“تزار” کمونیست ها را به سیبری تبعید میکرد،مبارزین ایرانی خود به خارج تبعید میشوند!

به دنبال حادثۀ تروریستی فرانسه، تی وی های انگلیس شروع به درج تصاویر ۳ دختر جوان از یکی از مناطق لندن  بنام “بتنال گرین” کردند که جهت جهاد به سوریه رفته تا همراه نیروهای تبهکار داعش در سوریه جهاد کنند. از منظر این رویداد بظاهر ناچیز، من جهانی گندیده و در حال استیصال می بینم که زمینه داعش پروری در اروپا را نیز فراهم کرده است. چرا این دختران جوان انگلیسی راه سعادت زندگی آینده خود را در پیوستن به این نیروی متحجر می یابند؟ درحالیکه انگلیس و کشورهای اروپایی قبله اقشار خرده بورژوازی ناراضی ایران شده و زنانی که از ترس داعش ایران و منطقه خاورمیانه به اروپا پناهنده می شوند و اشخاص فراوانی برای رسیدن به این کعبه امیال، دست و پا می شکنند! از زوایایی متعددی می توان به این چرا پاسخ داد: مثلاً مانند آنهائیکه شیفته دمکراسی و نظم نوین جهانی هستند، عمیق فکر نکرد و گفت که آنان دیوانه بودند. یا مانند عده ای کمی عمیق تر اندیشید و گفت که قربانیان تربیت شده خانواده های اسلامزده -مذهبی بودند؛ و یا مانند یک کمونیست دست به ریشه علت برد و به این حقیقت اشاره کرد که شدت رقابت، تبعیض، تحقیر و از خود بیگانگی که زمینه افکار داعشی را در انگلیس، یعنی با سابقه ترین، تاریخی ترین و لیبرال ترین کشور سرمایه داری جهان است دانست و اشاره نمود. هنوز خیلی از جوانان قادر به تامین محیطی همه جانبه سالم، امن، و بی نیاز از پیوستن به مذهب و خرافات نیستند و نجات خویش را در پیوستن به داعش جستجو می کنند! حتی اگر از پرت ترین پاسخ اقشار شیفته دمکراسی که علت آن را دیوانگی مردم دانسته، تحلیل را شروع نماییم، باز دیوانگی و پناه بردن انسان به خرافات، ریشه اقتصادی و اجتماعی دارد. یعنی در هر حال، برای پی بردن به مساله، پای ناهنجاریهای جامعه به وسط می آید. در هیچ کدام از حالات نمی توان این رویداد را از شرایط کلی حاکم بر جامعه جدا دانست و مکانیکی به آن پرداخت و بررسی کرد. در هر صورت، جهت پی بردن به علت اصلی تروریسم امروز در جهان، باید علت آن را در جامعه جستجو کرد و نه در آسمان و نزد خدایان.

منظور از این یاد آوری این است که علیرغم ناخرسندی شیفتگان جنبش دمکراسی خواهی بورژوا ها و خرده بورژواها، برای مبارزه اصولی و پایه ای با تروریسم، باید به اصل مبارزه کمونیستی، درسها و ابزارهای آن بازگشت. ترورهای اخیر باردیگر چگونگی نحوه مبارزه کمونیستها با تروریسم اسلام سیاسی و برخورد به سیاست پناهندگی و مهاجرت، توسط کشورهای اروپایی را به وسط کشیده است. علیرغم تبلیغات مسموم کننده ناسیونالیستی و نژاد پرستانه کشورهای اروپایی در این زمینه، برای مبارزه اصولی و قاطع با تروریسم، باید دو مساله را از هم تفکیک نمود و هر دو را پا به پای هم نقد کرد: یکی روشنگری در مورد سیاست های نژاد پرستانه وناسیونالیستی کشورهای اروپایی و محکوم کردن آن سیاست ها بعنوان یک وظیفه مهم و تعطیل ناپزیر است- که خوشبختانه احزاب چپ ایرانی در این باب کم ندارند و بسیار فعال هستند. ولی در زمینه پاسخ به موضوع دوم، کلاً تصویری داده و طوری رفتار میکنند که بنحوی مشوق فرار مردم بجای پاسخ قطعی به مساله تروریسم و پناهندگی است. زیرا اغلب احزاب ایرانی بعدی از ابعاد معضل را توضیح داده و ارتباط ریشه ای و پایه ای مساله را بی پاسخ می گذارند. در دل این ماجرا من میخواهم نقبی به مساله پناهندگی و مهاجرت بزنم، چون که لازم است یک تصویر مارکسیستی از کل ابعاد مساله پناهندگی را بدست داد.

تا جایئکه من اطلاع دارم طی بیست سال گذشته یک بار نیامده ایم که مساله پناهندگی را از زاویه طبقاتی تجزیه و تحلیل کنیم، نقاط قوت و ضعف آن را برای طبقه کارگر بر شماریم؛ و جامعه را برای یک راه حل اساسی پایان دادن به این مشکل آماده کنیم. همیشه با دید مثبت، نفس خارج شدن از ایران به “بتنال گرین” را به فال نیک و نوعی مخالفت با حکومت و سمپاتی با احزاب اپوزیسیون تلقی کردیم. امروز افق ناظر بر این تلاش نه یک افق قابل تعمیم رهایی عمومی، بلکه بعنوان تلاشی که هرکسی در فکر به اصطلاح نجات بستگان خود (از جهنم جمهوری اسلامی)  در آمده است:  برادر در فکر خارج کردن برادر، والدین در فکر فرزندان، کارگران هم در فکر همکاران و هنرمندان در فکر هم پیاله های خود برای رفتن به خارج هستند. در این تلاش پدیده ای بنام جامعه وجود ندارد که باید در فکر آن بود. گویا بالاخره فقط حکومتیان می مانند و همه خارج خواهند شد.

 نیروهایی که  افق برابری و یک دنیای بهتر را از مردم گرفتند؛ در بن بست، هزیمت و فرار و جای خالی دادن هستند. باید جامعه متوجه شود که فرار راه غلبه بر ترریسم نیست. و این غیر ممکن است یک جامعه را تخلیه کرد. طی دو ده هه اخیر اوضاع جهان تغییر کرده است، ولی ابزار مبارزه و سبک کار احزاب سیاسی تقریباً همان است که بیش از این تحولات بود. اشکال رایکال مبارزه در سنت احزاب سیاسی و اشخاص متاثر از این احزاب، نوع مبارزه ای است که در تحلیل نهایی کسی قادر به تطبیق دادن خود با شرایط اختناق زده در ایران نیست! مبارزه علنی روبه بیرون و ضد رژیمی صرف شدت پیدا کرده و عرصه های با اهمیت، ولی کمتر جنجالی، چنان قربی ندارد.  قطب نمای حرکت آنان بجای شمال همیشه به سمت غرب است. در عوض فعالیت کفتری پر رونق شده تا رهبران این عرصه ها بعد از یک دوره مجوز خارج شدن از ایران را داشته باشند. باید پرسید آیا پایان این روند کی و کجا است؟ آیا برای نجات ۷۰ میلیون ایرانی باید آنان را به خارج منتقل کرد؟ یا خیر، فقط آنهایئکه به درجه ای “از رشد” رسیده و دیگر امکان ماندن ندارند، شامل می شوند؟ پاسخ ندادن صریح و روشن به سوالات فوق، این شکل فریبنده را رواج خواهد داد که سلبرتی و ظاهرسازی و نام آوری را بر جسته کرده و مبارزه آرام و استراتژیک با  جمهوری اسلامی و تروریسم در محل را بی اهمیت کرد.

 یک گوشه ناخوانای این سبک فعالیت، در مساله برخورد احزاب چپ به مشکل پناهندگی و مهاجرت خودنمایی میکند. این واقعی است که وقتی کسی جانش در خطر است، باید سعی کرد خطر را رفع کرد حتی به قیمت گریختن و پناه بردن به مکانی امن در جای دیگر. لیکن این تنها بخشی از راه حل مشکل است. بخش عظیم تر مشکل این است که چرا نباید تلاش کرد که سبکی مفید و موثر و انقلابی را کشف و بر مبارزه حاکم نمود که مبارزین، ضمن مبارزه در محل بتوانند در درازمدت مبارزه کنند و با نیروی جمعیشان محیط خود را تغییر داده و امنیت خود را در همان جایی که کار و زندگی میکنند تامین نمایند؟

زمانی ما بی قید و شرط از همه پناهندگان دفاع می کردیم و این را شکلی از مبارزه برای توده ای شدن خود بحساب می آوردیم. ما فکر میکردیم با این کار توده ای، بزرگ و اجتماعی شده و از این کانال بر جامعه تاثیر خواهیم گذاشت. شاید این بخودی خود اشکالی ندارد و در خیلی موارد هنوز این سیاست قابل دفاع است. اما اشکال کار اینجاست که احزاب کمونیستی باید استراتژی عمومی داشته باشند و راهی که قابل تعمیم است را پیش پای جامعه بگذارند.  در اوائل انقلاب ۵۷ و سال های پس از آن، ترکیب پناهندگان با امروز متفاوت بود. در آن ایام انگیزه آنان بیشتر مبارزه علیه حکومت تازه به قدرت رسیده ایران بود. اما امروز ترکیب و انگیزه مهاجرت و پناهندگی تغییر کرده است. بیشتر انگیزه مهاجرین، ادامه تحصیل، بدست آوردن شغل مناسب تر و هر چه که باشد؛ کمتر مبارزه جدی و مستقیم با جمهوری اسلامی است. با این وجود تا زمانیکه تروریسم اسلامی وجود دارد، تا جمهوری اسلامی سر کار است، کنار گذاشتن ابزار مبارزه علیه او را یک فاجعه می دانم- زیرا افق خرده بورژوایی بر طرز زندگی آنان حاکم خواهد شد. وقتی که مبارزه علیه جمهوری اسلامی وسیله و ابزار سالم نگه داشتن شخصیت انسان و ترقی جامعه است، اگر انسان آن را در درجه اول اولیت زندگی قرار ندهد، هر روز شاهد یک فاجعه در گوشه و کنار جهان خواهیم بود. زیرا اشخاص زیادی را دیده ام که در پروسه پناهندگی می گویند “جهنم جمهوری اسلامی”- ولی بمحض قبولی- وقتی ابزار مبارزه را کنار میگذارند؛ “جهنم جمهوری اسلامی” را تبدیل به بهشت جمهوری اسلامی میدانند و برای اینکه دستشان از بادام و پسته ایران قطع نشود، “مانند ما تمام پلهای پشت سر خود را خراب نمی کنند”، در مسائل سیاسی زیاد آفتابی نمی شوند، تا در آینده راه ییلاق و قشلاق به ایران را بر خود مسدود نکنند!  برای منافع حقیر خرده بورژوایی خود، چشمشان را از دیدن مردمی که پای طناب دار، سنگسار هستند و همچنین  میلیونها معتاد و بیکار در ایران می بندند. و حتی بدتر از این، در انتخابات به حکومت رای می دهند. عملاً توصیه شان به مردم گرفتار پای طناب دار، سنگسار و معتاد و بیکار ایران- این است که بجای متحد شدن و تغییر محیط زندگی در محل تولدشان، آنان نیز مثل ایشان اول از”جهنم جمهوری اسلامی” فرار کند، بعد از قبولی در یکی از کشورهای پناهند پذیر؛ زیاد در مسال سیاسی درگیر نشوند تا راه برگشتن به بهشت جمهوری اسلامی را بر خود نبندند! عملاً به مردم توصیه میکند که این سیکل نسل در نسل تکرار شود. امروز ضروری است تمام تاکتیک های را در خدمت استراتژی پایان دادن به این سناریو باطل اتخاذ کرد.

سیاست برخورد احزاب به “فراریان”، بشدت معیوب و قابل بازبینی است و عملاً دارند به یک افق خرده بورژوایی شکل میدهند. احزاب مختلف بی مورد عرصه مهاجرت را زمین بزرگ شدن خود دانسته و بیش از حد به این موضوع عطف توجه دارند. اما این راه حل نیست و نمی شود که هر کسی از بی حقوقی زن، کودک آزاری، و بی تشکلی کارگر در ایران به تنگ آمد، شال و کلاه کند و به سوی خارج به امید تاثیر گذاری (از راه دور) بر این عرصه ها، خود را تبعید نماید و یا شکلی از مبارزه را انتخاب کند که در تحلیل نهایی منجر به گریختن باشد. احزابی که چینین راهی پیش پای فعالین میگذارند که باید در عرض چند سال مثل گاو پیشانی سفید برای پلیس مشخص شوند؛ همه چیز را نمایشی فهمیده و احتیاج به ساختن پایگاهی توده ای در محیط زیست ندارند. نوع فعالیت خود این احزاب در خارج بصورتی است که حتی با مداخله امریکا و کشورهای اروپایی امیدوارمی شوند. من فکر میکنم که بیشتر از حد خود به عرصه (جای خالی دادن) خود را با کیس مهاجرت مشغول کرده بطوری که یک مسابقه برای خارج کردن بستگان از ایران جود دارد. مهاجرت بعنوان امر شخصی و نوعی تغییر موقعیت فردی افراد، هیچ اشکالی ندارد؛ ولی هنگامی پز مبارزه و بار انقلابی به آن می دهند، سرتاپا اشکال است. و بدتر از این، احزابی روی این مساله حساب باز کرده و سرمایه گذاری و یک سوم فعالیت خود را به رتق و فتق این عرصه اختصاص داده اند. چنان با آب و تاب این مساله را منعکس می کنند که انسان فکر می کند خارج کردن افراد در خود نوعی مبارزه کمونیستی است.

 من عقیده دارم که مساله بعکس است. یعنی باید تا جایی که ممکن است صراحتاٌ به فرار از ایران نه گفت. متد  و تاکتیک های فعالیت ها را باید بگونه ای طرح کرد که ضمن مبارزه کردن، ادامه کاری تضمین شده و زمین سفت مبارزه را ترک نکرد. اصل بر این است که ابتدا مبارزین بند نافشان با جامعه قطع نشود، همچون ماهی از آب. راه میان بری برای ما غیر از مبارزه وجود ندارد. اگر ما در تهران زمین بازی را به تروریسم اسلامی واگذار کنیم، تروریسم اسلامی در پاریس و لندن جلوی در خانه ما را میگیرد. اینجا راجع به دونوع ارزش و دو نوع سبک کار بحث میکنیم که کاملاً از هم جدا هستند. همیشه راه اتخاذ سبک کار صحیح وجود دارد. فقط مهم این است که آن را پیدا کرد و با پیدا کردن آن، میتوان مبارزه کرد و قادر به حفظ ادامه کاری خود بود. اگر قرار است مبارزین فداکاری کنند، فداکاری این نیست که در یک مرحله چنان بظاهر بشدت عمل کرد که جایی برای ماندن نداشته باشند، بلکه ماندن و مبارزه کردن عین فداکاری است. مساله تا به کشمکش طبقه ما با سرمایه داری مربوط است، خارج شدن از ایران فضیلتی ندارد. لطفاً پز به آن مقام ندهید- که گویا این مشخصات مردمی است که دیگر راضی به پذیرش قوانین حکومت اسلامی نیستند و ماندن و مبارزه با قوانین مذبور را چیزی زیاد رادیکال نمی دانند و به این خاطر به اروپا رسیدن را درجه ای بالاتر از مبارزه علیه حکومت و تروریسم و تعیین تکلیف مردم با رژیم فرض میکنند. در واقع افق ناظر بر این طرز نگرش در اغلب موارد تنها شیوه نجات و راه حل خرده بورژوایی و گریز از چاره اندیشی پایه ای و جمعی معضل است. اشخاص مختارند که چگونه مسیر زندگی خود را تعیین نمایند، اما مبارزه کمونیستی چیزی دیگری است که با راه حل خرده بورژوایی اساساً متفاوت است.  ما باید مردم را تشویق به راه حل جمعی و پایه دار کرده و نه نوعی مبارزه که بخواهید و نخواهید بالاخره در پایان یک دوره باید باروبنه را به سوی خارج بست. ما مشوق راه حل خرده بورژوایی فرار و راه حل فردی مبارزه با جمهوری اسلامی و تروریسم اسلام سیاسی نیستیم. زمانی اسلحه بدست گرفتن و با حکومت جنگیدن فداکاری بود، امروز ماندن در محل و مبارزه کردن فداکاری است.

بیست و ششم ماه نوامبر ۲۰۱۵