دو مطلب … ویروس و بیزینس مذهب دست بردار بشریت نیست! … خواندن منصور حکمت برای مارکسیست های ایرانی یک ضرورت است

ویروس و بیزینس مذهب دست بردار بشریت نیست!
در شرایطی که بشریت در قرن بیست و یک زندگی می کند و هر روز ما شاهد تحقیقات متعدد در مورد کشف سیارات جدید و امکان زیست در دیگر سیارات و رد شدن نظریات احمقانه ی مذهبی هستیم، بشر دیگر نیازی به مطالعات پیچیده و بررسی کتب فلسفی و تاریخی زیاد ندارد، تا بتواند ارگیومنت (برهان) هایی که مذاهب مختلف برای وجود خدا و غیره به کار می برندرا رد، این برهان ها تا حدی احمقانه است که کودکان هم نمی توانند باور کنند. به هر حال اما در این وضعیت هنوز طاعون مذهب بر ذهن میلیاردها انسان سنگینی می کند.
تصور بکنید که اگر کسی مانند ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و غیره در عصر ما می امدند و اعلام موجودیت می کردند، از طرف بشریت مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفته شده و حتی به عنوان مجنون به تیمارستان های روانی منتقل می شد، اما بشر مدرن امروزی همچنان به این خزعبلات مذهبی خود را بدهکار می داند و هنوز حتی در مهمترین دانشگاه های جهان، اساتید زیادی هستند که علیرغم تسلط به تئوری های علمی همچنان به وجود موجودی ناموجودی به اسم خدا اعتقاد دارند.
دلیل اینکه مذهب همچنان بر ذهن اکثریت مردم سنگینی می کند، نه ارگیومنت های مذهبی و امکان تحلیل مسائل جهان ما، بلکه سرمایه گذاری های وسیعی است که در جوامع طبقاتی از گذشته تا امروز روی این دستگاه خرافه پراکنی یعنی مذهب شده است. انقلاب کبیر فرانسه اگرچه ماهییت و خصلتی ناسیونالیستی و میهن پرستانه داشت، اما مذهب را برای مدت زمان مشخصی به عنوان روبنای فکری جامعه ی فئودالی به حاشیه راند. بازگشت ارتجاع بورژوایی و حمله به دستاوردهای انقلاب کبیر نمی توانست دوباره در قامت مناسبات اقتصادی فئودالی صورت بگیرد، بلکه لازم بود روبنای فئودالی یعنی مذهب را به کار می گرفت و به جامعه ی بورژوایی تحمیل می کرد. دیری نپایید که بورژوازی خصلت انقلابی خود را از دست داد و شدیدا از لحاظ روبنایی ارتجاعی عمل می کرد. دیری نپایید که خود بورژوازی مذهب را دوباره به کار گرفت.
بازگشت مذهب به مناسبات اجتماعی بعد از انقلاب نشان از یک سیر قهقرایی و ارتجاعی جامعه ی بورژوایی بود و هست و مذهب به عنوان یک صعنت تحمیق انسان ها در کنار ایدئولوژی های ضدبشری دیگر، یکی از ابزارهایی برای بازپس گرفتن دستاورد های بشری بوده و هست.
بی گمان مذهب دیگر نه یک عقیده ی صرف، و نه یک کانونی برای جمع اوری انسان ها زیر چتر اجتماع های محلی و غیره، در خدمت “انتگراسیون” در جامعه چیزی که دورکهایم می گوید، بلکه یک صنعت دولتی برای بی خود کردن انسان ها از خودشان است. یک صنعت مافیایی مانند صنعت مواد مخدر، مانند صنعت پرنوگرافی، مانند مک دونالد و غیره است. انسان ها ذاتا احمق به دنیا نیامده اند، بلکه در یک مناسبات اجتماعی تبدیل به احمق یا تبهکار و غیره می شوند، مذهب دقیقا دستگاهی است که با کمک دولت حتی در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی تحمیق توده یی را گسترش می دهد.
چند سال پیش یک نفر در ایران ادعا کرده بود که “امام زمان” است، دولت مرتجع ایران که شب و روز به مردم امید می دهد که منتظر مهدی باشند، این فرد را به جرم تبهکار دستگیر و زندانی کرد! می خواهم این را بگویم که حتی یک دولت مرتجع و تا خرخره اسلامی جمهوری اسلامی هم می داند که عروج امام زمان کشک است، ولی به کارگیری همین مذهب و خرافات و وعده دادن به مردم برای سکوت در مقابل سرکوب و نابرابری، بزرگترین صنعت پول قاپی است که توسط مافیای مذهب در ایران به پیش می رود.
تصورش را بکنید در کشور پیشرفته یی مانند المان که ماشین هایی که در این کشور تولید می شوند، در سراسر جهان برای انها تقاضا وجود دارد، کلیسا تا چه اندازه قدرت دارد، که شما برای پیدا کردن خانه و کار و حتی برای حل مشکلات خانوادگی و گرفتن وکیل و حق پناهندگی و هزار و یک مشکل دیگر، قبل از اینکه به دولت یا شرکت ها مراجعه کنید، لازم است به کلیسا مراجعه کنید، در غیر این صورت شانسی ندارید.
به نظر می رسد که خود کسانی که در راس سازمان های مذهبی و ارتجاعی و مافیایی و در کل صنعت مذهب هستند، مذهب را تخمشان هم حساب نمی کنند، خدای انان پول است و برای به دست اوردن پول و حفظ موقعیتشان، مردم تحت ستم و بی پناه را تحمیق کرده و انان را امیدوار می کنند که در دنیای دیگر به خوشبختی برسند، تا خودشان خوشبختی واقعی را از تحمیق همین توده ها در همین دنیا به دست بیاورند.
مردم فقیر همیشه بیشتر به خرافات و افیون مذهب پناه می برند، تا شاید به شکل دیگری ارامش پیدا کنند، در المان همین مردم به الکل پناه می برند و به کارتن خواب تبدیل می شوند.
برای نقد مذهب اگرچه اوردن برهان های قوی علمی در مقابل برهان های ضعیف و کودنانه ی مذهبی ضروری است ولی، نقد مذهب باید از نقد مناسباتی شروع شود، که یک اخوند یا کشیش را تبدیل به انگلی کرده است که خون انسان های فقیر را می مکد و خود در بهترین شرایط زندگی می کند، ولی دیگران را به خوشبختی ابدی در دنیای خیالی نوید می دهد.
باید این موقعییت را از این انگل ها گرفت، مساجد و کلیساها و صومعه ها و دیگر مراکز که تبدیل به مراکز پدوفیلی و کثافت کاری شده اند، را تعطیل کرد و تمام این انگل های کثیف را به انجام کارهای طاقت فرسا و بدنی روزمره ناچار کرد، تا دیگر برای تحمیق مردم از خرافات بهره نگیرند. باید کلیسا ها و مساجد و صومعه ها را به مکان نمایش تاریخ جنایات مذاهب مختلف و قتل عامی که مذهب در راه خدا انجام داده است تبدیل کرد.
باید مذهب را به طور کل از دولت جدا کرد و ضمن به رسمیت شناختن ازادی عقیده، در مقابل این داروی افیون گر و کثیف، در سطح جامعه روشنگری کرد، تا مردم به سراغ این طاعون نروند. باید مذهب را در جامعه ایزوله کرد.
تمام این مسائلی که که من مطرح کردم به هیچ وجه از عهده ی نیروهای بورژوایی که سرشان به کلیسا وصل و پایشان به علم، بر نمی اید، بلکه باید توسط نیروهای کمونیست و انقلابی صورت بگیرد، بنابراین همانطور که مارکس اعلام می کند، نقد مذهب، تنها نقد مذهب نیست، بلکه نقد مناسباتی است که مذهب را به ضرورت تبدیل کرده و در تولید و بازتولید ان می کوشد. بدون تلاش برای براندازی مناسبات طبقاتی، هر گونه نقد مذهب چیزی فراتر از استفراغ لیبرالی نیست، به همین خاطر باید نقد نیروهای لیبرال ایرانی و غیر ایرانی به مذهب را که در سطح باقی مانده اند و به عمق قضیه نمی روند، نوعی تلاش افیون گر برای منحرف کردن مردم از مسیر اصلی نقد مذهب دانست.
تلاش لیبرال های ایرانی که در دوره ی شاه، هم به سیستم ارتجاعی سلطنتی و هم به اسلام وفادار بوده و امروز ظاهرا هرازگاهی به خاطر اینکه از قافله جا نمانند، به نقد مذهب می پردازند و همزمان در سینه زنی ها در لس انجلس شرکت می کنند، را باید تبهکاری مرموزانه و ارتجاعی به حساب اورد و شدیدا به نقد این نیروها پرداخت.
در نهایت می خواهم این را بگویم، که هر کس که مذهب را نقد کند و تاریخ پر از جنایت مذهب را افشا کند، الزاما مترقی و ازادی خواه نیست، کم نیستند نئونازیست هایی که مساجد را به اتش می کشند و علیه مسجد سازی در المان تظاهرات می کنند، ولی هیچ تفاوتی با مسلمانان افراطی و فاشیست های اسلامی ندارند.
لیبرالیسم ایرانی که امروز به نقد مذهب برخاسته است برای من تفاوتی با جمهوری اسلامی نداشته و ندارد و نقد این جریان به مذهب تنها به این خاطر است که به این نتیجه رسیده است، که اگر بخواهد در ایران سهمی داشته باشد، لازم است با لباس ضدیت با مذهب ظاهر شود، چون مردم ایران سی و پنج سال تجربه ی یکی از وحشی ترین دولت های اسلامی که شدیدا اقدامات فاشیستی علیه مخالفین سیاسی خود به کار برده و می برد، را تجربه کرده اند و حکومت اتی ایران بدون شک اگر سوسیالیستی نباشد، مذهبی نخواهد بود.
حسن معارفی پور
۲۲٫۱۰٫۱۵

خواندن منصور حکمت برای مارکسیست های ایرانی یک ضرورت است
به نظر من کسی که در چپ ایران از مارکسیسم و کمونیسم و سوسیالیسم علمی صحبت کند، لازم است منصور حکمت را مطالعه کرده باشد. همانطور کسی که در بین چپ جهانی از کمونیسم صحبت کند و ادعای کمونیست بودن کند، لازم است مارکس و انگلس و لنین را خوانده باشد. بدون مطالعه بسیاری از متون اولیه ی منصور حکمت ( جلد یک و دو) و مباحث مربوط به سوسیالسیم در شوروی و نقد و بررسی سوسیالیسم بورژوایی که توسط منصور حکمت و حزب کمونیست وفت ایران و تحت هژمونی خط سیاسی مارکسیسم انقلابی که منصور حکمت در راس ان قرار گرفته بود،منتشر شده و هدایت شده است، صحبت کردن از کمونیسم برای مارکسیست های ایرانی بی معنی است. کسانی که خود را کمونیست می دانند ولی مباحث مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری در دوره هایی از حیات خود را تا کنگره ی دوم را رد می کنند، به هیچ وجه نه مارکسیسم را درک کرده اند و نه می توانند به صورت مارکسیستی به نقد چپ ایران بروند. همانطور برای نقد اپورتونسیم و نارودنیسم و سیوسیال رولوسیونیسم و منشویسم و اس ار ها و خط غالب بر انترناسیونال دوم و غیره و غیره انسان کمونیست لازم است لنین را مطالعه کند و همانطور که برای نقد سوسیالیسم تخیلی، انارشیسم و باکونینیسم و پرودون و دورینگ و انواع و اقسام گرایش غیر مارکسیستی و سوسیالیسم تخیلی و خرده بورژوایی، خواندن مارکس و انگلس ضروری است، برای نقد و بررسی چپ مذهبی، سوسیالیسم عرفانی، طرفداران بورژوازی ملی و غیر کمپرادور، چپ هایی که طرفدار دندان مصنوعی مشترک بودند و هستند، برای بررسی چپ چریکیستی و توده و اکثریت و مجاهدین و رزمنده و انواع و اقسام چپ بورژوایی دیگر، خواندن منصور حکمت لازم است.
کسی نمی تواند اعلام کند به اصول پایه یی سوسیالیسم علمی وفادار است ولی سوسیالیسم را از بوردیو و فوکو و ژیژک و “گیدنز” و هابرماس یاد گرفته است و از طریق انها متون “سوسیالیستی” را مطالعه کرده است.
من به شخصه مرزبندی های جدی ایی سر بسیاری از مباحث متاخر منصور حکمت با او دارم و به هیچ کدام از احزاب ادامه دهنده یا بریده از خط منصور حکمت در بین نیروهای موسوم به کمونیسم کارگری سمپات ندارم، اما با تمام این حال مطالعه ی منصور حکمت را به تمام کسانی که بخواهند مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری اولیه و نه کمونیسم کارگری فعلی را بشناسند، توصیه می کنم و بر این عقیده ام کسی که بخواهد مباحثی درست و اصولی از موضع مارکسیستی در اپوزیسیون ایران داشته باشد، ناچار است به منصور حکمت مراجعه کند، در غیر این صورت در بهترین حالت، مباحثش فراتر از مباحث سوسیالیست های ضد علمی اپوزیسیون سابق و امروزی چپ ایران نخواهد رفت. این روزها یکی از بزرگترین معضل چپ ایران “سکتاریسم” است و سکتاریست ها خود دیگران را به سکتاریست بودن محکوم کرده و اینگونه گردن خود را از نقد خلاص می کنند. سکتاریسم اگرچه فرقه گرایی ترجمه شده است، اما من سکتاریسم را در اینجا به معنی نداشتن فرهنگ گفتگو ترجمه می کنم. چپ های ایران از عدم یک فرهنگ مترقی بحث و گفتگو با همدیگر شدیدا رنج می برند. در بین چپ های المانی تو می توانی هر گونه که دلت بخواهد به رفقای بغل دستی ات نقد کنی، ولی انها هیچ گاه مساله را شخصی به خود نمی گیرند، در بین چپ های ایرانی اگر سر یک ویرگول با انها مشکل پیدا کنید، جد و ابادت که سهله اگر هفت نسل پیش مادربزرگ پدربزرگت با کسی رابطه داشته باشد، را به فضای مجازی کشیده و تمام تلاششان را می کنند، تمام مسائل خصوصی حتی درون اتاق خوابت را لو داده تا تو را در جنگ سایبری شکست داده و به سکوت وادار کنند. این فرهنگ حاکم بر چپ ایران، متعلق به جامعه ی پیشاسرمایه داری و فئودالی است و هیچ سنخیتی با فرهنگ “مدرن” حتی بورژوایی هم ندارد. چپی که حاضر نیست به طرف مقابل صرفا به دلیل اینکه او را نقد کرده است، در عالم خارج از رفاقت سیاسی هم سلام کند، فرهنگ عشیره یی دارد، و نمی تواند کمترین ارزشی داشته باشد.
بسیاری از چپول های وطنی از حد سکتاریسم هم فرا رفته و بایکوت و بلاک اینترنتی طرف مقابل و مخالفین خود را برای ندیدن قیافه اش در پیش گرفته اند. به هر حال من به نقد بی پروا اعتقاد مطلق دارم، ولی سکوت و بلاک و فحاشی و نقد بدون اگاهی و اتهام زدن و غیره و غیره را نشان از عدم اگاهی و بی خبری از مسائل و تنگ تر شدن قافیه بر خیلی ها می دانم.
بسیاری از چپ های ایرانی که مورد نقد علمی و اصولی منصور حکمت قرار گرفته شده اند و جواب سیاسی در مقابل او را نداشته اند، منصور حکمت را به جاسوس اسرائیل و صهیونیست و غیره محکوم کرده و می کنند. هدف من از باز کردن این مسائل این است که بخشی از چپ ایران به جای مطالعه ی منصور حکمت، به شیوه یی ابلهانه و سادیستی به او حمله کرده و شخصیت او و نه افکار او را مورد هجوم قرار می دهد. همان برخوردی که چپول های امروزی با شخص من کرده و می کنند. من نقد سیاسی می کنم انها به خودم لگد شخصی می زنند.

حسن معارفی پور
۲۱٫۱۰٫۱۵