پیرامون اعتراضات به توهین حکومت به آذری زبان ها

پیرامون اعتراضات به توهین حکومت به آذری زبان ها

رژیم سرمایه داری حاکم در ایران، هر از چندگاهی با شدت گرفتن بحران های درونی خود، و یا بحران عمومی در جامعه، موضوعاتی را طرح می کند که خود می داند موجب اعتراضات ملیت های مختلف می شود، سپس عامدانه به این کشمکش ها دامن می زند و نتیجۀ دلخواه خود را که جایگزینی کشمکش های ناسیونالیستی به جای مبارزۀ طبقاتی است، به دست می آورد. اصولاً دمیدن در گرایش های ناسیونالیستی یا تفرقه حول خطوط قومی-مذهبی، یکی از مکانیسم های سرمایه داری است که جمهوری اسلامی نیز از آن مستثنی نیست. در انتخابات پارلمانی اخیر ترکیه، ناسیونالیسم ترک و بازگشت به آتاتورک تقویت می شود؛ در ژاپن برای آماده سازی روانی جهت تغییر قانون اساسی و بازگشست به میلیتاریسم و موقعیت سابق امپریالیسم ژاپن، ناگهان «سنت های ژاپنی» و «ملت قوی» مطرح می شود؛ در آلمان در مقابل موج پناهجویان، گرایش های تئوری نازی و فاشیستی سر بیرون می آورند و امروز در خاورمیانه، روزی نیست که یک گروه شبه نظامی قومی-مذهبی متولد نشود.

اخیراً در صدا و سیمای رژیم نیز برنامۀ «طنزی» در قد و قوارۀ مضحک بودن خود رژیم سرمایه داری پخش شد که موجب سه نوع واکنش مختلف شده است. واکنش اول، مربوط به مردم آذری زبان است که به درستی به تحقیر و تمسخر فرهنگ خود اعتراض می کنند. اما ضعف اساسی این اعتراضات در نداشتن افق و چشم انداز اعتراضی است که این خود بستر دخالت گری گرایش های قوم پرست و ناسیونالیست را فراهم کرده، و این دقیقاً همان چیزی است که رژیم جمهوری اسلامی- به خصوص در شرایط حادّ کنونی- می خواهد؛ و در واقع برای کاهش بحران های خود، و یا تغییر مجرای اعتراضات طبقاتی، از مکمل خود، یعنی ناسیونالیسم و قوم پرستی کمک می ستاند.

واکنش دوم مربوط به گرایش های پاسیفیستی و سانتریسیتی است که طبق معمول به دلیل عدم حضور در متن اعتراضات مردمی، همچنان از موضع کمال طلب، یک جنبش را یا بسیار شسته و رفته و از بدو شکل­گیری «سوسیالیستی» می طلبند، و یا با انواع روش های از موضع بالای خود به آن واکنش نشان می دهند و خواستار فاصله گیری از آن می شوند. ایشان نمی دانند حتی برای درخواست امتناع و دوری از این نوع اعتراضات، باید در متن درگیری ها و اعتراضات حضور داشته باشند. ایشان نمی توانند بفهمند که اگر قرار بود مردم معترض ( گیریم در مسیر غلط) گوش به فرمان آن ها باشند و دستورات و اوامر از بالا آن ها را جاری کنند، لابد خیلی پیش از این وارد آن دسته از اعتراضاتی می شدند که ایشان مهر تأیید بر آن می زنند. وجه برجستۀ واکنش های از نوع دستۀ دوم، ناسیونالیستی و فاشیستی قلمداد کردن اعتراضاتی است که با یک جرقۀ توهین به ملتی آغاز گشته است. حال فرض کنیم اعتراضات مردم آذری زبان، بلافاصله مورد حمایت سایر ملل تحت ستم در ایران قرار بگیرد و میلیون ها نفر در اقصی نقاط کشور در حمایت از مردم مورد توهین قرار گرفته در آذربایجان، وارد اعتراضات خیابانی شوند، در این صورت چه؟ آیا این اعتراضات همچنان ماهیت ناسیونالیستی دارد و باید در مقابل آن صف آرایی کرد، و یا چون دامنۀ آن از یک ملیت مشخص به همۀ سایر ملل یک کشور گسترش پیدا کرده، رنگ و بوی ناسیونالیستی آن از بین رفته و جنبۀ دیگری (که معلوم نیست چیست) به خود می گیرد؟ به عبارت روشن تر، سنسور گرایش های مذکور در کشف جنبش ناسیونالیستی و فاشیستی بسیار حساس است، بدون آن که خود بداند، چگونه می توان بین اعتراضات قومی و ملی رابطه ای با مبارزۀ طبقاتی ایجاد کرده، و یا اصلاً با این نوع مسایل که توده های وسیعی را نیز در بر می گیرد چه باید بکنند، به جز صدور احکام کلی، اخلاقی و غیر دخالت گرانه مانند: بروید به خانه هایتان، این حرکت ناسیونالیستی و فاشیستی است، خر نشوید، فریب نخورید و …!

در این مقاطع جلوۀ «ویژۀ» ضد ناسیونالیست های غیر انترناسیونالیست بیش از هر زمان دیگری نمایان می شود که بیشتر از هرچیزی تناقضات درونی آن ها را برجسته تر می کند. تنها جریانی می تواند ضد ناسیونالیسم باشد و حول موضوع «حمایت یا عدم حمایت» موضع گیری کند که در یک گرایش انترناسیونالیستی قرار گرفته، یا دست کم در تدارک ساختن آن باشد، در غیر این صورت، و در بهترین حالت، ایشان جناج چپ هم ناسیونالیسم به شمار می روند. فقط گرایشی می تواند در مورد ناسیونالیستی بودن اعتراضات صحبت کند که نقداً در یک انترناسیونال کمونیستی حضور داشته باشد، و در عین حال در مرکز دخالت گری در جنبش بدیل غیرناسیونالیستی قرار گرفته باشد، در غیر این صورت، واکنش به ناسیونالیستی بودن اعتراضات موجود، خود وجه دیگری از ناسیونالیسم، و به معنی اخص کلمه، ناسیونال پاسیفیسم محسوب می شود. هیچکس از اظهارنظر کنندگان پیرامون خصلت ناسیونالیستی یا فاشیستی اعتراضات موجود، نه می تواند بدیل غیر ناسیونالیستی، به معنی جنبشی متفاوت با آن چه که رؤیت می کنند، معرفی کنند که در عین حال نقش برجستۀ خود در دخالت گری و یا حتی رهبری آن را نشان دهند، و نه با وجود مشاهدۀ چنین فاشیسمی، قادر به ایجاد جبهۀ واحد ضد فاشیستی هستند. ایشان در بهترین حالت «نظاره گر» جنبش ناسیونالیستی یا فاشیستی هستند، بدون آن که خود در جنبش انترناسیونالیستی و یا جبهۀ واحد ضد فاشیسم متشکل شده باشند! اکثریت کسانی که اعتراضات موجود را فاشیستی تحلیل می کنند، در عین حال حکومت جمهوری اسلامی را نیز فاشیسم ارزیابی می کنند، بدون این که توجه داشته باشند فاشیست ها به جای تقابل، در کنار یکدیگر علیه جنبش پرولتاریا صف آرایی می کنند.

و اما رویکرد سوم به این نوع اعتراضات، رویکرد کمونیستی و مبتنی بر تجربیات دخالت گری کمونیست ها در جنبش های مشابه است. روش کمونیستی دخالت گری در حوزۀ مسائل ملی و قومی، نه انکار آن، و نه تلقی ناسیونالیستی و فاشیستی از آن در همان قدم اول، بلکه دخالت از سطح آگاهی فعلی اعتراض کنندگان و جستجوی حلقه های رابط بین این اعتراضات با جنبش طبقاتی پرولتاریا است.

یک سلسلسه مطالبات دمکراتیک پاسخ نگرفته، از جمله مسألۀ ملی در کشورهایی با سامانۀ اقتصادی اجتماعی نامتکامل و ناموزون در مجموعۀ جنبش مطالباتی ادغام شده است، با این مطالبات چه باید کرد.

به تمسخر گرفتن سنن و فرهنگ ملل مختلف توسط حاکمیت مرکزی، ریشه در ناسیونالیسمِ بورژوازی حاکم دارد. واکنش به این رفتار اگر نتواند در برگیرندۀ واکنش به بورژوازی حاکم باشد، در واقع از مدار مبارزۀ طبقاتی خارج و وارد مدار کشمکش قومی و ناسیونالیستی می شود، و دقیقاً بورژوازی حاکم هم همین را می خواهد. بحران موجود در سرمایه داری ایران به طور کلی، و بحران های غیر قابل علاج حکومت سرمایه داری در ایران به طور اخص، او را وادار می کند تا جهت به انحراف کشاندن مبارزۀ طبقاتی بر سر فقر و غنا، کشمش های قومی و ناسیونالیستی را افزایش دهد. از این رو تولیدِ هر از چندگاهی برنامه های طنز و سخنرانی که به جهت افزایش اختلافات قومی انجام می شود، تنها به دلیل دور کردن صفوف متحدین از مبارزۀ طبقاتی است. اکنون مردم تبریز که بخش مهمی از آن ها کارگران و مزدبگیران فقیر هستند، به جای به زیر سؤال بردن حاکمیت سرمایه داری در زمینه های فقر و بیکاری و بی خانمانی، مشغول حراست از اعتبار فرهنگی خود هستند، در حالی که حتی چنین درخواستی مستقیماً در گرو عبور از ناسیونالیسم و به چالش کشاندن سرمایه داری و دولت آن است، اما این ها مسائلی نیست که مردم عصیان زده، از قبل و اتوماتیک بشناسند، دقیقا به همین دلیل است که حضور پیشروان کمونیستی در کنار آن ها اهمیت پیدا می کند. کارگران و مزدبگیران فقیری که در این اعتراضات شرکت می کنند، اغلب به بهانه های غیر طبقاتی وارد کارزار اعتراضی می شوند تا اتفاقاً خشم طبقاتی خفتۀ خود را بروز دهند. از این جا به بعد نقش رهبری و نیروهایی اهمیت پیدا می کند که در کنار این عصیان زدگان قرار گیرند. اگر آن ها کمونیست باشند، بدیهی است که می توانند اعتراض حتی قومی و ملی را با برجسته کردن شعارها و مطالباتی انتقالی، به اعتراضات ضد سرمایه داری تبدیل کنند. اتفاقاً عرصۀ مبارزۀ عملی با ناسیونالیسم هم دقیقاً همین جا است، و نه در اطلاعیه و فرمان صادر کردن از راه دور. کافی است بین انبوهی جمعیت معترض به توهین قومی، یک تا دو کمونیست زبده و باتجربه قرار داشته باشد تا با اشاعۀ شعارهای مناسب، کل ابتکار عمل را از دست ناسیونالیست ها خارج کرده و به اعتراضات عمومی موجود وجه طبقاتی دهد. در چنین شرایط دشوار نخواهد بود که اعتراض به قتل «شاهرخ زمانی» یا خودسوزی «حمید دیزج» و وضعیت معیشتی را به مطالبۀ اصلی اعتراضات تبدیل کرد. در نتیجه تنها زمانی که مسألۀ ملی به ترمزی در مقابل انکشاف مبارزۀ طبقاتی تبدیل شود، می توان از آن به عنوان خطر ناسیونالیسم یاد کرد، و جلوگیری از این مسأله، مستقیماً وابسته به رهبری و حضور کمونیست ها در چنین کمکش هایی است. دقیقاً وجود یا عدم وجود این پارامتر است که می تواند یک جنبش بالقوۀ ضد سرمایه داری را به جنبش بالفعل ناسیونالیستی تبدیل کرده و یا برعکس، از این جنبش ها حلقۀ واسطی بسازد با جنبش ضد سرمایه داری طبقۀ کارگر.

علیرضا بیانی

۱۹ آبان ۱۳۹۴

ardeshir.poorsani@gmail.com