سیل پناهجویان و روژین دختری کُرد زبان!

سیل پناهجویان و روژین دختری کُرد زبان!
از روزها که شتابان می گذرند و انسانهایی که در التهاب این شتاب در ژرفای احساس و نیاز های انسانی، لِه می شوند. تنها می مانند. سینه سرد جامعه را در آغوش می گیرند. اما در طغیان احساس انسانی، و لبخند به زندگی، چه غم از پیمودن این راه؟ حتی تنهای تنها.
در راه آهن مرکزی شهر فرانکفورت پرسنل کمک رسانی به پناهجویان در این مرکز، وظیفه دارند که همراه خود غذا، آب و میوه را به پناهجویانی برسانند که نمی خواهند در شهر فرانکفورت پیاده شوند و عازم شهرهای دیگر هستند. ما این مسئله را به زبانهای عربی، فارسی، کردی، افغانی، و گاها انگلیسی اعلام می کردیم.
در قطاریکه عکسها یش را ملاحظه می نمایید، خانمی جوان اهل سوریه بود که بعد از گرفتن شیشه آبی از دست روژین، شروع به گریه می کند. به انگلیسی می گوید کمک، کمک. این دو نفر تنگِ تنگ همدیگر را در آغوش می گیرند. گریه، باز گریه و باز گریه با صدای بلند. آنها جز همجنس بودن و احساسِ لذت بخشِ انسانی، همدیگر را نمی فهمند، کسی از همراهان هم نمی فهمد که قضیه از چه قرار است. این دختر یا زن جوان چه کسانی را از دست داده است. یا روژین شبیه کدام یک از خواهرانش است که با دست کشیدن به روی شانه اش و خنده زیبا و با محبت روژین، چنین بی صبرانه و در تماسی بسیار کوتاه سدِ چشمها شکسته می شود و سیل اشک سرازیر می گردد. قطار سر موعد باید حرکت کند. صدای بوق بلند شد. تیم کمک رسانی روژین را صدا می کنند. کنترلچی قطار صدایش را بلند کرده که درها بسته می شوند پایین بروید. بچه های تیم سرو صدا می کنند که پایین بیائید روژین، روژین. اما آنها همدیگر را در آغوش گرفته و با قلبهایشان سخن می گویند. بچه ها مرا صدا کردند فوری برس، برس، تا من به آنجا رسیدم آنها را از هم جدا کرده بودند. داشتند روژین را بیرون می کشیدند. او با صدای بلند به المانی داد می زد، آخر این چه زندگی ای است؟ که من رسیدم. فضای محیطی که من دیدم، لبریز ازعشق انسانی بود. جوی که از مسافرین قطار تا تیم ما، تا اجزاء بی جان قطار تحتِ تأثیر این حرکت انسانی قرار گرفته بودند. در آن حال و احوال، فقط توانستم این چند عکس را بگیرم آنهم با مبایلم در کیفیت پایین، تا انسانیت انسانها را به جامعه انسانی نشان دهم. او عربی صحبت کرده و فقط چند جمله انگلیسی بلد بوده، روژین زبان کردی و فارسی و آلمانی، اما این چه احساسی بوده این چه راز نهفته ایست، در درون آنسانها که بلافاصله طغیان می کند و همدیگر را چنین عمیق و چنین انسانی درک می نمایند و در اغوش هم قرار می گیرند.

قطار با تأخیر راه می افتتد. هرچه فاصله قطار دور تر می گردد، دستها و صدای روژین بلند تر می شود. دوستانش بدورش حلقه می زنند اما او بجز یکی از آنان، خواهش می کند که بقیه بروند.
او نتوانست به میان جمع بر گردد و به اتاقی که محل کار اداری این مرکز است می رود. بچه ها ناراحت اوهستند. و دکتر را پیش او می فرستند اما او چنان در فکر این دختر یا زن جوان است که اجازه ورود دکترها را به نزد خود نمی دهد. تا ساعت سه و بیست دقیقه نیمه شب چنین حالی داشت. بعد به پایین نزد پرسنل باز گشت. اما با حالی بسیار بد و شروع به داستان این دختر نمود و بسیار پشیمان از اینکه چرا او را به پایین نیاورده یا چرا شماره تلفن یا آدرسی را به او نداده است. لازم به این یاد اوریست که روژین، جز چهارنفر اصلی یا مسئولین اصلی این حرکت عظیم انسانی است که گاهی ۲۴ ساعته استراحتی نمی کند و گاهی بین ۱۴ تا ۱۶ ساعت بدون استراحت در حال کارکردن است. واقعا مردم خیلی دوستش دارند.
زنده باد انسانیت. زنده باد انسانیت. امین کمانگر.یکشنبه ۲۵ اکتبر ۲۰۱۵