مدخلی کوتاه به بحث لیدری در حزب حکمتیست

نسان نودینیان  

بحث کنار گذاشتن  لیدری در حزب حکمتیست قابل بازبینی است. برای روشن شدن جوانب مختلف آرایش جدید در حزب حکمتیست اول  مروری کوتاه  بر سیر نظرات مطرح شده  و تعقیب مراحل مختلف آن  ضروری است.

دو قطبی لیدر و رهبری متمرکز!

 

بحث لیدری در حزب کمونیست کارگری سابقه طولانی دارد. اولین بار این بحث در یکی از سمینارهای مرکزی حزب کمونیست کارگری در لندن توسط  سیاوش مدرسی مطرح شد. در آن مقطع کمونیسم کارگری در داخل و خارج از کشور در موقعیت ویژه و منحصر بفردی به لحاظ جایگاه برجسته اش در میان نیروهای سیاسی و پراتیک کمونیستی و اجتماعی آن٬ قرار داشت. حزب دوره رونق و پیشرفت را طی میکرد. در ابتدای سال ۲۰۰۰ حزب کمونیست کارگری  به یکی از جدیترین و قدرتمندترین نیروهای اپوزیسیون و  به حزبی شناخته شده و قابل اعتماد تبدیل شده بود. باور به حزب قدرت میگرفت و توجه مردم و بخش اعظم سیاسی ها ی چپ و کمونیست به آن جلب  شده بود. حزب  با موقعیت جدید و دوره جدیدی روبرو بود.  پیشتازی سیاسی کمونیسم کارگری  و سنگر بندی در مقابل جریان "اصلاح طلبی"، کمونیسم کارگری را در محور  و صف اول تعرض به جمهوری اسلامی قرار داده بود.  حزب کمونیست کارگری با تحولات خیره کننده سیاسی و اجتماعی در نوک پیکان مبارزه برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی در طیف اپوزیسیون قرار داشت. موقعیت جدید و ویژه حزب، مسائل جدید و ویژه ای را در مقابل رهبری آن قرار داده بود و رهبری میبایست به نیازهای دوره خودش٬ حزب قدرتمند سیاسی و اجتماعی جوابگو باشد.  

 

اهمیت توضیح موقعیت حزب در دوره ای که بحث لیدر و آرایش جدید در  کمونیسم کارگری مطرح شد به این لحاظ  مهم است٬ که٬ اولا موقعیت عینی اوضاع سیاسی جامعه ایران و جایگاه انواع اپوزیسیون در آن موقعیت توضیح داده و ضرورت بحث آرایش رهبری و لیدری در کمونیسم کارگری در پاسخ به آن موقعیت را مجددا مورد تاکید قرار دهم٬ و از این زاویه به پروبلماتیک آرایش رهبری٬ در دوره بعد از پلنوم ۱۴و پلنوم۱۶ که سر آغاز و شروع اختلاف در کمونیسم کارگری با طرح آرایش رهبری بود٬ بپردازم. یاد آوری این نکته که بخش وسیعی از نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی در مواجهه با آنچه که سرآغاز جریان "دو خرداد" نامیده شد، از موضع سرنگونی و بزیر کشیدن رژیم اسلامی عقب نشستند، به بحث من، یعنی پرداختن به بحث لیدرشیب،  نه صرفا به عنوان یک آرایش "درونی" و درخود در رهبری یک حزب کمونیستی، بلکه در ارائه راه حل و آلترناتیو کمونیسم پراتیک، کمک میکند.

 

 به نظر من آرایش لیدری در کمونیسم کارگری به مولفه های بسیار پایه ای و زمینی تری در درون کمونیسم کارگری از مقطع قبل از کنگره سوم تا پلنوم ۱۴ چند ماه بعد از کنگره سوم، ربط ابژکتیو و تعیین کننده دارد. برای روشن کردن این احکام به فضای سیاسی و اکتیو تر شدن حزب کمونیست کارگری در آن مقطع میپردازم. به تلاشهای منصور حکمت برای ایجاد حزب سیاسی٬ حزب قدرتمند دارای  تمرکز جدی و دائمی در سطح رهبری٬ رهبری همیشه آماده  و دارای قدرت ابتکار عمل، و مسلط بر رویداد های سیاسی اشاره می کنم.  در پلنوم ۱۱(فوریه ۲۰۰۰) دو مبحث اصلی بحث، کادرها٬ به اضافه تمرکز رهبری در قالب فرمولبندی زیر طرح گردید :

 

تمرکز جغرافیایی: متأسفانه این طرح متحقق نشد. دفتر مرکزی حزب عملا نتوانست ایجاد بشود. از اعضای مرکزیت کسی به جمع سابق در این کشوراضافه نشده است. متأسفانه کسر بودجه حتی حفظ آفیس مرکزی که بتازگی دایر شده است را نیز زیر سؤال قرار میدهد. عدم تمرکز جغرافیایی تعداد کافی از رهبران این حزب یک لطمه بسیار سنگین به کار ماست. این ما را از ایفای نقشی که شایسته این حزب است باز میدارد. علت این عدم تمرکز فقط مسأله مالی نیست. بنظر من کم توجهی به اهمیت و حساسیت این مسأله توسط خود رفقای مرکزی ما نقش بیشتری دارد. میتوان به خرج خود بیشتر به انگلستان سفر کرد و از نزدیک با هیأت دبیران و دفتر مرکزی کار کرد. انتقال به انگلستان و جستجوی کار و در آمد در این کشور (که کاملا مقدور است) آنطور که باید مورد توجه رفقا قرار نگرفته است. در یک شرایط غیر بحرانی، در شرایطی که یک اعتلای سیاسی در ایران برای دوره‌ای طولانی منتفی تلقی بشود، در شرایطی که حزب در یک موقعیت رشد سریع نیست، میتوان این بى‌میلی به تمرکز را درک کرد. اما شرایط امروز، منطقا رهبران سیاسی را باید به تجمع و تمرکز و استقرار در جایی سوق بدهد که بیشترین تأثیر را میتوانند بر این روندها بگذارند (در دل یک انقلاب همه به ایران خواهند رفت). آیا دوره جدیدی در زندگی و لاجرم در "مهاجرت" ما آغاز نشده است؟ توجه پلنوم را به این مسأله جلب میکنم. ادامه‌کاری رهبری: در جستجوی رهبری آتی. تضمین این ادامه‌کاری وظیفه رهبری کنونی است. حزب از این نظر در موقعیت شکننده‌ای است.   بحث علنیّت رهبری همچنان در موقعیت پلنوم قبلی باقیمانده است. حزب کمونیست کارگری باید رهبری انقلاب آتی را به مردم معرفی کند. مسأله به همین سادگی و به همین بزرگی است و باید در همین ابعاد از ما پاسخ بگیرد. وضعیت فعلی مطلوب نیست".  منصورحکمت  از مباحث پلنوم ۱۱. منبع سایت منصور حکمت٬ ۱۷و۱۸ فوریه سال ۲۰۰۰(گزارش به پلنوم یازدهم کمیته مرکزی)

 

در دل چنین تحولات سریع و تلاشهای بزرگ و پیگیر و هدفمندی٬ بحث لیدری در حزب کمونیست کارگری به یکی از مباحث آندوره تبدیل شد.  کمونیسم کارگری از این مراحل سخت٬ برای تحقق آرایش مطلوب٬ رهبری متمرکز با شروع فعالیتهای سیاسی و بشدت حزبی وارد دوره جدیدی٬ شد. ماحصل ابژکتیو ایندوره برگزاری کنگره سوم حزب کمونیست کارگری در دل تحولات سیاسی ایران و موقعیت کمونیسم کارگری است. با توجه به این فاکتورها لیدر واقعی و سیاسی٬ رهبر متحد کننده وجود داشت. بطور واقعی منصور حکمت لیدر حزب بود.

 

امروز وقتی به گذشته  و آن حقایق نگاهی بیندازیم و دوره انشعاب در کمونیسم کارگری را مرور کنیم٬ دوره "مفید" بودن لیدری و بازار گرمی رفت و برگشت های آن را، به عنوان پوششی برای طرح نظرات و سیاستهای "جدید" و پر زور تر کردن سمبه "جنگ قدرت" معروف در جدال برای تکه پاره کردن حککا،  که سرانجام نیز منجر  به انشعاب و  فروپاشی اتحاد حزبی کمونیست کارگری شد٬ بهتر درک خواهیم کرد.

 

کورش مدرسی در مصاحبه با نشریه پرتو شماره ۴۱نوشته است:٬ " به نظر من در دوره گذشته حزب حکمتیست از وجود این مکانیسم در متمایز کردن خود استفاده کرد و این نقش برای ما بسیار مفید بود." بحث لیدری و آرایش رهبری حزب کمونیست کارگری یکی از فاکتورهای انشعاب حزب در آندوره بود. اطلاعات زنده صدها کادر و عضو حزب بر صحت این فاکتور و حکم ناشی از آن مهر تایید میزند. با شروع مریضی منصور حکمت و سپس با از دست دادن او٬ آرایش رهبری به محور اختلافات در سطح کمیته مرکزی کشیده شد. آن فاکتورهایی که سنتا در اتخاذ آرایش رهبری دخیل بودند٬ آن تلاشهای مسۂولانه ای که میبایست یک رهبری متمرکز٬ یک لیدر توانا و قدرتمند را در صحنه سیاست و در حزب تثبیت کند (به مجادلات و تلاشهای منصور حکمت در پلنومهای ۱۱ تا کنگره ۳ و پلنوم ۱۴ نگاه کنید)٬ جای خود را به رقابت و کرسی قدرت طلبی و جاه طلبی داد  و سر نوشت جنبش کمونیسم کارگری و اهمیت انسجام و وحت حزب برای نشئو و نمای این کمونیسم در ایران و تقویت جبهه چپ در آن اوضاع اجتماعی به حاشیه رفت. تحت این شرایط حزب در موقعیت دوگانه و دشواری قرار گرفته بود. خلا از دست دادن منصور حکمت از یک طرف و شکاف در رهبری برای بازی قدرت از طرف دیگر. ) خودم در آندوره در طیف طرفداران و فعال جدی لیدری بودم(.  

 

سنتهای جا افتاده  کمونیسم کارگری در سیاست، استراتژی، رهبری، و تشکیلاتی و اهمیت حزب ظرف چند ماه کنار گذاشته شد و لیدری محور شد.  بقول یکی از رفقا انگار مردم منتظر لیدر بودند تا انقلابشان را بکنند. به نظرم این آخرین تحلیل کورش مدرسی به حقیقت نزدیکتر است: جدا کردن یک تکه از حککا و تعدادی قابل توجه از کادرهای آن برای "متمایز کردن" آن قصد، "مفید" بود! با طرح بحثهای دیگر٬  منشور سرنگونی٬  قرار پیشنهادی در باره شورا، بحث دولت موقت و مجلس موسسان، نافرمانی مدنی و ….بیشتر معلوم شد که طرح آن تز "مفید"، در خدمت پیشروی خزنده کدام سیاستها، قرار داشت. حزب کمونیست کارگری منشعب و تکه پاره شد.  کمیته مرکزی با ستاپ لیدری و اینکه حزب لیدر میخواهد به دو دسته تقسیم شد.  بحث لیدری "مفید" با جاشنی اینکه رو به جامعه حزب لیدر میخواهد چشم بصیرت بسیاری از کادرها را نسبت به سیاستهائی که در پشت آن طرح پنهان شده بود و همزمان با طرح آن، قطره چکانی با پرت کردن گوشه هائی از آن، با عنوان "خلا استراتژیک از چهار سال پیش"، به صحنه آمده بود، کور کرد. آن جدلها حول لیدری و این ذهنیت  به نفع حمید تقوایی و  کورش مدرسی و تثبیت موقعیت آنها در احزابشان تمام شد.  به نظر من یکی از نقاط تمرکز و پایه ای سیاستهائی که خمیر مایه ای برای تشکیل حزب حکمتیست بودند، بر محور آرایش و لیدری به صحنه مجادلات درونی وارد شد. که این مساله خود به مرور به بستر تاریخ سازیهای غیر واقعی از موقعیت لیدر حزب حکمتیست٬  به بستر پلمپ کردن سیاستهای راست دوره اختلافات و جا انداختن سیاستهای ضد و نقیض لیدرش به این حزب و در نتیجه پا گرفتن جریانی که مشخصه آن تناقض و تباین با کمونیسم کارگری منصور حکمت است می باشد. در یک کلام جدال حول طرح لیدری برای "متمایز کردن" یک سری مواضع که یکی یکی بیانهای کمونیسم کارگری را نشانه گرفته بودند، "مفید" شد. اگر از زاویه تحلیلگرانه و تاریخ سیاسی مقدارت کمونیسم کارگری را مرور کنیم٬ اواخر سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ در ایران جنبش مردم برای سرنگونی به اوج خود رسیده بود. برنامه های زنده رهبری حزب در کانال تلویزیونی٬ خود گواه موقعیت سیاسی و اوج گیرنده اعتراضات توده ای مردم٬ جوانان و دانشجویان و جنبش برابری طلبی زنان بود. شعارهای نان و آزادی٬ شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی مرگ بر خامنه ای و شکست پروژه دوخرداد از مشخصات ایندوره است. درست در دل چنین وضعیت بحرانی و سیاسی است که انشعاب در حزب شکل میگیرد. تکرار و بیان این واقعیتها در هر موقعیتی به اعتقاد من لازم و ضروری است. مادام روایتهای مختلف و تقلبی از جایگاه آرایش تشکیلاتی و حزبی وجود دارد٬ فعالین و کادرهای کمونیسم کارگری موظفند روایت و تعابیر خود را از موضع دفاع سیاسی ازکمونیسم و منصور
حکمت  بیان کنند.

 

به نظر من، قابل پیش بینی بود که بعد از جدایی از حزب کمونیست کارگری٬ حزب حکمتیست میبایست آرایش رهبری را تغییر میداد طرح آرایش حزب و تکرار آن در هر جلسه تشکیلاتی و رسمی این حزب بیان مشکلات این حزب و فاصله گیری آن از سنت تشکیلاتی و کار به سبک کمونیستی و اما مهمتر از همه به پایان رسیدن ارزش مصرف طرح لیدری در خدمت جدا کردن تکه ای از حککا زیر سیاستهای کاملا مغایر با مبانی کمونیسم کارگری و ادبیات سی سال آن  است. بحث لیدری نتایج نامطلوب و شکننده خود را بر قامت حزب در عرصه سیاسی و تشکیلاتی گذاشته بود.  ناکامیهای رهبری کورش مدرسی٬ در عرصه های مختلف سیاسی و تشکیلاتی بخشی از رهبری حزب را به قناعت تغییر در آرایش رهبری رسانده بود."تمایز" به سرانجام رسیده بود و در نتیجه اوضاع جدید می بایست به تناقضات ناشی از دوران "مفید" بودن طرح لیدری را حل کند.

 

 با طرح بحث گارد آزادی٬ تشکیلات خارج کشور از نرم و قواره خود افتاد. با ابلاغیه و توصیه های تشکیلاتی "همه نیرو در اختیار گارد آزادی" گذاشته شد.  با اتخاذ این سیاست  نه گارد آزادی به جایی رسید و نه تشکیلات خارج کشور توانست حتی به آن موقعیت پیشین بر گردد. تعداد وسیعی از کادرها عملا از فعالیت موثر٬ از دخالت حزبی و تشکیلاتی کار در تشکیلاتهای خارج از کشور را  جدا کردند و تحت عنوان فعالیت با گارد آزادی  موقعیت ویژه ای بدست آوردند و حاصل سیاسی و نهایی آن تقویت کار سنتی و محلی گری٬ بی تفاوتی به وجود فعالیت قاۂم بذات کمونیستی این حزب است. زیرا گارد آزادی ادامه سیاست کمونیستی قبلی نیست، در تقابل با آن است، نه اختصاص نیرو و امکانات و نه تبلیغات و نه "دیپلماسی" شیرینی که این پروژه می طلبد با واقعیات وجودی گارد آزادی خوانایی دارد. از طرف دیگر با این طرح  تشکیلات خارج از کشور عملا در نیمه راه انحلال  قرار گرفت  .اینها نمونه های بارزی در اتخاذ سیاستهای نادرستی بودند که انجام میشد. حزب حکمتیست به مرور به محل آزمایش و تست های مختلف لیدر در عرصه آرایش تشکیلاتی و حزبی تبدیل شده  بود. تغییر آرایش رهبری و شیوه کار هر  فصلی  یکبار عوض میشود، ستاب کار و دوام و قوام امور حزبی با آرایش جدید از هم میپاشید٬ و از طرف دیگر اتخاذ سیاستهای "جدید"، بخوانید درافزودها در عرصه سیاسی٬ متعارف شدن جمهوری اسلامی٬ و اینکه رژیم اسلامی و بویژه دولت احمدی نژاد با "ناسیونالیسم اسلامی" خود٬ زیر پای اپوزیسیون راست ناسیونالیست پرو غرب را خالی کرده و سیاستهای راست شکست طلبانه کافی است برای اینکه رهبری حزب حکمتیست فکری بحال آینده خودش بکند. انعکاس نامقبول بودن این سیاستهای نو در تناقضات همیشگی طرحها و آرایش رهبری تظاهر یافته است.  

 

 بحث تغییر آرایش و کنار گذاشتن لیدری در آرایش رهبری حزب حکمتیست سابقه و جدل طولانی   پشت سردارد. در پلنوم ششم حزب حکمتیست شخصا قطعنامه ای را در ارتباط با رهبری جمعی و کنار گذاشتن لیدری حزب  ارا دادم. (در این پلنوم عبدالله شریفی هم در ارتباط با تغییر آرایش و ضرورت کنار گذاشتن لیدری در حزب حکمتیست قطعنامه ای به پلنوم داده بود). در این پلنوم بدلایل مختلف و از جمله اینکه ما در تدارک اعلام فراکسیونی در درون حزب بودیم٬ قطعنامه های پیشنهادی ما رای نیاورد.  اکثریت رهبری حزب حکمتیست در مقابل فراکسیون و قطعنامه های ما ایستادند. من در  پلنوم بر درست بودن و عملی بودن جهت های سیاسی پلنوم ۱۴ حزب کمونیست کارگری و مبرم بودن رهبری جمعی تاکید گذاشتم و از رهبری خواستم به طرح رهبری جمعی رای بدهند. در این مقطع لیدر حزب و  اقلیت مشخصی از کمیته مرکزی میگفتند که رهبری جمعی است و نیازی به تغییر نیست. جوهر اصلی قطعنامه تغییر آرایش خارج٬ منفی بودن نقش  لیدر در حزب حکمتیست  و ناکامی  سیاستهایش که ضربات خود را  بر پیکر حزب و بویژه انسجام درونی رهبری و کادرهای آن زده بود. وجود محفلی از تعداد معین از اعضای کمیته مرکزی که با هر نوع طرح مخالفت و در برابر نقد٬ قطب بندیهای هیستریک و غیر سیاسی ایجاد میکردند٬ به قطبی کردن اختلافات و صف بندیها منجر شد. در سطح کمیته مرکزی و رهبری، استعفای گروه اول از رهبری حزب  کافی بود که کمیته مرکزی را بخود آورد و از بیرون به حزب بنگرد.  برای حفظ حزب و رهبری و جلوگیری از ریزش های متعاقب پلنومهای ۶و۷ به طرح رهبری جمعی و کنار گذاشتن لیدری متقاعد شود. این اتفاق نیفتاد٬ بر خورد ایدئولوژیک به سیاست و مشکلات حزب٬ لیدری در حزب حکمتیست را نهادینه ترکرد و فضای غیر سیاسی و فرقه گرایی در حزب را دامن زد. در مقطع پلنوم ۶ میبایست لیدری حزب بنا به فاکتورهایی که اینجا نوشته شده اند٬ کنار گذاشته میشد. اما٬ رهبری حزب حکمتیست کماکان بر وجود لیدر و ابقای آن رای دادند. آرایش لیدری با وجود دامنه دار شدن اختلافات٬ استعفاهای پی در پی تعداد قابل ملاحظه از کادرها و اعضای کمیته مرکزی و وسعت سیاستهای راست تا مقطع پلنوم ۱۱(پلنوم کمیته مرکزی حزب حکمتیست) ادامه دارد.

 اما٬ سوال این است چرا در پلنوم ۱۱  آرایش جمعی در کمیته مرکزی بتصویب میرسد؟  کورش مدرسی در نشریه پرتو شماره ۴۱  نوشته است:

"مبنای این بحث چند
لایه است. اول تامین یک رهبری سیاسی و اجرائی با راندمان و موثر و دوم تامین و یا تضمین وجود لایه ای از کادرها در حزب که نقش رهبری را ایفا کنند و حزب را از اتکای یک جانبه به یک فرد مصون بدارند".

( ادامه داده است:)

"حزب کمونیست کارگری علیرغم انتقاد منظم و مکرر منصور حکمت بیش از اندازه به او متکی بود و این موقعیت حزب را بشدت آسیب پذیر کرده  بود. این موقعیت بازهم متاسفانه در حزب حکمتیست تکرار شده است. اینجا هم این حزب چه از بیرون و چه در مکانیسم های درونی بیش از اندازه به من وابسته است".

 خاصیت هر استدلال را باید در کار برد سیاسی آن بررسی کرد. نقش شخصیت در تاریخ و احزاب کپی برداری نمیشود. طرح آرایش جمعی در حزب کمونیست کارگری و در پلنوم ۱۴ تحت شرایط ویژه ای با مبرمیت و ضرورتهایی که کنگره سوم این حزب در دستور کار رهبری قرار داده بود و درجا زدنهای رهبری آن زمان و فاصله رهبری حزب و بویژه با عمل و پراتیک های معینی که  کنگره سوم در دستور کار ما گذاشته بود و به اضافه عوارض مریضی و پیش بینی عدم حضور منصور حکمت در رهبری حزب٬ بود که ضرورت رهبری جمعی را به مساله روز و مهمی در پلنوم ۱۴ تبدیل کرد. در صورتیکه تغییر آرایش در حزب حکمتیست در اثر ناکامی های پی در پی موقعیت پاسیو و حاشیه ای است که این حزب در یکی دو سال گذشته گرفتار آن شده است. به نظر من سیاستهای راست و رویگردانی برق آسا از مبانی کمونیسم کارگری و مارکسیسم به بخش جدایی ناپذیر و نهادینه اکثریت کمیته مرکزی تبدیل شده و کسی تا این مقطع نقد جدی به این سیاستهای راست ندارد. مساله در خود و موقعیت حزب حکمتیست و تناقضات ساختاری این حزب نهفته است.

 

بن بست سیاسی این حزب در جامعه٬ انزوای سیاسی اش و دور بودن از طبقه کارگر٬ ریزش از درون٬ آن موقعیتی است که حزب حکمتیست دچار آن شده٬ در پلنوم ۱۱ علاج را در تغییر آرایش دیده اند. و متعاقب اینها کنگره سالانه فعلا مسکوت شده. در چنین موقعیتی آوانتوریسم انقلابی و ماجراجویی با مشاهده اخبار این حزب راه توسل بیرون آمدن ازانزوای سیاسی است. من در شروع این مطلب آگاهانه بخشهایی از تلاشهای منصور حکمت در دوره ای معین در تاریخ سیاسی حزب کمونیست کارگری را آوردم.  بیان این تلاشها نشان میدهد که یک رهبری مسۂول که بفکر تحزب کمونیستی است٬ از کدام کانال و مکانیسمها برای دستیابی به حزب کمونیستی که منطبق با نیازهای دوره خود باشد تاکید می کند. ساختارها و مکانیسمهای حزب و قدرت سیاسی باید بر کدام موۂلفه ها استوار و ساختار حزب با  کدام تلاشهای پیگیرانه باید قالب گیری شود و شکل بگیرد. تلاشهای رهبری این حزب  درست ۱۸۰ درجه خلاف اینها را به اثبات رسانده است. لازم به تکرار نیست٬ آنچه در این نوشته در مورد موقعیت حزب از بدو تاسیس تا پلنوم ۱۱ نوشته شده کافی است تا تقلبی بودن ادعاهای تعدادی از رهبری این حزب را برملا سازد. با تغییر آرایش در حزب حکمتیست  و تغییر کابینه کمیته رهبریش بحران کنونی وسکوت و انزوای سیاسی این حزب درمان نمیشود. سیاستهای راست  در حزب حکمتیست با قدرت تمام توسط رهبری "جمعی" کماکان نمایندگی میشود. قبلا ما نوشتیم، "بریدن این حزب از جنبش کمونیسم کارگری، پیدا نکردن جا پای محکم در جبهه چپ، خلاص نشدن از آثار و عوارض کمونیسم منصور حکمت در این حزب مشکل بوجود آورده و این حزب هنوز سرگردان است، تناقض گو و عصبانی است و منزلگاهش معلوم نیست."  فکر نمی کنیم آرایش جمعی  دردی  را درمان کند.