جانشین جرج بوش

فریبا مرزبان

وعده های اوباما تا کجا پیش می روند، آیا برای رضایت خاطر طبقات محروم جامعه کار می کند؟ آیا جانشین جوان جرج بوش توان رهبری و هدایت کامل کشور را خواهد داشت؟ آیا می تواند به تغییراتی دست بزند که آیزنهاور، جورج واشنگتن و جان اف کندی در آمریکا بوجود آوردند؟ آیا پس از مشاهده سختی ها و موانع احتمالی سیاسی، بحرانهای پولی و اقتصادی، فشارهای حزب رقیب و سرمایه داران کلان می تواند بر مشکلات فائق آید؟ یا اینکه، احتیاط را بر می گزیند؛ با دشواری های احتمالی اقتصادی و موقعیت جنگ رفته رفته کنار می آید و در سیاست خارجی همان می کند که جرج بوش انجام داد؟

یکصد و چهل سال از لغو برده داری در آمریکا می گذرد. جرج واشنگتن با تصویب و اعلام لغو برده داری عصر تازه ای را برای سیاهپوستان گشوده است. برای نژاد سیاه که تا آن زمان اغلب خرید و فروش شده و از کشورهای آفریقایی به آمریکا منتقل می شدند و ثروت های سرزمین شان را غارت می کردند. با استقرار این قانون، بسیاری از سیاهان که خریداری شده و در اسارت و بردگی بسر می بردند؛ توانستند به سرزمین های مادری خود بازگردند. تعداد بیشماری از آنان بعنوان کارگر و سرایه دار در خانه های سفید پوستان شروع به کار کرده و در آمریکا مانده اند. فقر اقتصادی، عامل اصلی مهاجرت بسیاری از سیاهان و سفید پوستان به کشورهای مختلف بوده است و ماندگار شدن آنها در آمریکا، برای جستجوی راهی با هدف برون رفت از موقعیت اسفبار و دردناک زندگی شان است.

رهبری این قاره پهناور توانست احقاق حقوق سیاهان را بکنند در شکل اولیه خویش. آنها را آزاد کردند و برابر با سایرین نامیدند. در این راه که تلاشهایی شده است تا برابری برای اکثریت مردم مهیا بشود و با همین هدف، سیاهان سالیان سال مبارزه کرده و  شخصیت هایی در این راه از دست داده اند. مبارزات برابری طلبانه خاص جامعه سیاهان در آمریکا نیست و می توان از کشورهای آفریقای جنوبی، زیمبابوه، کنگو که برعلیه آپارتاید و نژادپرستی مبارزه کرده اند نام برد.

پاتریش لوممبا پس از یک سال نخست وزیری در کنگو در ۱۹۶۱ ترور شد. مالکم ایکس در آمریکا که پدرش توسط سفید پوستان ملی گرا کشته شد وقتی که کودکی بیش نبود؛ و خود او در سال ۱۹۶۵ هنگام سخنرانی بدست پیروان ملت اسلام به دستور اف بی آی پلیس فدرال آمریکا کشته شد. نلسون ماندلا از دیگر رهبران سیاهپوستان است که سالها و سالها عمر خویش را در زندان سپری کرد تا سرانجام به قدرت رسید و توانست تغییراتی در وضعیت سیاهان بوجود آورد هرچند ناچیز. مارتین لوترکینگ در آمریکا در ۱۹۶۳ در همان سال که جان اف کندی کشته شد؛ به دست نژادپرستان ترور گردید.

باوجودی که در این سرزمین، قانون لغو برده داری پذیرفته شده است و سیاهان برای رهایی خویش مبارزات پی در پی کرده اند؛ در چهل و چهارمین دور انتخابات آمریکا نشان داده شد رنگ پوست به رخ نژاد غیر سفید کشیده می شود و تفاوت سیاه و سفید مطرح است چرا که خود را نژاد برتر و سزاوارتر می دانند. اگرچه سناتور جان مکین در تبلیغات مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری دست از فریب مردم بر نداشت بر مزار دکتر لوتر کینگ رفت و سخنرانی ایراد کرد؛ در سالروز مرگ وی که به دست ارازل و آدمکشان حکومتی ترور شده بود؛ با وجود این طرفداران و جانشین مک کین مسیر خود را می رفتند. سیاستمدار پیر سناتور جان مکین، سارا پلین را برای نجات خویش از تنگه مبارزاتی انتخاب کرده بود. سارا پلین و طرفدارانش به دلیل رنگ روشن پوستشان بارها و بارها بر خود بالیدند و ریاست جمهوری و کشور آمریکا را حق و خانه خود دانسته و اشاراتی پیاپی به آن داشته اند. بارها از زبان سارا پلین شنیده شد که این پیراهن من است. این ژاکت مال من است و می پوشم. با تشبیه کشور و پست ریاست جمهوری به ژاکت و لباس تن، قوانین تصویب شده بیش از یکصد و سی سال گذشته نادیده گرفته شده اند. علی رغم همه امکانات تبلیغی و اهرم های قدرت که در اختیارشان است؛ در میان سفید پوستان، نژادپرستی را دامن می زنند. اینگونه برخوردها ناشی از عقب ماندگی فکری و فرهنگی آنهاست که قصد دارند بدینگونه حریف خود را از صحنه رقابت بیرون کند. خانم پلین بالغ بر ۱۵۰۰۰۰ دلار هزینه لباس کرده است تا در تبلیعات ریاست جمهوری نمایش بدهد. 

در کشور آمریکا تعدادی از رهبران سیاسی شعار نیاز به تغییر را در طول سالها داده اند و خواهان تغییراتی در نظام سرمایه داری موجود در کشور شده اند. در ۱۹۵۲ ژنرال آیزنهاور به ریاست جمهوری رسید و اعتدال، عدالت جویی، اصلاحات و میانه روی را برنامه کار خود قرار داد. جان اف کندی که در ۱۹۶۳ با یک سوء قصد کشته شد یکی دیگر از رهبران و ریاست جمهوران آمریکا است که خواهان تغییر در کشور شده بود.

اکنون حزب دمکرات راهبر و طراح شرکت براک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است و با حمایت همه گونه از وی توانست آراء بالا را نصیب حزب خود کند تا براک اوباما بعنوان رئیس جمهور تا دو ماه بعد به کاخ سفید وارد بشود و زمام امور را در دست گیرد. به اضافه اینکه در انتخابات تاثیر او بر افکار عمومی آمریکائیان مثبت بوده است. اقدام بدین عمل به خودی خود حرکتی است مترقیانه و می توان آن را بعنوان بزرگترین تحول در قرن بیست و یکم دانست.

اوباما به میدان رقابت آمد تا حریف قلدر خود را که درگیر جنگ در کشور عراق و لشگر کشی به کشور افغانستان کرده است را کنار بزند. در پروسه انتخابات ریاست جمهوری، اوباما موفق در ایجاد رابطه و گفتگو با مردم شده است که از دلایل پیروزی او در انتخابات است. حرف های مردم را نقل کرد. بحران مالی را فراموش نکرده و در تبلیغات دوره ای خود به مسائل و مشکلات اجتماعی، بهبود وضعیت بد بهداشت و برطرف کردن کمبودهای طبقات محروم، رفاه برای بیچاره گان، مالیات کمتر و وعده های اقتصادی بهتر پرداخت. از دیگر سوی، ورشکستگی اقتصادی که در نتیجه، تعطیلی تعدادی از بانکهای مهم را در پی داشت و رکود حاکم بر اقتصاد ناسالم، خالی شدن خزانه ها و از بین رفتن بسیاری از پشتوانه های مالی به دلیل مشارکت و حضور در جنگ و لشکرکشی دلایل مهم عد