بحران سیاسی در پرتغال، آینده مبهم در اسپانیا

این نوشته به تحولات سیاسی، موقعیت احزاب چپ رادیکال و انتخابات در دو کشور پرتغال و اسپانیا اختصاص دارد. دو کشوری که در کنار یونان و ایتالیا شدیدترین ضربه را از رکود بزرگ ۲۰۰۸ خورده اند. هنوز نشان چندانی از بهبود اقتصادی در آن ها دیده نمی شود و در سطح سیاسی همچنان ناآرام و بی ثبات هستند.
یکم. پرتغال
در روز چهارم اکتبر ۲۰۱۵ انتخابات پارلمانی در پرتغال انجام شد. حزب حاکم محافظه کار (Portugal Ahead) توانست بیشتر آرا (نزدیک به ۳۷ درصد) را از آن خود کند گرچه از دستیابی به اکثریت باز ماند. احزاب اپوزیسیون چپ شامل حزب سوسیال دموکراتِ سوسیالیست (Socialist Party)، حزب رادیکال بلوک چپ (Left Bloc) که اتحادی است از چند حزب تروتسکیست و کمونیست، و نیز حزب کمونیستِ ائتلاف واحد دموکراتیک (Unitary Democratic Coalition) به ترتیب با ۳۲، ۱۰ و ۸ درصد در مجموع اکثریت آرا را به دست آوردند. البته رییس جمهور دست راستی با این استدلال که مخالفت جناح چپ با یورو خلاف قانون اساسی است به جای سه حزب چپ گرا از حزب حاکم خواست که دولت حداقل تشکیل دهد . احزاب چپ گرا هم در پاسخ متعهد شدند که مانع رای اعتماد به حزب حاکم شوند.
اقتصاد پرتغال با بدهی بالا (نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۰۸ بیش از ۷۰ درصد بود که تا ۲۰۱۴ به ۱۳۰ درصد هم رسیده است )، به توصیه ترویکای اروپا وادار به اجرای برنامه های ریاضتی شدید اقتصادی شد. نتیجه مستقیم این برنامه (که قرار بود تا ۲۰۱۴ متوقف شود) بیکاری ۱۴ درصدی (در سال ۲۰۱۴- از حدود ۸٫۸ در سال ۲۰۰۸ ) به ویژه بیکاری بالای جوانان (بیش از ۳۳ درصد) ، و فقر شدید (امروز ۱۸ درصد از جمعیت زیر خط فقر به سر می برند ) است. احزاب چپ متعهد شده اند که با هرگونه برنامه ریاضتی مخالفت کنند. البته در این میان شدت مخالفت حزب سوسیالیست با سیاست های ریاضتی از باقی کمتر است. بلوک چپ هم برای ائتلاف حاضر شد از برنامه اش برای خروج از یورو و نیز ناتو دست بکشد .
با رای مخالف احزاب چپ، دولت تازه به رهبری حزب محافظه کار پس از تنها ۱۱ روز در قدرت منحل شد. اکنون رییس جمهور یا باید از احزاب چپ بخواهد دولت تشکیل دهند یا درخواست انتخابات زودهنگام کند. که این دومی با توجه به این که دوران ریاست جمهوری اش تا پایان سال به آخر می رسد بعید است. مگر اینکه پس از انتخابات ریاست جمهوری، رییس جمهور تازه پارلمان را منحل کند. بنابراین، این که ائتلاف چپ چه استراتژی برای دولت در پیش می گیرد را باید صبر کرد و دید. آن چه مسلم است این است که تجربه سیریزا، اتحاد مردمی و آنتارسیا در یونان پیش روی آن هاست.
اما واکنش احزاب چپ رادیکال در اروپا (مشخصا تروتسکیست ها مانند حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا یا SWP) هم در مواجهه با استراتژی بلوک چپ در پرتغال جالب توجه است. آن ها عمدتا پس از انتخابات، دستیابی بلوک چپ به ده درصد آرا را (که بیش از دو برابر دوره پیش بود) تبریک گفتند. گویی مبارزه با همین ده درصد ها به پایان می رسد. البته توقع بیشتری هم از خود ندارند و همواره به همین میزان مداخله در سیاست راضی اند. اما پس از اعلام تصمیم بلوک چپ به ائتلاف با احزاب سوسیالیست و کمونیست و مشخصا پس از اعلام اینکه حاضر است از برنامه خروج از یورو چشم پوشی کند، ناگهان همه شروع کردند به تخطئه بلوک چپ و آن را رفورمیست خواندند.
دوم. اسپانیا
اسپانیا نخستین کشور اروپایی بود که از رکود بزرگ آسیب دید (یا دستکم سقوط اقتصادش رسانه ای شد). بحران در اسپانیا هم مانند امریکا از بازار مسکن شروع شد. منتها برخلاف امریکا ترکیدن حباب مسکن به دلیل اعطای وام های مسکن درجه دو (sub-prime mortgage) – که بنا به تعریف بی پشتوانه هستند و به مصرف کنندگان فقیرتر داده می شوند- اتفاق نیافتاد. وام های درجه دو نقش به مراتب کمتری در اسپانیا بازی کردند. هرچند که وام های مسکن با تضمین های بیش از ۱۲۰ درصد قیمت ملک به مصرف کنندگان داده شد بی آنکه مصرف کننده نیاز داشته باشد حتا یک سنت بپردازد. نتیجه ی بلافاصله بحران نه فقط بی خانه و آواره شدن مردم که بدهکاری کمرشکن شان هم بود. خلع ید (eviction) مکانیسم عمده بانک ها و مراکز مالی برای کنترل تضمین وام ها و حفظ سرمایه بود و نتیجه آن فقر و فلاکت و بی خانمانی بخش عمده ای از جمعیت. مساله خلع ید و همزمان بیکاری فزاینده (بیش از ۱۱ درصد در سال ۲۰۰۸ که البته همچنان چیزی در حدود ۲۵ درصد است ) و به ویژه بیکاری جوانان زیر سی سال (بیش از ۵۰ درصد – امروز نزدیک به ۵۲ درصد ) بدل به مشکل اصلی مردم شد و در صدر خواسته های جنبش ایندیگنادوس (Indignados یا خشمگینان) در سال ۲۰۱۱ قرار گرفت. اینها البته در کنار فساد عمیق سیاسی و اداری به خصوص در دو حزب اصلی (محافظه کار PP و سوسیال دموکرات PSOE) ، بدهی بالا (نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی از حدود ۴۰ درصد در سال ۲۰۰۸ به صد درصد در سال ۲۰۱۵ رسیده است )، بیش از بیست درصد جمعیت کشور که زیر خط فقر به سر می برند ، ریاضت شدید اقتصادی و البته مساله استقلال ایالت هایی مثل کاتالونیا و باسک عملا رئوس برنامه های احزاب برای انتخابات پیش رو در بیستم دسامبر را تشکیل می دهند.
چپ رادیکال و انتخابات
ورشکستگی دو حزب اصلی در مواجهه با بحران که در حمایت بی قید و شرط شان از برنامه های ریاضت اقتصادی تحمیل شده از طرف اروپا متبلور است، به خصوص از سال ۲۰۱۲ عرصه را برای تشکیل احزاب جدید فراهم کرد. دو گرایش اصلی چپ رادیکال را در این انتخابات نمایندگی می کنند.
اولی حزب پودموس (Podemos) است. حزبی برآمده از جنبش ایندیگنادوس و متاثر از حزب تروتسکیستِ (مرتبط با انترناسیونال چهارمِ) چپ ضد سرمایه داری (Izquierda Anticapitalista)، که در ژانویه ۲۰۱۴ تاسیس شد. پودموس توانست در عرض کمتر از دو سال بیش از ۳۵۰ هزار نفر عضو بگیرد و از این نظر دومین حزب بزرگ کشور پس از حزب محافظه کار باشد.
و دومی ائتلافی ست تازه تاسیس به نام اتحاد مردمی (Popular Unity) شامل احزاب کوچک جمهوری خواه، سوسیالیست، سبز و نیز ناسیونالیست هایی از ایالت هایی چون کاتالونیا، باسک و کاستیل عمدتا به رهبری ائتلاف دیگری به نام اتحاد چپ (United Left) که خود عمدتا زیر نفوذ حزب کمونیست است. با ترکیبی بازسازی شده و بسیار جوان، اتحاد مردمی به وضوح سودای تبدیل شدن به آلترناتیو اصلی چپ در صحنه سیاسی اسپانیا را دارد.
هردو گرایش تمرکزشان بر متوقف کردن برنامه های ریاضتی، افزایش دستمزد و کاهش بیکاری و از همه مهم تر باز گرداندن خانه های مردم به آن هاست. قضاوت در مورد پودموس اما در این لحظه آسان تر است. چراکه پودموس بر خلاف اتحاد مردمی در این دو ساله نوسانات بیشتری را از سر گذرانده و برنامه هایش برای مردم روشن تر است. رشد پودموس به عنوان حزب خواهر سیریزا در یونان و در اروپا (به خصوص در انتخابات سال گذشته پارلمان اروپا) واکنشی بود به امید شهروندان و کارگران اروپایی به تشکیل جبهه قدرتمند چپ در مبارزه با ریاضت اقتصادی. اما با گردش صد و هشتاد درجه ای سیریزا به راست محبوبیت پودموس هم به شدت کاهش پیدا کرد. در اغلب نظرسنجی ها محبوبیت پودموس در چندماهه نخست تاسیس اش به سرعت بسیار در حال رشد بود. آن قدر که از حدود ۸ درصد در می ۲۰۱۴ به بیش از ۲۰ درصد در اکتبر همان سال رسید. محبوبیت پودموس تا پایان سال ۲۰۱۴ حتا به حدود سی درصد می رسید که آن را بدل به بزرگ ترین حزب کشور می کرد. این رشد اما دیری نپایید و از حوالی ژوییه ۲۰۱۵ و درست پس از رفراندم سیریزا و چرخش ناگهانی اش شاهد سقوط آزاد محبوبیت پودموس تا چیزی در حدود ۱۳ درصد هستیم که به سختی آن را به رتبه چهارم می رساند. و این درست در شرایطی است که جناح راست با تجدید قوا که در حزب جوان و تازه تاسیس اش یعنی حزب شهروندان (Ciudadanos یا C’s) متجلی است به احتمال زیاد پیروز انتخابات خواهد بود. البته وضعیت اتحاد مردمی هم چندان رضایت بخش نیست و از چیزی در حدود ۱۰ درصد در میانه های ۲۰۱۳ به حدود ۵ درصد سقوط کرده است و این به خصوص مهم است از این جهت که حزب حاکم محافظه کار با فرصت طلبی از حملات پاریس بهره برداری کرده سعی دارد انتخابات را از خواسته های رفاهی و ضد ریاضت اقتصادی منحرف و به رفراندمی علیه تروریسم و تجزیه طلبی بدل کند.
چپ رادیکال اروپا (عمدتا تروتسکیست ها مانند SWP بریتانیا) از همان ابتدا البته تکلیف شان را با پودموس روشن کرده بودند و با زدن برچسب هایی مانند پوپولیست و رفورمیست از همان روز نخست با مخالف خوانی آن را رد می کردند. بدون این که ضرورتا استراتژی آلترناتیوی ارائه بدهند.
جمع بندی
همان طور که در شماره های پیشین بارو و به پیش! اشاره شد، تجربه یونان نشان داد که تنها استراتژی واقعی برای رفع ریاضت اقتصادی پس از بحران ۲۰۰۸ ، استراتژی سوسیالیستی است. گذر از بحران بدون دست بردن به مالکیت و از آن جا گذر از کاپیتالیسم ممکن نیست. در این میان اما چپ رادیکال اروپا با موضع گیری های صرفا ایدئولوژیک و بعضا سکتاریستی نه تنها استراتژی معینی به کارگران ارائه نمی دهد بلکه حتا با شعار های غیرواقعی و برنامه های مبهم مثل خروج کور از یورو، سنگ هم جلوی پای مبارزات شان می اندازد. هروقت هم که با بی اعتنایی کارگران مواجه می شود آن ها را نادان و گول خورده و تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم می خواند.

یادداشت ها: