فرهنگ و هنر ، بحثی ناتمام

هردر (۱۸۰۳-۱۷۴۴) متفکرآلمانی نخستین بار مقوله فرهنگ را به معنی مدرن وبعنوان هویت انسان یا گروه بکاربرد .فرهنگ به معنی امروزی اولین باردرعصرروشنگری تعریف شد . تمدن درقرن۱۸و فرهنگ در قرن ۱۹ تئوریزه شدند .باتوسعه استعماروآغازکلنیالیسم درقرن۱۹نیازبه تعریف مقوله فرهنگ نیزاحساس گردید .براثرپدیده ناسیونالیسم وکلنیالیسم تعریف ومعنی فرهنگ دوچندان شد  . فرهنگ مجموعه ارزشها،هنرها،عادات،آداب،رسوم،عقاید،نظرات،اخلاقیات، و حقوق دریک جامعه است .

درنظرمارکسیست ها فرهنگ یعنی روبنای یک نظام اجتماعی اقتصادی مانند نظام برده داری ، فئودالیسم ، سرمایه داری ، وغیره .درحوزه فرهنگ به جنبه استتیک و زیباشناسی عادات ورسوم توجه میشود . فرهنگ عصرروشنگری حامل بت های افتخارآمیزی از قبیل دولت سکولار،ترقی وپیشرفت اجتماعی ،بلوغ سیاسی ، و دفاع از آزادی بود .در فرهنگ عامیانه فرهنگ گاهی به معنی تمدن، شهروندی ،ویا ادب شخصی بکاربرده میشود .

فرهنگ معمولا صفاتی محلی،ملی،ایلی،قومی،قبیله ای و یا جهانی دارد . پست مدرنیستها ورمانتیکها اهمیت اغراق آمیزی برای مقوله فرهنگ در یک عصروجامعه قائل بودند .فرهنگ ممکن است نقدادبی باشد یا چگونگی وتوضیح نوع زندگی یا خلاقیت هنری وفکری .فرهنگ غالبا موضعی انتقادی در مقابل دولت،تمدن و علائم آندو دارد .فرهنگ دردوره دیکتاتوری نقشی سیاسی بخودمیگیرد ،مثلاشاعر وارد مبارزه سیاسی واجتماعی میگردد چون مبارزه وفعالیت بدلایل خطرهای سیاسی ،شکل فرهنگی بخود میگیرد .

فرهنگ فضایی است برای مطرح کردن هویت فرد .آن را انسان بوجود می آورد ونه طبیعت .فرهنگ و تمدن دوطرف سکه یک جامعه هستند . درگیری میان فرهنگ وتمدن بخشی از مبارزه میان مدرنیته و سنت گرایی میتواند باشد .

     واژه و مفهوم استتیک و زیباشناسی هنری رااولین بار یک متفکر دیگرآلمانی بنام آلکساندر باومگارتن (۱۷۶۲-۱۷۱۴) بکاربرد . نظریه پردازدیگری بنام رزنکرانس نخستین بار استتیک زشتی را با اشاره به تصورفضای جهنم مطرح نمود .هنرمند مترجم ویابنده روابط دوستی واحترام بین انسان و طبیعت است .دردوران باستان نقاشی بنام زوکسی سبدانگوری راچنان واقعگرایانه به تصویرکشاند که پرندههای وحشی اطراف شهر آتن روی آن نشسته تابه آن نوک بزنند.

افلاتون میگفت تنها موضوعی که به زندگی معنی وارزش میدهد هنر است . در دوره رنسانس هنر نشانه توانایی انسان بود یعنی زیربنای حیثیت ، شرف ، وارزشهای انسانی .کانت میگفت هرچیزکه خردمندانه ومنطقی باشد زیبا وانسانی نیزاست . درسدههای میانه هنر می بایست در خدمت دین وآیین می بود ،روحانیون وپدران مقدس کلیسا زیبایی خارق العاده هنری را خطری جدی برای عقیده وایمان مردم میدانستند .

ازجمله توصیه های روشنفکران مدرنیته این بود که میگفتند هنرنه تنها خردمندانه بلکه باید احساسی وقلبی نیزباشد .شیلرمیگفت کسیکه فقط دنبال احساسات باشد وحشی است وکسیکه برده عقلگرایی جزمی گردد بربر یعنی جنایتکار میشود .هنرمند ایده آل او کسی بودکه دارای ترکیبی مناسب ومفید از عقل واحساس باشد .

آدرنو میگفت تمام هنرها اتوپی وآرزو هستند چون هنرفقط اشاره ای به زودگذری واقعیات است .هنر فقط به ما وعده وقولهای خوشبینانه مبدهد .هنرواقعیات را آنطورنمایش میدهد که به سلیقه اش خوش آیند .والتر بنیامین میگفت فاشیستها جنگ راهنرمیدانستند وآنراحتی وظیفه ای مقدس بشمارمی آوردند . مرگ وکشتارواعدام ونابودی برای آنها لذت بخش بود ،جنگ شعارروزانه شان بود.

هنربایداجبارهای جهان وزندگی راانکارکرده ، رذالتها راافشانماید .هنرگاهی همدست ایدئولوژی میشود تاواقعیات تلخ را نفی کند . هنرباید زشتی هارا هم نشان دهد تا جهان را افشاکند چون زیبایی های واقعی مورد تجاوزوضرب وشتم دجالها قرارگرفته اند .گروه دیگری هنررامعما میداند به این دلیل به نظرآنها هنرهمیشه نیازبه تفسیروتوضیح دارد . گودمن میگفت هنریعنی استعاره واشاره .

                        —————————————————————

از علیشاه سلطانی

       falsaf@web.de

johann herder 1744- 1803 , alexander baumgarten 1714- 1762