اوضاع سیاسی ایران و چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی

اوضاع سیاسی ایران و چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی

سرنگونی ج.ا. میتواند به طرق گوناگون صورت بگیرد، مثلا از طریق یک کودتا یا یک جنگ. این اشکال مورد بحث این نوشته نیست. همچنین، سرنگونی می تواند بصورت خودجوش، مثل مورد تونس، توسط مردم صورت بگیرد. این شکل سرنگونی هم مورد بحث این نوشته نیست، بخاطر اینکه این اتفاقی هست که خودش می افتد و ما هیچ نقش و کنترلی در آن نخواهیم داشت. آنچه که مورد بحث این نوشته است سرنگونی ج.ا. از طریق یک پروسه طراحی و تدارک سازماندهی هست. یعنی امر سرنگونی بعنوان یک پروژه پیش پای حزب گذاشته میشود و با قدمهای تعریف شده و قابل ارزیابی که معطوف به امر مشخص انقلاب هستند به پیش برده میشود. در این پروسه توده های مردم بر محور امر مشخص انقلاب متحد و منسجم و متشکل و سازماندی میشوند و در یک روز مشخص بطور سراسری و در صفوف میلیونی به میدان آورده میشوند.

نگاه به سرنگونی از ته پروسه

وقتی ما از سازماندهی و تدارک و کشمکش و مبارزه صحبت می کنیم نه از یک اتفاق بلکه از یک پروسه صحبت می کنیم، پروسه ای که در یک ظرف زمانی مشخص صورت می گیرد و مثل زنجیری هست که از حلقه های مشخص و متصل بهم و تعریف شده تشکیل شده است. ساده ترین راه وارد شدن به این بحث این است که از ته قضیه وارد تحلیل و بررسی شویم، یعنی ازآخرین حلقه زنجیر سرنگونی شروع کنیم. بگذارید این سوال را از خودمان بپرسیم که پروسه سازماندهی و تدارک و مبارزه به کدام امر مشخص باید منتهی شود تا با مشاهده آن ما بتوانیم از سرنگونی صحبت کنیم و در پس آن سرنگونی رژیم را در واقعیت ببینیم؟ جواب این سوال ساده است: باید ما صفوف میلیونی و سراسری مردم را در خیابانها و میادین شهرها ببینیم. تنها با مشاهده حضور میلیونی و سراسری مردم در خیابان است که ما می توانیم از مقوله انقلاب و سرنگونی صحبت کنیم. اما سوال این است که این امر چگونه اتفاق می افتد؟ چه حرفهای مشخصی باید زده شود و چه کارهای مشخصی باید صورت بگیرد تا بتوانیم حضور میلیونی مردم در خیابان را شاهد باشیم؟ برای پاسخ به این سوال اجازه دهید اول نگاهی به اوضاع سیاسی ایران بیاندازیم. ما در این بخش به زمینه های سرنگونی، جنبشها و مبارزات اجتماعی،  تحزب، و کشمکشهای جناحی می پردازیم.

زمینه های سرنگونی

یک واقعیت روشن و آشکار این است که وضعیت اکثریت عظیم مردم ایران امروز اسفناک و فلاکت بار است و هر روز بسمت وخامت بیشتر پیش میرود. ارزش واقعی دستمزدهای کارگران که فی الحال چندین بار زیر خط فقر است، اگر پرداخت شود، با بالا رفتن تورم بطور هر روزه پایین می آید، بر شمار چندین میلیونی بیکاران بطور هر روزه افزوده میشود، شمار حاشیه نشینانی که از تاسیسات و خدمات شهری بی بهره هستند و هم اکنون، طبق آمار دولتی، بیشتر از ۱۵ میلیون نفر هستند، بطور هر روزه بالا میرود، دانشجویانی که فارغ التحصیل میشوند نه کاری در انتظارشان هست و نه امید کاری، و فشار پلیسی و مذهبی بطور مداوم بر زن و کودک و مرد افزایش می یابد. در طرف دیگر این معادله ما با بالاتر و بالاتر رفتن ثروت یک اقلیت بسیار اندک متشکل از مسئولین دولتی، امام جمعه ها، و فرماندهان سپاه و بسیج هستیم که در روز روشن دزدیهای صدها و هزاران میلیارد تومنی سازمان می دهند. مجموعه این شرایط اکثریت عظیم مردم ایران، تقریبا کل جمعیت هشتاد میلیونی ایران، را ناراضی و عاصی می کند. روند سی و هفت سال حکومت اسلامی این حقیقت روشن را پیش چشم مردم ایران گرفته است که تا این حکومت است در بر همین پاشنه خواهد چرخید: فقر و فلاکت و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی و خودکشی و اعدام و بی حقوقی و زن ستیزی و مذهب و سرکوب همچنان ادامه خواهد یافت و اوضاع معیشت و زندگی مردم اسفناکتر هم خواهد گشت. بنا به این شرایط و این واقعیتها میشود گفت که “اگر” مردم ایران بتوانند راهی برای سرنگونی رژیم پیدا کنند این کار را خواهند کرد. یعنی اینکه زمینه اجتماعی برای رشد و نمو جنبش سرنگونی مهیا هست. سوال این است که بر اساس این زمینه آماده برای جنبش سرنگونی کدام حرفهای مشخص باید زده شود و کدام کارهای مشخص باید صورت بگیرد تا جنبش سرنگونی از یک پتانسیل به یک واقعیت تبدیل شود؟ تئوری و پراتیک لازم برای به میدان آوردن دهها میلیون انسان ناراضی، عاصی، و خواهان سرنگونی کدام است؟

مبارزات اجتماعی

یک واقعیت روشن و آشکار دیگر در صحنه سیاسی ایران این است که اعتصاب و اعتراض و مبارزه از طرف طبقه کارگر و اقشار دیگر مردم، زنان، جوانان، و دانشجویان، با سطوحی از تشکل و سازمانیابی به عمر ج.ا. وجود داشته است و امروز هم شاید بشود گفت که برجسته تر از پیش است. اعتصابات و اعتراضات دهها و صدها و هزاران نفره کارگری که خانواده های آنها را نیز اینجا و آنجا به میدان مبارزه می کشد یک واقعیت هر روزه صحنه سیاسی ایران است. کارگران در این مبارزات اغلب مجامع عمومی خود را تشکیل می دهند و نمایندگان خود را تعیین می کنند. یعنی علاوه بر مبارزه یک سطحی از سنت مبارزاتی و تشکل یابی لحظه ای هم وجود دارد. بیشتر از ده تشکل کارگری کوچک و بزرگ هم وجود دارند که در شرایطی مناسبتر میتوانند هم بلحاظ کمی و هم بلحاظ کیفی رشدی سریع داشته باشند. یک ویژگی مبارزات کارگری به صحنه آوردن رهبران کارگریست که هم اکنون تعداد زیادی از آنها در زندان هستند. این رهبران در سطح ایران و در سطح بین المللی شناخته شده هستند و به سمبل و نماد عریان و آشکار جنبش کارگری تبدیل شده اند. علاوه بر مبارزات کارگری، ما با مبارزات بخشهای دیگر جامعه در سطوحی مختلف مواجه هستیم: جنبش علیه اعدام، جنبش برای آزادی زندانیان سیاسی، جنبش دفاع از حقوق زنان، جنبش دانشجوئی، جنبش دفاع از حقوق کودکان، جنبش محیط زیست، و جنبش “مهربانی” که در روزهای اخیر سر بر آورده است و بشدت در حال رشد است. اگر چه این جنبشها از وسعت و گستردگی لازم در حال حاضر برخوردار نیستند، اما وجود دارند و پتانسیل رشد و نمو سریع را در خود نهفته دارند.

نکته مهم در این بخش بحث این است که نه تنها پتانسیل یا زمینه اجتماعی و اقتصادی برای سرنگونی وجود دارد، بلکه جنبشها و تشکلها و مبارزاتی وجود دارند که فی الحال بخشی از واقعیت سیاسی ایران هستند و سطوحی فعلیت یافته از پتانسیل سرنگونی می باشند.

حزبیت

حزب اگر چه یک پدیده یا ابزار ضروری برای امر سرنگونی نیست، همانطور که انقلابات تونس و مصر نشان دادند، اما اولا میتواند در صورت وجود و حضور بعنوان یک ابزار مهم برای امر سرنگونی بکار گرفته شود و ثانیا، و شاید مهمتر، یک ابزار کاملا ضروری و مهم برای پیشروی های انقلاب بعد از سرنگونی، برای ملا خور نشدن انقلاب، برای شناسائی و از میان برداشتن دشمنان انقلاب، و برای دست یافتن به اهداف انقلاب باشد. از آنجا که نیروهای راست اساسا و بنا به تعریف نیروهای ضد انقلاب هستند، ضد انقلاب نه معنی فحش و جدل لفظی و غیره بلکه در واقعیت امر، من اینجا صحبت از احزاب راست نمی کنم.

شاید بشود گفت ایران از متحزب ترین کشورها در میان کشورهای غیر پیشرفته است. علت این امر به انقلاب ۵۷ برمیگردد که زمین سیاسی را شخم زد و حزبیت را بر صحنه سیاسی ایران تحمیل نمود. اگر چه هیچ حزب چپی در داخل ایران وجود خارجی و علنی ندارد، اما نیروهای چپ در خارج کشور در احزاب و سازمانهای زیادی گرد آمده اند. با توجه به اینکه ما در عصر ارتباطات و انتقال اطلاعات با سرعت نور زندگی می کنیم، با قطعیت می توان گفت که احزاب خارج کشور از سوخت و ساز سیاسی در داخل ایران جدا نیستند. فیس بوک و سایتهای اینترنتی و رادیو و تلویزیون و ابزارهای دیگر احزاب سیاسی را در تماس و ارتباط هر روزه با نیروهای سیاسی و مردم عادی در داخل ایران قرار میدهد. کسانی که از جدا بودن احزاب خارج کشور و سوخت و ساز و نیروهای سیاسی در داخل کشور صحبت می کنند هنوز وارد عصر ارتباطات و اطلاعات نشده اند.

من از چند و چون و میزان ارتباط و نفوذ و تاثیر و جایگاه احزاب چپ در ایران خیلی خبر ندارم. من این را فرض میگیرم که هر کدام بنا به واقعیت وجودی خود یا وزن خود در میان نیروهای سیاسی و مردم ایران نفوذ دارند. این که کدام حزب چه میزان نفوذ دارد یا کدام حزب بیشترین نفوذ را دارد و این نفوذ در چه سطحی هست برای من مجهول هستند. اما نفس اینکه هر حزبی بنا به طول و عرض و میزان ارتباطات خود نفوذ دارد برای من فرض است. من عضو حزب کمونیست کارگری ایران هستم و بیشتر مطالب و رسانه های آن را دنبال می کنم. بیشتر برنامه های زنده کانال جدید را تماشا می کنم. در این برنامه های دو ساعته که هر روز هفته برگزار میشود بطور متوسط ۳۰ نفر از ایران به این کانال زنگ می زنند و صحبت می کنند. مشاهده من از این تلفن ها به من میگوید که کانال جدید تقریبا در تمام شهرهای ایران تماشا میشود، تعداد قابل توجهی از مردم به این کانال بسیار حساس هستند و آنرا مرتبا دنبال می کنند، بیشتر تلفن کنندگان طرفدار آن هستند، نیروهای رژیم هم به آن حساس هستند، و با خیال آسوده میشود گفت که حداقل چندین میلیون نفر به آن دسترسی دارند و حداقل صدها هزار نفر آن را دنبال می کنند. یک نمونه عینی که میتواند به ادعاهای بالا صحه بگذارد حادثه کشتار در روستای شهروئی بهبهان از استان خوزستان است. بلافاصله بعد از قتل مرتضی فرج نیا و مجروح ساختن ابراهیم شهروئی دهها نفر از مردم شهروئی و بهبهان ، از جمله دوستان و همکاران و خانواده مرتضی و ابراهیم و شرکت کنندگان در اعتراضات قبل و بعد از این حادثه به تلویزیون کانال جدید زنگ زدند و صحبت کردند. اگر مشت نمونه خروار باشد، باید بگویم که اولا تلویزیون کانال جدید بینندگان بسیار زیادی دارد که خیلی از آنها طرفدار آن هستند و ثانیا، و مهمتر، پتانسیل این را دارد که رشد و نمو بسیار زیادتری داشته باشد. خلاصه اینکه اولا جامعه ایران سطح بالائی از تحزب دارد، ثانیا، اگر چه تحزب چپ بنا به شرایط در ایران وجود خارجی ندارد اما بنا به عصر ارتباطات در ارتباط با داخل است، و ثالثا، اگر تئوری و پراتیک درستی اتخاذ کند می تواند در شرایط مناسب سریعتر از قارچ رشد و نمو بکند.

کشمکشهای جناحی و رابطه با غرب

جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته ای در مقابل غرب و آمریکا زانو زد و تسلیم شد. به این ترتیب یک زمینه مهم کشمکش بین ایران و غرب خاتمه یافت و زمینه لازم برای متعارف ساختن رابطه رژیم با غرب مهیا گشت. همین دیروز شرودر، صدر اعظم پیشین آلمان از ایران دیدار داشت. قرار است  همین هفته آینده روحانی از فرانسه و ایتالیا و واتیکان دیدار داشته باشد. دیدارها و گفتگوهای شرکتهای زیادی توسط نهادهای اقتصادی کشورهای غربی از ایران صورت گرفته است. قرارداد کت و کلفت زیمنس با شرکت راه آهن ایران طی همین چند روز اخیر به امضا رسیده است. علارغم مشکلات داخلی و مشکلات در روابطه بین المللی، بنظر میرسد که پروسه نرمالیزه شدن رابطه غرب با ایران پیش میرود. میشود انتظار داشت که اگر اتفاق خاص و غیر قابل پیش بینی نیافتد این رابطه طی چند سال آینده شکلی نرمال بخود بگیرد و اقتصاد ایران در اقتصاد بازار جهانی جذب شود. مسیر متعارف شدن اما هموار نیست و پر از دست انداز است. یکی از این دست اندازها این واقعیت است که بخش بزرگی از اقتصاد ایران دردست دولت و سپاه است. این واقعیت را اگر در کنار این واقعیت دیگر بگذاریم که اقتصاد ایران یک اقتصاد مافیائی هست که رشته امور در آن در دست باندها و دسته ها و جناحهای مختلف است که سود اصلی آنها از طریق دزدی و ارتشاع و رانت خواری و قاچاق و امر و نهی امام جمعه ها و فرماندهان سپاه و آقا زاده ها می باشد، دامنه این دست انداز مشخص میشود. اما بنظر من این دست اندازی نیست که بتواند قطار رابطه نرمال با غرب را متوقف کند و آنرا از کار بیاندازد. اگر مسائل دیگری پیش نیاید یا راهی برای از میان برداشتن این دست انداز پیدا خواهد شد و یا قطار را طوری خواهند ساخت که از روی این دست انداز عبور کند و رد بشود. دست انداز مهمتر، بخصوص در کوتاه مدت، اما نه اقتصادی بلکه یک دست انداز سیاسی هست: کشمکش جناحی.

جناح اصولگرای رژیم به رهبری خامنه ای و سپاه برای نگه داشتن نفوذ و قدرت و چسب درونی خود نیاز به برجسته کردن اختلاف و کشمکش با غرب و آمریکا دارد. این نیاز از یک طرف یک مبنای تاریخی دارد، تاریخی که با دخالتها و کودتاها و حمایت آمریکا از شاه شروع میشود و با سرکوب انقلاب ۵۷ و مبارزات بعد از آن با شعار مرگ بر آمریکا ادامه می یابد، و از طرف دیگر ریشه در کشمکشهای جناحی و سهم از قدرت دارد. اما اگر شرایط به همین شکلی پیش برود که میرود، و اگر اتفاق خاصی نیافتد، این دست انداز هم طی سالهای آتی میتواند تخفیف یابد یا حل بشود. این مسئله در این واقعیت ریشه دارد که ج.ا. ناچار است هم رابطه سیاسی و هم رابطه اقتصادی خود را با غرب تنظیم کند و به یک حالت قابل تحمل یا نرمال در بیاورد. ج.ا. تاب تحمل یک دوره دیگر از تحریمهای کمر شکن اقتصادی و تهدیدهای نظامی را ندارد و ناگزیر، اگر بخواهد به بقا و دوام خود ادامه بدهد، باید راهی برای نرمالیزه کردن روابط خود با غرب پیدا بکند. اینکه کدام جناح یا کدام ترکیبی از جناحها این نرمالیزه شدن را پیش خواهد برد مسئله ای باز است و قابل پیش بینی نیست. آنچه که قابل پیش بینی هست این است که هر جناحی که دست بالا بگیرد، یا هر ترکیبی از جناحها که دست بالا داشته باشد، مجبور خواهد بود مسیر نرمالیزه کردن رابطه با غرب و آمریکا را طی کند.

روند جنبش سرنگونی و مبارزات اجتماعی

مبارزه برای سرنگونی ج.ا. اسلامی به قدمت عمر ج.ا. هست. بخشی از نیروهای چپ هرگز حاکمیت ج.ا. را نپذیرفتند و از همان روز اول سر کار آمدن آن، و پیش از آن، برای کنار زدن ارتجاع اسلامی تلاش کردند. ج.ا. در نهایت با سرکوب و کشتار خونین خرداد شصت توانست انقلاب ۵۷ را شکست نهائی دهد و حاکمیت خود را تثبیت کند. بعد از آن هم برای چندین سال آتش مبارزه در کردستان ایران همچنان روشن بود. اما در سالهای نزدیک به پایان جنگ ایران و عراق ج.ا. توانست مبارزات سازمانیافته و تحزب یافته را کاملا شکست دهد و پرونده احزاب و سازمانهای چپ را در داخل ایران ببندد. با پایان جنگ اما مردم، بویژه طبقه کارگر، نفسی تازه کردند و فرصتی یافتند تا علیه فقر و بی حقوقی و برای مطالبات حقوقی و معیشتی خود به میدان بیایند. اگر چه اعتصابات و اعتراضات کارگری مستقیما سرنگونی طلبانه نیستند، اما جنبش سرنگونی از این مبارزات جدا نیست بلکه بر بستر این مبارزات فرصت رشد و نمو می یابد. اعتصابات و اعتراضات کارگری با اعتصاب قدرتمند کارگران شرکت نفت شروع شد و تا به امروز بطور لاینقطع ادامه یافته است. در دهه هشتاد تشکلهای کارگری شروع به شکل یافتن کردند و طی سالها بیشتر از ده تشکل کارگری پا به عرصه وجود گذاشت. روند شکل گیری تشکل های کارگری و اعتراضات و اعتصابات کارگری فراز و فرودهای زیادی را طی کرد و در مواردی تهدیدات جدی برای رژیم بوجود آورد. از نمونه های بارز حرکتهای سرنگونی طلبانه میتوان به تظاهراتها و شورشهای شهری در خوزستان، آذربایجان، و کردستان اشاره کرد که علارغم بعد ناسیونالیستی موجود در آنها، هر کدام یک بعد سرنگونی طلبانه هم داشتند. خیزش ۱۸ تیر و تحولات ۸۸ دو نمونه از حرکتهایی هستند که بعد سرنگونی طلبانه آنها بارز و برجسته است. خیزش ، ۸۸ که در واقع یک انقلاب بود،   ج.ا. را تا لبه پرتگاه سقوط هل داد.

به هر ترتبیبی که بود رژیم توانست از پس همه این اعتراضات و اعتصابات و شورشها و خیزشها بر آید و آنها را به عقب براند.

بن بست مبارزات اجتماعی

 یک واقعیت مهم و قابل توجه شرایط سیاسی ایران امروز این است که بنظر میرسد مبارزات اجتماعی به یک دیوار محکم برخورده اند و انرژی و توان لازم برای بالا رفتن از این دیوار یا تخریب آن را ندارند. اعتصابات و اعتراضات و تشکل یابی کارگری کمابیش رشد چندانی طی شش سال اخیر نداشته است. جنبش دانشجوئی بشدت عقب زده شده است و در حالت کوما بسر می برد، جنبش زنان هرگز نتوانسته است شکل مشخص و معین و تشکل یافته بخود بگیرد و امروز حضور محسوسی ندارد، اگر چه مبارزه علیه حجاب با قدرت پیش رفته است و آه و ناله امام جمعه ها و سران رژیم را بلند کرده است. امر تحزب هم نه تنها رشد و نمو چندانی نداشته است بلکه با تکه تکه شدن احزاب قدرتمندی مثل حزب کمونیست کارگری عقب گرد داشته است. روی هم رفته میشود گفت که جنبش سرنگونی امروز وضعیت و موقعیت قابل تعریفی ندارد: بعد از تحولات ۸۸ عقب زده شده است و هنوز نتوانسته است بشکل قابل روئیت و بارزی سر بلند کند. بنظر میرسد که اگر اوضاع به همین شکلی که هست پیش برود چشم انداز روشنی در آینده نزدیک و یا حتی میان مدت، مثلا طی پنج سال آینده، پیش روی جنبش سرنگونی نیست. مسئله مهمتر این است که اگر رژیم بتواند در میان مدت، مثلا طی پنج سال آینده، دوام بیاورد، احتمال زیاد این است که بعد از آن هم برای یک مدت طولانی بتواند دوام بیاورد و نکبت روی نکبت سوار مردم کند.

البته توجه به این نکته لازم است که ایران در چنبره کشمکشهای جناحی رژیم، کشمکشهای منطقه ای، و کشمکشهای جهانی گرفتار آمده است و پیش بینی اوضاع واقعا امری تقریبا غیر ممکن است.

دو راه برای سرنگونی رژیم: در انتظار انقلاب و سازماندهی انقلاب

یاد داشت: دراین بخش من به نقش حزب در انقلاب می پردازم. این بخش بطور مشخص تلاشی هست برای پاسخ به سوال اصلی نوشته: سرنگونی جمهوری اسلامی چگونه صورت میگیرد؟

راه اول: در انتظار انقلاب  یا بهم پیوستن جویبارها و راه افتادن سیل

خط و تفکر و تئوری و سیاستی که این راه را دنبال می کند حرف اصلیش این است که انقلاب چیزی نیست که یک حزب بتواند آنرا طراحی کند، تدارک ببیند، و سازماندهی کند، بلکه، انقلاب پدیده ای هست که تحت شرایط مشخصی خودش اتفاق می افتد و کار حزب این است که در آن شرکت و دخالت کند و رهبری آنرا بدست بگیرد. یک شکل دیگر بیان این خط این است که ما نمی توانیم بسراغ انقلاب برویم بلکه باید منتظر بمانیم تا انقلاب به سراغ ما بیاید. در تصور این خط صحبت طراحی و تدارک و سازماندهی انقلاب یک امر و تحلیل و سیاست ذهنی گرایانه، هپروتی، و هخائی هست.

البته قضیه به این شکل نیست که این خط هیچ کاری نکند و صرفا به انتظار انقلاب بنشیند. این خط نشریه و سایت و تلویزیون و تحلیل و ترویج و سازماندهی، در سطح تشکل سازی و حزب سازی، خود را دارد و راجع به تمام مسائل جامعه بحث می کند و نظر می دهد. تلاش می کند مردم را متحد و متشکل و متحزب بکند. از اعتصابات کارگری و اعتراضات اجتماعی حمایت می کند و تلاش می کند قدرتمندترشان بکند و پیش شان ببرد. آنچه که ویژگی و مشخصه این خط است این است که تلاش می کند آنچه را که هست یک قدم به جلوتر ببرد، اعتصابات و اعتراضات را گسترده تر و عمیق تر کند، به اعتراضات جدید دامن بزند، راههای بهتر و قوی تر کردن جنبشها و اعتراضات اجتماعی را پیش پای مردم و طبقه کارگر بگذارد و هزار و یک چیز دیگر. در تصور این خط این رشد  تدریجی و قدم به قدم و روزمره اعتصابات و اعتراضات و جنبشهای اجتماعی هست که بالاخره قرار است یک روزی، که طول زمان آن مشخص نیست و برای این خط هم موضوعیت ندارد، با گسترش و عمق یابی و بهم پیوستن، به انقلاب منجر بشود. بهترین شکل بیان و معرفی این خط این است که اعتصابات و اعتراضات و جنبشها و تشکلها جویبارهایی هستند که باید وسیع تر و عمیق تر بشوند و یک روزی بهم بپیوندند و به یک سیل بنیان کن که انقلاب باشد تبدیل شوند. سایه روشنهایی از این خط بر تمام احزاب چپ ایران، و جهان، مسلط است.

در نگاه اول این خط بسیار منطقی و مستدل بنظر میرسد. چه چیزی منطقی تر از اینکه برای انجام یک کار بزرگ، مثل انقلاب، اول باید از کارهای کوچک شروع کرد، یواش یواش و قدم به قدم این کارها را زیادتر و بزرگتر کرد، و بالاخره آنها را بهم پیوند داد و به کار بزرگ رسید؟ چه چیزی منطقی تر از اینکه جویبارهای کوچک را وسیع تر و عمیق تر کرد و به هم پیوند داد و سیل راه انداخت؟

مشکل اساسی این خط اینجاست که این “گسترده تر و عمیق تر کردن مبارزات و بهم پیوند زدن آنها” یا ” وسیع تر و عمیق تر کردن جویبارها و به هم پیوستن آنها” طی بیست و پنج سال پس از پایان جنگ  ایران  و عراق پیشرفت چندانی نشان نمی دهد. بخصوص، طی شش سال گذشته ای که از عقب زدن و شکست دادن انقلاب ۸۸ می گذرد، پیشرفت بسیار اندک بوده است. سوای اینکه ما چه ارزیابی از مقدار و اندازه این پیشرفت داشته باشیم، نکته اساسی اینجاست که روند این بیست و پنج سال و شش سال نشان میدهد که ما اگر با همین نرخ رشد در اعتصابات و اعتراضات و مبارزات پیش برویم، به احتمال خیلی زیاد، باید مدت زمان بسیار زیادی، که میتواند از چند سال تا چند ده سال طول بکشد، شاهد بقا و دوام جمهوری اسلامی خواهیم بود. این مشکل در تمام سطوح اجتماعی، از سطح اعتصاب تا سطح اعتراض و مبارزه تا سطح اتحاد و همبستگی تا سطح تشکل یابی تا سطح تحزب یابی بوضوح قابل مشاهده است. حتما میشود این سطح یا آن سطح را نشان داد که درجاتی از پیشرفت، و بعضا پس رفت، بوده است، اما در مجموع، پیشرفت قابل توجهی دیده نمی شود. بطور مشخص، ما شاهد پیشرفت در عضوگیری و کادرسازی و بزرگتر شدن در احزاب نیستیم، شاهد بوجود آمدن تشکلهای جدید کارگری یا رشد تشکلهای موجود نیستیم، شاهد رشد در تعداد اعتصابات و اعتراضات کارگری نیستیم، شاهد بهم پیوستن اعتصابات و اعتراضات کارگری نیستیم، شاهد عمیق تر شدن خواستهای کارگری نیستیم، شاهد دستاوردها و پیروزیهای اعتصابات و اعتراضات کارگری نیستیم، شاهد پیشرفت در جنبش علیه اعدام، در جنبش زنان، و در جنبش جوانان نیستیم. از طرف دیگر، جنبش دانشجوئی، که از دوم خرداد تا انقلاب ۸۸ یک جنبش پویا و بالنده و رشد یابنده بود، پس رفت کرده و تقریبا خاموش شده است. جنبش زنان نتوانسته است حتی یک تشکل بوجود بیاورد و ابراز وجود اجتماعی و جمعی بکند. البته مسئله مبارزه با حجاب اسلامی یکی از عرصه های مهم پیشرفت جنبش زنان و جوانان بوده است.

لازم است باز هم تاکید کنم که وقتی من میگویم شاهد این یا آن پیشرفت نیستیم منظور من این نیست که هیچ پیشرفتی صورت نگرفته است، بلکه منظور این است که یک پیشرفت قابل توجه و تاثیر گذار و قابل اندازه گیری صورت نگرفته است. به عبارت بهتر، نرخ رشد پایین است.

این واقعیت این چشم انداز را پیش چشم ما می گذارد که اگر اوضاع به همین شکل پیش برود، که اگر شرکت و دخالت و رهبری ما در جنبشها و مبارزات اجتماعی به همین اندازه یا نرخی باشد که هست، که اگر رشد و گسترش و تعمیق در جنبشهای اجتماعی به همین شکلی باشد که هست، اگر رشد و نمو حزب به همین شکل و با همین نرخی باشد که هست، آن “وسیع تر کردن و عمیق تر کردن و بهم پیوستن جویبارها” که قرار است روزی به یک سیل بنیان کن تبدیل شود مدت زمان بسیار زیادی لازم خواهد داشت، اگر اساسا چنین اتفاقی بیافتد.

برداشت من از اوضاع سیاسی ایران و از روند مبارزات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی این است که ما با یک بن بست روبرو هستیم. جامعه ایران، مردم ایران، نیروهای سیاسی پیشرو ایران، احزاب کمونیستی ایران، طبقه کارگر ایران، تشکلهای کارگری ایران، و تشکلها و جنبشهای اجتماعی ایران از تک  و تا نیافتاده اند، اما قادر هم نیستند قدمهای قابل توجهی به پیش بردارند. مهمترین موتور محرک مبارزات و جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران طبقه کارگر ایران است. تحرکات و اعتصابات و مبارزات طبقه کارگر ریشه در شرایط عینی اقتصادی دارد. میلیونها انسانی که تمام نیازهای آن جامعه را تولید می کنند اما در عین حال از تامین اولیه ترین و ضروری ترین و فوری ترین نیازهای خود عاجز هستند چاره ای جز مبارزه ندارند. این شرایط عینی اقتصادی و اجتماعی هست که نمی گذارد مبارزات طبقه کارگر از تک و تا بیافتد. رژیم ج.ا. هر روز با زور و سرکوب و توحش هر چه  بیشتر در برابر طبقه کارگر و مبارزات آنها ظاهر میشود، اما به هیچ وجه قادر به فرونشاندن اعتصابات و اعتراضات کارگری نیست. این واقعیتهای عینی اقتصادی و اجتماعی و معیشت و نفس زنده ماندن و زندگی هست که کارگران را به صحنه مبارزه پرتاب می کند. اما این تلاشها و اعتصابات و مبارزات کارگری پس از سالها مبارزه هنوز نتوانسته است راه پیش روی را باز کند. هنوز نتوانسته است توده های میلیونی به فلاکت کشیده شده کارگر و زحمتکش را به میدان بکشد، هنوز نتوانسته است تشکلهای بزرگ و سراسری ایجاد کند، هنوز نتوانسته است یک اعتصاب سراسری سازمان بدهد، هنوز نتوانسته است رهبران خود را از زندان آزاد کند. هنوز نتوانسته است خواستهای مطالباتی خود را به کرسی بنشاند، هنوز نتوانسته است جلوی اخراجها را بگیرد، و هنوز نتوانسته است حتی حقوقهای معوقه خود را وصول بکند. اما در عین حال عقب ننشسته است، اما در عین حال دوباره و دوباره اعتصاب و مبارزه سازمان داده است، اما در عین حال رهبران جدیدی به میدان آورده است، اما در عین حال در مقابل سرکوب و توحش دولت و سرمایه سر فرود نیاورده است. راه فائق آمدن بر دستگاه سرکوب، راه رشد و نمو تشکل یابی و همبستگی و اتحاد، و راه پیش روی هنوز روشن و مشخص نیست. این مسئله ای هست که پیش روی طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر قرار دارد: راه پیش روی کدام است؟

باید این را فرض گرفت که یک بخش مهم این مسئله به تئوری و پراتیک حزب طبقه کارگر بستگی دارد. به حرفی که ما میزنیم و به کاری که ما می کنیم بستگی دارد. به اولویتهایی که در تئوری و پراتیک اجتماعی روی آنها خم میشویم بستگی دارد. به بررسی و مطالعه و درک و شناخت و تحلیل و نقد ما از واقعیتهای اجتماعی و کشمکشهای اجتماعی بستگی دارد. به جایگاهی که ما به فاکتورهای سیاسی و نیروهای سیاسی می دهیم بستگی دارد. به جایگاهی که ما به نیروهای منطقه ای و جهانی می دهیم بستگی دارد. و بالاخره، و شاید مهمتر، به سنتها و نرمها و ارزشها و شکل و شمایل و ساختارها و روابط تشکیلاتی و سیاسی حزب ما بستگی دارد.

خلاصه این بخش از بحث این است که اعتصاب و اعتراض و مبارزه هست ولی از رشد و نمو لازم برای نشان دادن چشم انداز انقلاب برخوردار نیست. جویبارها هستند ولی ما شاهد وسیع تر شدن، عمیقتر شدن، و بهم پیوستن آنها نیستیم و چشم انداز راه افتادن سیل روشن نیست، بلکه شاید بشود گفت، اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، تیره است.

دومین مشکل این خط این است که انقلابات تونس و مصر نشان دادند که وجود سطح بالائی از اعتصاب و اعتراض و مبارزه برای شروع انقلاب و یپشرفت آن تا سرنگونی رژیم لازم و ضروری نیستند. تونس، که جرقه انقلابات منظقه خاورمیانه و شمال آفربقا را زد، جزیره ثبات سرمایه داری و غرب در شمال آفریقا بود. در این جزیره  ثبات نه از تشکلهای کارگری و اجتماعی قدرتمند خبری بود، نه از اعتصابات قدرتمند کارگری خبری بود، و نه از اعتراضات و تظاهراتها و مبارزات قدرتمند خبری بود. سیلی خوردن دستفروش تحصیل کرده ای بنام محمد بوعزیز توسط یک پلیس زن و گرفته شدن چرخ دستفروشی او و خودسوزی او بدنبال این اتفاق مثل جرقه ای بود که باروت آماده به اشتعال خشم جامعه تونس را مشتعل کرد و سیل بنیان کن انقلاب راه افتاد و در عرض کمتر از یک ماه بساط دیکتاتوری سی ساله بن علی را به همراه جزیره ثبات او نابود ساخت. اینجا نه خبری از جویبارها بود، و نه خبری از وسیع تر شدن و عمیق تر شدن و بهم پیوستن جویبارها بود. انقلاب تونس بروشنی نشان میدهد که وجود اعتصابات و اعتراضات و مبارزات و تشکلها و تحزب قدرتمند برای شروع و پیشرفت انقلاب تا مرحله سرنگونی یک شرط لازم و ضروری برای انقلاب نیست. البته لازم است اینجا بگویم که این مشاهده این نتیجه را بدست نمی دهد که این شرط برای رسیدن به اهداف انقلاب و برای پیروزی واقعی انقلاب لازم و ضروری نیست. میشود سر این بحث کرد که این شرط ، یعنی وجود اعتصابات و اعتراضات و تشکلها و تحزب، یک شرط لازم و ضروری و مهم برای رسیدن به اهداف انقلاب، یعنی تحولات عمیق و اساسی در ساختار و روابط اجتماعی، می باشد.

راه دوم: سازماندهی انقلاب

یک – سابقه بحث سازماندهی انقلاب

این بحث یک بحث جدید است که برای اولین بار از طرف من مطرح شد و بنظر میرسد تا به امروز هم جائی در گفتمان سیاسی جامعه و نیروهای سیاسی باز نکرده است. ایده این راه با مشاهده فاز دوم انقلاب مصر یا انقلاب دوم مصر به ذهن من رسید و اولین نوشته مکتوب من با عنوان “انقلاب ضربتی – ساعت یازده به خیابانها بیاییم” در پایان ماه مه سال ۲۰۱۳، یک ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری روحانی، منتشر شد. بعد از آن هم من چندین مقاله در این مورد نوشته ام. تنها برخورد و نقدی که نسبت به این بحث شده است مسئله ذهنی گرایی، هپروت، و هخائیسم را مطرح ساخته است.

دو – تجربه انقلاب دوم مصر

 انقلاب دوم مصر یا فاز دوم انقلاب مصر درست یک سال و نیم بعد از انقلاب اول مصر اتفاق افتاد. بدنبال سقوط مبارک در انقلاب اول مصر، که بسیار شبیه انقلاب تونس بود و از آن تاثیر پذیرفته و یا نشئت گرفته بود، ارتش کنترل امور را برای شش ماه بدست گرفت و بعد از انتخاباتی که توسط بورژوازی جهانی و بورژوازی مصر و نیروهای مرتجع و رسانه های نوکر بورژوازی سرهم بندی شد، اخوان المسلمین به رهبری مورسی سر کار آمد و برای یک سال حکومت کرد. نزدیک دو ماه مانده به سرنگونی مورسی فعالین جنبش تمرد و جنبش ششم آوریل فراخوان امضای طوماری با شعار مشخص سرنگونی مصر را دادند که ۲۲ میلیون نفر آنرا امضا کردند، و نزدیک دو هفته مانده به سرنگونی مورسی، این فعالین فراخوان به میدان آمدن میلیونی مردم در سی ژوئن سال ۲۰۱۳ را صادر کردند که در آن بیشتر از سی میلیون نفر در پاسخ به این فراخوان به خیابانها آمدند و دولت مورسی و حکومت اخوان را سرنگون کردند. اما از آنجا که مردم از تشکلهای قدرتمند و حزب سیاسی چپ خود محروم بودند، ارتش سوار موج سرنگونی شد و این پیروزی بنام ارتش تمام شد. دو مسئله در باره پیاده کردن سناریوی انقلاب دوم مصر در شرایط امروز ایران وجود دارند: یکی اینکه شرایط مصر در زمان وقوع انقلاب دوم مصر با شرایط ایران متفاوت است و دیگری اینکه در مصر ارتش بخشی از معادله بود.

مسئله دخالت ارتش در انقلاب دوم مصر: ارتش مصر تاریخا نقش اساسی در صحنه سیاست داشته است و در زمان مبارک و بعد از او هم حرف اول را در سیاست زده است. بدنبال انقلاب اول مصر نقش ارتش در ظاهر کمرنگ شد و ارتش بعد از یک دوره شش ماهه امور سیاسی را بدست مورسی سپرد و خودش پشت صحنه رفت. اما روشن بود و هست که ارتش هنوز نقش اصلی یا حداقل برجسته ای در کنترل امور داشت. اما نکته اینجاست که ارتش تحت شرایط بعد از انقلاب به یک دولت سیویل یا مدنی تن داده بود و مشکل خاصی هم با مورسی نداشت. برداشت من از اوضاع این است که اگر فشار مردم از پایین نبود مورسی میتوانست در همدستی با ارتش به حکومت خود ادامه دهد. برداشتن مورسی بنظر من طرح و نقشه ارتش نبود بلکه این کار در پی مبارزات مردم برای سرنگونی مورسی در دستور ارتش قرار گرفت. مردم در خیابان طبل می زدند و ارتش و مورسی هم با آهنگ این طبل می رقصیدند. مورسی را مردم سرنکون کردند، اما در نبود تشکل و تحزب ارتش با چتر وارد میدان شد و لاشه او را جمع کرد.

مسئله تفاوت در شرایط بین مصر و ایران: شکی نیست که شرایط سرنگونی مورسی در مصر با شرایط امروز یا چند سال پیش ایران اصلا قابل مقایسه نیست. مصر یک سال و نیم قبل از سرنگونی مورسی وارد پروسه انقلاب شده بود و این انقلاب هنوز از تک و تا نیافتاده بود. مردم هنوز در محلات و خیابانها و میدان تحریر حضور داشتند. کسی نمی تواند انقلاب اول مصر را از انقلاب دوم آن جدا کند. اینها بطور تنکاتنگی به هم مربوط هستند. اما از این مشاهده درست در تفاوت شرایط نمی شود و نباید این نتیجه غلط را گرفت که آنچه در انقلاب دوم مصر اتفاق افتاد نمی تواند در ایران اتفاق بیافتد. قضیه منطقا اینطوری نیست که اگر پدیده ای یا سناریوئی در یک شرایط خاص اتفاق بیافتد، این پدیده یا سناریو نمی تواند بشکلی دیگر در شرایطی دیگر اتفاق بیافتد. نگاه منطقی به این قضیه به ما می گوید که هر پدیده ای یا سناریوئی که در یک شرایط خاص اتفاق می افتد ، این امکان را دارد که بشکلی دیگر در شرایطی دیگر اتفاق بیافتد. کسانی که حرفشان این است که چون شرایط مصر در انقلاب دوم با شرایط ایران امروز متفاوت است پس سناریوی مصر در ایران ممکن نیست یا اتفاق نمی افتد باید زحمت این را بکشند که این ادعای خود را با حلقه ها و رابطهای منطقی ثابت بکنند. بنظر من کسی که دلش برای انقلاب می تپد قبل اینکه و بیشتر از اینکه به این فکر کند و به این نتیجه برسد که فلان سناریوی انقلابی برای ما کار نمی کند، باید به این فکر کند و سر این نتیجه کار کند که هر سناریوی انقلابی ممکن است با جرح و تعدیلی برای ما هم کار کند.

سه – دنیای ارتباطات

واقعیت این است که انقلاب انفورماتیک یا انقلاب ارتباطات و اطلاعات دنیای سیاست را متحول کرده است. اگر زمان لنین یا حتی انقلاب ۵۷ نیروهای سیاسی بسختی دسترسی به ماشین چاپ و انتقال نوشته ها و افکار خود به طبقه کارگر و مردم و حتی اعضای خود داشتند، امروز هر فردی در هر کجای دنیا هم ماشین چاپ در اختیار دارد و هم وسیله نقلیه برای رساندن نوشته های خود بدست دهها، صدها، هزاران، و یا حتی میلیونها نفر. دنیا به معنی واقعی کلمه یک دهکده جهانی هست و اطلاعات و ارتباطات در آن با سرعت نور و بطور آنی صورت میگیرد. ما تاثیر وسایل ارتباطی را در انقلاب ۸۸ و در انقلابات تونس و مصر به عینه دیدیم و این انقلابات به انقلابات تویتری مشهور شدند. اینترنت و فیس بوک و تلگرام و رادیو و تلویزیون و غیره این امکان را به نیروهای سیاسی میدهند که با اقشار و گروههای اجتماعی و توده های وسیع مردم بطور آنی و دائمی در ارتباط باشند. انقلاب دوم مصر بدون این وسایل ارتباطی امری ممکن نبود. امکانات و وسایل ارتباطی امروز حتی در مقایسه با پنج سال پیش که انقلابات خاورمیانه شروع شدند بسیار پیشرفته تر است. مسئله این است که اگر یک نیروی سیاسی یا حزب یک راه حل عملی برای انجام کاری دارد میتواند آنرا بدون فوت وقت در اختیار کسانی قرار دهد که قرار است این کار را انجام بدهند. دستگاه سرکوب رژیم امروز از قطع ارتباط بین حزب سیاسی و توده مردم عاجز است. اگر حزبی یک تئوری و پراتیکی برای به حرکت در آوردن توده های مردم داشته باشد میتواند در اختیار آنها قرار دهد و جرقه حرکت را بزند.

چهار – به موضوعیت سناریوی مصر در ایران فکر کنیم

با توجه به انقلاب دوم مصر و نقش میدیای اجتماعی در آن، با توجه به وجود زمینه عینی انقلاب، یعنی نارضایتی و خشم و عصیان مردم نسبت به رژیم،  با توجه به سطح موجود اعتصابات و اعتراضات و مبارزات کارگری و اجتماعی، و با توجه به این مسئله مهم که مثلا حزبی مثل حزب کمونیست کارگری یک تلویزیون بیست و چهار ساعته در اختیار دارد که مورد دسترس میلیونها انسان است و بطور مرتب به آن زنگ زده میشود، ما باید حداقل بتوانیم به این مسئله فکر کنیم که میتوان شکلی از سناریوی انقلاب دوم مصر را در ایران پیاده کرد. چرا نشود توده های وسیع مردمی که از وضعیت معیشت و زندگی خود، از فقر و فلاکت و بیکاری و ظلم و ستم و اجحاف و تبعیض و نابرابری و قوانین مذهبی و دیکتاتوری و سرکوب  و هزار و یک درد بی درمان دیگر خود در عذاب می باشند و بخاطر آن هم از جمهوری اسلامی ناراضی هستند و نسبت به آن خشم و نفرت و کینه دارند و خواهان سرنگونی آن هستند را طی یک پروسه زمانی فکر شده و مشخص، مثلا یک سال، و با قدمهای عملی تعریف شده برای امر سرنگونی بسیج و سازماندهی کرد و در انتهای این پروسه آنها را  بطور سراسری و در صفوف چند ده میلیونی به صحنه مبارزه نهائی و به خیابان کشید؟

بنظر من تمام یا بیشتر شرایط و ملات لازم برای به خیابان آمدن میلیونی و سراسری مردم موجود هستند و اگر هم بعضی موجود نباشند باید رفت آنها را فراهم کرد. اعتصاب و اعتراض و مبارزه در صحنه سیاسی ایران کم نیست. هر روز و همه جا توده های کارگر و بیکار و زن و جوان و دانشجو بنوعی و به شکلی و در سطحی درگیر مبارزه با رژیم هستند. اساسی ترین مشکل مردم این است که نتوانسته اند راهی برای اتحاد و انسجام و همبستگی و تشکل و تحزب پیدا بکنند و با تئوریها و پراتیک موجود چشم انداز پیدا کردن این راه روشن نیست. همانطور که پیش تر گفته شد، مبارزات مردم به سدی برخورد کرده اند فعلا راه برطرف کردن آن روشن نیست و این مبارزات درجا می زنند و به بن بست رسیده اند. راه خلاصی از این وضعیت، راه شکستن این بن بست، راه بهم پیوستن و متحد کردن توده های مردم و مبارزات آنها از تئوری و پراتیک فی الحال موجود بر نمی آید، به این دلیل ساده که این تئوری و پراتیک نتوانسته است طی بیست و پنج سال گذشته، طی شش سال گذشته بعد از انقلاب ۸۸، و طی چهار سال گذشته بعد از انقلابات منطقه این کار  را بکند و ، مهمتر، هنوز معلوم نیست که چگونه قرار است این کار را بکند.

پنج – پاسخ اوضاع سیاسی ایران انقلاب است و راه حل ما در دستور گذاشتن انقلاب است

اکثریت مردم ایران بر این مسئله واقف هستند که سرنگونی جمهوری اسلامی تنها راه نجات از وضعیت فلاکت بار آنهاست. آنهایی را هم که هنوز بر این مسئله واقف نیستند را میشود آگاه کرد. تجربه بیست و شش سال بعد از رفسنجانی و تجربه هیجده سال بعد از خاتمی نشان داده است که از امام زاده اصلاحات و تعامل و دوم خرداد و سبز و غیره شفائی برای دردهای آنها حاصل نخواهد شد. اگر تنها پاسخ اوضاع سیاسی ایران انقلاب است، اگر اکثریت مردم ایران سرنگونی را تنها راه نجات خود تشخیص میدهند، اگر بحد کافی ارتباط و رسانه اجتماعی و تلویزیون در اختیار داریم که تمام طبقه کارگر و اقشار زحمتکش را به این واقعیت آگاه کنیم و توجه آنها را به آن جلب کنیم، پس چرا مستقیما به سراغ انقلاب نرویم و آن را در دستور روز خود قرار ندهیم؟

شش – گفتمان انقلاب و فضای دو قطبی

اولین قدم در مسیر رفتن به سراغ انقلاب و در دستور روز گذاشتن انقلاب حاکم کردن گفتمان انقلاب بر فضای سیاسی جامعه است. یعنی اینکه باید تمام امکانات و ابزار ارتباطی و تبلیغاتی و تئوریک و پراتیک خود را بر سر مسئله انقلاب، بر سر تنها پاسخ بودن امر انقلاب، بر سر ضرورت و حیاتی بودن و مبرمیت انقلاب،  بر سر امکان پذیر بودن انقلاب، و بر سر امکان پذیر بودن طراحی و تدارک و سازماندهی انقلاب از طرف و از طریق حزب متمرکز کنیم. با تمرکز بر سر انقلاب ما می توانیم توده های مردم و جامعه و  نیروهای سیاسی را بر سر انقلاب دو قطبی کنیم: نیروهای طرفدار انقلاب و نیروهای مخالف انقلاب، نیروی انقلاب و نیروی ضد انقلاب. این گفتمان واین دو قطبی اولین قدم در مسیر سازماندهی انقلاب است.

هفت – مبارزه ای متحد برای یک دنیا بهتر

در اعتصابات و اعتراضات و کشمکشهای روزانه کنونی کارگران و فعالین سیاسی و زنان و جوانان و دانشجویان اولا به قشرها و صنفهای مختلف تقسیم شده اند و ثانیا مبارزات آنها بر سر این یا آن خواست مشخص صنفی و قشری صورت میگیرد. با مطرح کردن انقلاب و در دستور روز قرار دادن مبارزه انقلابی اولا این تقسیسم توده های مردم به اقشار و صنفها کنار گذاشته میشود و مردم بر سر یک امر واحد ، امر انقلاب، متحد میشوند، و ، ثانیا، اقشار مختلف مردم، انسانها و توده های مبارز، دیگر برای این یا آن امر مشخص ، مثلا حصول دستمزدهای پرداخت نشده یا بهبود سلف سرویس دانشگاه یا برکناری فلان کارفرما، مبارزه نمی کنند که حتی در صورت پیروزی هم باز یک هزارم دردهای آنها را دوا نکرده است، بلکه برای سرنگونی سیستم و نظامی مبارزه می کنند که منبع و منشع تمام دردها و گرفتاریهای آنها هست و به این ترتیب برای فرصت و امکانی مبارزه می کنند که پتانسیل دوای تمام دردهای آنها را دارد. مبارزه برای انقلاب مبارزه برای بدست آوردن یک دنیاست. مبارزه برای فرصت و امکانی هست که مردم در کنار هم و دست  در دست هم به دنیا و زندگی و روابط خود شکل و شمایل و رنگ و بو بدهند و بدست خودشان تصویرشان از یک زندگی شایسته انسان را نقاشی کنند. مبارزه برای انقلاب در خود و بخودی خود یک امر و استراتژی متحد کننده و تهییج کننده و انرژی بخش است. مبارزه ای هست که میتواند سد و بن بستی را که سالهاست مبارزات اجتماعی مردم با آن روبرو هستند در هم بشکند.

هشت – انقلاب سازماندهی شده تضمینی برای دست یافتن به اهداف انقلاب

طراحی و تدارک و سازماندهی حزبی انقلاب این خاصیت را دارد که در صورت موفقیت به بهترین شکل بتواند انقلاب را تا به آخر پیش ببرد، از آن محافظت کند، ضد انقلاب را سرکوب کند، و به اهداف انقلاب دست یابد. علت این است که مردمی که به فراخوان و به فرمان یک حزب مشخص برای سرنگونی پا به میدان گذاشته اند بدوا این حزب را انتخاب کرده اند و بقیه راه را هم بهمراه این حزب خواهند پیمود.

نه – عضو گرفتن از طریق انقلاب

این یک واقعیت روشن و آشکار است که احزاب سیاسی چپ به لحاظ عضو گیری و رشد تشکیلاتی در وضعیت بسیار نامناسبی قرار دارند. سی و هفت سال بعد از سر کار آمدن ج.ا. حزبی نمی توان یافت که در شهرهای ایران سلولها یا تشکیلات حزبی داشته باشد. این مسئله البته به امر سرکوب و کشتار رژیم مربوط است. اما مسئله این است که سلولها و تشکیلات مخفی هم به آن شکل وجود ندارد، یا میشود گفت تقریبا اصلا وجود ندارد. وضعیت طول و عرض احزاب در خارج کشور هم تعریفی ندارد و رشدی هم نمی کند. مشکل خط انتظار انقلاب این است که سطحی از عضویت و رشد تشکیلاتی برای تقویت و بهم پیوستن جویبارها لازم است که موجود نیست. به این شکلی که اوضاع سیاسی ایران و اوضاع جمعیت ایرانی خارج از کشور یپش میرود، میتوان با قطعیت نزدیک به یقین گفت که آینده هم خیلی درخشان نخواهد بود. اما حزب می تواند بسرعت و در دسته های بزرگ از پروسه انقلاب نیرو بگیرد. انقلابی که از طریق حزب طراحی و سازماندهی شده باشد تقریبا تمام توده های مردم را به این حزب مرتبط می کند و بیشتر آنها را عضو آن خواهد ساخت.

ده – انتخابات ریاست جمهوری یک سال و نیم دیگر میتواند روز به میدان آمدن سراسری توده های میلیونی مردم باشد

یک سال و نیم دیگر انتخابات ریاست جمهوری صورت خواهد گرفت. میشود پروسه انقلاب سازماندهی شده را همین امروز، یک ماه و نیم مانده به انتخابات مجلس و شورای نگهبان، شروع کرد و توده های مردم را برای سرنگونی ج.ا. در انتخابات بعدی در جریان گذاشت، شریک کرد، و به میدان آورد. میشود از همین امروز قدمهای عملی برای سرنگونی را تعریف کرد، که اولین آن در دستور گذاشتن انقلاب است و دومین آن تبدیل گفتمان انقلاب به گفتمان سیاسی جامعه، و طی پروسه یک سال و نیم این قدمها را برداشت. زمینه انقلاب، مبازات اجتماعی، حزب، و ابزارهای ارتباط جمعی همه موجود هستند. باید بر اینها تکیه کرد، ملزومات دیگر را فراهم نمود، و به سراغ انقلاب رفت. نکته مهم در باره انتخابات سیاسی این است که جامعه بطور اتوماتیک سیاسی هست. تمام اقشار مردم و نیروهای سیاسی در باره مسائل سیاسی و دولت و آلترناتیو صحبت می کنند. انتخابات سیاسی بر سر دست به دست شدن قدرت سیاسی از یک دسته یا جناح طبقه حاکم به یک دسته یا جناح دیگر است. در این انتقال قدرت دولت و حکومت شکننده میشود، هم بخاطر کشمکش بین جناحهای طبقه حاکمه، هم بخاطر باب شدن گفتمان سیاسی در جامعه، و هم بخاطر فرصتی برای مردم که در یک روز مشخص (روز انتخابات) به خیابان بیایند. میشود در یک ماه و نیم مانده به انتخابات پیش رو آلترناتیو انقلاب و سرنگونی را مطرح کرد و تلاش کرد آنرا به گفتمان جامعه تبدیل ساخت و بعد از آن به پیمودن قدمهای عملی آن همت گماشت.

خلاصه

مردم از وضعیت معیشت و زندگی خود ناراضی هستند و علیه مسبب این وضعیت، یعنی جمهوری اسلامی، احساس خشم و نفرت و عصیان دارند. اقشار مختلف مردم بطور هر روزه و به اشکال مختلف علیه رژیم مبارزه می کنند، و بویژه مبارزات طبقه کارگر یک واقعیت هر روزه و گسترده جامعه ایران است. اما بنظر میرسد که این مبارزات در یک حالت بن بست قرار دارند. سطوح مختلف کشمکشهای اجتماعی از اعتصاب تا اعتراض تا شورش تا تظاهرات تا تشکل یابی تا تحزب یابی وجود دارند اما رشد و نمو چشم گیری طی سالها نداشته اند. این نارضایتی و خشم و نفرت و این مبارزات مختلف فی الحال موجود زمینه و ملات مناسب برای قدم برداشتن بسمت انقلاب است. تجربه انقلاب دوم مصر نشان داد که میشود انقلاب را طراحی کرد، تدارک دید، سازماندهی کرد، و برای یک روز مشخص فراخوان انقلاب داد. ما از ابزرا و وسایل ارتباطی زیادی برخوردار هستیم تا بتوانیم با توده های وسیع مردم ارتباط بگیریم. میتوانیم با درک و فهم و توضیح و برجسته کردن این واقعیت که انقلاب تنها راه رهائی مردم از دردها و گرفتاریهای آنهاست و تنها پاسخ اوضاع سیاسی ایران است توده های وسیع مردم را برای یک انقلاب طراحی شده و سازماندهی شده به حرکت درآوریم و به خیابان فراخوان دهیم.

ما هنوز باید برای گسترده تر کردن و عمیق تر کردن اعتصابات و اعتراضات و مبارزات مختلف مردم تلاش کنیم. هنوز باید برای بهم پیوستن جویبارهای منفک و مجزا تلاش کنیم، هنوز باید در باره تک تک مسائل و مشکلات مردم و طبقه کارگر صحبت کنیم، اما تفاوت اینجاست که تک تک این تلاشها و صحبتها باید بر محور انقلاب سازماندهی شده استوار شوند. انقلاب سازماندهی شده به معنی کنار گذاشتن هیچکدام از کارهای تاکنونی ما نیست بلکه سوق دادن و متمرکز کردن این کارها در یک جهت مشخص و بر یک محور مشخص است. انقلاب سازماندهی شده اولویتها و تئوری و پراتیک جدیدی پیش پای ما میگذارد اما در مقابل سنت مبارزاتی ما برای به پیش بردن قدم به قدم مبارزات اجتماعی نیست، بلکه در تکمیل آن است.