قدرت سیاسی، انتخابات و فرهنگ ملت!

آقای مرتضی محیط در برنامۀ ماهواره ای خود در تاریخ ۲۶ دسامبر ۲۰۱۵ نکتۀ قابل توجهی را مطرح نموده که علاوه بر مورد مشخص ولادیمیر پوتین، معرف نظرگاه شناخته شده ای در موضوع نمایندگی سیاسی مردم از طریق کارکرد انتخاباتی است. ایشان در ادامۀ دفاعیات خود از پوتین ادعا می کند که وی باید درخور احترام و اعتبار باشد چون با ۸۹ در صد آرای مردم روسیه که یکی از “باسواد ترین و آگاه ترین” ملت های جهان هستند، انتخاب شده است.

طرح نکتۀ بالا توسط آقای محیط این پرسش را دوباره به میان می کشد که آیا جریان انتخابات در کسب قدرت سیاسی با تکیه به آرای مستقیم عمومی معرف درستی و حقانیت نیروی پیروز در انتخابات است ؟ آیا افراد و احزابی که به اعتبار پیروزی انتخاباتی – به طریقی که در بیشتر کشورهای جهان سرمایه داری متداول است – بر ملتی حاکم می شوند، بنا به بافرهنگ بودن یا نبودن آن ملت باید مورد ارزیابی قرار گیرند ؟
براستی نکتۀ آقای محیط و پرسش هایی که ایجاد می کند نشانۀ چیست، وقتی که حتی در کشورهای توسعه یافتۀ غربی – متکی بر نظامی که به دموکراسی (پارلمانی) معروف شده است – هم انتخاباتِ متکی به آرای مستقیم مردم به یک جریان صوری مبدل شده است، وقتی که جوامع پیش رفتۀ اروپایی با “مردمی باسواد و آگاه” هم در ادوار بحرانی از درون خود نازیسم و فاشیسم را بیرون داده اند، وقتی که همین امروز در همین جوامع بافرهنگ به قدرت رسیدن فاشیسم و نیروهای ماورای راست با تکیه بر صندوق های رای در چشم انداز است؟ وقتی تجربۀ هیتلر – که از مجرای انتخاباتی حکومت را در دست گرفته بود – پشت سر بشریت است، این نکته را چگونه باید دید ؟ آیا با تکیه به این نظرگاه باید از این اتفاق شوم تاریخی اعتبار هیتلر را نتیجه گرفت و یا بی سوادی ملت آلمان را؟
امروز در بیشتر کشورهای جهان سرمایه داری “انتخابات ها” با آرای مستقیم عموم مردم برگزار می شوند. حاکمان به نام آرای شهروندان به قدرت دست می یابند ، و این تنها به اشکال متداول در غرب محدود نیست، بلکه در نظام های دیگر از تک حزبی یا چند حزبی همراه با اقتدارگرایی گرفته تا دیکتاتوری فردی یا استبداد متکی به گروه و ….. جریان دارد. در این دسته از نظام ها راه کارهای مختلفی برای کسب پیروزی در انتخابات و بدست آوردن میزان بالای رای توسط نیروی حاکم به مورد اجرا گذاشته می شوند. این راهکارها بغیر از ارعاب و سرکوب معترضین و رای دهندگان، حذف مخالفین از میان نامزدهای انتخاباتی با ترفندهای مختلف قانونی و غیرقانونی، و تقلب از سوی قدرت حاکم که در بدترین نمونه ها اجرا می شود، در “بهترین” ها عبارتست از کاندیدای واحد، کنترل و هدایت رسانه ها ، و بزرگ نمایی از مردان پرقدرت.
با این توضیحات به نمونه های زیادی می شود استناد کرد. بعنوان مثال در الجزایر، عبدالعزیز بوتفلیقه، در سال ۲۰۱۴ برای چهارمین بار با ۸۱٫۵۳ در صد رئیس جمهور شد. در این حالت آیا بنا به نقطه نظر آقای محیط باید بوتفلیقه را محترم و محق دانست یا مردم الجزایر را نادان و بی فرهنگ؟
حال اگر نخواهیم راه دور برویم و در میان متحدین نزدیک پوتین بمانیم و به افراطی ترین ها (ایران و سوریه) هم در مطلب دیگری بپردازیم، نگاهی به چند کشور نزدیک به “فدراسیون روسیه” و عضو “جامعۀ دولت های مستقل” کافی است که چشم ها را به روی نظرگاه آقای محیط بازتر کند : رئیس جمهور قزاقستان نورسلطان نظربایف برای ششمین بار در سال ۲۰۱۵، با ۹۷٫۷ در صد آرا پیروز شد. رئیس جمهور ترکمنستان قربانعلی بردی محمداف، برای دومین بار در سال ۲۰۱۲، با ۹۷٫۱۴ در صد از صندوق های رای بیرون آمد. رئیس جمهور ازبکستان، اسلام کریم اف، برای چهارمین بار در سال ۲۰۱۵، با ۹۰٫۳۹ درصد آرا را به خود اختصاص داد (کریم اوف که تنها رئیس جمهور این کشور از زمان استقلال در سال ۱۹۹۱ است در انتخابات ۲۰۰۷ سه رقیب دیگر داشت که تلویحا از خود او حمایت می کردند!) و رئیس جمهور اذربایجان، الهام علی اف، در سال ۲۰۱۳ برای سومین بار با ۸۵ در صد ارا به قدرت رسید.
چه خوب می شد اگر آقای محیط علاوه بر ولادیمیر پوتین، نظر خود را در مورد این متحدان نزدیک و آبونه های “فدراسیون روسیه” هم ابراز می کرد. بالاخره نظربایف و محمد اف و کریم اف و علی اف آدم های قابل احترام و ارزشمندی هستند یا مردم قزاقستان و ترکمنستان و ازبکستان و آذربایجان مردمانی بی فرهنگ و کودن؟

س. اردستانی
۱۲ دی ۱۳۹۴