دو بحث … شکست انقلاب اکتبر و … کسب قدرت سیاسی

دو بحث …

شکست انقلاب اکتبرو

 .کسب قدرت سیاسی

شکست انقلاب اکتبر …

بهروز شادیمقدم :

غلبۀ تفکرات بورژوا ناسیونالیستی بر بلشویسم ،

 .بانی شکست انقلاب اکتبر …

بورکراتیسم انحراف در شیوۀ دولت داریست که هر نظامی را تهدید میکند . این انحراف بانی شکست انقلاب اکتبر نبود . علت شکست را باید در مبانی اقتصادی و غلبۀ تفکرات بورژواناسیونالیستی بر بلشویک های واقعی جستجو کرد که استالین نمایندۀ آن تفکرات بود .

 Mohamad Sedigh Amjadi​

 استالین شهروندی اهل گرجستان بود کە پیش از مرگ لنین بنمایندگی طبقە کارگر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست در رأس قدرت قرار گرفت و ارادە خودرا بجای ارادە پرولتاریای قرار داد . اوتوریتە استالین بر جامعە شوروی اوتوریتە قدرت نظامی بود کە درجریان مبارزه با کولاکها و ژنرالهای سفید بە آن معتقد شده بود و تمام دستاوردهای انقلاب کبیر سوسیالیستی را در جهت رقابت نظامی برای دستیابی بە برتری بەرجهان برژوا امپریالیستی سازماندهی نماید من تفکرات برژوا ناسیونالیست در عملکرد استالین نمی‌ بینم و آنچە نامبردە را تحت تأثیر قرار داد و باعث انحراف وی از اصول سوسیالیزم علمی شد ، خودشیفتگی و کیش شخصیت بود .

 Ali Fuladin

 بوروکراسی به مبانی اقتصاد مربوط است. استالین فقط یک فرد بود در تشکیلات که بوروکراسی گشت و اورا به عنوان نماینده پیدا کرد بوروکراسی همیشه این اشخاص را انتخاب می کند. قبل از تفکرات در واقع بوروکراسی حاکم شد, استالین را انتخاب کرد و بعد نظریات زیگزاگی بورژوا ناسیونالیستی او مشخص شد شکست انقلابات اروپا مانند شکست جنگ داخلی فنلاند ۱۹۱۸-شکست انقلاب مجارستان ۱۹۱۹-شکست اسپارتاکیست ها ۱۹۱۹-خصوصا شکست جنگ شوروی لهستان ۱۹۲۱ . بسیاری حتی بلشویک های قدیمی رادک, بوخارین ,زینویف و…را به این فکر انداخت که انقلابات جهانی شکست خورده و بیهوده هستند و تز ارتجاعی سوسیالیسم در یک کشور طرح کردند که شوروی را ایزوله کرد نگذاشت پتک انقلاب جهانی بر اروپا وارد شده و مانع رشد فاشیزم شود خلاصه کردن نقد استالین به تفکرات او صرفا بدون پایه مادی رشد دهنده این تفکرات یعنی بوروکراسی اشتباه هست و مارکسیستی نمی باشد…بوروکراسی موجود از دو سال آخر عمر لنین در پی شکست انقلابات اروپا پدید آمد که رزا لوکزمبورگ پیش بینی کرده بود. و لنین علیه این بوروکراسی دست به مبارزه زد اما مرگ ناگهانی او این روند را متوقف ساخت و بوروکراسی دقیقا سعی در پنهان سازی وصیت نامه لنین داشت که تا کنگره بیست مخفی بود و کنگره بیست هم در سخنرانی مخفی خوانده شد.

بهروز شادیمقدم :

کشاکش مبارزۀ درون حزبی و در نهایت شکست اپوزیسیون چپ و پیروزی جریان راست در حزب و حذف پی در پی بلشویک های واقعی و براه انداختن محاکمات و تصفیه های خونین از طرف جریان غالب (استالین و طرفدارانش) ، جامعۀ شوروی را پیروزی سوسیالیسم در یک کشور اعلام کردن ، این هاست نمای جامعۀ شوروی در آن زمان .

Ali Fuladin

 بله این نهایت انحطاط دولت کارگری شوروی بود که باند بوروکرات پیروز شد.

بهروز شادیمقدم :

اینکه تروتسکی حاکمیت استالین را هنوز دولت کارگری با غالبۀ بروکراتیسم بر آن میخواند ،نظریه ای کاملا” اشتباه بود . با مرگ لنین و شکست اپوزیسیون چپ و غالبۀ استالین و طرفدارانش ، دیگر دولت کارگری بر سر کار نبود . شکست سیاسی و اقتصادی دولت شوروی را غالبۀ بوروکراسی و انحطاط دولت کارگری نامیدن غلط است .

 Ali Fuladin

 بله من هم مدتی بر این باور بودم و تونی کلیف هم به نتیجه شما رسید اما در این مورد توضیحی را میدهم که بنظرم منطقی باشدو قابل بررسی به نقل از مقاله تروتسکی: از شورش تا انقلاب: در ابتدا تروتسکی گمان می کرد که بیماری استالینیستی می تواند با اصلاحات در اتحاد شوروی درمان شود. در اواسط دهۀ ۱۹۳۰، او درک کرد که انقلاب مسلحانه تنها راه سرنگونی یک دیکتاتوری فاسد ضدّ طبقۀ کارگر نظیر رژیم استالین است. هم زمان تروسکی پافشاری می کرد که سرمایه داری هنوز در روسیه بازگردانده نشده است. پس از سرنگونی استالینیست ها، کارگران نیاز به حفظ برنامۀ دولت و صنایع متعلق به دولت خواهند داشت، اما باید آن ها را تحت کنترل طبقۀ کارگر قرار دهند تا مجدداً در مسیر سوسیالیسم قرار گیرند. برای تروتسکی، اتحاد شوروی نه سرمایه داری بود و نه سوسیالیستی. بلکه یک دولت منحط کارگری بود که از سوی بورکرات ها اداره می شد. او توضیح داد که اتحاد شوروی را می توان یک دولت کارگری نامید، «تقریباً به همان حالت که… یک اتحادیۀ کارگری، تحت رهبری و خیانت اپورتونیست ها، یعنی عاملین سرمایه، را می توان یک تشکل کارگری خطب کرد». اتحاد شوروی هنوز می بایستی در صورت حملۀ دولت های سرمایه داری مورد دفاع قرار می گرفت، مانند زمانی که آلمان نازی به روسیه در سال ۱۹۴۱ حمله کرد. اما نباید حمایتی از استالین یا باند او می شد. تروتسکی معتقد بود که چنان چه طبقۀ کارگر بورکرات های استالینیست را سرنگون و مجدداً شوراهای دمکراتیک کارگری را به قدرت بازنگرداند، دست آخر بورکرات ها خودشان روسیه را به سرمایه داری بازخواهند گرداند. دقیقا بنظر من نمیتوان مناسبات داخلی شوروی را از ۱۹۲۵-۱۹۸۵ چیزی بنام “سرمایه داری “تعریف کرد.

بهروز شادیمقدم :

سرمایه داری به معنای متعارف نبود . اما بحث این است که در کشاکش تفکرات و مبارزات درون حزبی که باز تاب آن در جامعه خواهد بود ، بلشویک ها شکست خوردند و راست پیروز شد و جامعه سیر نزولی و برگشت به سرمایه داری را در پروسه طی کرد .

 Ali Fuladin

 قطعا همینطور است اما این پروسه به سرعت طی نشد و طوری نبود که ماهیت “دولت کارگری” را یکشبه کلا باطل کند بلکه آنرا بیش از پیش منحط کرد نهایتا با پروستاریکا و فروپاشی رسما از بین رفت که کل راهبری صنایع ملی شده از بین رفت.

 Ali Atai

 علی فولادین در شوروی آنزمان از لحاظ اقتصادی که برنامه نپ جاری بود از لحاظ سیاسی نیز که حدود ۲ میلیون کمونیست را خانه نشین تبعید زندان و اعدام کرد و به سرکوب

فعالین کارگری پرداخت دیگه باید چکار میکرد

Ali Fuladin

 نپ یک سال برقرار بود بعد آن برنامه عوض شد.به لحاظ سیاسی نیاز به استقرار دموکراسی کارگری داشت تا بوروکراسی غلبه نکند یعنی ارگان های دموکراتیک کارگری به جای بوروکراتیک اداری که بر حزب نظارت کنند ممنوعیت های سیاسی که با نپ ناخواسته شکل گرفت البته مانع این روند شد.به هر صورت رشد بوروکراسی در داخل یکی نتیجه این ممنوعیت ها و دیگری شکست انقلابات اروپا بود

کسب قدرت سیاسی …

Nader Chegeni

وقتی دزدی مسلح به سراغت می آید دانشمند هم که باشی تسلیم می شوی. مساله توده های در بند به یک معنا همینطور است. تسلیم زور شده اند. قیام حقانیت خودش را از همین جا می گیرد. بحث کسب قدرت سیاسی منصور حکمت هدفش خلع سلاح بورژوازی است و کاملا در راستای سنت و خط مشی لنین قرار دارد. با اجازه طبقه کارگر یا بی اجازه، با همکاری او یا بی اطلاع وی، در یک روز روشن تابستانی یا شبی از شب های سرد زمستان، با دسته ای مسلح و آموزش دیده یا با یک گروه کر، اگر فرصتی فراهم شود برای کسب قدرت سیاسی و خلع سلاح دشمن، کسی که این فرصت تاریخی را از دست بدهد نه فقط احمق است بلکه حتی یک روز هم در اندیشه آزادی و رهایی انسان نبوده است. او تنها و تنها یک روشنفکر بی خاصیت است.

بهروز شادیمقدم

کسب قدرت سیاسی بدون حضور طبقۀ کارگر و فاکتورهای مارکسیستی نه تنها انحرافی بلکه راه به جایی هم نمیبرد . پراتیک هم این را نشان داه است . در امر انقلاب و خیز برداشتن جهت کسب قدرت حسن نیت و اعتقاد به اندیشه و رهایی انسان به جای خود ، ولونتاریسم و بلانکیسم را نباید به جای مارکسیسم نشاند .

حزب وکسب قدرت سیاسی(متن کامل)

حزب وکسب قدرت سیاسی(متن کامل)

برای اطلاعات بیشتر از نوشته بازدید کنید.

 Nader Chegeni

 لطفا به ولونتاریسم و بلانکیسم، لنینیسم را هم اضافه کنید

بهروز شادیمقدم

 اگر منظورتان از لنینیسم ، تئوری ها و پراتیک لنین است ، لنین یک مارکسیست انقلابی بود .

Nader Chegeni

 رفیق بهروز عزیز، شما که می گویید نادرستی خط لنین را پراتیک نشان داده، حالا مگر جایی نطریه شما را پراتیک اثبات کرده. مگر اصلا بر اساس نظریه شما جایی برای پراتیک هم می ماند که بحث درستی و نادرستی اش مطرح شود. چند صد سال باید کارگران را آموزش دهید تا خودشان انقلاب کنند آن هم فقط انقلاب خالص پرولتری نه در و هم بر هم.

بهروز شادیمقدم

رفیق عزیز من ، خط و پراتیک لنین درست بود . نظریۀ درست همان بود که لنین پراتیک کرد .

Nader Chegeni

 و لنین دقیقا همان کاری را کرد که شما ولونتاریسم می خوانید. دوست من، لنین آن روز برخلاف نظر تمامی مارکسیست ها قیام کرد. اینکه امروز شما تاریخ را از انتهای آن می خوانید چیزی را در واقعیت عینی تغییر نمی دهد. بر اساس همین فاکت های غیر قابل انکار است که روشنفکران بورژوازی لنین را متهم به انحراف از مارکسیسم می کنند.

بهروز شادیمقدم

 شما باید نظرات لنین را در مورد قیام و چگونگی آن بخوانید تا به نادرستی خطی که بدان میپردازی پی ببری . در ضمن مخالفین قیام اکتبر (امثال کامنف و زینویف)در مقابل لنین موضعشان مارکسیستی نبود .

Nader Chegeni

 کامنف و زینوویف نه فقط مخالف قیام بودند بلکه به ان خیانت کردند و به هنین دلیل نامشان در تاریخ جاودانه شد. لنین اگر نگوییم تنها ولی در اقلیت محض بود.

بهروز شادیمقدم

 لنین در “مارکسیسم و قیام” مینویسد :  “برای اینکه قیام موفقیت  اَمیز باشد باید به توطئه و یا حزب متکی نگردید.بلکه به طبقۀ پیشرو تکیه نمود . این اولا”. قیام باید به شور انقلابی مردم متکی باشد. این ثانیا”. قیام باید   اَنچنا نقطۀ تح فرازولی در تاریخ انقلابنده متکی بانشد که در اَن فعالیت دسته های پشرو مردم بحداکثر خود رسیده باشد و تزلزل صفوف دشمن و صفوف دوستان ضعیف و دو دل ومتزلزل انقلاب از هر وقت شدید تر باشد . اینهم ثالثا” این سه شرط لازم طرح مسئلۀ قیام ، مارکسیسم را از بلانکیسم متمایز میسازد .

Nader Chegeni

 وقتی لنین ضرورت قیام را در آن لحظات حساس مطرح کرد، مخالفان او نه کادرهای مبتدی و بی سواد و تازه به دوران رسیده بلکه کسانی در حد و اندازه مارتف و پلخانف بودند. اینها همه استاد مسلم آموزه های مارکس بودند و شرایط قیام را خوب می دانستند. تمام مساله این است که لحظاتی هستند که تشخیص شما مهم است و نه تکرار فرمول های آموخته شده. بدیهی است که قیام در شرایط خاص و بحرانی امکان پذیر است اما آن تئوری که اقدام به سرنگونی را منوط به حضور طبقه کارگر می داند چیزی از مارکسیسم نیاموخته است.

بهروز شادیمقدم

 بحث ما قیام و انقلاب اجتماعی و سوسیالیستی است . فکر میکنم که شما از قیام دیگری حرف میزنی که نوشته اید : “آن تئوری که اقدام به سرنگونی را منوط به حضور طبقه کارگر می داند چیزی از مارکسیسم نیاموخته است.” .