آیا گذشته چراغ راه آینده خواهد شد؟ بخش دوم

افشین کوشا

در آستانه ۱۶ آذر قرار داریم. نزدیک به یک سال از بازداشت جمعی رفقایمان می گذرد. هنوز اثرات تازیانه های دشمن بر پیکره جنبش ما حس می شود. هنوز دردهای ناشی از ضربه و محدود شدن دامنه فعالیتها بر ذهن مان سنگینی می کند. هنوز از پراکنده شدن برخی رفقا، یا سکوت اجباری رفقای دیگر و یا بروز تردیدها و نااستواریهای معدودی دیگر در رنجیم.

اما کدام جنبش رادیکال و انقلابی است که در مسیر تکاملی خود با صخره های سخت برخورد نکرده باشد و یا با  راههای دشوار پر از پرتگاه روبرو نشده باشد؟  کدام قله است که بدون عبور از پیچ و خم و بدون تکیه بر استواری و صلابت فتح شده باشد؟ این درد و رنج، نشانه زایش است، نشانه پایان یک مرحله  و آغاز مرحله دیگر است. آنچه که باید ذهن همه ما را به خود مشغول کند، جمعبندی علمی و نقادانه از مرحله قبل و ترسیم مسیر آینده است. برخی تردیدها و سردرگمی ها در ارتباط با فعالین چپ دانشجویی ناشی از این  مسأله است که این رفقا هنوز پاسخ بسیاری از سئوالات خود را نگرفته اند. پاسخی که در گرو ارائه یک جمعبندی عمیق و همه جانبه است. بدون شک این کار آسان نیست؛ نیازمند تفکری سخت و عمیق بر پایه مارکسیسم و بکارگیری متد علمی آن است. این کار آسان نیست چرا که همواره در چنین مواقعی با عده ای روبرو می شویم که یا با نقد مخالفت می کنند یا تحت عنوان نقد "پس از شستشوی بچه،  بچه و لگن را با هم به دور می اندازند". هنوز عده ای  فاضل مآبانه زبان به نصیحت می گشایند و یکسال پس از ماجرا، در نقد "ماجراجویی" ما قلم می زنند و این را نشان "معقول بودن" و "پختگی" خود می دانند. از عجایب تاریخ است که سازماندهی یک تظاهرات آرام و مسالمت آمیز از نظر آنان اوج ماجراجویی قلمداد می شود. رفتار آنان ما را به یاد این قول زنده یاد مصطفی شعاعیان از انقلابیون دهه چهل می اندازد که در نقد توده ای های دوران خود گفته بود: این قبیل افراد از فرط "پختگی" لهیده شده اند.

اما مسأله فقط به روحیات محافظه کارانه این قبیل افراد و گرایشات  محدود نمی شود. ما در عرصه تئوری نیز با نظریات محافظه کارانه روبرو هستیم. تحت عنوان جمعبندی از وقایع آذر ماه سال گذشته ما با ایده های نادرستی در زمینه خصلت جنبش دانشجویی، محرک های آن، وظایف دانشجویان چپ، استراتژی این جنبش، رابطه آن با احزاب سیاسی و رابطه میان فعالیت مخفی و علنی در آن روبرو شده ایم که نقد جملگی آنها ضروریست.

در این بخش از مقاله تلاش می کنیم به نظرات نادرستی که در ارتباط با ویژگی های جنبش دانشجویی بیان شده برخورد کنیم؛ تا به این وسیله راه را برای تحکیم افق و دورنمای انقلابی در این جنبش و تدوین استراتژی و تاکتیک صحیح  در شرایط کنونی هموار سازیم.

 

جنبش دانشجویی: صنفی یا سیاسی!

عده ای بر آنند که ضربه سال گذشته را به سیاسی کردن بیش از حد جنبش دانشجویی توسط فعالین چپ نسبت دهند. آنان در مقابل بر صنفی بودن جنبش دانشجویی تأکید می ورزند و مدام تبلیغ می کنند که وظیفه عمده فعالین دانشجویی در شرایط کنونی پیگیری مطالبات صنفی دانشجویان است. آنها فکر می کنند از این طریق می توانند دانشجویان را حول منافع ملموس روزمره شان متحد کنند. (۱)

برخی دیگر برای مقابله با نظریه فوق استدلال می کنند که  نمی توان جنبش دانشجویی را به عنوان یک جنبش به رسمیت شناخت. این دسته معتقدند از آنجا که دانشجویان از منافع مادی مشترک (مانند قشرها و طبقات دیگر) برخوردار نیستند یا منافع مشترک شان بسیار محدود است، نمی توان نام جنبش بر اعتراضات شان نهاد. آنان با نفی این جنبش به عنوان یکی از جنبشهای توده ای می خواهند "سیاسی بودن" آنرا نتیجه گیرند. (۲)

اگر چه به ظاهر این دو تفکر از نظر نتیجه گیری های عملی با یکدیگر متفاوتند اما هر دو برای تبیین تئوریک جنبش دانشجویی به یک متدولوژی غلط تکیه دارند. هر دو گرایش در جستجوی رابطه یک به یک و مکانیکی میان منافع مادی و دلایل بروز یک جنبش هستند. به ظاهر روشی ماتریالیستی را دنبال می کنند اما این روش ربطی به ماتریالیسم به ویژه از نوع دیالکتیکی اش ندارد. با روش مکانیکی نمی توان به اصلی ترین ویژگی جنبش دانشجویی و قانونمندی حاکم بر آن پی برد. هر دو گرایش بر مبنای یک تعریف از پیش تعیین شده که نقطه اتکایش مبارزات اقتصادی کارگران با سرمایه داران است می خواهند ضرورت یا نفی یک جنبش دیگر را توضیح دهند. تعریفی که حتی قادر به توضیح درست از جنبش کارگری نیز نیست. هر دو این گرایشات مقامی برای آگاهی به عنوان مؤلفه ای مهم و مستقل در ارتباط با جنبش ها – بویژه جنبش دانشجویی – قائل نیستند. یکی تحت عنوان صنفی گری نقش جنبش دانشجویی را محدود کرده، رسالت سیاسی برای آن قایل نیست. دیگری تحت عنوان "آیینه" ای که صرفاَ گرایشات سیاسی درون جامعه را بازتاب می دهد، نقش سیاسی مستقلی برای این جنبش قایل نیست و  نقش این جنبش را به یک ابزار تبلیغاتی تقلیل می دهد؛ همان نقشی که یک تلویزیون می تواند برای یک حزب یا جریان سیاسی داشته باشد.

جنبش دانشجویی از جمله پدیده های اجتماعی است که در اثر رشد مناسبات سرمایه داری – بویژه در اواخر قرن نوزدهم (و برای نخستین بار در روسیه تزاری)-  بروز کرد. این لنین بود که تلاش کرد قوانین حاکم بر این جنبش را بشناسد و نقش و جایگاه این جنبش را در روند تحولات اجتماعی روشن کند. (۳)

لنین بر ویژگی های این جنبش انگشت نهاد و تأکید کرد از آنجا که دانشجویان به عنوان حساس ترین بخش روشنفکران جامعه مدام با آگاهی س
ر و کار دارند، جنبش شان اساساَ یک جنبش سیاسی است. این نقش در جوامع استبداد زده که از آزادی اندیشه و بیان و تشکلات محرومند، خصلت ضد رژیمی آشکاری به خود می گیرد. دانشگاه به عنوان یکی از مراکز مهم جوشش فکری در جوامع امروزین نقش مهمی در سمت و سوی تحولات سیاسی جامعه ایفا می کند. این ویژگی مهم جنبش دانشجویی در کشورهای مختلف و در سراسر قرن بیستم بارها به اثبات رسیده است.

ویژگی دیگر این جنبش، روحیه شورشگرانه شرکت کنندگان آن است. روحیه منحصر به فردی که به جوانان تعلق دارد. جوانانی که همواره تشنه نوآوری و تغییرند. این روحیه، خصلت آغاز گرانه ای به این جنبش می بخشد. دانشجویان مانند همه جوانان نقش مهمی در آغاز مبارزات توده ای داشته و دارند. این نقش آغازگرانه را نیز در تجارب مهم تاریخی  قرن بیستم، در شکل گیری احزاب، جنبشها، تحولات کوچک و بزرگ در کشورهای مختلف می توان مشاهده کرد.

بر پایه چنین ویژگی هایی است که همواره دانشگاه به یک مرکز بزرگ رقابت میان نیروهای سیاسی طبقاتی گوناگون بدل می شود. برای طبقه حاکم مهم است که کنترل ایدئولوژیک و سیاسی اش را بر دانشجویان حفظ کند و نگذارد کسانی که قرار است در آینده به پیچ و مهره های نظام بوروکراتیک شان بدل شوند، به مخالفت با نظام شان کشیده شوند. از سوی دیگر مبارزات طبقات محکوم نیز بر این حساسترین بخش اعصاب جامعه اثر می گذارد. بدینگونه است که کشمکش سیاسی طبقاتی در دانشگاه بازتاب می یابد: در خدمت اقلیتی به نام بورژوازی و نظامش در آمدن یا در خدمت اکثریتی به نام کارگران و زحمتکشان جامعه بودن و برای آینده ای متفاوت جنگیدن. این است مضمون اصلی کشمکش های ایدئولوژیک سیاسی درون جنبش دانشجویی؛ این است تنها معیار برای تشخیص این که یک دانشجو مترقی و انقلابی است یا غیر انقلابی؛ کمونیست است و مخالف نظم حاکم یا ارتجاعی است و مدافع نظم موجود.

این ویژگی هاست که دینامیسم جنبش دانشجویی، پتانسیل های واقعی درون آن و دلایل وجودی جهت گیری های طبقاتی مختلف در آن را نشان می دهد. بر پایه منشاء طبقاتی و ترکیب طبقاتی دانشجویان در دانشگاه، یا "نانخوری" یا "نان آوری" شان و یا بر پایه منافع صنفی، قسمی و زودگذر این قشر نمی توان به ارزیابی درست از ویژگی های اصلی این جنبش دست یافت.

بدون شک دانشجویان مانند هر قشری دارای منافع صنفی معینی هستند و مانند اکثریت مردم در بسیاری مواقع به آنان نیز از نظر اقتصادی اجحاف  می شود؛ و دانشجویان نیز نسبت به آن عکس العمل نشان می دهند. اما این منافع صنفی مشترک نیست که اساس این جنبش را رقم می زند. همانطور که گفته شد دانشجویان به عنوان قشری که مدام با آگاهی و ایده ها سر و کار دارند از حساسیت سیاسی بالا برخوردارند. جنبش دانشجویی محرکهای خاص خود را داراست که آن را از دیگر جنبش های اجتماعی متفاوت می کند. دانشجویان عموماَ ضد مقررات و نظم و دیسیپلین های حاکم بر روابط اجتماعی مشخصاَ  نظام آموزشی اند. روحیه اعتراضی آنان در مقابل افکار و عقاید سنتی، برنتابیدن رفتارهای استبدادی مذهبی و پدرسالارانه، مطالبات ویژه صنفی – فرهنگی، برخورداری از درجه متفاوتی از آگاهی و امکانات برای تشکل یابی، خصوصیات ویژه ای به جنبش آنان می بخشد که باید آنها را به رسمیت شناخت و بر پایه آن عمل کرد. اگر واقعیات عینی را به رسمیت نشناسیم و بر پایه آن عمل نکنیم قادر نخواهیم بود که انرژی های نهفته در این جنبش را به حداکثر رها کنیم و به ارزیابی درستی از چگونگی پیشرفت و تکامل آن دست یابیم.

بر پایه منافع صنفی دانشجویان نمی توان افت و خیزهای جنبش دانشجویی را توضیح داد. برای مثال در دوره حکومت پهلوی، دانشجویان از نظر اقتصادی از موقعیت نامساعدی برخوردار نبودند؛ اما جنبش دانشجویی ایران یکی از پر جوش و خروشترین جنبش ها در سطح بین المللی بود. رژیم شاه بارها تلاش کرده بود که با ارائه کمک هزینه های تحصیلی و مسکن این جنبش را به سکوت وادارد اما موفق نشد.

به علاوه جنبش دانشجویی ایران چه در دوره رژیم شاه چه دوران جمهوری اسلامی نقش آغازگرانه ای در مبارزات سیاسی مهم ایفا کرده است. مواردی چون خیزش  ۱۸ تیر ۱۳۷۸  و خیزشهای شبانه خرداد ۸۲ یک نمونه برجسته و متأخر آن است. این موارد نه تنها استنثنایی نیست بلکه هر آن امکان تکرارش در جامعه ما موجود است. نگاه بسیاری از مردم به جنبش دانشجویی است. برای مردم، مبارزات دانشجویان تجسمی از نارضایتی های سیاسی جامعه است.

وانگهی امروزه خود جنبش دانشجویی با مطالباتی در گیر است که به هیچوجه نمی توان آن را در چارچوبه های "صنفی" و خاص خود دانشجویان تقلیل داد. فی المثل مقاومت دختران دانشجو در برابر آپارتاید جنسیتی سریعاَ یک مسأله مهم سیاسی را برای کل جامعه به صحنه می آورد. بی جهت نبود که مبارزه دانشجویان زنجان علیه زن ستیزی استاد مددی چنین انعکاس گسترده ای در جامعه یافت. بی جهت هم نیست که اغلب چپ های صنفی گرا نیز برای این مبارزه اهمیت  چندانی قایل نشدند.

از منظر مبارزات صنفی دانشجویی نیز باید گفت حتی زمانی که اعتراضات صنفی شکل می گیرند در بسیاری مواقع این مبارزات سریعاَ به یک مبارزه سیاسی گذر می کنند؛ یا حداقل بازتاب سیاسی نسبتاَ گسترد
ه ای در جامعه پیدا می کنند. واقعیت این است که مرز باریکی بین مطالبات صنفی و سیاسی در این جنبش وجود دارد.

حتی در "ناب" ترین اشکال مبارزه صنفی، ما همواره با  دخالت نیروها و گرایشات سیاسی طبقاتی مختلف و مبارزه میان آن ها روبرو می شویم: بر سر این که هر مبارزه را چگونه، با چه سیاستی، با چه شعارهایی، با چه روشی و تا چه حدی به پیش ببریم. خود این مسأله بیش از پیش فضای این مبارزات را سیاسی می کند. در نتیجه زمانی که برخی نیروها چون "تحکیم وحدتی"ها یا "ملی مذهبی"ها صحبت از این می کنند که جنبش دانشجویی باید به مطالبات حقوقی خود بپردازد، در واقع می خواهند راه را بر سیاستهای رادیکال ضد رژیمی ببندند و عملاَ به دانشجویان می گویند شما به مبارزات صنفی مشغول شوید، مبارزه سیاسی را به ما بسپارید. یا مبارزه صنفی تان را پشت جبهه سیاست های کلان ما کنید. آن دسته از نیروهای چپی هم که ماهیت اساساَ سیاسی جنبش دانشجویی را نمی بینند، عملاَ راه را برای میدان داری همین نیروهای راست لیبرالی باز می کنند. چون که همواره این روش و سیاست  به نفع آن نیروهای طبقاتی تمام می شود که از نظر امکانات سازمانی ـ تبلیغی قدرتمندترند؛ و عموماَ عملکرد نیروی عادت و گرایشات خودبخودی در میان دانشجویان به نفع سیاست های آنان تمام می شود. شعارهایی چون عدم دخالت در سیاست یا سیاسی نبودن جنبش دانشجویی و این که جنبش دانشجویی اول از همه باید به مطالبات صنفی خود بپردازد عملاَ به نفع سیاست معینی است: سیاست نیروهای راست و لیبرال.

 

جنبش دانشجویی: وظیفه دمکراتیک یا وظیفه سوسیالیستی!

در مباحث اخیر، وظیفه چپ در قبال جنبش دانشجویی به عنوان وظیفه ای دمکراتیک به گونه ای مطرح شده که جزو بدیهیات بوده و بحثی در آن نیست. می گویند برخی مواقع شک نسبت به بدیهیات لازمست تا بتوان عمیقتر حقایق را کشف کرد. 

تقریباَ اغلب این گرایشات معتقدند دانشجویان نیرویی هستند که باید برای آزادی های سیاسی در جامعه – مانند آزادی نشر و بیان، آزادی تشکل و …-  مبارزه کنند تا از این طریق به طبقه کارگر یاری رسانند که به آزادیهای دمکراتیک دست یابد. یکی دیگر از دلایل پایه ای آنان برای دخالتگری در این جنبش آن است که با تکیه به جنبش دانشجویی می توان تناسب قوا در جامعه را به نفع جنبش کارگری تغییر داد. (۴) از نظر آنان وظیفه سوسیالیستی فعالین چپ دانشگاه نیز به این امر خلاصه می شود که جنبش دانشجویی به دفاع از مطالبات کارگران برانگیخته شود و به پشت جبهه (آن هم پشت جبهه دمکرایتک) جنبش کارگری بدل شود. این دلایل و دیدگاه ها نه ربطی به مارکسیسم دارند، نه ربطی به واقعیات عینی. بلکه بیانگر برخورد ابزارگرایانه حاملین چنین تفکری به جنبش دانشجویی است. پیام چنین دیدگاهی به جنبش دانشجویی – بویژه فعالین چپ آن – به طور خلاصه این است که پا را از گلیم تان فراتر نگذارید، تلاش برای تغییر جهان شما را نشاید، سوسیالیسم و کمونیسم ربطی به شما ندارد، نقش شما تنها این است که چند نشریه بدهید، فضای سیاسی را باز کنید تا طبقه کارگر به میدان آید و کار را به پایان رساند. کارتان حمایت از مطالبات جنبش کارگری است و بس!

حاملین چنین دیدگاهی عاجز از برقراری رابطه صحیح و دیالکتیکی بین جنبش های اجتماعی مختلف، بین وظایف دمکراتیک و سوسیالیستی و ارزیابی  صحیح از پتانسیل کمی و کیفی هر یک از جنبش ها در جهت انقلاب اجتماعی هستند. هیچ جنبشی نمی تواند پشت جبهه جنبش دیگر شود. بین این سیاست با  سیاستی که جنبش دانشجویی را پشت جبهه احزاب می داند، تفاوت چندانی نیست. هر دو از یک ماهیت بینشی برخوردارند.

با چنین نظرگاه و رفتار سیاسی، نه تنها طبقه کارگر به میدان نخواهد آمد بلکه جنبش های اجتماعی مختلف نیز از یکدیگر دور خواهند شد. چرا که با تقلیل فی المثل وظیفه دانشجویان به مبارزه برای آزادی بیان، این گرایشات بورژوا دمکراتیک است که در جنبش دانشجویی تقویت خواهد شد نه جنبش کمونیستی.

بی جهت نیست که تقریبا اغلب حاملین این دیدگاه معیارشان برای شکست یا پیروزی، عقب نشینی یا پیشروی جنبش دانشجویی در پی ضربه سال گذشته، انتشار یا عدم انتشار نشریات علنی چپ در دانشگاه هاست. بی جهت نیست که با بازداشت دانشجویان، با توقف انتشار نشریات علنی و محدود شدن فضای سیاسی، بسیاری از آنان ماتم گرفتند و نوای عقب نشینی و شکست سردادند.

مشکل اصلی بر سر تقسیم بندی ذهنی گرایانه ای است که بسیاری از فعالین چپ بدان معتقدند. تقسیم بندی ذهنی گرایانه ای که وظایف فعالین چپ در قبال جنبش کارگری را معادل با وظایف سوسیالیستی می داند و وظایف آنان در برابر دیگر جنبشها منجمله جنبش دانشجویی را معادل با وظایف دمکراتیک قلمداد می کند. این تقسیم بندی غلط و مکانیکی است. مطابق چنین دیدگاهی تنها یک جزء از جامعه است که به تحول سوسیالیستی نیاز دارد، نه کلیت جامعه ای که در اسارت نظام سرمایه داری قرار دارد. کلیتی که از اجزاء مختلف تشکیل شده و در هر جزء آن می توان نیاز به تحول کمونیستی را دید. نیازی که به قول لنین در هر پرز جامعه سرمایه داری می توان آن را مشاهده کرد. سوسیالیسم و کمونیسم همان اندازه برای رهایی طبقه کارگ
ر مورد نیاز است که برای رهایی دیگر ستمدیدگان و استثمار شدگان جامعه. طبقه کارگری که این نیاز و ضرورت کلی را در نیابد و برای آن تلاش نکند هرگز خود نیز رها نخواهد شد؛ چرا که رهایی اش به مثابه یک طبقه در گرو رهایی کل نوع بشر است. از هر دریچه ای، از منظر هر مسأله اجتماعی سیاسی و از منظر هر مقوله علمی و هنری  می توان و باید نیاز به جامعه ای ورای جامعه سرمایه داری و جهش به سوسیالیسم و کمونیسم را توضیح داد. در عصر کنونی هر بخش از ستمدیدگان جامعه اگر خواهان آن باشند که مبارزه شان به رهایی واقعی منجر شود نیاز دارند که  کمونیسم را فرا گیرند. مسأله قبل از هر چیز، به میدان آوردن این ایدئولوژی و طرح آن در جنبش های مختلف است. این نخ سرخی است که می تواند پیوند صحیحی میان جنبش های مختلف و وظایف گوناگون ما برقرار کند. حتی انجام پیگیرانه، پیروزمندانه، کامل و برگشت ناپذیر وظایف دمکراتیک منوط به آن است که آیا جهان بینی کمونیستی و سیاستهای ناشی از آن در رأس جنبش های توده ای مختلف قرار می گیرد یا خیر.

از نظر تاریخی، گرایشی در میان فعالین چپ موجود بوده که در ارتباط با جنبش های توده ای، ایدئولوژی خود را مطرح نکنند. اگرچه خفقان و دیکتاتوری حاکم بر جامعه عاملی است که موجب شده بسیاری از چپ ها هویت ایدئولوژیک خود را پنهان کنند، اما علت را باید فراتر از این محدودیت جستجو کرد. "فعالیت دمکراتیک"، "خصلت دمکراتیک"، "جنبش دمکراتیک" همواره پوششی شده برای اینکه جهان بینی کمونیستی، فعالانه به میان توده ها برده نشود. در ارتباط با تغییر جهان، اهمیتی به تغییر جهانبینی مردم داده نشود. در واقع این گرایش، توده های ستمدیده  را لایق آن نمی داند که به  این جهانبینی دست یابند. این گرایش، حداکثر وظیفه خود را "سازماندهی توده ها"، "سازماندهی مبارزات روزمره مردم"، "سازماندهی مبارزات دمکراتیک" می داند و آن را پیش شرط و پیش مرحله ای قلمداد می کند که که تنها پس از گذر از آن باید ایدئولوژی خود را مطرح کرد. این گذر معمولاَ هیچگاه به انتها نمی رسد! یا اگر هم حاملین این گرایش زمانی بخواهند حرفی از ایدئولوژی خود بزنند، به صدور چند شعار خشک و خالی و بی محتوی بسنده خواهند کرد.

در حالی که نه تنها باید با مبارزه توده ها پیوند برقرار کرد و فعالانه آن را سازمان داد، بلکه همزمان باید به مبارزه ایدئولوژیک، تبلیغ همه جانبه جهانبینی کمونیستی دامن زد. هیچ مرحله یا پیش مرحله ای این دو وظیفه را از هم جدا نمی کند. اگر این تبلیغ و ترویج صورت نگیرد نه تنها انرژی تام و تمام مردم رها نخواهد شد بلکه همواره خطر آن هست که افق دید مردم پایین بیاید، مبارزاتشان وسط راه سقط شود یا حاصل مبارزاتشان را نیروهای طبقاتی دیگر از کف شان بربایند. در دنیای امروز، انکار قدرت ایدئولوژی (چه مثبت چه منفی) در درجه اول به ضرر نیروهای چپ خواهد بود. بدون شک وظیفه کمونیست ها محدود به سازمان دادن همفکران خود نیست. کمونیستها باید همه توده هایی که خواهان تغییر وضع موجودند را سازمان دهند و آنان را به اشکال مختلف با خود متحد کنند. اما بدون فهم رابطه پویا میان مبارزه امروز با  آینده ای که برایش می جنگیم، و عمل کردن بر مبنای این آینده – که از پایه عینی قدرتمندی برخوردار است-  نمی توان پیروزی واقعی را تضمین کرد.

"دمکراتیک" دانستن جنبش دانشجویی پوششی است، برای اینکه به مبارزه بین ایده ها و جهانبینی های مختلف در این جنبش توجهی نشود. این مسأله از سوی دیگر بیان گرایش غلط و سابقه دار دیگری است که در میان بسیاری از نیروهای چپ رایج است. گرایش کم بها دادن به نقش روشنفکران، کم بها دادن به نقش انتقادی آنان و کم بها دادن به نقشی که آنان در دامن زدن به جوشش فکری در جامعه دارند. این قبیل گرایشات، تفکر انتقادی رایج در جنبش دانشجویی، روحیه شورشگری در بین دانشجویان و بی صبری انقلابی شان را بر نمی تابند؛ آن را مزاحم و وبال گردن می دانند. مزاحمی که باید به اشکال مختلف دست به سرش کرد یا سرش را به کارهایی چون مبارزه برای "آزادی بیان" گرم کرد.

چنین گرایشاتی نقشی برای دانشجویان چپ در برافراشتن پرچم کمونیسم در جامعه نمی بینند. از نظر آنان اصلی ترین وظیفه "سوسیالیستی"، دفاع از جنبش روزمره کارگری است، نه برافراشتن پرچم کمونیسم در جامعه. این گرایش نه تنها درک تقلیل گرایانه ای از وظایف سوسیالیستی جلو می گذارد بلکه بین این وظایف با وظایف دمکراتیک دیوار چین می کشد. حال آن که این دو وظیفه را نمی توان از هم جدا کرد. این دو وظیفه مدام در هم تداخل کرده، بر هم تأثیر می گذارند. حتی در انجام وظایف دمکراتیک نیز مدام مسأله کدام دیدگاه طبقاتی، کدام سیاست طبقاتی، کدام روش، کدام اشکال سازمانی و مبارزاتی  طرح می شوند. سیاست ها و روش های نیروهای  طبقاتی مختلف در جامعه و در دانشگاه برای رسیدن به مطالبات دمکراتیک نیز یکسان نیست و مدام با دیدگاه ها و اهداف طبقاتی شان تداخل می کند و توسط آن تعیین می شود. برای مثال امروزه گرایشات تحکیم وحدتی و ملی مذهبی تلاش می کنند دانشگاه به تریبونی برای اصلاح طلبان بورژوا بدل شود. در صورتی که گرایش سوسیالیستی تلاش می کند دانشگاه به تریبونی برای کل مردم، به تریبونی برای کارگران و زحمتکشان شهر و روستا بدل شود. در ارتباط با روشنگری و تبلیغ علم سکولار و مبارزه ب