درسهایی از مبازرات پناهنده گی سال ١٩٩٢-١٩٩١، ١٠ روزی که اعتراضات جمعی و بین الملی دولت ترکیه را به زانو درآورد! قسمت پنجم/ پایان

درسها یی از مبازرات پناهنده گی سال ۱۹۹۲-۱۹۹۱، ۱۰ روزی که اعتراضات جمعی و بین الملی دولت ترکیه را به زانو درآورد!

قسمت پنجم/ پایان

تثبیت دستاوردها

……حوالی ظهر روز ۲۲ ژانویه ۱۹۹۲ اتوبوسهای پناهجویان برگشته از دیپورت به مقابل دفتر پناهنده گی سازمان ملل در آنکارا رسیدند. ما پیروز شده بودیم و از دیدن دوستان و رفقایی که تا چند قدمی مرگ رفته بودند چنان به وجد آمده بودیم که با هیچ واژه ای نمیتوان احساس آن لحظات شیرین را بیان نمود. بدون اغراق روز بازگشت دوستانمان به آنکارا از زیبا ترین و بیاد ماندنی ترین روزهای زندگی من و انسانهای بیشمار دیگری است که لحظه به لحظه آن چند روز نفس گیر را، خستگی ناپذیر تلاش کرده بودند. باری، پناهجویان که کماکان در آکسیون بودند با گل و شیرینی به استقبال دوستان بازگشته از اوزالپ قهرمان شتافتند، چنان مینمود که روبوسیها و درآغوش گرفتنها تمامی نداشت. همانطور که در عکسها مشاهده میکنید طی ده روز اکسیون، به دلیل سرمای شدید، سوُتغذیه، اضطراب و نگرانی شدید، جسما در هم شکسته بودیم و از نظر روحی نیز حال و روز مناسبی نداشتیم. اما فکر کردن به این پیروزی و اینکه ۱۰۶ نفر از رفتن به زیر تیغ جانیان جمهوری اسلامی نجات یافته اند، جمعی که اکثریت آنها در طول سالها، سرنوشتی مشترک داشتیم، چنان دستاورد بزرگی بود که نه تنها من بلکه هیچ کدام از دوستان دیگر نیز به مشکلات خود وقعی نمی نهادند.

پناهجویان در برابر دیدگان مشتاقی که اشک شوق در آنها حلقه زده بود، با باز شدن در اتوبوسها پیاده شدند. باز شدن این در ها به معنای باز شدن دنیایی تازه برروی همگی ما در محل و همه دوستداران در نقاط دیگر و به معنای بخشیدن جانی تازه در جسمهای خسته و سرمازده ما بود. در میان جمعیت میگشتم که یک نفر لباس شخصی از کسی که در کنار من ایستاده بود پرسید که ابراهیم حیدری کجاست، کدام است؟ جوان پناهجویی که سوال را از او پرسیده بودند بدون اینکه خود را ببازد به من هم نگاهی کرد و انگار که راست راستی دنبالم میگردد به جلو و اطراف خود نگاه کرد و به پلیس شخصی( میت) گفت ؛ همین حالا آن پایین ها بود، فکر کنم همانجا باشد. وقتی وی را دنبال «نخود سیاه» فرستاد با دوستان دیگر خواستند که مواظب باشم و در حد امکان زیاد آفتابی نشوم تا پلیس وحشی فرصتی نیابد که عقده هایشان را برسرم خالی کنند. پلیس مثل مار زخمی به خود می پیچید و بیشتر به این خاطر به من حساس شدند که دو روز قبل با هژیر تیموریان از خبرنگاران رادیو بی بی سی مفصلا در مورد توطئه های دولت ترکیه صحبت کرده بودم و این گفتگو از رادیو بی بی سی پخش شده بود. آنقدر کوردل بودند که نمی دانستند ابراهیم حیدری ممکن است نام مستعار باشد و گرنه تمام مشخصات من را داشتند. خلاصه این مورد را شانس با من یار بود و از آن ببعد هم سراغم نیامدند.

 شورای پناهنده گان نیز با پخش شیرینی این لحظه فراموش نشدنی را با عزیزان پناهنده جشن گرفت و پیام قدردانی را در جمع پناهنده گان قرائت نمود( متن کامل را میتوانید در انتهای همین نوشته ملاحظه نمایید). باری چنانکه اشاره رفت، از نظر من هیچ واژه ای قادر به بیان احساسات انسان در اوج پیروزیهای بزرگ نیست، اما در عین حال بر این باور هستم که باید تجربه هایمان را در معرض دید و قضاوت جامعه قرار دهیم، حتی اگر زبان و قلممان در انتقال آنها ناقص باشند. طی سالهای نسبتا زیادی که از این تجربه میگذرد بارها به این اندیشیده ام که چرا ما در سالگرد جانباختگان عزیزمان که از میان ما رفته اند، از آنها به درست یاد میکنیم و لی از اینکه بیش از ۱۰۶ انسان در این ماجرا از مرگ نجات یافتند، و یا موارد مشابهی که خوشبختانه کم هم نیستند، ما بی تفاوتیم؟ بغیر از رفیق خالد علی پناه، که خاطرات خود را نوشته است( هر چند متاسفانه پس از بارها تلاش موفق به تماس با رفیق خالد و خواندن دوباره خاطراتش نشدم. و بعد از نوشتن این مطلب هم در مورد فرد دیگری شنیده ام که گویا خاطرات خود را نوشته اند؟) من نشنیده ام که افراد دیگری این رویداد را به رشته تحریر در آورده باشند. در صورتی که میبایست این پیروزی توسط دهها نفر که خود جزو دیپورتیها بودند و یا جزو آن جمع کثیری که از سازنده گان این حماسه قهرمانانه، در ترکیه و نقاط دیگر بودند، مکتوب میشد.

همانطور که از دست دادن همسنگران عزیز و رفقایمان، ما را ناراحت میکند و«درسوگشان می نشینیم»، برای از مرگ برگشتگان نیز باید شادی کنیم و جشن بگیریم و مقاطع این چنینی را در اذهان عمومی زنده نگه داریم. در مورد این بی مهری ها به مقوله پیروزی، میتوان به دلایل فراوانی اشاره کرد. اما در یک نگاه اجمالی میتوان گفت که آثار فرهنگ منحوس اسلامی که در آن بزرگ شده ایم در ابعاد مختلف زندگی بر ذهن ما سنگینی میکند و حتی در خیلی موارد و بدون تردید ناخواسته دنباله رو آن نیز هستیم. اینکه ما در اوایل انقلاب برای جانباختگان مراسم چله(اربعین با زبان عربی) را میگرفتم و بخاطر جانباختن عزیزانمان در چهلمین روز جانباختنشان عملیات نظامی انجام میدادیم و غیره… آیا هیچوقت پرسیدیم که چه ایرادی داشت اگر مثلا ده روز قبل و یا بعد از این چهلم عملیات صورت میگرفت؟ و تازه این عملیات اگر زودتر و یا دیرتر صورت میگرفت باز هم با نام «چله» انعکاس میافت. ما حتی امروز هم جانباختگان خود را «شهید» قلمداد میکنیم در حالیکه همه ما میدانیم که شهید نامیدن کمونیستهایی که جانشان را از دست داده اند، مغایر با معنای شهید است(که بطور کامل زمینه مذهبی دارد). این دو نمونه ای که ذکر آنها رفت تنها گوشه ای از عادات و سنتهای بیشماری هستند که متأسفانه از همان فرهنگ ارتجاعی ای که خود بخش بزرگی از عمرمان را صرف مبارزه با آن کرده ایم به ارث برده ایم و بخشا هنوز هم ناخواسته و ناخودآگاه با خود حمل میکنیم. فرهنگ پوسیده اسلامی که با عمده کردن از دست رفته گان، فرصت برای ارج نهادن به زنده گان را باقی نمی گذارد.

 امیدوارم که با زدودن هر چه بیشتر این فرهنگ ناجور با آرمانهای والای ما، سنت ارزشگذاری به دستاوردهای خود و دیگران را تعمیم دهیم. به دستاورهای خود اهمیت بدهیم، تجربه های نظامی خود را حتی اگر موجب صدمه دیدن یک نفر هم نشده باشد، آگاهانه و در راستای غنای تجربی و فکری مبارزات نسل بعد از خود با افتخار انتقال دهیم. در زمینه مبارزه توده ای و فعالیت در زندان و عرصه های دیگر نیز به همین منوال. و در یک کلام برای شاد زیستن، امید آفریدن و ارج نهادن به پیروزیها و دستاوردهایمان زندگی کنیم. مگر فراموش کرده ایم که رفقای جانباخته مان نیز در راه مبارزه برای برقراری جامعه ای انسانی و مملو از شادی و امید، زندگی خود را فدا کردند؟

 اکنون پس از ۲۴ سال هر گاه که این رویداد را بازگویی میکنم، هیجان، ترس، شادی، تلاش، اتحاد، طعم پیروزی، برتری بر دشمن و دولتمداران جنایتکار و دیگر خاطره های تلخ و شیرین آنروزها همه برایم تداعی میشود. جای خود دارد همینجا نیز به گوشه هایی از تلاش و دستاوردهای این اتحاد و مبارزه جمعی و پیروزی اشاره کنم.

 

 * نقش تشکل شورای پناهنده گان و تثبیت دستاوردها

 تثبیت موقعیت شورای پناهنده گان در ترکیه به معنای تغییر در توازن قوا و تاثیر گذاری در سرنوشت صدها پناهنده بود. این تثبیت موقعیت با آکسیونها و اجتماعات در پاییز ۱۹۹۱ شروع شده بود و خود را به UN به مثابه یک ارگان پایدار تحمیل نمود. قبل از جریان دیپورت ۱۰۶ نفره فدراسیون و شورای پناهنده گان ترکیه توانسته بودند جان دهها نفر را که بصورت انفرادی دیپورت میشدند، نجات دهد. به عنوان مثال یکی از فعالین سیاسی، بنام رفیق اردوان مؤمن زاده را در تاریخ ۲۸ نوامبر۱۹۹۱ دیپورت کردند که در نزدیکی مرز ایران با فعالیت شورا و بخصوص دفتر فدارسیون، دیپورت متوقف شد و جان اردوان گرامی نجات یافت.

 اما توازن قوای اساسی به دنبال آکسیونی در تاریخ ۶ دسامبر به نفع شورای پناهنده گان تغییر کرد. در نشستی که آنروز شورای پناهنده گان به عنوان نماینده همه پناهنده ها، با حمایت اکسیونی با جمعیت بیش از ۳۳۰ نفر در جلو دفتر سازمان ملل و در دست داشتن امضا بیش از ۱۴۰ پناهنده دیگر در شهرستانها با UNHCR و منجمله رئیس اول آنجا«جان مک کالن» وارد گفتگو شد. در آن مذاکره گفته شد که۶ الی ۷ بار مذاکره در طول سال با نماینده پناهنده ها صورت گرفته، اما تغییرات در وضع پناهنده گان نامحسوس است. UN از وجود ۸۰۰ پناهنده قبولی در ترکیه و فشار کار صحبت کردند. که شورا در پاسخ گفتند،«به تعدادکارمندان بیفزائید و این مشکل پناهنده نیست». آنها مشکلات کشورهای پناهنده پذیر را بیان کردند که در مجموع بصورت دیالوگ و گفتگوی سالم وسازنده به توافقاتی رسیدند، که گزارش مفصل آن در همبستگی دسامبر ۱۹۹۱ آمده بود. تا آن زمان،UN نماینده اکسیونها را بصورت تحمیلی میپذیرفتند. اما بعد از آکسیون ۶ دسامبر با به رسمیت شناختن شورای پناهنده گان، نماینده گان را نیر برسمیت شناختند. بعد از جریان دیپورتی، این موقعیت بیشتر تثبیت شد و برای اولین بار برگه ای به نماینده شورا دادند که هر وقت لازم باشد بتواند داخل شود و نگهبانها مانع نگردند. هر چند وقت یکبار آنرا تمیدید میکردند و این به یک سنت برای شورا در دوره های بعد تبدیل شد(یکی از این نامه ها بهمراه عکسها آمده است).

*توازن قوا و دخالت از موضع قدرت
در ابعاد اجتماعی در روز های اول دیپورت رادیوی فارسی دویچه وله آلمان در اخبار خود، که طبق روال معمول از کیسه همدیگر کش میروند، خبر را از زبان مطبوعات ترکیه این چنین بیان کرده بود« طبق اخبار مطبوعات ترکیه، جمعی اخلاگر و … از ترکیه اخراج شده اند و…» این خبر را رفیق غفور انتشارات برایمان تعریف کرد. از افراد دیگری که خبر را شنیده بودند جویا شدیم، همگی بر صحت آن تائید گذاشتند. در همان آکسیون مقابل UN از رفیق غفور که به ترکی مسلط بود درخواست کردیم که خودش با گروهی به سفارت آلمان برود و نام پناهنده هایی را که از جانب دولت آلمان پذیرفته شده اند و جزو دیپورتیها بوده اند به آنها داده و بگویند این «اخلالگران» پناهنده رسمی خودتان هستند. و بسیار قاطعانه از آنها انتقاد کنند و بخواهند که از پناهنده های سیاسی عذرخواهی نمایند و تهدید کنند در صورت عذر خواهی نکردن، آکسیون را به مقابل سفارت آلمان خواهیم آورد. در آنجا به دوستان ما قول داده بودند مسئله را بررسی کنند و برای اتفاق پیشآمده اظهار تاسف نموده بودند. شخصا روز بعد رادیو آلمان را گوش دادم که اخبار را اصلاح نمود و بخاطر پخش غیر واقعی آن اینچنین عذر خواهی کرد« با پوزش از پخش خبری به صورت اشتباه در مورد دیپورت ۲ اتوبوس از پناهنده گان از ترکیه به ایران و ماجرا اینطور بوده است…. ».

برای تثبیت خود و بررسی هر چه سریعتر پرونده پناهجویان از جانب سازمان ملل و انتقال به کشورهای اروپایی، مجامع بین المللی را به دخالت وا میداشتیم، ازجمله اینکه تصمیم گرفتیم به دفتر یونیسف برویم و با رئیس آنجا صحبت کینم، به ما وعده دادند و تاریخ ۲۱ ژانویه هیئتی مرکب ازدبیر شورای پناهندگان ایرانی در انکارا و دبیر انجمن همبستگی زنان ایرانی(فکر کنم خانمی بنام سوسن بود) در ترکیه به همراه دو نفر دیگر(رفیق علی فرنگ را از کمیته آنکارا بیاد دارم) دیداری با آقای کلودیو الوارز مسئول یونیسف در ترکیه داشتیم(گزارش مفصل در نشریه همبستگی شماره ۲۶). خود را معرفی کردیم و گفتیم ما شورای پناهنده گان هستیم که جمعی از ما را میخواستند دیپورت کنند. در نتیجه عمومی شدن مبارزاتمان موضوع آنقدر به نفع ما انعکاس پیدا کرده بود که تشکل مار را بخوبی میشناختند و با حسن نیت پای صحبتهایمان نشستند. بطور مشخص گفتگو را به زندگی رقت بار بچه های پناهنده در ترکیه اختصاص دادیم که بسیار استقبال نمودند و از ظاهر قضیه چنان بر میامد که آنها از این مشکلات کلا بی اطلاع بوده اند. برای بچه هایی که شامل دیپورت میشدند و همچنین خانواده هایشان درخواست کمک فوری نمودیم. در همان نشست آمار بچه ها را از ما خواستند که ما در اختیارشان گذاشتیم و در محل تصویب نمودند که فردای همانروز امکاناتی به شورا و انجمن زنان تحویل دهند که به قول خود وفا کردند و ما نیز از طریق شورای محلات کمکهای آنها را تقسیم کردیم. در این جلسه همچنین به این موضوع مهم پرداختیم که پناهنده ها فقط مردها نیستند! پناهنده گی بصورت خانواده گی امری عادی است و یونیسیف باید در قبال بچه های پناهنده که در وضعیت غیر عادی زندگی میکنند احساس مسئولیت کند و منبعد ارتباط و همکاری مابین شورای پناهنده گان و یونیسف بوجود آید، این امر به عنوان دستاوردی تثبیت شد. دیدارهای دیگری نیز در همین سطح با رفیق عبه اسدی و دیگر دبیران شورای پناهنده گان بعمل آمده بود.

بدنبال این پیروزی، ما میخواستیم که موقعیت خود را در مقابل پلیس نیز تثبیت کنیم که دیگر به مانند گذشته نتوانند به ما توهین و زورگویی کنند. درست بخاطر ندارم که همان روز ۲۲ ژانویه بود و یا روز بعد نماینده UN از ما خواست تا از پناهجویان درخواست کنیم که به روال عادی برای دادن امضا به پلیس مراجعه کنند، از این کار سر باز زدیم و گفتیم که « با جان مردم بازی نمی کنیم». توضیح بیشتری خواستند که منظورما چیست؟ بیان داشتیم که هیچ تضمینی وجود ندارد پلیس ترکیه پناهنده ها را دیپورت نکند. گفتند که این خلاف مقررات و توافقات UN با دولت ترکیه است، ما هم گفتیم خیلی خب حالا که اینطور است؛ پلیس ترکیه دفتر و دستک خود را اینجا به جلو UN بیاورد ما هم امضا میدیم. گفتند نمی شود. ما هم متقابلا پیشنهاد دادیم که نماینده ای از UN در پلیس حضور داشته باشد چون ما به پلیس اطمینان نداریم، آنها امتحان خود را پس داده اند. بعد از مشورت و گفتگوی تلفنی«فکر کنم با پلیس ترکیه بود» قبول کردند که یک نفر از UN بهنگام امضا در امنیت سرا باشد. نماینده سازمان ملل گفت خوب از همین پنچشنبه ندیم را میفرستم آنجا باشد. بلافاصله برای خوار کردن این فرد بد جنس و مشکوک، فرصت را غنیمت شمردم و گفتم، چی!؟ ندیم؟ او خودش عامل میت(پلیس مخفی ترکیه) است، ندیدی چطور پناهجویان را تهدید کرده بود و …؟ در نهایت پسری قد بلند حدود ۴۰-۳۵ ساله را معرفی کردند که ما پذیرفتیم. حضور این نماینده سازمان ملل در کنار پلیسهای وحشی که تا دیروز میتوانستند به هر بهانه ای توهین کنند، به مانند خاری در چشم شان بود. گویا بعدا با توافق شورای پناهنده گان آنرا برداشته بودند.

*فعالیتهای بین المللی

 برای جلوگیری از طولانی شدن بیشترمطلب از اشاره به کلیه اقداماتی که در هر کشوری صورت گرفته بود میگذرم و تنها به اختصار به اهم فعالیتها خواهم پرداخت. اعتراض مقابل سفارتخانه ها و اشغال کنسولگری های ترکیه، تماس با احزاب پارلمانها و ارسال نامه به مجلس کشورهای اروپایی. تماس با روزنامه ها و رادیوهای سراسری و محلی، نوشتن نامه به دفاتر حقوق بشر، اشغال دفاتر سازمان ملل در برخی کشورها. دفاتر حقوق بشر ترکیه و چند کشور دیگر، مصاحبه با رادیوهایی همچون بی بی سی، ارتباط با نماینده گان سازمان ملل در امور پناهنده گی در بیشتر کشورهایی که در پایین نام آنها ذکر شده است. این اقدامات کم وبیش در هر کشوری و بخشا فراتر از پایتخت کشورها به عمل آمده بود، که عبارت بودند از: سوئد، کانادا، بریتانیا، آلمان، هلند و سویس، دانمارک. اخبار جامعتر در صفحات ضمیمه همبستگی شماره ۲۵ آمده که بصورت عکس در ادامه این نوشته موجود است! تماس با روزنامه های ترکیه و مطبوعات آن کشور بصورت مداوم در روزهای اکسیون صورت میگرفت و در برخی از رونامه ها بیش از یکبار موضوع دیپورت درج شد. در کنار فشار به مطبوعات از داخل ترکیه در خارج کشور نیز برای تماس با روزنامه ها اقدام میشد، بطور مثال در کشور هلند رفیق محمود بیان و در سوئد رفیق رضا شهرستانی با روزنامه ها ترکیه چاپ خارج کشور، از جمله، ملیت و بسوی دوهزار تماس گرفته وهر دو روزنامه موضوع دیپورت را درج کردند که نوشته بسوی دوهزار حتی از رادیو سراسری سوئد نیز پخش شد.

از جانب فدراسیون سراسری پناهنده گان جدا از تماس با نهادهای بین المللی عفو بین الملل و دفاتر UNHCR  در آنکارا و کانادا و چند کشور اروپایی، رفیق فرهاد بشارت دبیر فدراسیون ۳ مصاحبه با بی بی سی داشتند و روزنامه های پرتیراژی را در جریان گذاشتند که روزنامه تاکز سایتونگ آلمان در عمومی نمودن این خبر نقش مثبتی ایفا نمود.

تلاشهای بی وقفه و صمیمانه جمع وسیعی از انسانهای شریف و نازنین در گوشه و کنار دنیا و پایداری پناهجویان برای ماندن در مقابل دفتر پناهنده گی UN آنکارا به مدت ۱۰ روز، حماسه ای است که پرداختن به گوشه و زوایای آن، کاری جامعتر و وسیعتر از این سطور میطلبد که امیدوارم در آینده دوستانی دیگر به آن همت گمارند. از چند ماه قبل، یعنی در واقع از وقتی که تصمیم گرفتم این خاطرات را مکتوب کنم بارها به نوشته ها و یادداشتهای آن روزها مراجعه کرده ام، سراغ هر رفیق و آشنایی که میتوانست در یادآوری حتی لحظاتی از آن تاریخ کمکم کند را گرفته ام و هزاران بار سوار بر بال سیمرغ خاطراتی که روزگاری نه چندان دور واقعیتهای ملموس زندگیم بوده اند به کوچه پس کوچه های شهر آنکارا بازگشته ام و … اما نیازی به بیان این واقعیت نیست که اگر پشتوانه و همکاری بیدریغ و همفکری صمیمانه جمعی از رفقا را نداشتم شاید نوشتن این خاطرات هیچگاه عملی نمیشد. با این وجود میدانم که نوشته ام بی عیب و نقص نیست و بدون تردید مسئولیت کامل هر نارسائی و کمبودی در بیان این خاطرات بر عهده من است. همینجا فرصت را مغتنم میشمارم و از همه دوستانی که به هر دلیلی موفق به تماس با آنها نشده ام صمیمانه درخواست میکنم که در هر بخش از این خاطرات که ایراد و کمبودی میبینند مرا در جریان بگذارند، پیشاپیش دست همه این دوستان را به گرمی میفشارم و منتظر نظرات و پیشنهادات شما در راستای دقیقتر کردن این خاطرات هستم.

در خاتمه بعنوان کسی که با توجه به وظیفه ای که در جریان آن رویدادها بر عهده داشتم کمی بیشتر در جریان امور بودم باید بگویم که امکان نداشت به چنان پیروزی بزرگی دست یابیم، اگر حتی یک لحظه به قدرت و نیروی عظیم خود که در همبستگی و اتحاد انترناسیونالیستیمان نهفته است تردید میکردیم. همه آنهایی که با اعتراض و حضور شبانه روزی در مقابل دفتر UN حضور میافتند و تا برگشت دوستان و رفقایشان کوتاه نیامدند، عزیزانی که خواب و خوراک را بر خود در ترکیه و خارج کشور حرام کرده بودند و به اشکال مختلف دیپورتیها را حمایت میکردند. دفتر فدراسیون سراسری پناهنده گان، حزب کمونیست ایران، فعالین حزب کمونیست کارگری، اتحادیه های کارگری ترکیه، مردم قهرمان اوزالپ و.. و.. و همه اینها یک به یک خشتهایی بودند که با هم آن دیوار عظیم را در مرز ترکیه- ایران و در مقابل آن توطئه جنایتکارانه ساختند و با نجات رفقایمان از مرگ، پوزه دستگاههای اطلاعاتی هر دو کشور را به خاک مالیدند. تمامی انسانهای شریف و نهادهایی که در کسب آن موفقیت افتخارآمیز حتی اگر نقشی هر چند کوچک هم ایفا کرده اند، شایسته نثار تاج گُل زیبای دفاع از انسانیت هستند.

 اما اگر تنها تاج گلی به من بدهند و بگویند که به گردن قهرمان این رویداد آویزان کنم، قدر مسلم آن را با خود خواهد برد و بر دروازه وردی شهر اوزالپ آویزان میکنم و در مقابل آن همه فداکاری بیدریغ سر تعظیم فرود میآورم. آنها پایه و ستون آن دیوار محکم دفاع از انسانیت بودند.

 مجددا از همکاری رفقا، شمس حکیمی، محمود خاطری، علی خدری، نسرین رخزاد، امجد پاشایی، گلبخاخ سلیمی، رحمان نجات برای تهیه متن، از رفقای عزیز رحیم بنگی و ستار آویهنگ که سخاوتمندانه عکس در اختیارم گذاشتند، از کاک فواد رستمی که به مانند همیشه در تنظیم عکسها یاورم است، از رفقا سعادت هاشمی و بیژن هدایت که نسخه هایی از همبستگی را در اختیارم گذاشتند و همچنین از رفیق فردین آرام که تمام بخشهای نوشته را ادیت نمودند، سپاسگزارم.

/پایان

ابراهیم رستمی ۵ ژانویه ۲۰۱۶