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎیی اﺳﺖ ﻛﻪ شخصا ﺑﻴﺶ اﺯ ﻳﻚ ﺩﻫﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﻮﻑ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ برای ﺁﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ کردم و این موجب شد به مثابه یکی از فعالین این جنبش موضع بگیرم.

من هم ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ افراد دیگری که در این زمینه اظهار نظر کرده اند ناچارم ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺮﮔﺸته و بر ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﻧﻆﺮی اﺟﻤﺎلی ﺑیاﻔﻜﻨﻢ.

*ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻋﻠنی و ﮔﺮاﻳﺸﺎﺕ ﺩﺭﻭﻥ ﻛﻮﻣله

ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺻﺪﻫﺎ و ﻫﺰاﺭاﻥ اﻧﻘﻼبی ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ و ﺁﺭﻣﺎﻧﺨﻮاﻩ، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﻴﺎسی ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻋﻠنی ﺩﺭ تشکیلات ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ و ﺑﻴﺶ اﺯ ﻳﻚ ﺩﻫﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺩﺭ ﺻﻔﻮﻑ ﻛﻮﻣﻟﻪ و ﺣﺰب ﻛﻤﻮﻧﻴﺴت اﻳﺮاﻥ ﺭا کماکان اﺯ بزﺭﮔﺘﺮﻳﻦ اﻓﺘﺨﺎﺭاﺕ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ میدانم. ﻛﻮﻣﻟﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎنی ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی داﺷﺖ، ﺑﺮای ﺭﻫﺎیی ﻛﺎﺭﮔﺮاﻥ و ﺯﺣﻤﺗﻜﺸﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩ و اﺳﺘﺮاتژی ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺣﺰﺏ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ اﻳﺮاﻥ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ. ﺑﺎ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻛﺎﺭﮔﺮاﻥ و ﺯﺣﻤﺘﻜﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ اﺯ منافع ﻓﻮﺩاﻟﻬﺎ، ﺳﺮﻣﺎیهﺪاﺭاﻥ، ﺷﻴﻮﺥ ﻭ اﺭﺗﺠﺎﻉ، ﺑﻪ ﻧﻮعی ﺩﻳﮕﺮ اﺯ ﺟﻨﺒﺶ ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺷﻜﻞ ﺩاد، ﻛﻪ اساسا ﺑﺎ ﺟﻨﺒﺸﻬای ﻣلی ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻫای ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﻮﺩ.

اﻳﻦ ﺁﺭﻣﺎﻧﺨﻮاهی، ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺯﻳﺎﺩی ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﻋﻤﻞ ﻭﺳﻴﺎﺳﺖ ﺗﺎﻛﺘﻴکی و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺪیل ﺷﻮﺩ. ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ ﺧﻼﻑ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﺎﺭ آﺳﺎنی، ﻧﺒﻮﺩ. ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺁﺭﻣﺎﻧﺨﻮاﻩ اﺯ ﻟﺤﺎﻅ تئوری ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻣشی ﭼﺮﻳکی و ﭘﻮﭘﻮﻟﻴﺴتی ﻗﺮاﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی و ﺭﻭﺷﻦ اﺯ ﺑﺮﺭسی ﺟﺎمعه، و ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﻃﺒﻘﺎتی ﻧﺪاﺷﺖ.( برای نمونه ﺑﺤث ﻫای ﺩﻭ دﻳﺪﮔﺎﻩ ﺩﺭ نشریه داﺧلی مشعل). ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺁﻥ، ﻛﻮﻣﻟﻪ ﺑﺎ ﻋﻠنی ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺩ، همچنین در ﺑﻮﺗﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﻗﺮاﺭ گرﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﺩاﺷﺘﻪ باﺷﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻥ ﺑﻪ اﺳﻠﺤﻪ در مقاطع اولیه علنی شدن، ﺑﺮای ﻛﻮﻣله ﻜﺎﺭ ﺁﺳﺎنی ﻧﺒﻮﺩ.

اما ﺣﺰﺏ ﺩﻣﻜﺮاﺕ ﺩﺭ اﺩاﻣﻪ ﺳﻨﺖ ﭘﻴﺸﻴن ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﻄ ﻫﺮ ﻛﺎﺩﺭ ﻗﺪﻳمی، منطقه ای ﺭا ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ داﺩ. در حالی که ﻣﺎ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩی ﻛﻪ ﺁﺭﻣﺎﻧﺨﻮاهی ﺧﻮﺩ ﺭا ﺣﻔﻆ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ اﻣﺎ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻧﻆﺎمی و ﭘیشمرﮔﺎﻳتی ﭼﻴﺰی ﺟﺰ ﺗﻘﻠﻴﺪ اﺯ پیشمرگان عراق واﺗﺤﺎﺩﻳﻪ ﻣﻴﻬنی کردستان عراق ﻧﺪاﺷﺘﻴﻢ.

 ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﻳﺦ، ﺳﺘﻢ ﻣلی ﺗﻮﺳﻄ ﺩﻭﻟﺘﻬﺎی ﺣﺎﻛﻢ و ﺳﺘﻤﮕﺮ اعمال شده و از طرف دیگر ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ و ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺮای رﻓﻊ اﻳﻦ ﺳﺘﻢ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ، ﻣﻘﺎﻭﻣتی ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎطعی اﺯ تاﺭﻳﺦ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺟﻨﺒشی، بخصوص جنبش مسلحانه اﺑﺮاﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﻛﺮﺩﻩ اﺳﺖ. بر پایه این زمینه اجتماعی و مسئله ملی، گرایش ناسیونالیستی ﺭاﻳﺞ، ﻋﻠﻴﺮﻏﻢ آرﻣﺎﻧﺨﻮاهی ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺻﻔﻮﻑ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ، ﺩﺭ این سازمان ﺑﺮای ﺧﻮﺩ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ و ﺑﻪ ﺣﻴﺎﺕ خوﺩ اﺩاﻣﻪ ﺩاﺩ. ﻣﻦ ﺩﺭ اﺩاﻣﻪ ﺑﺤﺚ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﻮاﻫﻢ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﻛﻪ ﮔﺮاﻳشات غیر کمونیستی ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻋﻤﻞ ﻋﺮﺽ اﻧﺪاﻡ ﻣﻴﻜﺮﺩ. اﻳﻦ واقعیتی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺳﻨﺎﺩ ﺣﺰبی ﻣﺪﻭﻥ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﻣﻦ ﺑﺎ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎیی ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﻩ اﻡ(ناحیه دیواندره) ﺗﻼﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ سهم خود و در حد توان به روشن شدن ﻣﻮﺿﻮﻉ اگر چه نانقص(قدر مسلم برای یک تحلیل جامع از تاریخ کومله در سطح تمام کردستان و ایران و نه فقط در عرصه فعالیت نظامی بلکه در عرصه های دیگر مبارزه در شهرها و زندانها و … نیاز به کاری گسترده و جامع است) ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻢ.

اﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻮانعی ﻛﻪ ﻛﻮﻣﻟﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎی اﻭﻝ ﺩﺭ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﻋﻠنی ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﻭﺩ میتوان به ﻟﻤﭙﻨﻴﺰﻡ ﺷﻬﺮی اشاره کرد ﻛﻪ ﺑﺎ ﺟﻨﺒﺶ ﺗﻮﺩﻩ ای ﺑﻪ ﺻﻔﻮﻑ ﻛﻮﻣﻟﻪ راه پیدا کرده ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ مانند ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻳﮕﺮی ﺑﺮ ﺳﺮ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬﺎی ﻛﻮﻣﻟﻪ ﻗﺮاﺭ ﮔﺮﻓﺖ. اﻳﻦ ﻟﻤﭙﻨﻴﺰﻡ ﺩﺭ ﻏﻴﺎﺏ ﻳﻚ ﺳﻴﺎﺳﺖ و ﺩﻭﺭﻧﻤﺎی ﺭﻭﺷﻦ اﺯ ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ، ﻋﺮﺽ اﻧﺪاﻡ ﻣﻴﻜﺮﺩ. ﺑﺎ تشکیل ﮔﺮﻭﻩ و ﻣﺤافل گوناگون ﺩﺭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪشان ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻴﭙﺮﺩاﺧﺘﻨﺪ. ﻛﺎﺭ ﺳﻴﺎسی و ﺗﺤﻘﻴﻘﺎتی ﺭا ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ و ﺩﺭ ﺑﺮخی ﻣﻮاﺭﺩ ﺑﺎ ﮔﺮاﻳﺶ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴتی ﻫﻤﺪﺳﺖ ﻣﻴﺸﺪند ﻛﻪ ﺩﺭ برخی موارد به کارشکنی در اﺟﺮای ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﻬﺎی ﺗﺸﻜﻴﻼتی منجر میشد. اﻣﺎ اﻳﻦ ﺩﻭ ﮔﺮاﻳﺶ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻫﻢ ﺳﻮیی ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﺩﺭ ﻣﻮاﺭﺩی ﺑﻪ ﺷﻜﻞ اﻓﺮاطی ﺁﻥ، یعنی اﺧتلافات ﺷﻬﺮی و ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﺧﻮﺩ ﺭا ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﻣﻴﻜﺮﺩ. ﻟﻤﭘﻨﻴﺰﻡ ﺷﻬﺮی ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎی ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﻋﺪﻡ ﭘﺎﻳﮕﺎﻩ اﺟﺘﻤﺎعی ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ، و ﺷﻜﻞ ﮔﻴﺮی یک ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻣﻨﺴﺠﻢ ﺭاﺩﻳﻜﺎﻝ و ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی، ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﺎﺯدارﻧﺪﻩ و ﻣﺤﺴﻮﺱ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﺩ. ﺑﺮای اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮ باید ﺑﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎﺕ ﺩاﺧلی ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻴﺮﻭی ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺭا ﺑﺨﻮﺩ اﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩاﺩ.

ﮔﺮاﻳﺶ ﭘﻮﭘﻮﻟﻴﺴتی ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ، ﺭﻫﺒﺮی ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ اﺭﮔﺎﻧﻬﺎی ﺗﺸﻜﻴﻼتی و ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺭﻫﺒﺮی ﻧﻮاحی ﺭا به ﻋﻬﺪﻩ ﺩاﺷﺘﻨﺪ. ﺭﻫﺒﺮی ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺩﺭکی ﻣﺨﺪﻭﺵ از ﻃﺒﻘﺎت اﺟﺘﻤﺎعی و ﺩﻭﺭﻧﻤﺎی ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ سازمانی ﺩاﺷﺖ و در ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻮاﺭﺩ ﺑﺮای ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ اﺯ ﺳﻨﺖ حی و ﺣﺎﻇﺮ ﻧﺴﺨﻪ بر میداشتیم. ﺑﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎ ﺩاﺭای اﻓﻜﺎﺭ اﻧﻘﻼﺑﻲ و ﻣﺘﺮﻗﻲ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﺩاﺭای ﺳﻨﺖ ﻧﺒﻮﺩﻳﻢ و اﻓﻜﺎﺭ خوﺩ ﺭا ﺑﺎ ﺳﻨﺖ ﺭاﻳﺞ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﻂﺒﻴﻖ ﻣﻴﺪاﺩﻳﻢ. ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺑﺎ وﺟﻮﺩ اﻳﻨﻜﻪ ﺩاﺭای ﺳﻨﺖ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴتی و ﻛﺎﺭﮔﺮی ﻧﺒﻮد اﻣﺎ ﺑﻪ ﻳﻤﻦ ﺗﺪاعی ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻓﺎﻉ اﺯ ﻛﺎﺭﮔﺮاﻥ و ﺯﺣﻤﺘﻜﺸﺎﻥ، ﺩاﺷﺘﻦ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎی ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴتی اﺯ یک ﻃﺮﻑ و اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻛﺎﺩﺭﻫﺎیی ﺑﺎ ﺑﻴﻨﺶ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴتی ﺩﺭ ﺳﻂﺢ ﺭﻫﺒﺮی ﻭﺑﺪﻧﻪ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﻛﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮی ﺩﻳگر اﺯ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ داﺷﺘﻨﺪ، ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻛﻪ ﮔﺮاﻳﺶ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﺩاﺷتن ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺭﺳﻤﻲ، ﻳﺎ بمثابه ﮔﺮاﻳﺶ ﺗئوﺭﻳﺰﻩ ﺷﺪﻩ اﺑﺮاﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﻛﻨﺪ. بطور خلاصه، ﮔﺮاﻳﺶ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی ﺩﺭ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﻭﺳﻴﻊ و ﻏﻴﺮ ﻣﻨﺴﺠﻢ و ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﻮﺩ.

کومله ﺑﺮای ﺗﻘﻮﻳﺖ ﺧﻮﺩ و ﺗﺒﺪﻳﻞ شدن ﺑﻪ ﻭﺯﻧﻪ سیاسی ﺩﺭ دﺭﻭﻥ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ و ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺭﻭﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺗﺒﺪﻳﻞ اﻫﺪاﻑ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﻨﺖ، اﺣﺘﻴﺎﺝ ﺑﻪ ﻣﺘﺤﺪ ﺩاﺷﺖ و ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺧﻮﺩ، ﮔﺮاﻳﺶ ﻣﻮﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﺧﻄ ۳ و اﺗﺤﺎﺩ ﻣﺒﺎﺭﺯاﻥ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ. ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ نوﺷﺘﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﺭﻓﻘﺎ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﺰاﺩﻩ و ﺻﻼﺡ ﻣﺎﺯﻭﺟﻲ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭی ﺷﺪﻩ اﺳﺖ، اﻳﻦ اﺗﺤﺎﺩ ﺑﺮای ﺑﻘﺎی ﮔﺮاﻳﺶ ﭼﭗ و ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ اﺟﺘﻨﺎﺏ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ و ﺣﻴﺎتی ﺑﻮﺩ، ﭘﺎﺳﺦ به ﻳکی اﺯ ضرﻭﺭﺕ های ﺗﺎﺭﻳخی ﺑﻮﺩ و ﺁﻗﺎی ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ ﻣﻬﺘﺪی ﻧﻴﺰ در آنزمان(تشکیل حزب کمونیست ایران) ﺟﺰﻭ ﭘﻴﺸﻘﺮاﻭﻻﻥ اﻳﻦ اﺗﺤﺎﺩ ﺑﻮﺩ.

*ﻣﻌﻨﺎی عملی و ﭘﺮاﺗﻴکی ﮔﺮاﻳﺸﺎﺕ

ﻣﻦ وﻗتی ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا در ﺳﺎﻟﻬﺎی اﻭﻝ ﺟﻨﺒﺶ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ را ﺑﺎ ﺳﺎلهای ۶۹ یا ۷۰ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ، راستش معلوم نبود ﭼﻪ ﺑﻼیی ﺳﺮ ﻣﺎ و اﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶ می آﻣﺪ اﮔﺮ ﮔﺮاﻳﺶ ﻛﻮﻧﻴﺴتی ﺩﺭ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺑﺮ ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی مختلف ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ به طور جدی تأثیر گذار نمیبود و اﻳﻦ اﺗﺤﺎﺩ(تشکیل حزب کمونیست) ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﻴﮕﺮﻓﺖ؟

ﻧﻘﺶ اﻧﻜﺎﺭﻧﺎﭘﺬﻳﺮ چهره هایی ﭼﻮﻥ ﺭﻓﻴﻖ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺣﻜﻤﺖ ﻣﺸﺨﺺ و ﺟﺎی ﺧﻮﺩ ﺭا ﺩاﺷﺖ ﻭلی ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ اﺷﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺻﻔﻮﻑ ﻛﻮﻣﻟﻪ، ﻫﺰاﺭاﻥ اﻧﻘﻼبی ﺑﺮای ﺑﺮﻗﺮاﺭی ﺟﺎﻣﻌﻪ ای ﺑﻪ ﺩﻭﺭ اﺯ ﺗﺴﻠﻄ ﻣﺬﻫﺐ، اﺭﺗﺠﺎﻉ، ﺑﺮﺩگی اﻧﺴﺎﻥها و ﺑﺮﻗﺮاﺭی ﺟﺎﻣﻌﻪ ای ﺁﺯاﺩ و برابر و ﺑﺎ ﻫﺮ ﺗﻌﺒﻴﺮی ﻛﻪ اﺯ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩاﺷﺘﻨﺪ، تلاش میکردند. این جمع آرمانخواه ﺗﺸﻨﻪ اﻧﺴﺠﺎﻡ ﻓﻜﺮی ﮔﺮایش ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی و ﺭاﺩﻳﻜﺎﻝ ﺑﻮﺩﻧﺪ. اﻳﻦ ﭘﺘﺎﻧﺴﻴﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ ﺻﺪﻫﺎ ﻓﻌﺎﻝ آماده گی ﺧﻮﺩ ﺭا اﻋﻼﻡ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎی ﺣﺰﺏ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﺭا ﻋﻤلی کرده و اﻋﻼﻡ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ میﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺩاﺩﻥ اﻋﺘﺮاﺿﺎﺕ ﻛﻮﺭﻩ ﭘﺰﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺭا ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ، اﻭﻝ ﻣﺎﻩ ﻣﻪ ﻫﺎ ﺭا ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ، ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻋﻮاﻣﻞ ﺭﮊﻳﻢ از شیوه برخورد اﺣﺰاﺏ ﺳﻨتی ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ و ﻓﺮﺩ ﻣﺠﺮﻡ ﺭا نباﻳﺪ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻛﻨﻨﺪ. و به جای جمع آوری مالی که بخشا جنبه اجباری داشت سیاست کمک مالی اختیاری و کاملا داوطلبانه ﺭا اﺗﺨﺎﺫ ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺠﺎی ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ و اﻋﻤﺎﻝ اﺭاﺩﻩ ﺳﺎﺯﻣﺎنی ﺷﻜﻞ ﺣﻜﻮﻣﺖ و اﺩاﺭﻩ اﻣﻮﺭ ﺗﻮﺳﻄ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺁﺯاﺩ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ دﺳﺘﻮﺭ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻗﺮاﺭ ﺩﻫﻨﺪ و…  ﺁﺭی اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ ﻓﻘﻄ بجای ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ اﺯ ﺭﻫﺎیی ﻣﺮﺩﻡ و ﻭاﮔﺬاﺭ ﻛﺮﺩﻥ سعادت و خوشبختی ﺑﻪ ﺁﻳﻨﺪﻩ نامعلوم ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻨﺘﻬﺎیی ﻭﻟﻮ ﺩﺭ ﺳﻂﺢ ﻣﺤﺪﻭﺩ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺠﺎی ﺑﮕﺬاﺭﻳﻢ و ﺩﻩ ﻫﺎ ﺩستآورد ﺩﻳﮕﺮ که به استقبال آن رفتیم.

ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺎﺱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻭاﺣﺪﻫﺎی ﻧﻆﺎمی، ﻛﻤﻴﺘﻪ ﻫﺎی ﺭﻭﺳﺘﺎیی و ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎی ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺑﺮای ﺗﺜﺒﻴﺖ ﺳﻨﺖ ﻛﺎﺭﮔﺮی و ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻓﻌﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ. ﻓﻌﺎﻟﻴتی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻮاﻧﻊ ﺯﻳﺎﺩی ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻴﺸﺪ، اﻣﺎ ﺗﻼﺵ آﻏﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﻂﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﺭ اﺟﺮای ﻣﺼﻮﺑﺎﺕ ﻛﻨﮕرﻩ، اﻗﺪاﻣﺎﺕ ﻋﻤﺮانی در منطقه فعالیتی ما در دیواندره(ﺑﺎ سرپرستی ﺷﻮﺭای ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ)ﺩﺭ ﻣﻨﻂﻘﻪ ﺧﻮﺭﺧﻮﺭﻩ اقداماتی اﺯ ﻗﺒﻴﻞ ﺁﺏ ﻟﻮﻟﻪ ﻛشی، ﺗﻮاﻟﺖ ﻋﻤﻮمی، ﺑﺮﺩﻥ ﻓﻀﻮﻻﺕ ﺣﻴﻮاﻧﺎﺕ به خارج از روستا، ﮔﺬاﺷﺘﻦ ﻛﻼﺱ ﺳﻮاد ﺁﻣﻮﺯی، ﺭﻫﺒﺮی و ﻫﺪاﻳﺖ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ ﻣﻨﻂﻘﻪ ﺧﻮﺭﺧﻮﺭﻩ ﻋﻠﻴﻪ ﻛﻮﭺ اﺟﺒﺎﺭی تا ﻟﺤﻆﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ اﻫﺎلی ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ، و ﺩﻩﻫﺎ ﺳﻨت ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ اﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﻭﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻥ ﺳﻂﺢ ﺗﻮﻗﻊ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﻤﻚ ﻛﺮﺩﻳﻢ و ﻣﺮﺯﺑﻨﺪی ﺑﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﭘﻮﭘﻮﻟﻴﺴﻢ ﺭا ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ.

اﻣﺎ ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻧﻆﺎمی ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﻭﺯﻧﻪ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻨﺒﺶ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ و ﻭﺟﻮﺩ ﻗﺎﺑﻞ ملموس ﺳﻨﺖ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴتی و تحمیل جنگ داخلی از طرف دیگر، فرصت را به ارزیابی و تغییر سیاست نظامی را نمیداد و این باعث شد که در مرزبندی با سنت ناسیونالیستی در مبارزه مسلحانه به نسبت ﺩﻳگر ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺎی مبارزه ﭘﻴشرفت نکنیم و ﺗﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺗﻌﺮﻳفی ﺭﻭﺷﻦ و ﻛﻤﻮﻧﻴستی اﺯ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻧﻆﺎمی ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ.

ﻣﺎ ﺷﺎهد ﻋﻮاﻗﺐ ﺯﻳﺎﻧﺒﺎﺭ ﮔﺮاﻳﺶ غیرکمونیستی(رهایی را در لوله اسلحه دیدن، و درونما نداشتن در حفظ همان نیروی نظامی) ﺩﺭ ﻋﺮﺻﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻧﻆﺎمی ﺑﻮﺩﻳﻢ. ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺟﺰﻳﻴﺎﺕ اﻃﻼﻉ ﻳﺎﺑﻨﺪ ﻛﻪ ﭽﺮا ﺩﻫﻬﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ اﻭﺭاﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺮﻭی چند ﺑﺮابر ﺣﺰﺏ ﺩﻣﻜﺮاﺕ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ و ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﭼﻪ ﺿﺮﻭﺭﺕ و با چه درجه از ﺁﻣﺎﺩگی، ﻣﺎ اﻳﻦ ﻭاﺣﺪ ﻛﻮﭼﻚ ﺭا ﺩﺭ ﺷﻮﺷﻤﻪ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﻛﺮﺩﻳﻢ؟ ﭼﺮا و ﺑﻪ ﭼﻪ ﻫﺪفی ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۶۲ ﮔﺮﺩاﻥ ﭼﻴﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻂﻘﻪ ﭘﺸﺖ ﺟﺒﻬﻪ هوﺷﺎﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻛﻪ در نتیجه ﺁﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻠﻔﺎﺕ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺷﺪ و هیچگاه ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﺮﻣﻴﻢ ﻧﻤﺎﻳﺪ؟ ﭼﺮا و ﭼﮕﻮﻧﻪ یکی اﺯ واﺣﺪﻫﺎی رزمنده ﻛﻮﻣﻟﻪ( ﮔﺮﺩاﻥ ﺷﻮاﻥ) ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻄ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻆﺎمی اﻳﺮاﻥ ﺑﻪ ﻋﺮاﻕ، بر ﻣﺎﻧﺪن ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻨاﻂﻖ ﻣﺮﺯی ﭘﺎﻓﺸﺎﺭی ﺷﺪ، ﻭاﺣﺪی ﻛﻪ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻧﺒﺮﺩ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﻴﺮﻭی ﻫﺰاﺭاﻥ ﻧﻔﺮﻩ ارﺗﺶ اﻳﺮاﻥ و در شرایطی که با گاز شیمیایی مسموم شده بودند و متأسفانه به شیوه ای دلخراش جان باختند. ﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎﺟﺮای ﺗﻠﻔﺎﺕ ﺳﻨﮕﻴنی که ﺑﻪ ﮔﺮﺩاﻥ اﺭﻭﻣﻴﻪ وارد شد، ﮔﺮﺩانی ﻛﻪ ﺑﺎ اﺻﺮاﺭ ﺷﺨﺺ (“ع .الف”مسئول کیمته اجرایی وقت) ﺑﻪ ﻣﻨﻂﻘﻪ ﺩﺭ ﻛﻣﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ حزب دمکرات ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪند. و ﻳﺎ ﻋﻤﻠﻴﺎت ﺁﺯاﺩﺳﺎﺯی ﻣﻨﺎﻃﻖ، در ﺩﻳﻮاﻧﺪﺭﻩ و ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎی اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪهی فرمانده ﻧﻆﺎمی ﻭﻗﺖ ﻛﻮﻣﻟﻪ(م.ش) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ اﻛﻨﻮﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻮاﻝ ﺷﻮﺩ، ﺑﺮاﺳﺎﺱ ﻛﺪاﻡ ارزیابی از ﺟﻨﺒﺶ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﺗﻮﺩﻩ ای ﻣﺎ ﺩﺳﺖ به ﺁﺯاﺩ ساﺯی ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺯﺩﻳﻢ، ﻋﻤﻠﻴﺎتی که تلفات سنگینی برای ما بدنبال داشت؟ مجموعه اینها و ﺩﻫﻬﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﻴﺮی ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻛﻴﺶ ﻧﻆﺎﻣﻴﮕﺮی و ﭘﻴﺸﻤﺮﮔﺎﻳﻪ تی اﻣﻜﺎﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪاﺷﺖ، ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪﻩ ﺁﻥ اﺯ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﮔﺮاﻳﺶ ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴتی ﺩﺭﻭﻥ ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺖ ﺩﺭ رﻗﺎﺑﺖ با ﺣزﺏ ﺩﻣﻜﺮاﺕ برای حضور نظامی در مناطق مختلف ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺳﺘﺎﻥ عقب ﻧﻤﺎﻧﺪ و ﻣﻨﻂﻘﻪ ﮔﺸﺎﻳﻲ ﻛﻨﺪ، ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﻴﻤﺘﻲ، از جمله مواردی که در بالا ذکر شد.

ﻓﻘﻄ اﻧﺘﺸﺎﺭ ﺑﻴﺮﻭنی اﺭﺯﻳﺎﺑﻴﻬﺎ اﺯ اﻳﻦ ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻬﺎ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩﻥ اﻳﻦ ﺗﺼﻤﻴﻤﺎﺕ و ﻣﻘﺎﺻﺪ تا به امروز نامشخص ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ. ﺟﺪا اﺯ اﺳﻨﺎﺩ ﺗﺸﻜﻴﻼتی، ﺩﻫﻬﺎ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺷﺮﻛﺖ ﺩاﺷﺘﻨﺪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ اﻣﺮ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ اﻫﺪاﻑ و ﺳﻴﺎﺳﺘﻬﺎیی ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻧﻆﺎمی ﺭا ﻃﺮﺡ ریزی و ﺭﻫﺒﺮی ﻣﻴﻜﺮﺩ؟

*ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻗﻀﺎیی و اﺟﺘﻤﺎعی

ﻋﺪﻡ وجود ﺳﻨﺖ ﻛﺎﺭﮔﺮی و ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩاﺭای ﺩﻳﺪی ﺭﻭﺷﻦ و ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﺑﻪ آﻧﭽﻪ ﻛﻪ در قبال ﻣﺴﺎئل اﺟﺘﻤﺎعی، ﻣﺴﺎئل ﺟﻨﺎیی و یا ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺭﻭاﺑﻄ ﺟنسی ﺁﺩﻣﻬﺎ رواج داشت نداشته ﺒﺎﺷﻴﻢ. ﺑﻂﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ در ﺳﺎﻝ ۱۳۶۰ پسری جوان به نام «ب» مدتی پیشمرگ کومله بود، وی اهل یکی از ﺭﻭﺳﺘﺎهای منطقه ﻗﺮﻩ ﺗﻮﺭﻩ بود و بهمراه خانواده اش بعد از یورش رژیم به کردستان آواره شده بودند و در روستای “مایندول” سکونت داشتند. «ب» هم بعد از ترک صفوف پیشمرگان کومله در روستای مایندول بود. این جوان ﺩﺭ ﻫﻤﺪﺳتی ﺑﺎ ﺑﺮاﺩﺭﺯﻧﺶ (ﻛﻪ وی نیز بسیار جوان و کم سن و سال بود) ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا دﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻨﺪ، برادرش، «ح»  که همسر این زن بود ﺭا ﺑﻪ ﺷﻴﻮﻩ ای ﻫﻮﻟﻨﺎﻙ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻣﻮﻗﻊ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮی اﻳﻦ ﺯﻥ جوان ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﻣﺎ ﻧﻴﺰ ﺁﻥ دو ﺭا ﺑﻌﺪ اﺯ به دنیا آمدن نوزاد اﻋﺪاﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺬهبی ﺭاﻳﺞ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ. ﻭقتی ﺧﺒﺮ اﻋﺪاﻡ اﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺭا ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ، ﺯﻳﺎﺩ ﻧﺎﺭاﺣﺖ ﻧشدﻡ و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا «ﺳﺰاوار» ﻣﻴﺪاﻧﺴﺘﻢ ﭼﻮﻥ اﻳﻦ ﺳﻨﺖ اﺳﻼمی ﻳﻌنی ﻗﺼﺎﺹ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺭاﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﺭ جامعه و ﺫﻫن ما هم کم و بیش ﺣﻚ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ و ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺩاﺭی ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺭﻭﺷنی ﺟﺪا اﺯ ﺳﻨﺖ ﻣﺘﺪاﻭﻝ ﻧﺒﻮﺩﻳﻢ. ﺗﻨﻬﺎ شرایط پدر «ب و ح»  ﻛﻪ اﺯ ﻗﺒﻠﻬﺎ می ﺸﻨﺎﺧﺘﻤﺶ ﻧﺎﺭاﺣﺘﻢ ﻛﺮﺩ، پیرمرد بیچاره ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺯاﺩ ﺭا ﺑﻪ اﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﺟﺪا از اﻳﻦ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ، ﻳﻚ ﭘﺴﺮ دﻳﮕﺮﺵ ﻣﺪتی ﻗﺒﻞ ﺩﺭ ﺻﻔﻮﻑ ﺣﺰﺏ ﺩﻣﻮﻛﺮاﺕ در نزدیکی بیجار در کمین رژیم اسلامی ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ. اﻭ ﺩر ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻛﻮﺗﺎهی، از ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ از اعضای ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ اش تنها اﻳﻦ ﻛﻮﺩﻙ ﺑﺮاﻳﺶ ﺑﺎقی ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ.

 ﻣﻦ اﺯ بیان اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺗﺮﺱ ﻧﺪاﺭﻡ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ تکاﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ این ﺯﻣﻴﻨﻪ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻳﻢ اﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ. اﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ به ﺁﻥ ﺩﺭﺟﻪ اﺯ ﺷﻌﻮﺭ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺭﺳﻴﺪﻩ اﻳﻢ ﻛﻪ اﺯ ﻟﻐﻮ اﻋﺪاﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ. و توانسته ایم کاری کنیم که این مسئله در افکار بخش وسیعی از مردم کردستان مورد دفاع باشد. ﮔﺮاﻳﺸﺎﺕ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻳﻚ ﺭﻭﺯﻩ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ و ﺑﺎ یک ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ و رودررویی اﺯ ﺑﻴﻦ ﻧﻤﻴﺮﻭﻧﺪ. ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ اﮔﺮچه به مانند ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺯ سنت ﺭاﻳﺞ مذهبی ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﻳﻞ جنایی و ﻧﺎﻣﻮسی ﭘﻴﺮﻭی ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ، اﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ اﺯ ﮔﺰﻧﺪ و ﺑﻘﺎی اﻳﻦ ﺳﻨﺘﻬﺎ ﺩﺭ اماﻥ ﻧﻤﺎﻧﺪ. متأسفانه بقایای اﻳﻦ ﺑﻴﻨﺶ جسته و گریخته ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎی ﺑﻌﺪ قربانیانی اﺯ ﻣﺎ ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺯﺣﻤﺘﻜشی ﻛﻪ قبل از اﺯﺩﻭاﺝ ﺑﺪﻟﻴﻞ ﺭاﺑﻂﻪ ﺟﻨسی ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ اﺛﺮ ﻓﻀﺎی ﻧﺎﺳﺎﻟم ﻛﻪ در ﺩﺭﻭﻥ  ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺩﺭ اﻃﺮاﻑ ﺧﻮﺩ اﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﻜﺮﺩ و در ﻣﺎﻩ های ﺁﺧﺮ ﺣﺎﻣﻠگی و ﺩﺭ اﻭاﺧﺮ ﺳﺎﻝ ۱۳۶۳ ﺩﺭ یکی از اﺭﺩﻭﮔﺎﻩ ﻫﺎی ﻣﺮﻛﺰی ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی ﺧﻮﺩ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩاد. ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ اﻭ ﺧﻮﺩکشی ﻧﻜﺮﺩ ﺑﻠﻜﻪ سنگینی ﻓﻀﺎی ﺳﻨﺖ ﻣﺬﻫبی و ﺭاﻳﺞ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ، اﺛﺮات و ﺑﻘﺎی آن ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ، اﻭ ﺭا ﻣﻨﺰﻭی ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺳﻨتی ﻛﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﺭا ﺩﺭ ﺩﺳﺖ این رفیق بسیار عزیز ﻗﺮاﺭ ﺩاﺩ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ را ﺑﻜﺸﺪ. اﻓﺮاﺩ دﻳﮕﺮی ﭼﻮﻥ «الف» و« ﺭ» ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۶۴ در اردوگاه مالومه ﻗﺮﺑﺎنی ﺑﻘﺎ ﺳﻨﺖ ﻣﺬﻫبی ﺭاﻳﺞ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻧﺎﻣﻮسی شدند. ﻳﺎ در ﺳﺎﻝ ۱۳۶۵ ﻳکی از ﺭﻓﻘﺎ ﻗﺒﻞ از اﺯﺩﻭاﺟﺶ اﺯ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ اﺵ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، آﻧﻘﺪﺭ ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭ قرار گرفت ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪ ﺑﭽﻪ ﺭا از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﺩ.

ﺩﺭ اﺩاﻣﻪ ﺭﺷﺪ ﺧﻮﺩ، ﻣﺎ ﺳﻨﺖ ﺁﺯاﺩی ﻛﺎﻣﻞ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻦ(عشق واقعی)به ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ را ﺑﻪ ﺟﺎی ﺁﻥ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ. ﺑﻪ اﺟﺮای ﺳﻨتی ﺩﻳﮕﺮ، ﺳﻨتی ﻛﻪ بر ﺁﺯاﺩی بی ﻗﻴﺪ و ﺷﺮﻁ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎی ﺑﺎﻟﻎ ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ سرنوشت و ﺷﻴﻮﻩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪگی کردن، ﺗﻜﻴﻪ میکرد. هزاران هزار ﺯﻥ اکنون ﺭﻫﺎیی ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ ﺁﺭﻣﺎﻧﻬﺎی ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ و ﺣﺰﺏ ﻛﻣﻮﻧﻴﺴﺖ ﮔﺮﻩ ﺯﺩه اﻧﺪ. ﺳﻨﺖ ﺭاﻳﺞ ﻣﺬﻫبی ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﻧﺒﺴﺘﻪ است و ﺑﻪ ﻃبع ﺑﻪ ﺑﻘﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺠﻤﻠﻪ در ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺷﻴﻮﻩ ای ﺩﻳﮕﺮ به تکاپو اﺩاﻣﻪ ﻣﻴﺪاﺩ. اﻣﺎ ﺣﺪاﻗﻞ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎی ﺁﺧﺮ ﺷﺎﻫﺪ ﺗﻜﺮاﺭ ﺁﻥ اﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﻧﺒﻮﺩﻡ. ﺁﺭی برای اﺟﺮای ﺳﻨﺘﻬﺎ ﻗﺮﺑﺎنی ﺩاده اﻳﻢ، ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﭘﻴﺸﺮفت ﺩﺭ اﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺭا ﺑﺎﻳﺪ از اﻓﺘﺨﺎﺭاﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﺸﻤﺎﺭ ﺁﻭﺭﻳﻢ و ﺑﺎﻳﺪ از ﺁﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﻨﻴﻢ.

*ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ اﺳﺮا و ﻫﻤﻜﺎﺭاﻥ رﮊﻳﻢ

ﻣﺎ اﺯ اﺑﺘﺪا اﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺭا ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩاﺷﺘﻴﻢ که ﺑﺎ اﺳﺮای ﺭﮊﻳﻢ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺁﮔﺎهگراﻧﻪ ﺑﻜﻨﻴﻢ. ﻛﻮﻣﻪ ﻟﻪ رسما ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺷﻜﻨﺠﻪ اﺳﺮا ﺭا ﻧﺪاﺷﺖ اﻣﺎ ﺩﺭ ﻏﻴﺎﺏ ﻳﻚ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴتی ﻗﺎﻃﻊ و ﺗﺜﺒﻴﺖ ﺷﺪﻩ، ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺎ اﺳﺮا و ﺯﻧﺪاﻧﻴﺎﻥ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻧﺎﺣﻴﻪ، ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ، مسئول و حتی افراد نیز فرق میکرد. در سالهای اول قرار و مصوبات در این زمینه وجود  نداشت و یا اینکه اصلا علنی نشد، شاید موردی هم در نشریات داخلی به آن اشا ه شده باشد. این نوع قرارها میبایست در ادامه سیاستی علنی و روشن معنا پیدا میکرد، که مردم مدافع آن بشوند، در غیر این صورت به مانند توصیه ای خیرخواهانه میماند که جمعی در مقطعی از آن اطلاع می یافتند و بس. به بیانی دیگر باید گفت، سنت هیچگاه با توصیه عملی نمیشود. متاسفانه تا مدتی نیز در مقابل لغزشها و خودسریهایی که در نواحی اعمال میگردید قاطعانه برخورد نمیشد. در موارد زیادی بخاطر جسارتهای فردی و نقش نظامی آنها در درون واحدها، از کنار خطاهای آنها رد میشدیم و یا برخورد لیبرالی میشد(درغیاب مشعل) اصطلاحی که برای نادیده گرفتن قرار و مصوبات آمده در نشریه داخلی مشعل به کار میرفت.

در اینجا به موارد بیشتر اشتباهات نمیپردازم. در ادامه سنت کارگری و کمونیستی بود که سیاست تلاش برای تسلیم کردن بیشتر نیروهای رژیم و کار آگاهگرانه در میان نیروهای رژیم به سیاست عمومی تشکیلات تبدیل شد. این دیگر به امری عادی تبدیل شده بود که وقتی نیروهای رژیم متوجه میشدند با کومه له درگیر شده اند خود را تسلیم میکردند. این موضوع موجب حداقل تلفات از جانب ما در درگیری ها میشد. این دقیقا با سیاست حزب دمکرات که در مریوان در بلندی های کوه “کوره میانه”(در بهار و تابستان سال ۱۳۶۴) دهها بسیجی و مسلح شده گان اجباری را که فکر میکردند خود را به کومله تسلیم کرده اند اعدام نمود تا با خواندن لیست بلند بالا از رادیوی خود، “قدرت نظامی” از خود نشان دهد، مغایرت داشت(در خاطرات«گه مارو» کادر حزب دمکرات نیز آمده). من به یک نمونه از هزاران سیاست اصولی کومه له که در برخورد با اسرا اتفاق افتاد اشاره میکنم:

در سال ۱۳۶۴ در ناحیه دیواندره در نقطه ای به نام «گومه زرد» در منطقه قمری، واحدی از نیروهای رژیم به کمین گردانهای کاوه و ۲۶ سقز و واحدی از رفقای کامیاران افتاد که در این عملیات مسئول تدارکات لجستیکی رژیم در کل ناحیه دیواندره و بخشی از ناحیه سقز و بیجار به نام غلامعلی باغلانی به اسارت در آمد. مزدور نامبرده جدا از این سمت مهم، جزو ستاد عملیاتی دیواندره و یکی از فرماندهان عملیاتی بود که رفقا کبرا مارنج، صدیق محمودی، فا وق شرفی و ثانیه بهرامی جان باختند. فرد نامبرده را نتوانستیم به مناطق پایگاهی اعزام کنیم و بنا به توصیه مسئول پزشکی(رفیق علی جام سحر) بدلیل جراحات زیاد پس از دو روز مداوا او را آزاد کردیم و به کمک گروهی از زحمتکشان روستای مودی (مه وی) به شهر دیواندره رسانیده شد(به وی گفتیم که در صورت امکان وی را معالجه میکردیم و دادگاهی میکردیم و ممکن بود که حکمش اعدام باشد اما کومله مجروح را اعدام نمی کند و اسرا باید دادگاهی بشوند). جدا از فرد نامبرده  فرد دیگری که مسیحی بود و نامش را دقیقا بخاطر ندارم(محمود البرت لو یا آلبرت محمودلو) بدلیل جراحات سنگین در  نقطه درگیری آزاد شد. فرد مجروح شده قادر به راه رفتن نبود. از آتش زدن یکی از ماشینهای به غنیمت گر فته شده خودداری شد و راننده دیگری که سالم بود، آزاد گردید که وی را به شهر برساند. راننده که بخاطر عجیب بودن اسمش در ذهنم مانده است ( تقی کوسه کوزه کنانی) از عمل ما شوکه شده بود ودر مقابل تبلیغات رژیم علیه کومه له و تناقض آن با رفتار ما در عکس العمل به آزاد شدنش، مدتی طولانی و بی اختیار میگفت یاشاسین(زنده باد) کومله، یاشاسین «هیزبی کومونیست» حزب کمونیست و حاضر به رفتن نبود و در شک و ناباوری بود. سیاست اصولی و غیر قومیگری کومله که باعث شد تا ماه ها این مسئله موضوع بحث مردم و نیروهای رژیم شود. به اندازه تسخیر چند پایگاه به نیروهای رژیم ضربه وارد آورد. این سیاست کمونیستی کومه له بود. سیاستی که با وجود بارها نقض توسط گرایشات ناسیونالیستی بصورت یک سنت خود را جا انداخت. این گوشه هایی از سنت افتخار آمیز کمونیستهاست.

*برخورد با جاسوسان

ما در برخورد با جاسوسان و همکاران رژیم دارای همان ضعف نبود سنت بودیم. اصل بر برائت متهم چیزی بود که من در سالهای اول فعالیت اصلا بگوشم نخورده بود. برای کسب اطلاعات از متُدهای رایج حکومتها و یا دیگر احزاب کردستان تقلید میکردیم. کومه له با وجود تلاش در فاصله گیری از سنت رایج در جامعه، از تقلید کردن از احزاب دیگر در امان نبود. در این زمینه هم افکار خود را با وضعیت موجود تطبیق میدادیم. تمکین به این شیوه رایج از برخورد کردن به این پدیده کاری آسان بود، چونکه جنایات رژیم  در آن مقطع را از چشم جاسوسان محلی میدیدیم، فکر میکردیم که اگر کسی با حکومت، همکاری و یا برایش جاسوسی نکند ما رژیم را از پایی در میاوریم.

برای این عمل خود، دلایلی چون، نبودن در قدرت و حاکمیت، نداشتن وقت و فرصت برای تحقیق و بررسی، شرایط نظامی و مقایسه آن با شرایط گذار بعد از قیام و انقلاب را در توجیه اعمال خود بکار میگرفتیم. در واقع این شیوه برخورد خشن ما به جاسوسان،اگر چه خواست مردم بود، اما ما بجای پیشتازی برای جامعه، دنباله رو سنتهای ناسیونالیستی و مردم بودیم.

 بعدها ما در ادامه داشتن دورنما و سیاست روشن در این زمینه توانستیم هر روزه بیشتر و بیشتر از سنتهای رایج و غلط برخورد با عوامل رژیم فاصله بگیریم. جالب اینجاست این در حالی بود که هرروزه فشار نظامی رژیم بر ما بیشتر و بیشتر میشد و ما مناطق پایگاهی بیشتری را از دست میدادیم، اما افقی دیگر را پیش رو قرار داده بودیم و مجبور نبودیم به مانند احزاب دیگر و سنتهای رایج عمل کنیم.

در برخورد به این عرصه از فعالیت، عنصر کمونیست در درون کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، تلاش خود را برای مرزبندی با سنتهای غیر کارگری به عمل میاورد(اما تلاشی ضعیف و شکننده در مقابل سنتهای رایج). کمونیستهایی چون رفیق عطا رستمی بودند که جرأت میکردند در مقابل برخورد غیر اصولی به مردم و مشخصا متهمان به همکاری رژیم، دست به اعتراض بزنند، عزیزی که به همین خاطر در مریوان، توسط یکی از همقطارانش(ط) به “غیر انقلابی” متهم شد، چونکه نمیخواست به مانند او “متهمی” را کتک کاری کند(«خودت جوهر انقلابی نداری، و میگویی که کتک کاری اسیر، انقلابی نیست؟ »). در واقع رفتاری که دهها نفر از ما، اکنون باید اظهار پشیمانی بکنیم. اما همین ما بودیم که در مقابل اشتباهات خود بدنبال برنامه حزب کمونیست ایران قرارهای کنگره ها در اواخر سالهای ۶۱ و شاید ۶۲ و بعد در مقابل اشتباهات، از مردم عذرخواهی میکردیم. اینبار غیر انقلابی به کسانی گفته میشد که حقوق پایه ای مردم را زیر پا میگذاشتند. متاسفانه رفیق عطا رستمی بزرگوار در پاییز ۱۳۶۱ جان باخت و نتوانست نتایج تلاشهای خود و همفکرانش را ببیند. تلاشی که در ادامه خود به سنتی تبدیل شد که زحمتکشان میگفتند، کومه له با مردم خوشرفتار است و به مردم نمی زند. متأسفانه این سنت هم تا هنگام جا افتادنش، قربانی از ما گرفت. ما در مقابل اشتباه سالهای اول دستاورد های بزرگی داریم که باید آنها را با جان و دل حفظ کنیم. دستاوردهایی که بعد ها باعث شده بود تا مردم از حقوق خو دفاع کنند و به اجحافات از جانب هیچ کس تمیکن نکنند.

تلاش ر.عطا رستمی ها از طرف صدها نفر در تشکیلات علنی و مخفی و هر روزه تکرار میشد. تلاشی که به موجب آن دهها نفر بخاطر موارد نقص حقوق مردم در صفوف ما دم به اعتراض بر می آوردند. اعتراضی که در غیاب تشکیل حزب کمونیست کاملا شکننده بود.

گفتیم با پوپولیسم مرزبندی کنیم خلق گرایی نکنیم و اجازه ندهیم یک بار دیگر ماجرای پاراستان تکرار شود ( عده ای از اهالی پاراستان که ازهواداران حزب دمکرات بودند، در سال ۱۳۶۰ با بیل و کلنگ میخواستند مقر پاراستان را بر سر چند نفر مستقر در مقر خراب کنند. اما رفقای ما تحت عنوان، اینها خلق هستند، دم بر نیاوردند). اما در جبران این خلق گرایی در مواردی برداشت غلط میشد و افراد به آن طرف قضیه می افتادند، حقوق مردم را نقض میکردند تحت عنوان مبارزه با پوپولیسم و خلق گرایی. تلاش مستمر و گذر زمان باعث شد که سند بیانیه پایه ای حقوق زحمتکشان، جانشین آن راست و چپ زدنها بشود. این هم از جمله دستاوردهایی بود که  باید آنها را زنده نگه داشت. در واقع تاریخ کشمکش گرایشات به قدمت تاریخ حیات کومه له است. گرایش کمونیستی در میان کادرهای اولیه کومله و در ادامه آن حزب کمونیست به این ظرفیتهای کارگری و کمونیستی درون کومه له که هر روزه در کشمکش با گرایشات دیگر بود شکل داد، به آن افق داد و آنرا منسجم کرد. این گوشه ای از بیان ضرورت تشکیل حزب کمونیست ایران بود.

اینکه ناسیونالیسم در گروه انشعابی مهتدی-ایلخانی زاده، در اوج عقبگرد به (فارس ستیزی) و تلاش برای حذف نقش پرچمداران این گرایش کمونیستی میخواهند که پتانسیل کمونیستی را از دو دهه فعالیت کمونیستها بگیرند امر دیگری است که میتوان در جای دیگر به آن پرداخت. امری که خوشبختانه تا اکنون از طرف افراد دیگر نیز به آن پرداخته شده است.

*برخورد به مذهب

من در بالا به دنباله روی و تطبیق دادن افکار مترقی خود با سنت مذهبی اشاره کردم. در ادامه باید اشاره کنم که به دلیل نداشتن بینش منسجم کمونیستی، به مذهب باج میدادیم. ما بدون حضور آخوند ازدواج نمیکردیم و سخنرانی خود را بدون نام خدا شروع نمیکردیم. بشیوه زیاده روی چهره سرشناس و اما مذهبی و دینی مثل آقای شیخ عزالدین حسینی را آنقدر برجسته نمودیم که بسیاری کومله را با شیخ عزالدین میشناختند، در صورتی که میبایست باالعکس میبود. و پیامهایش را بمناسبت روزهای مذهبی را از رادیوی خود پخش میکردیم که غیر مستقیم به توهمات مذهبی در درون مردم دامن میزدیم و غیره…

در اینجا بگویم که گرایش کمونیستی فقط با مشکل دنباله روان تفکر مذهبی مواجه نبود، بلکه همزمان میبایست با بینش چپ روانه در برخورد به مذهب مقابله میکرد. بینشی که متافیزیکی به جنگ عقاید میرفت و از این زاویه وارد میشد. در صورتیکه کمونیستها با روشن کردن مابه ازای اجتماعی و تاثیرات و کارکرد مذهب در به اسارت در آوردن نصفی از جامعه، ازلی و ابدی قرار دادن تضاد طبقاتی و دهها حلقه بردگی دیگر که بر گردن مردم می اندازد، به میدان نبرد با مذهب میرفتند. آری برخورد اصولی و قاطع بر اساس منافع طبقاتی را کمونیستها تثبیت کردند(نه دنباله روی و نه برخورد ذهنی گرایانه به پدیده مذهب).

*تأمین تدارکات و مساله مالی

فعالیت پوپولیستی و بازتاب آن در درون و بیرون تشکیلات در عرصه عملی‌ هیچگاه به اطلاع مردم نرسید. گوشه هایی از نشریه داخلی‌ مشعل چاپ شد اما هیچگاه در سطح عموم بازتاب پیدا نکرد. پول بانکها را دست نخورده و«مهرو موم شده» پس از تخلیه شهرها به جا گذاشتیم اما بعدا برای مصادره آن از جان خود مایه غیر لازم و غلط گذاشتیم. رئیس بانک بانه به جرم همکاری با کومله (آقای معازی) توسط رژیم اعدام شد یا خود ما در ناحیه دیواندره در روز روشن در نزدیکی قهوه خانه کلکان با استتار خود بوسیله گیاه و با به خطر انداختی جان خود در دشت اوباتو، به بازدید ماشینها مبادرت ورزدیم و توانستیم به ۲ تریلی سیمان رژیم را مصادره کنیم که آنرا را آزاد کردیم( چون فکر میکردیم رژیم پول حمل بار را به راننده نخواهد داد و شاید راننده را «اذیت» کند) دراین مورد از من و رفیق قادر انتقاد شد. با این سیمان می‌توانستیم اقدامات عمرانی در روستاهای آزاد شده انجام دهیم، و حداقل برای خود سنگر و استحکامات درست کنیم. نمونه دیگر اینکه در سال ۶۴ میخواستیم مکانی در شهر دیواندره را به شیوه مکانیکی، یعنی با برش درهها و صندوق از طریق گاز و هوا، در زمستان و در عمق مناطق اشغالی و در زیر نظارت پایگاه های  رژیم مصادره کنیم. چه معجزه‌ای! که خود کمیته مرکزی و مسئول کمیته جنوب مسئول مستقیم آن عملیات بود و بر اجرای آن اصرار داشت و آن را رهبری میکرد، طرحی که به بهای کشته و زخمی شدن بیش از ده نفر نیروی پیشمرگ و منجمله فرمانده تمرکز، خسرو رشیدیان تمام شد و تعدادی بر اثر فشار غیره قابل تحملی که در این مأموریت متحمل شدیم صف ما را ترک کردند و هنوز هم ۸۰ درصد از رفقای شرکت کننده در واحد، از جزئیات این عملیات خبر نداشتند و نمی دانستند که آنها می‌خواستند در چه عملیاتی شرکت کنند.

در مورد عوارض گرایش پوپولیستی و نظامیگری که در زمینه حفظ نیرو به سبک و بینش نظامیگری چریکی شباهت داشت، باید اشاره کرد. همان بینش بود که باعث شد که ما، رهبران و کادرهای مرکزی خود، همچون رفقا: محمد حسین کریمی‌، فواد سلطانی،ایوب نبوی، جعفر شفیعی، صدیق کمانگر و دهها چهره شناخته  شده را به آسانی از دست بدهیم. تشریح این امر و اینکه چه غفلت هایی کردیم، اینکه چرا همه چیز را در خدمت  کار نظامی قرار دادیم و نیروی آزموده ای به حفظ کادرها اختصاص نمی‌دادیم، خود موضوع تفصیلی دیگری است.

*دفاع از دستاوردها بر عهده ماست

استراتیژی ما در جنبش کردستان و ملاحظاتی بر فعالیت نیروی نظامی مصوب کنگره ۶ و تعریف روشن از فعالیت نیروی پیشمرگ و حفظ نیرو، پاسخی بود در به دام نیفتادن فعالیت نظامی به دامان سیاستها و اشکال دیگر کار نظامی که اشتباهات آن تاکنون جبران نشده‌اند. کم نیستند کسانی‌ که جایگاه این مصوبات را آنطور که من میفهمم، احساس و درک میکنند. اینها و دهها مصوبه دیگر که ما را از دنباله روی از سنتهای دیگر بر حذر داشت از افتخارات و دستاوردهای کومله کمونیست است، سیاستی است که در کنار سیاست تشکیلات سازی، تبلیغات، مالی و تدارکات، سنت مدارس حزبی، حفظ اردوگاه‌ها و غیره در سطح وسیعی به رشد و ارتقأ کومله کمک نمود و اگر اینها نمیبود معلوم نبود ما به عنوان گرایش چپ، حالا در چه موقعیتی قرار گرفته بودیم؟

برای حفظ و بقا این دستاوردها و سنتها، باید ما آنرا به نسل بعد از خود منتقل کنیم. از همه افرادی که خود را متعلق به این گرایش می‌دانند می‌خواهم در نوشتن این تاریخ همّت گمارند. ما که خود سازندگان این تاریخ بوده ایم، باید به نگارش دو دهه فعالیت چپ و کمونیستی در مقاطع مختلف و با همه افت و خیز‌هایش بپردازیم. تاریخی‌ که سنت آن کاملا در مقابل  گرایشات ناسیونالیستی در عرصه‌های مختلف بوده است. این تاریخ را فقط مبارزینی که معتقد به آزادی و رهایی انسان از هر گونه استثمار و نابرابری هستند میتوانند بنویسند.

 آقای عبداللّه مهتدی حدود ۱۷ سال پیش (سالهای اول بعد از قیام) تصمیم به نوشتن تاریخ کردستان گرفت و از همه نواحی برایش اطلاعات جمع کردیم، اما هیچوقت آنرا ننوشت و یا حداقل انتشار بیرونی نداد. قدر مسلم  نخواهد توانست آنرا بنویسد، همه می‌دانیم برای نویسنده ماهری همچون ایشان، نوشتن مشکل نیست، مشکل این است که تاریخ کردستان در دو دهه  آنقدر از وزنه سنگین فعالیت و سیاست کمونیستی و برابری طلب برخوردار بوده است، که آقای مهتدی نمی‌تواند آنرا نادیده بگیرد. در واقع با افتخار باید گفت که گرایش کمونیستی در جامعه آنقدر قوی است که دشمنان قسم خورده آن قادر به نادیده گرفتن آن نیستند و ترجیح میدهند از«افتخار» نوشتن تاریخ کردستان خودداری کنند(حداقل فعلا که مدافعان برابری هنوز در صحنه هستند).

نوشتن این تاریخ به عهده ماست، انسانهایی که پرچم آزادی و رهایی را بر افراشتند، انسانهایی که تشنجات و جنگ قومیگری در نقده و احمد آباد هوشار تکاب را مابین زحمتکشان کُرد و ترک را(که از جانب دولت و افکار ناسیونالیستی طراحی شده بود) نه اینکه شعله ور نکردند، بلکه با تمام توان در مقابلش ایستادند و تلاش کردند مبارزه این دو ملت را به سوی مبارزه مشترک کارگر و زحمتکش علیه دولت سرمایه دران سوق دهند. این دستاوردها ثمره خون صدها و بل هزاران جان باخته این راه بوده و هست، ثمره ایستادگی و مقاومت درمقابل وحشیانه‌ترین شکنجه ها در زندان‌های رژیم بود، ثمره مبارزه رودررو و هر روزه مردم با رژیم بود، ثمره دفاع در مقابل جنگ تحمیلی حزب دمکرات و ثمره مبارزه یک نسل از انسانها با آرمانهای برابری طلبانه بود.

رفقا، عزیزانی‌ که این دستاوردها را متعلق به خود می‌دانند، این تاریخ فراموش خواهد شد اگر ما آن را مکتوب نکنیم، اگر ما آن را به صورت ادبیات کارگری، رمان و هر شکل دیگر مکتوب شده در اختیار نسل بعد از خود قرار ندهیم. اگر مخالفین کمونیسم حالا نمیتوانند این دستاوردها را انکار کنند اما در تلاشند که عقب نشینی‌هایی‌ را که از دست ما طّی دو دهه متحمل شده اند دو ساله جبران کنند. اگر ما این تاریخ را زنده نگه نداریم، خط کشیدن بر روی این تاریخ برای نویسندگان ضد کمونیست در جامعه سخت نخواهد بود. علائم آن را در نوشته‌های “فارس ستیز” در مقاله‌های «خطاب به مردم آزادیخواه، سابقه بحران کومله و کارزار تبلیغاتی، جوابی‌ به شورای کردستانی سهند» که در استراتژی عبداللّه مهتدی برای راه حال مساله ملی‌ و مقاله عمر ایلخانیزاده به نامه دفاع از آزادی سیاسی یا جو سازی و از این نوع نوشته‌ها آمده است، می‌‌بینیم.

تنها افشای گرایش ناسیونالیستی کافی‌ نیست. باید به نگارش این تاریخ پرداخت و جدل را از جدل احزاب، برای قضاوت و دخالت، در سطح میلیونی به میان مردم ببریم. گرایش کمونیستی باید با افتخار، تاریخ تلاش خود را در دو دهه با جزئیات بنویسد. این موجب میشود که حمایت مردمی را با خود داشته باشد. خطابم به همه کمونیستهایی است که در این تاریخ نقش داشته اند، میخواهم بگویم که این تاریخ ماست، خارج از تعلق سازمانی هر کدام ازما، بیایید به نگرش آن همّت گماریم!

در این میان وظیفه دیگری که بر عهده حزب کمونیست ایران و کومله که بیشتر از هر سازمان و تشکلّی اسناد این دوره را در اختیار دارد، این است که در انتشار بیرونی این اسناد به این امر کمک کنند. اسناد داخلی مربوط به دوران حاکمیت گرایش پوپولیستی و کشمکش گریشات درونی، ارزیابی “شلیر” در تابستان ۱۳۶۳ که بیشتر به دادگاه‌های صحرایی کادرها شبیه بود و منجر به یک مورد خودکشی هم شد‌، طرحهای نظامی غلط، موضعگیری رهبران در جنگ کومله و حزب دمکرات و دهها سند که دیگر خطر امنیتی ندارد. اگر مردم این‌ها را پس از دو دهه ندانند، پس کی و چه زمان‌ بدانند؟ کومله نباید تحت عنوان ضرر داشتن برای تشکیلات از بیان اشتباهت خود بترسد.

شاید گفته شود که، آیا این موجب نمی‌شود که دشمنان کومله به نفع خود از آن استفاده کنند؟ موازین فعالیت و سازماندهی در اپوزسیون و خارج از قدرت را متوجه میشوم اما بایگانی تا ابد اسناد جایگاهی ندارد، اسنادی که بخاطر روشن شدن حقایقی باعث میشود که ملتهایی را از خطر نسل کشی‌ نجات دهد باید انتشار یابد. آیا خطری بالاتر از خطر قوم پرستی‌ که این گرایشات ناسیونالیستی مبلغ آن هستند، می‌توان یافت؟ خطری که قتل عام میلیونی در رواندا را به وجود آورد، خطری که دولت قوم پرست عراق با تکیه برا آن یک نسل از مردم کردستان عراق را با آن از بین برد و کوچ اجباری داد. خطری که قتل عام هر روزه را در رام الله و نوار غزه به دنبال دارد، خطری که با جنگ عشیره‌ای میان احزاب به حاکمیت رسیده در کردستان عراق هزاران کشته و آواره را به دنبال داشت، خطری که نسل کسی‌ را در یوگوسلاوی و اندونزی به دنبال داشت و دارد. اینها همه و همه بر پایه «ملت ما، زبان ما،فرهنگ ما، عشیره ما، و مذهب ما برتر است» شکل گرفته، به راه انداخته شده و برایش جواز مشروعیت صادر گردیده.

 سایه  این خطر شوم ملی و مذهبی  را با اطلاعیه‌های اخیر گرایش ناسیونالیستی و فرقه ای میبینیم که منافع میلیونها نفر را به طور واقعی تهدید می‌کند، خطری که در صورت قدرت یابی‌ گرایش راست بیش از۸۰۰ کیلومتر نوار مرزی کردهای ایران با دیگر ملیتها را تهدید می‌کند، خطری که هنوز جراحات ناشی‌ از جنگهای قومی سرش آباد قروه، احمد آباد هوشار، جنگ کرد و ترک در منطقه اورمیه توسط ملّا حسنی هنوز در میانه مردمانی که با ملیتهای مختلف درهم تنیده‌ شده بودند و در کنار هم زندگی‌ میکردند، التیام نیافته است، آری این آن خطری است که باید در صورت لزوم، جدا از تلاش‌های دیگر باید برایش اسناد منتشر کرد!

 ما در کنار نقطه ضعف‌هایمان و نداشتن سنت و دورنما در دوره‌ای، دستاوردهای بزرگی‌ داریم که باید خود را با آن تعریف کنیم، به مردم بگوییم که در دل این کشمکش جریان کمونیستی در کردستان شکل گرفته است. آن‌موقع  است که به جای تضعیف، از حمایت مبارزین و طرفداران ترقیخواهی‌ و برابری طلبی برخوردار خواهیم شد و نیرو خواهیم گرفت. همان نیروی میلیونی از حزب مدافع آرمانها یشان، با چنگ و دندان حمایت خواهند کرد.

خارج از همکاری حزب کمونیست و سازمان کردستان آن(کومله) برای نگارش این تاریخ، افراد نباید منتظر بمانند، باید در اسرع وقت به نگرش این تاریخ بپردازند. باید از خودمان بپرسیم که چرا تاکنون نسبت به این امر کوتاهی کردیم از تاریخ خود به قدمت ۲۰ سال که می‌تواند برای هر روز آن یک کتاب نوشت اثری به جا نگذاشته ایم.

من خود را در بر افراشتن پرچم سنت کمونیسم در کردستان ، شریک هزاران رزمنده دیگر می‌دانم. خود را در صف مدافعان این دستاورد میبینم که کمونیسم و عشق به رهائی بشریّت را از آنها آموختم. صد برابر اشتباهاتی که داشته‌ام کارهای افتخارآمیز دارم که به گوشه‌‌هایی از آن اشاره کردم. این شامل هزاران نفر مدافعان این راه است که دست به کار نوشتن این تاریخ بشویم. اما آنهایی که به گذشته خود نفرین میکنند، آنهایی که ناچار در مرحله ای به سیاستهای تشکیلات تمکین میکردند، و در عمل سد راه پیشرفت گرایشات کمونیستی بودند، این تاریخ را به طور دیگری می‌نویسند. آنها صف خود را برای پیشبرد اهدافشان بدون مانع جدا کرده اند. در تلاشند که پتانسیل‌های مرعوب شده و ضعیف شده قوم پرستی‌ را در مقابل گرایش رادیکال و مترقی شارژ کنند، سازمان دهند و به کار گیرند.

امیدوارم که این مطلب سر آغازی باشد برای این وظیفه تاریخی‌. اگر ما شروع به نوشتن بکنیم بدون شک کسانی پیدا خواهند شد که ما را یاری دهند وهمّت کنند آنها را جمع و جور کنند. من ادعای نویسندگی ندارم اما می‌توانم افتخار این را داشته باشم که نسخه‌ای از خاطرات رفقا را به مثابه آرشیو بایگانی جمع آوری کنم.

در پایان به خاطره‌ای که از رفیق خسرو رشیدیان در باره جایگاه تاریخی سنت کمونیستی اشاره می‌کنم، که در حین نوشتن این مطلب به یادم آمد.

رفیق خسرو در ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ در روستای حسین آباد قالقالی دیواندره زخمی شد. ما امکان انتقال ایشان به مناطق پایگاهی را نداشتیم. تنها چاره، اعزام وی به سنندج و معالجه ایشان در شهر بود. این مأموریت را که حماسه ای تاریخی‌ بود باید افرادی مانند مظفر پاکسرشت بنویسند که مسئولیت واحد را به عهده داشتند. اما به خاطره‌ام برگردم. رفیق خسرو خواست که اسلحه‌ رولور او را در اختیارش بگذاریم. علیرغم مخالفت، ما این کار را کردیم. او گفت در صورت کشف وی درپست بازدیدی شهر‌ها، جدا از عکس العمل مسلحانه در برابر ماموران رژیم، به زندگی‌ خود نیز خاتمه دهد تا زنده به دست ماموران رژیم نیافتد. من تلاش کردم در مورد معالجه به او امیدواری دادم و گفتم برای نجاتش تمام توان خود را به کار خواهم انداخت و گفتم که در آینده نه چندان دور به همراه گردان کاوه از وی استقبال خواهیم کرد. او لحظه‌‌ای سکوت کرد، از درد شدید جراحات آهی عمیق کشید و در حالی‌ که بریده بریده حرف میزد برای بیان آرزوهایش سبیل باریک خود را که عادت داشت، با دست جنباند و گفت: «من می‌دانم که از دست این جراحات جان سالم به در نخواهم برد، مهم نیست، مگر خون من از خون خالد بابا حاجیان و هزاران رزمنده و پیشمرگ دیگر رنگین‌تر است؟ نه، من ناراحت نیستم، به آرزوهایم رسیده ام. کومله دیگر آن بیدی نیست که با هر بادی بلرزد» و به تشکیل حزب اشاره کرد و گفت: «کوللکه بووه ته مال»(نهال ما به درخت تبدیل شده).

                      اکنون گروه انشعاب ایلخانی _مهتدی با سیاست فدرالیسم برای جامعه ایران و کردستان با زنده کردن قوم پرستی‌ میخواهند این درخت را از ریشه قطع کنند و دیگر اثری از نهال آن هم باقی‌ نماند! درخت سنت برابری طلبی که آرزوی هزاران خسرو نام بود و هست، درختی که این گرایش ناسیونالیستی می‌خواهد که با قطع کردن آن هیزمش را برای سوختن به طرفداران قوم پرستی‌ بفرشند. ما باید به جامعه نشان دهیم که اشک تمساح ریختن آنها برای یاد کردن از هزاران خسرو نام جان باخته چقدر دروغین است.

ابراهیم رستمی    ۸ جونی ۲۰۰۱ برابر با ۱۸ خرداد ۱۳۸۰

* عکس همراه از رفیق جانباخته عطا رستمی که در متن از ایشان نام برده ام.

بازتکثیر ۱۵ ژانویه ۲۰۱۶