عشق آزاد یا عشق اجباری؟!

عشق آزاد یا عشق اجباری؟!
همگان این روزها از کمبود یک چیز می نالند، چیزی که اغلب درک درستی از ان ندارند و ان عشق است! واقعا عشق چیست؟ ایا می توان تعابیر سطحی و مبتذل یا متافیزیکی و عرفانی نویسندگان جوامع شرقزده از عشق را به عنوان تفسیر عشق به حساب اورد؟! بی گمان تفاسیر نویسندگان و شاعران مسلمان از عشق الوده به خرافات و عرفان و مذهب و در کلیت خود توهم است، بنابراین چنین تعابیر و تفاسیری در خودی خود مبتذل و بی معنی است. زمانی که در کتاب های ادبیات فارسی راجع به داستان های عشق شرقی می خواندم، حتی در فیلم های هندی هم چنین چیزهایی را نمی توانستم تصور کنم. عشق از نظر انسان های شرقزده سراسر توهم است. غرق تاریکی مطلق است. عشق نه یک پدیده ی مادی و ملموس بلکه یک پدیده ی عرفانی است. عاشق همچون مرتاضی ترسیم می شود که عشق را در فانتزی های جنون امیز جستجو می کند، این عشق امیخته به جوهر کثیفی به اسم مذهب است، مذهب حامی سنت است و سنت در تقابل با ترقی خواهی است. کشف رابطه ی دیالکتیکی متافیزیک، سنت، مناسبات اجتماعی و اقتصادی عقب مانده، مفعولیت زن در عشق، عدم داشتن استقلال اقتصادی زن در جوامع شرقی به اضافه ی مناسبات سنتی که تولید و بازتولید می شوند و در کلیت خود فرهنگ و اخلاقیات یک جامعه ی ضد زن را شکل می دهند، به ما کمک می کند که عشق را از متافیزیک بیرون کشیده و بر روی زمین سفت بررسی کنیم. به همان میزان که در این جوامع از عشق مردان نسبت به زنان صحبت می شود، به همان میزان هم زنان توسط این مناسبات قتل عام می شوند و تنها به خاطر پایه یی ترین حقوق اولیه شان سنگسار و نابود می شوند. جامعه ی شرقی و اسلامزده تنها یک چیز از زن می فهمید و ان واژن است. بی دلیل نیست که در قران امده است که زنان زمین های زراعی شما مردان هستند و می توانید انان را شخم بزنید!!
عشق اجباری
در جامعه ی شرقزده انسان ها به خاطر مناسبات پوسیده ولی مستحکم خانواده ی سنتی و تقدس نظام خانواده پارتنرشان را ناچار می کنند که به انان عشق بورزد! این عشق نیست، این تن فروشی ابدی و دائم است. یک تن فروشی رسمی که هنجارهای اجتماعی ان را به رسمیت می شناسد و تن فروشی به حساب نمی اورد. زن سنتی ایی که با مردی که دوست ندارد، یا مردی که به هر دلیلی با زنی که دوست ندارد ازدواج می کند و می سازد و می سوزد، فارغ از اینکه یک تن فروش است، درون خود را کاملا نابود می کند.
نگه داری از عشق به اجبار و پایبند کردن انسان ها با تهدید، ترس از فشار اجتماعی، ترس از بیوه شدن، ترس از بی سر پناه شدن به ماندن در چارچوب یک رابطه ی مصلحتی ناهنجارترین نوع تن فروشی چه از جانب مرد و چه از جانب زن است.
عشق اجباری، “خیانت” را دامن می زند. زنان و مردانی که در یک رابطه ی رسمی و در واقع در یک رابطه ی تن فروشی قانونی از همدیگر راضی نیستند و به خاطر مسائل مختلف از جمله مشکل بودن جدایی در جوامع شرق زده و اسلامزده، امکان طلاق ندارند، بدون شک در خفا در پی یافتن کسان دیگری هستند که تنهایی عمیق خود را با او پر کنند! از دوستان نزدیکی که به ایران رفت و امد دارند شنیده ام که در ایران بخش زیادی از زنان و مردان صاحب دو تا تلفن همراه هستند و یکی از این تلفن ها را برای تماس با معشوقه های غیر رسمی شان می خواهند و “خیانت” در روابط به قول این ها بیداد می کند! از نظر من خیانت واقعی ماندن در چارچوب رابطه یی است که انسان ها احساس رضایت نمی کنند و انچه جامعه خیانت می نامد، به نظر من در بسیاری مواقع عشق است، چون اگر امکان انتخاب عشق ازاد وجود داشت، مردم به روابط مخفیانه و “خیانت” روی نمی اورند!
پیش نیاز هر رابطه یی شناخت است و شناخت هر کسی نیازمند زمان است. برای شناخت هر انسانی با هم بودن ضروری است. عشق بدون سکس یک توهم ابلهانه است. سکس بدون عشق اما فراوان است.
در جوامع شرقزده و سنتی انتخاب پارتنر مناسب به مراتب دشوار تر از جوامع نسبتا “ازاد” است، اما عشق به دلیل بازتولید مناسبات طبقاتی و تشدید فاصله ی طبقاتی به ندرت حتی در مدرن ترین جوامع بورژوایی پیدا می شود.
زوج هایی که تظاهر می کنند عاشق اند، اغلب از تنهایی می نالند. زمانی که به انسان معتمدی اعتماد می کنند اعلام می کنند که از رابطه ی عشقی شان رضایت ندارند. در واقع اغلب کسانی که به قول خود در یک رابطه ی عشقی به سر می برند، به مراتب تنهاتر از کسانی هستند که وارد رابطه نشده اند.
یک جای کار در تمام جوامع طبقاتی می لنگد و ان این است که معیار انتخاب پارتنر نه عشق، بلکه نوعی فشار است. بسیاری از انسان ها به خاطر رسیدن به سن تشکیل خانواده به اجبار تن به روابط مصلحتی می دهند، تا زودتر تشکیل خانواده دهند و “سر و سامان” بگیرند!
یک فشار اجتماعی محسوس و نامحسوس و نیاز به برطرف کردن غریزه ی جنسی خیلی ها را ناچار کرده است که وارد روابطی شوند که به هیچ وجه برای خود این انسان ها “ایده ال” نیست. عشق در این شرایط از محتوا خالی شده و به یک مساله ی فرمال و روتین تبدیل می شود!
عشق آزاد
عشق آزاد تفاوتش با روابط تحمیلی و سنتی در این است که آزادی انتخاب وجود دارد و سکس در واقع در جامعه یی که عشق آزاد حاکم است به قول لنین مثل یک لیوان اب خوردن می شود. اما همانطور که لنین می گوید انسان عاقل با هر لیوانی اب نمی خورد.
برای رسیدن به عشق آزاد نباید انسان ها را تحت فشار گذاشت که به یک مساله ی خاص تعهد داشته باشند. هیچ انسانی نباید تعهد بدهد که تا ابد با کسی در یک رابطه بماند! اصل آزادی انتخاب و آزادی جدایی و آزادی انتخاب های جدید باید وجود داشته باشد.
کسی نباید به بهانه ی تعهد صوری انسان دیگری را زیر فشار قرار دهد که در چارچوب یک رابطه ی خاص بماند. زمانی که معیار عشق برای انسان ها ازادی انتخاب است و شرایط برابر برای انتخاب وجود دارد، تعهدهای صوری و هنجارهای اجتماعی که منشا در مناسبات طبقاتی و پرنسیپ های اجتماعی و اخلاقی جامعه ی سنتی و “مدرن” دارند، به تعهدات داوطلبانه و روحی انسانی تبدیل می شود.
عشق جنسی
شاید هیچ کس تاکنون به اندازه ی انگلس در زمینه عشق دقیق ننوشته باشد. انگلس برای اینکه عشق مورد نظرش با عشق توهم امیز جامعه ی طبقاتی تداعی نشود، از عشق جنسی صحبت می کند. عشق جنسی بدون شک یک دگرگونی هرمونی در دو انسان به همراه تغییر و تحولات روحی است. دو نفر زمانی که عاشق همدیگر می شوند، همدیگر را بو می کنند و حتی با بو کردن لباس طرف مقابل از لحاظ جنسی تحریک می شوند. بدون شک در یک رابطه غیر عشقی و جنسی معمولی چنین تغییر و تحولی اتفاق نمی افتند. عشق یک پدیده ی مادی است. عشق فانتزی و خیال و رویا نیست. برای رسیدن به عشق واقعی یا همان عشق جنسی لازم است با مناسباتی که روابط مصلحتی را تبلیغ می کنند و در بازتولید نابرابری بین زن و مرد، بازتولید اختلاف طبقاتی دخیل هستند به مبارزه برخاست.
انگلس معتقد است که در جوامع بورژوایی تنها در میان بخش هایی از طبقه ی کارگر عشق جنسی واقعی یافت می شود. به نظر من کتاب سکسوالیته و حقیقت میشل فوکو هر چند به صورت موضعی تنها جوامع غربی را مورد بررسی قرار داده است، اما از یک لحاظ بسیار حائز اهمیت است و ان این است که نشان می دهد، انسان امروزی در جوامع غربی برخلاف گذشته دیگر در زمینه ی مسائل جنسی تابوهای گذشته را با خود حمل نمی کند و ازادانه در مورد مناسبات جنسی خود صحبت می کند.
سکسوالیته و تابو
در جوامع ما سکس و مناسبات جنسی بین حتی بین زن و مرد هنوز یک تابو است. در دانشگاه ها در کلاس جمعیت و تنظیم خانواده دختر و پسر را از هم جدا می کردند و استاد این درس، با هزار خودسانسوری و کلمه تراشی اسم الت تناسلی زن و مرد را می اورد. صحبت کردن از کاندوم در این کلاس ها و در محیط علمی از جانب اساتید، منجر به سرخ شدن استاد و شاگردان و عرق ریختن می شد. بسیاری از زنان و مردان در جامعه ی ما هنوز با لباس و “برقع” رابطه ی جنسی برقرار می کنند!
در روستاهای کردستان وضعیت وحشتناک تر است. یکی از دوستان می گفت که برای سکس جیب شلوار کردی ش را پاره کرده بود و در زندگی هیچگاه بدن همسرش را ندیده بود!
اگر جوامع غربی را نوعی سرمایه داری بیمار بنامیم، جوامع شرقزده و اسلامزده مانند لاشه ی متعفنی است که در حال پوسیدن است و بوی تعفن ش انسان را بیهوش می کند.
به نظر من نویسندگان چپ و مارکسیست باید بیشتر در مورد سکسوالیته بنویسند. به نظر من باید گفتمان سکسوالیته به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شود. به باور من باید همجنگسرایان، ترنس جندرها، کوئیرها و کل کسانی که گرایشات جنسی دیگری دارند، از مناسبات جنسی خود، از ازادی گفتمان در این زمینه صحبت کنند و در مورد ان بنویسند. عشق بدون شک برخلاف عشق شرقزده مختص عشق مرد به زن و یا برعکس نیست، بکله بر اساس انچه مارکس و انگلس و لنین هم به ان باور داشتند، عشق یک انسان به انسان دیگر است.
بدون شک مردمی که در یک جامعه ی متعفن، جامعه یی که تحت تاثیر مناسباتی باشد که در ان کلیت جامعه در حال فروپاشی است و روابط جنسی ازاد نه تنها وجود ندارد بلکه برای زن بیشترین فشار اجتماعی و سنگسار و زندان و شکنجه را در پی دارد، ترمیم پرده ی بکارت به یک بیزینس پر درامد برای پزشکان می شود.
برای رسیدن به عشق واقعی باید مبارزه کرد و عشق واقعی برای اکثریت جامعه تنها در سوسیالیسم و کمونیسم متحقق می شود، اما چپ های بورژوای ضد زن همیشه سوسیالیست های علمی و مارکسیست های ارتدکس را سرزنش می کنند که هر چیزی را به بعد از انقلاب موکول می کنند، این یک اتهام بزرگ است، کمونیست های ارتدکس ضمن مبارزه برای کمونیسم و الغای مناسبات طبقاتی پیگیرترین نیرویی هستند که برای رفرم به صورت انقلابی مبارزه می کنند و بدون مبارزه ی کمونیست ها در انقلاب روسیه و رزا لوگزامبورگ ها و کلارا زتکین ها و دیگر کمونیست ها و سوسیالیست ها، زن هیچ گاه در مدرن ترین جوامع امروزی چنین جایگاهی را نداشت.
حسن معارفی پور
۱۹٫۱۱٫۱۵