عرفان حلقه

عرفان حلقه

این روزها هواداران محمد علی طاهری بنیان گزار مکتب عرفان کیهانی یا حلقه که حکم اعدام او از طرف مقامات جمهوری اسلامی تائید شده است، دست به تلاش های زیادی برای نجات جان وی زده اند. ما در عین حال که از حق آزادی هر کس، منجمله آقای طاهری، در بیان عقایدش، حتی اگر این عقاید از نظر ما ارتجاعی باشد، با قاطعیت دفاع می کنیم، همانطور هم حق خود می دانیم که با قاطعیتی دو چندان نظریات خرافی و شیادانه او و دیگران را مورد نقد قرار دهیم.

سیامک ستوده

محمد علی طاهری بنیانگزار مکتب عرفان حلقه در سال ۱۳۹۰ برای چندمین بار توسط مقامات جمهوری اسلامی دستگیر و به ۵ سال حبس تعزیزی و سپس در دادگاه دیگری به مرگ محکوم می شود. نامبرده، طبق گفته هوادارانش، یکبار هم زیر فشار جمهوری اسلامی، مجبور به اعتراف به کلاه برداری و سوء استفاده از تبلیغات خویش می شود. منصوری لاریجانی یکی از همکاران بسیار نزدیک او نیز بعد از مدتی استعفا می دهد و اعلام می کند که طاهری این مکتب را وسیله سودجویی و گرفتن پول از هواداران خود قرار داده است.

اینها مطالبی است پراکنده که اینجا و آنجا در مورد  این مکتب و بنیانگذار آن گفته می شود. البته هیچ کدام اینها در شناخت این مکتب چندان اهمیتی ندارد. زیرا آنچه که ما می بایست انجام بدهیم بررسی نظراتی است که او ارائه می دهد. به نظر من برخورد به نظرات مهم است نه به افراد. شما یک فرد حتی شیاد را اگر طرد کنید، تا زمانی که شیادی و منطق شیادانه او را افشا نکرده اید، با طرد شخصی او کاری انجام نداده اید. چون تا وقتی که آن منطق هنوز در ذهن مردم و افراد پابرجاست، شما او را کنار هم بزنید، باز یک فرد دیگری می تواند بیاید و جای او را بگیرد. مثل مذهب. مذهب یک منطقی دارد. منطق اش این است که به قول فویر باخ می آید روی ضعف های انسان دست می گذارد و در مورد آنها اغراق می کند که مثلا انسان ضعیف است، ناآگاه است، هرگز نمی تواند به نیروی خودش راز هستی را بشناسد، و بعد در برابر این ضعف ها یک موجود موهومی را می سازد که همه آن صفاتی را  که انسان فاقد آنست در نهایت کمال داراست. یعنی در برابر انسان بدبخت و بیچاره خدایی را که صاحب قدرت مطلق است قرار می دهد، ودر برابر انسانی که آگاهی ندارد و با عقل خود نمی تواند به جایی برسد، خدای صاحب عقل  مطلق را قرار می دهد. به قول باز هم فویر باخ ضعف های انسان را به صورت تزی در می آورد که در برابر این تز، خدایی را که می سازد، حکم آنتی تز آنرا دارد.

شما وقتی ضعف مطلق را در کنار قدرت مطلق قرار دهید، یا یک آدم ضعیف، ناآگاه و نادان را در کنار یک فرد قدر قدرت با آگاهی مطلق قرار دهید، نتیجه این امر بندگی فرد ضعیف نسبت به فرد قدر قدرت می شود. به این ترتیب است که انسان می آید آنتی تز خودش را به صورت یک خدا و قدرت مطلقه در می آورد و شروع به تعظیم و بندگی ساخته دست خودش، یعنی همان قدرت موهومی، یعنی خدا، می نماید. این می شود منطق و مکانیزم خداپرستی.

 تا وقتی که این ضعف وجود دارد. تا وقتی که انسان در برابر نیروهای طبیعی و اجتماعی منکوب است و احساس ضعف می کند، شما نمی توانید مذهب را از بین ببرید. شما وقتی که در کنار یک انسان که به او باورانده اید که ضعیف است و نادان است یک موجود هرچند موهومی ولی قدرتمند و قادر را قرار دادید، بندگی و بردگی این انسان به این خدا یک امر اجتناب ناپذیر است. مگر اینکه ضعف این انسان را از بین ببرید. مگر این که این انسان را با از میان برداشتن قدرت های طبیعی و اجتماعی  در زندگی روزمره اش در وضعیتی قرار دهید که دیگر احساس ضعف نکند، بلکه احساس قدرت کند. وقتی که این تز از میان رفت، آن آنتی تز هم از میان می رود. بنابر این اجازه بدهید برویم سراغ آقای طاهری و ببینیم فلسفه و مکتب ایشان در اساس چیست و چه می گوید:

آقای طاهری معتقد است که در جهان هستی یک شبکۀ آگاهی و شعور جهانی وجود دارد که اگر انسانهایی که بیمار هستند، نقص عضو دارند، توانستند خودشان را به این شبکه هوش جهانی، این شبکه شعور جهانی وصل بکنند، این شبکه ی شعور جهانی دردها و بیماری های آنها را درمان می کند. نام این را فرادرمانی گذاشته است. یعنی فراتر از اینکه شما برای بیماریتان به بیمارستان بروید و به دکترمراجعه  و به علم تکیه کنید، راه حل دیگری هم برای درمان بیماری های انسانها وجود دارد و آن وصل شدن آنها به شبکه شعور کیهانی است. با وصل شدن به شبکه شعور کیهانی نه تنها درد شما التیام می یابد، بلکه شما می توانید به راز هستی هم شناخت پیدا کنید.

این همان شگرد همیشگی و دیر آشنای مذهب است. یعنی درست، مثل مذاهب یکتاپرست، انسان بیمار و درمانده، یک انسان بیمار که ضعیف است، مشکل و  درد دارد را گرفته، و در کنار آن، یک قدرت نامرئی و مرموزی را به نام شبکه شعور کیهانی که در کیهان و از دسترس انسان خارج و نامحسوس است را به عنوان آنتی تز آن گذاشته است، و حالا از شما می خواهد که با وصل کردن خود به این شبکه شعور کیهانی همه دردهای تان را درمان کنید. مثل مذهب که در آن هم شما اگر بتوانید خدا را بشناسید، خود را به او وصل کنید، و مورد آمرزش اش قرار دهید، همه دردها و مسائل و معضلات شما حل می شوند.

                        پس اینجا می بینید که این مکتب، حکم همان مذهب، یک مذهب رقیب، را دارد. اگر جمهوری اسلامی او را دستگیر می کند برای این بوده است که ترسیده است که رقیبی در برابر شیادی خودش به وجود بیاید و برای او مشکل ایجاد کند. چون می دانید داستان شرک در اسلام این است که خدا تنها قدرت مطلقه واحده است و شریکی برای او وجود ندارد. حتی در تاریخ می خوانید وقتی که محمد بیمار می شود و تمام مردم شبه جزیره عربستان بر علیه او قیام می کنند، یکی از این قیام کننده گان مسیلمه است که ادعای پیامبری می کند. چون در این سوی و آن سوی عربستان، در حالی که انسان های شریفی مثل ام رمله دست به شورش می زنند و فرماندهی این شورش ها را به عهده می گیرند، یک عده حقه باز هم سر بلند می کنند که کار محمد را  کپی و اعلام پیامبری می کنند.

            یکی از اینها همان مسیلمه است که برای محمد نامه می نویسد که بیا شبه جزیره عربستان را بین خودمان تقسیم کنیم و آنرا به صورت دو پیغمبره اداره نمائیم و درواقع به محمد پیشنهاد شراکت می دهد. محمد در جواب او می نویسد که زمین مال خدا است و خدا آنرا به هر کس که می خواهد می دهد و اکنون به من داده، یعنی مرا سرپرست آن کرده، و در واقع پیشنهاد شراکت او در قدرت را، تحت این عنوان که در اسلام شرک یک امر غیر قابل قبول است، رد می کند. درواقع معنای آن اینست که پیغمبر، خلیفه، ولایت فقیه که همه شان گویا به نحوی از طرف خدا مأمور اداره امور این جهان شده اند، هیچ شریکی را برای خودشان قائل نمی شوند. بنابراین، داستان شرک معنایش چیزی جز قدرت مطلقه نیست و بنابر این، اگر جمهوری اسلامی هم صاحب این مکتب را دستگیر می کند برای این است که نمی خواهد شریک قدرتی در کنار گوشش شکل بگیرد و برایش درد سر درست کند.

باین ترتیب از نظر این مکتب یک شبکه شعور کیهانی وجود دارد که اگر فرد بیمار بتواند  خودش را به آن وصل کند تمام بیماری هایش درمان می شود، همه مسائل نامعلوم و مبهم در مورد راز هستی و خلقت برایش روشن می گردد و به یک شناخت کامل از هستی می رسد. از این جهت است که همانطور که گفتم این مکتب خصوصیت اصلی مذهب را داراست.

ولی اجازه دهید ببینیم از نظر آقای طاهری بیمار چگونه می تواند خود را به این منبع  شفاف و آگاهی وصل نماید. این امر از طریق خود آقای طاهری و شاگردان او که  نام فرادرمانگر را بر خود گذارده اند، امکان پذیر می باشد، یعنی توسط یک واسطه انسانی.

این واسطه گری هم باز یکی دیگر از خصوصیات مذهب است. همانطور که من بارها گفته ام، اساس مذهب بر دیکتاتوری فردی گذاشته شده است. محمد اگر شمشیر کشید و ادعای پیامبری کرد و خود را نماینده خدا نامید، فقط برای این بود که خود را به قدرت برساند. بنابر این اگر می گوید، اطیعوالله اطیعوالرسول (اطاعت از خدا اطاعت از پیامبر اوست)، درواقع دارد از داستان اطاعت و سرخم برآوردن در برابر خدا، اطاعت و سر خم بر آوردن از خود را بیرون می کشد.

مذاهب هم کارشان همین است. یعنی وقتی در برابر انسان درمانده و بیمار، انسان منکوب و سرکوب شده خدای قادر و توانا را قرار می دهند، استیصال او را وسیله قرار می دهند تا خود را واسطۀ آن انسان ضعیف و منکوب شده و قدرت مطلقه ای که به نام خدا ساخته و پرداخته اند کنند تا به مصائب و بدبختی های آن فرد درمانده پایان دهد، تا از این بابت سودی ببرند، و پول و ثروتی عاید شان بشود. این تمام داستان مذهب است.

در مسیحیت، در کاتولیسیزم، برگه هایی وجود داشت بنام آمرزش نامه. این برگه های آمرزش گناه چه بود؟ در مسیحیت معتقد بودند انسان به خاطر گناهانش دو بار مجازات می شود. یکبار در این دنیا و دیگری در دنیای دیگر. یکبار از طریق بیماری ها و تصادف ها و همه اتفاقاتی که برای انسان می افتد مجازات می شود. یعنی اگر شما در خیابان به زمین افتادید و پایتان شکست این مجازات گناهی است که قبلا در جائی مرتکب شده اید. پس یک سری از گناهان در همین دنیا پاسخ می گیرند و فرد گناهکار مجازات می شود.

ولی همه داستان این نیست. در آن دنیا هم شما به خاطر گناهانتان به جهنم می روید و مجازات و دچارعذاب می شوید.  این فلسفه مسیحیت در مورد گناه و مجازات است. بنابراین، کشیش ها و متصدیان کلیسا در آن زمان می آمدند و می گفتند شما برای اینکه گناهانتان بخشیده شود باید از خدا طلب آمرزش کنید. ولی خدا طلب آمرزش شما را نمی پذیرد، مگر اینکه یک کشیشی بیاید و برای شما طلب آمرزش کند. آنوقت است که ممکن است خداوند گناه شما را ببخشد و شما را از مجازات  در آن دنیا معاف کند. خب، حالا باید چه کار کنید؟ باید برای اینکه یک کشیشی هنگام دعا و نماز تقاضای بخشش شما را بکند باید به او پول بدهید. باید یک برگه آمرزش گناه بخرید تا او واسطه شما و خدا بشود، و از جانب شما طلب آمرزش کند. باین ترتیب بود که آنها این برگه ها را که به آنها به انگلیسی می گفتند Indulgence  یا آمرزش نامه به مردم  می فروختند و از این راه پول های کلانی به جیب می زدند. این مردم بدبخت هم به هر حال، از آنجائی که آنها را با این بیماری ها و اپیدمی ها ی کشنده که هربار که می آمدند کرور کرور مردم را درو می کردند و می کشتند، می ترسیدند این خرافات را باور می کردند و از سر استیصال برای اینکه دچار این گرفتاری ها نشوند می رفتند و آخرین دینار و سکه ای را که در جیب داشتند به جیب کشیش ها می ریختند تا بلکه آنها واسطه بشوند و خدا از سر تقصیر آنها بگذرد.

داستان رفراماسیون در اروپا و لوتریسم هم از اینجا شروع شد که پاپ خیل کشیش های خود را برای فروش برگه های آمرزش نامه روانه شهرهای اروپا می کند و اعلام می نماید که می خواهد کلیسای سن پترو را  بازسازی کند و احتیاج به پول دارد. لوتر هم کشیشی است که با این امر مخالفت می کند و اعلام می دارد، برای تقاضای بخشش از خدا و اصولاٌ ارتباط با خدا نیازی به واسطه نیست.  برای تماس با خدا به چیزی بیشتر از کتاب مقدس و ایمان مذهبی نیاز نیست .(Sola fide, So la escriptura) به این ترتیب، لوتر سعی می کند دم و دستگاه کلیسا و کشیش ها را به عنوان واسطه بین انسان و خدا بالکل کنار بگذارد. مردمی هم که از ظلم و زور کشیش ها جانشان به لبشان رسیده بود، در حمایت از لوتر بر علیه کلیسا شورش می کنند و آن جنبش عظیم رفرماسیون  در اروپا براه می افتد.

بنابر این داستان مذاهب این است که بعد از این که یک نیروی خیالی مطلق و قادر را که خارج از دید و دسترس انسان است برای مردم خلق می کنند، آنرا در مقابل انسان بیمار و  ضعیف و درمانده می گذارند، و بعد به آن انسان ضعیف و درمانده می گویند، خب، حالا اگر می خواهی درمان شوی باید با این قدرت مطلق یا شبکه کیهانی که همه کار از دستش بر می آید، ارتباط برقرار کنی، و برای اینکار باید بما پول بدهی، آن فرد بدبخت هم که در بن بست گیر کرده، چاره ای ندارد جز اینکه تسلیم شود و همه چیز را بپذیرد.

می بینید که کار این آقای طاهری کپی مسیحیت و سایر مذاهب، یعنی درواقع یک دکان شیادی برای تلکه پول ازمردم است.  منتهی در اینجا شما بجای روحانیون و کشیش ها و ملاها با فرادرمانگران سر و کار دارید و توسط آنها به این مرکز هوش جهانی که همان خداست وصل شده و درمان می شوید.

اکنون اجازه دهید ببینیم این فرادرمان گران چه کسانی هستند و چگونه کسی می تواند به این مقام دست پیدا کند. آقای طاهری در نوشته هایش می گوید: برای اینکه شما یک فرادرمانگر شوید احتیاج به چیز خاصی ندارید. فقط باید در برابر رهبر عظیم الشأن که لابد خود آقای طاهری است یک سوگندی بخورید و از ایشان برای کارتان اجازه بگیرید. هیچ احتیاجی نیست که شما تعلیمی ببینید و یا تلاشی بکنید و علمی بیاموزید. فقط رهبر باید اجازه بدهد. حالا اگر جناب رهبر خیلی شیاد و فرادرمانگران نیز بی نهایت احمق و بی دست و پا باشند که هیچ، همه درآمدها یکراست به جیب رهبر می رود. در غیر اینصورت، یعنی اگر فرادرمانگران آنقدرها هم از هنر شیادی و کلاه برداری بی بهره نباشند که به سادگی به جناب رهبر سواری مفت بدهند، دست آنها هم در کاسه رهبر می رود و در اینجا هم همان سلسله مراتب مذهبی که در آن همه دست اندرکاران، هر یک در حد خود، از کیسه چپاول مردم سهم می برند، برقرار می شود.

باین ترتیب، وقتی که حساب می کنید می بینید این قضیه آقای طاهری چیزی جز یک شیادی و حقه بازی صرف نیست. خود وی در نوشته هایش می نویسد وقتی شما به این شبکه شعور کیهانی برای درمان بیماریتان یا رسیدن به شناخت هستی وصل شدید هیچ تلاش و کوششی لازم نیست بکنید. همین که وصل شدید اتوماتیک بیماری تان درمان می شود. شما انفعال را در تمام این تعلیمات مشاهده می کنید.

توجه داشته باشید که مذهب، تا شما را بصورت یک انسان منفعل در نیاورد، تا شما را قانع نکند که برای رسیدن به اهداف خودتان لازم نیست تلاش کنید، نمی تواند متاع خودش، توسل به خدا، را به شما بفروشد. شما باید به اینجا رسیده باشید که در اثر کار و کوشش خودتان نمی توانید مسائل تان را، حالا چه بیماری باشد، چه مسائل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی و سیاسی، حل کنید، باید به این بی  اعتقادی و بی ایمانی به قدرت انسانی خودتان رسیده باشید، تا از لحاظ روحی و روانی، آماده توسل به آن قدرت نامرئی و خیالی بشوید. برای همین است که معمولأ مذاهب، خرافات، فالگیری، رمالی، مسیحیت، اسلام و غیره و غیره، اینها در جامعه زمانی بوجود آمده، گسترش می یابد که جامعه دچار بن بست شده باشد. یعنی شرایط اجتماعی و اقتصادی آنقدر سخت و مایوس کننده شده باشد که انسان ها همۀ تلاش هایشان برای رسیدن به یک زندگی بهتر که هیچ، حتی برای حفظ و بقای زندگی موجود نیز به بن بست رسیده باشد. همه تلاش هایشان بی نتیجه مانده باشد، و بنابر این، به این نتیجه رسیده باشند که انسان با تلاش خودش نمی تواند ره به جایی ببرد.

این همان زمینه روحی اعتقاد به دین است. اعتقاد به این که این خداست که همه کارها را درست می کند و باید به او متوسل شد. این شبکه شعور جهانی است که اگر من خودم را به او وصل کنم همه مسائلم حل می شود. یعنی علت اینکه در جامعه مکاتب این چنانی،  شیادی ها، خرافات و حقه بازیها طرفدار پیدا و نفوذ پیدا می کنند و آدم ها به طرف شان می روند، آن شرایط ناامیدانه ایست که جامعه برای افراد به وجود می آورد.

باین ترتیب است که در همۀ جوامع، با افزایش فشارهای اقتصادی، با بالارفتن قیمت ها، با افزایش بیکاری ها، ما بی بینیم که کار رمال ها، مذاهب و آخوندها گسترش می یابد. روضه خوانی ها و سینه زنی ها زیاد می شوند. نزر و نزورات افزایش می یابند. سود آن هم می رود به جیب کسانی که خود را واسطه بین این انسان درمانده و آن قدرت مطلقه کرده اند. حالا در جامعه ایران بدنبال سی سال حکومت جمهوری اسلامی، قدرت مطلقه ای که  نامش خدا و الله بود بی اعتبار شده است. از چه زمانی بی اعتبار شده؟ از زمانی که مسؤلیت امور این جهان بعهده خود او و نمایندگان زمینی اش افتاده. تا وقتی که روحانیون از جانب خدا بهشت را به مومنین وعده می دادند، خب، این فقط یک وعده بود. چیزی نبود که ثابت یا رد بشود. برای اینکه هیچ کس از آن دنیا به این دنیا برنگشته بود که بگوید بهشتی نیست و دروغ است. بنابراین، مردم تحت آن شرایط استیصال، رسیدن به بهشت و آنچه را که در آن دنیا قرار است نصیب شان شود قبول می کردند. ولی از زمانی که آخوندها و مذاهب متصدی امور این جهان شدند، دیگر این حربه کارائی نداشت. یعنی در این جهان، وقتی که شما مسؤل امور شدید، مجبورید به مسائل و مشکلات مردم پاسخ دهید. وقتی که نمی توانید به وعده وعیدهای خود جامه عمل بپوشانید،  در نظر مردم همراه با وعده و وعیدهایتان بی اعتبار می شوید و دیگر کسی شما را باور نمی کند.

وضعیت روحی جامعه ایران الآن این است که مردم به آخوندها بی اعتقاد شده اند، و بخشی از این جمعیت  معترض به روحانیت که باهوش تر، فهمیده تر و منطقی تر اند، به خود مذهب هم بی اعتقاد شده اند. ولی هنوز بخش زیادی از مردم به مذهب عقیده دارند، یعنی تقصیر را به گردن آخوندها می اندازند. تقصیر را گردن واسطه می گذارند و از اینرو دنبال واسطه های جدید می گردند. بعبارت دیگر، هنوز به منبع این حقه بازی پی نبرده اند. برای این که این شرایط استیصال از لحاظ روحی دائما آنها را می کشاند به سوی این نیاز و رویا که ایکاش یک درمان کننده، یاری دهنده و نجات دهنده ای پیدا می شد و آنها را از این وضعیت نجات می داد. اینجاست که امثال عرفان حلقه که تعداد آنها در ایران زیادند وارد می شوند تا این خلاء روحی و جای خالی را پر کنند.

بله، خدا از آن زمان که عهده دار امور این جهان شده، مشتش باز شده، و در جمعیت مؤمنین ریزش به وجود آمده. خیلی ها از مذهب روی گردان شده اند. شرایط فراهم شده است که حقه بازی مثل طاهری بیاید و بساط مذهب خودش را پهن کند. این همان مذهب است فقط جای خدا و الله بی اعتبار شده را موجود مشابه دیگری به نام شبکه کیهانی گرفته است.

می بینیم که برای نیفتادن در دام این شیادی ها تنها مخالفت با این یا آن مذهب و رد آن کافی نیست. شما باید بتوانید مذهب را به طریق علمی رد کنید. یعنی قبل از همه شرایطی که مذهب در آن بوجود می اید را درک کنید.

امروزه خیلی ها اسلام  را رد می کنند، ولی دنباله رو زرتشت می شوند و یا بدنبال مسیحیت یا بهائیت وغیره می روند، به خاطر اینکه هنوز مکانیزم پیدایش مذهب را نفهمیده اند. از یک چاه در می آیند و به چاه دیگر می افتند.

می گویند مذهب زرتشت، بر خلاف اسلام، مذهب خرد است. این هم یکی دیگر از حرف های شیادانه است. چرا؟ برای اینکه وقتی که من آمدم و به وجود خدای مطلق اعتراف کردم و مؤمن شدم به این که خدایی وجود دارد که  صاحب خرد مطلق است، معنی این حرف اینست که روی خرد انسانی خط کشیده ام. برای اینکه وقتی شما خرد مطلقی به نام خدا دارید دیگر لازم نیست عقل خودتان را به کار بگیرید. خدای شما با خرد مطلقش بهتر از شما برایتان تصمیم می گیرد. شما فقط باید فقط هرچه او می گوید گوش کنید. وقتی خدایی هست که با عقل مطلقش می تواند در مورد همه چیزها بهتر از شما تصمیم بگیرد، شما دیگر لازم نیست زحمت فکر کردن به خودتان بدهید و عقلتان را بکار اندازید.

بنابر این، وقتی کسی می گوید من خدا پرستم، این یعنی خط بطلان کشیدن روی عقل انسان. دیگر مهم نیست بعدش چه می گوید. اینکه بعدش بگوید زرتشت مظهر خرد بود، فقط تبلیغات است.  بنابراین می بینید که چگونه  مذهب  در ذات خود ضد پیشرفت، ضد تعقل و ضد فکر کردن و راه چاره جستن است. بشر در نتیجه تلاش و کوشش خودش است که به اینجا رسیده است. ولی مذهب می آید روی همۀ این تلاش ها خط می کشد، آنها را نادیده می گیرد و می گوید شما لازم نیست هیچ کاری بکنید. فقط خودتان را در دل خدا جا بدهید، همه گره ها در زندگی شما باز خواهند شد.

متن بالا نسخه نوشتاری یک گفتار تلویزیونی است.