بقا یا سرنگونی جمهوری اسلامی محور تحولات ایران است

بقا یا سرنگونی جمهوری اسلامی محور تحولات ایران است

رابطه بقای رژیم با امنیت اقتصادی سرمایه

 

جذب و هضم ج.ا. در سرمایه جهانی و امنیت سرمایه جهانی در ایران بر محور بقا یا سرنگونی ج.ا. استوار است.

 

یک – هر کار و هر سیاست ج.ا. بر محور بقا یا سرنگونی آن استوار است

دو – رابطه سرمایه داری جهانی با ج.ا. ، منجمله غرب و آمریکا، بر محور بقا یا سرنگونی جمهوری اسلامی استوار است

سه – هر حرف و هر موضع و هر سیاست حزب ما و مردم ایران هم باید بر محور بقا یا سرنگونی جمهوری اسلامی استوار باشد

 

امنیت سرمایه در ایران

 

یک سوال و مسئله مهم پیش روی تحلیل گران سیاسی و حزب ما این است که آیا، اولا، فراهم کردن امنیت لازم برای سرمایه های غرب و آمریکا برای جمهوری اسلامی امری ممکن است یا نه؟ و دوم اینکه آیا این امر محتمل است یا نه؟

 

امکان پذیری امنیت سرمایه در ایران

بلحاظ امکان پذیری، همینقدر لازم است گفته شود که آری ممکن است. هیچ چیز خاصی وجود ندارد که آنرا امری غیر ممکن بکند. همه چیز در دنیا دائما در حال تغییر و تحول است و آمادگی ج.ا. برای فراهم کردن امنیت سرمایه هم یکی از این پدیده هاست. خیلی چیزها در صحنه سیاست ایران غیر ممکن می نمود ولی اتفاق افتادند، از جمله بقای ج.ا. بعد از ۳۷ سال، و از جمله سازش هسته ای. جذب و هضم شدن در اقتصاد جهانی سرمایه هم میتواند اتفاق بیافتد. سوالی اگر هست این نیست که آیا متعارف شدن اقتصادی ج.ا. امری ممکن هست یا نه، بلکه این است که این امر تا چه درجه ای محتمل است.

 

احتمال امنیت سرمایه در ایران

برای بدست آوردن احتمال امنیت سرمایه در ایران باید از همان مسئله محوری شروع کرد: تا چه حد فراهم کردن امنیت سرمایه به بقا و سرنگونی ج.ا. گره خورده است؟

تا زمانی که امنیت سرمایه به بقا و سرنگونی ج.ا. گره نخورده باشد، یعنی اینکه رژیم بتواند بدون فراهم کردن امنیت سرمایه به عمر خود ادامه دهد، فراهم شدن امنیت سرمایه میتواند اتفاق بیافتد یا نیافتد؛ ولی افتادن یا نیافتادن این اتفاق اهمیت خیلی زیادی هم نه برای رژیم دارد و نه برای اپوزیسیون و مردم و حزب ما. در این صورت، رژیم میتواند به عمر خود ادامه دهد.

اگر فراهم کردن امنیت سرمایه به بقا و سرنگونی ج.ا. گره خورده باشد، باید به این مسئله فکر کرد که رژیم تمام تلاش خود را بکار خواهد گرفت، و به هر اقدامی، منجمله تصفیه بخشی از نیروهای خود، حتی اگر این نیروها فرماندهان سپاه و بسیج و امام جمعه ها (سران مافیای اقتصادی) را در بر بگیرد، دست خواهد زد تا شرایط بقای خود را فراهم کند.

باید به این مسئله فکر کرد که سران ج.ا. یک مشت آدمهای احمق نیستند بلکه آدمهای باهوشی هستند که با آخرین دستاوردهای علمی و تکنولوژیک و تسلیحاتی بفکر بقا و تداوم حکومت خود هستند. حتی اگر سران رژیم یک مشت احمق باشند، اینها یک مشت آدمهای باهوش و متخصص در زمینه های مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در استخدام خود دارند که به آنها حالی می کنند که کدام سیاست را در پیش بگیرند. این اتقاقهای فکر و روشنفکران و متخصصین مستخدم هم شامل مستخدمین داخلی و اسلامی هستند و هم شامل مستخدمین آمریکائی و انگلیسی و اسرائیلی و روسی. سازش هسته ای نشان داد که سرمایه جهانی و غرب به این نتیجه رسیده اند که بهترین انتخاب آنها در دوره حاضر همین نکبت اسلام و جمهوری اسلامی هست و تا اطلاع ثانویه هم چنین خواهد بود. این سازش همچنین نشان داد که ج.ا. یک رژیم ایدئولوژیک و خشک و منجمد نیست بلکه یک رژیم غیر ایدئولوژیک و نرم و منعطف هست که حاضر به هر تغییری برای بقا و دوام خود هست.

 

امنیت اقتصادی و جناح های رژیم

یک – جناح اصلاح طلب با دماغ و دل و قلوه در پی سازش همه جانبه با غرب، از جمله فراهم کردن لوازم امنیت اقتصادی با غرب است. این خیلی صریح و آشکار از زبان روحانی بیان شده است و نیازی به استدلال نیست. این را هم باید در نظر گرفت که اگر چه ولی فقیه، و بنابر این جناح اصول گرا، که سپاه و بسیج را هم کنار خود دارد، حرف اول و آخر را در صحنه سیاسی ایران می زنند، اما اینها نتوانسته اند جناح اصلاح طلب را کنار زده و از میدان بدر کنند. اصلاح طلبان نه تنها هم اکنون سکان دولت را در دست دارند، بلکه این یک احتمال واقعی هست که بتوانند سایر منابع قدرت را در آینده از آن خود بکنند. تحمیل احمد نژاد در انتخابات سال ۸۸ تقریبا به بهای سرنوشت و حیات ج.ا. تمام شد و به احتمال زیاد طی همین مسیر یک امر غیر ممکن برای رژیم باشد. پیروزی اصلاح طلبان در مذاکرات هسته ای جایگاه آنها را در رژیم مستحکم تر کرده است. احتمال غالب این است که در تغییر و تحولات آتی اصلاح طلبان قدرتمند تر از قبل شوند و شاید هم قوه مقننه را هم در اختیار خود بگیرند. سازش هسته ای نشان داد که دوران کوبیدن بر طبل ضد آمریکائی گری بسر آمده است، اگر چه خامنه ای امروز شاید بیشتر از پیش بر این طبل می کوبد. اما طنز تاریخ این است که خامنه ای درست در لحظه ای بر طبل ضد آمریکائی گری می کوبد که ظریف دست بر گردن کری نغمه های عاشقانه سر میدهد. این تناقض بیشتر از این که بر صلابت عربده های خامنه ای اشاره بکند، بر بسر آمدن خط خامنه ای و تسلیم تمام عیار رژیم در برابر غرب و آمریکا تاکید می گذارد. در میان مدت و در دراز مدت خط خامنه ای بسر آمده و شکست خورده است. این را تمام دار و دسته های رژیم بخوبی می دانند، اما شکل و شمایل پذیرش این پایان متفاوت است و نیاز به زمان دارد تا شکل مشخصی بخود بگیرد.

 

دو – جناح اصول گرا تسلیم و سازش در برابر غرب و آمریکا را پذیرفته است. این تسلیم در ظاهر به مسئله هسته ای محدود میشود، اما در واقع بسیار فراتر از آن میرود و تمام مسائل دیگر را در بر میگیرد. میگویم در ظاهر، بخاطر اینکه خامنه ای تاکید می کند که مذاکرات هسته ای به همان مسئله هسته ای محدود بوده و هستند و هیچ چیز دیگر را در بر نمی گیرند. اما کسی که کمی عمق قضایا را نگاه بکند بسادگی متوجه میشود که مذاکرات هسته ای در لوزان و وین ابدا به مسئله هسته ای محدود نبودند. اگر در ظاهر و در روی میز مسئله هسته ای قرار داشت، در باطن و در زیر میز مسائل مربوط به دخالتهای ج.ا. در عراق و افغانستان و سوریه و فلسطین و لبنان، مسائل مربوط به گروههای تروریست اسلامی، مسائل مربوط به همکاری آمریکا و ایران در مسائل خاورمیانه، مسائل مربوط به روابط اقتصادی غرب و ایران، و مسائل مربوط به مسائل فرهنگی بین غرب و ایران قرار داشت. این واقعیت بارها، و بدرستی، از طرف حمید تقوائی مورد تاکید قرار گرفته است، از جمله در سخنرانی فرانکفورت که مخصوص مسئله روابط ایران و غرب بود.

این مسئله به این شکل از طرف رفیق حمید تقوائی مطرح میشود که از نظر خامنه ای سازش هسته ای یک امر تاکتیکی بوده و تنها به مسئله هسته ای مربوط و محدود است ولی از نظر روحانی یک مسئله استراتژیک بوده و علاوه بر مسئله هسته ای مسائل دیگری، مثل مسائل اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی را در بر میگیرد. رفیق حمید ، اگر اشتباه نکنم، به این مسئله اذعان میکند که خامنه ای از سطح و عمق مذاکرات و از اینکه این مذاکرات فراتر از مسئله هسته ای بوده اند اطلاع داشته است. نکته ای که رفیق حمید نیاز دارد توضیح بدهد این است که اگر خامنه ای از مذاکرات زیر میز اطلاع داشته است و اگر او میدانسته است که این مذاکرات بموازات مذاکرات روی میز پیش رفته اند، چگونه میشود گفت که او مذاکرات هسته ای را تاکتیکی ارزیابی می کند؟ اینجا یک تناقض وجود دارد. تناقض اینجاست: از یک طرف خامنه ای میدانست که زیر میز مذاکرات هسته ای مذاکرات سیاسی و اقتصادی پیش میرود و از طرف دیگر او مخالف این بخش مذاکرات هست. اگر چه بطور رسمی مذاکرات هسته ای تنها به آنچه که زیر آن امضا زده شده است محدود است، اما بطور غیر رسمی، اما واقعی، این مذاکرات تمام آن مسائلی را که زیر میز مورد مذاکره قرار گرفته اند را در بر میگیرد. سوال این است که اگر خامنه ای از مذاکرات زیر میز خبر داشته است ، که داشته است، چطور است که او امروز این مذاکرات را محدود به مذاکرات روی میز محدود میداند؟ سوال دیگر، و شاید سوال مهمتر، شاید این باشد که اگر سازش به مسئله هسته ای مربوط باشد کدام مشکل سیاسی، و بخصوص اقتصادی رژیم را حل می کند؟

یک پیچیدگی مسئله اینجاست که درست است که سازش هسته ای تحریمهای هسته ای را از سر رژیم بر میدارد، اما اگر رژیم بخواهد از در مخالفت و دشمنی با غرب در زمینه سیاسی در آید، همان تحریمها، و شاید با شدت و حدت بیشتری، میتواند بخاطر مسائل سیاسی بر فرق رژیم فرود آید. آمریکا و غرب بسادگی می توانند ج.ا. را بخاطر دخالتهای آن در منطقه و بخاطر مسئله تروریسم مورد تحریمهای شدید و علیظ قرار دهند و آش برای رژیم همان آش باشد و کاسه همان کاسه که قبل از سازش هسته ای بود و شاید هم بدتر.

مسئله را از هر زاویه که نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که نه تنها اصلاح طلبان بلکه کل رژیم، در ورای داد و بیدادها و ناسزا گوئی ها و شعارهای ضد آمریکائی خامنه ای و امثال شریعتمداری، به سازش همه جانبه یا متعارف شدن با غرب و آمریکا تن داده اند، اما هر کدام میخواهد با شکل و شمایل و پروسه خاص خودش این امر را پیش ببرد. جناحهای رژیم بیشتر از اینکه در این مسیر با هم مخالفت داشته باشند، با هم رقابت دارند و هر کدام که بتواند این پروسه را بنام خود تمام کند از نعمات الهی و آمریکائی بیشتری برخوردار خواهد بود. دعوا سر این است.

 

مافیای اقتصادی و امنیت سرمایه

بدرست گفته میشود که بخش اعظم اقتصاد ایران در دست مافیای اقتصادی سپاه و بسیج و امام جمعه ها و سایر دزدان سر گردنه رژیم است. بدرست گفته میشود که این مافیا، مثل هر مافیای دیگر، قوانین و روابط خاص خود را دارد و پایبند هیچ قانونی نیست. بنابر این نتیجه گرفته میشود که ج.ا. اسلامی قادر نخواهد بود امنیت سرمایه خارجی را در میان مدت یا دراز مدت تامین بکند. باید اذعان کرد که این مافیا دست اندازهای طویل و دراز و بلند بالائی را بر سر راه امنیت اقتصادی سرمایه ایجاد خواهد کرد. اما، سوال این است که آیا رژیم، اگر امر بقا و سرنگونی خود را روی میز ببیند، قادر نخواهد شد این دست اندازها را از سر راه خود جارو کند؟ بنظر من حداقل کاری که باید کرد این است که امکان و احتمال چنین اتفاقی را داد.

همانطور که تجربه سی و هفت سال عمر رژیم نشان داده است، وقتی پای بقا و سرنگونی در میان است، رژیم به هر اقدامی دست خواهد زد. رژیم از مصافهای زیادی گذشته است، به سازشهای زیادی تن داده است، دو جام زهر را نوشیده است، و هنوز سر پای خود ایستاده است. تن دادن به ازدواجهای سفید و بی حجابی زنان جام زهر دیگری بود که کسی یادش نیامد اسمش را جام زهر بگذارد.

سپاه و بسیج و امام جمعه ها و سایر شاخه های مافیای اقتصادی رژیم ضمن عشق وافرشان به در آمدهای نجومی خود این را هم بخوبی میدانند که برای تداوم این در امدها لازم است جمهوری اسلامی بماند و بر سر قدرت باشد. اینها بخوبی می دانند که با به پایان رسیدن عمر جمهوری اسلامی نه تنها در آمدهای آنها ته خواهد کشید، بلکه ثروتهای نجومی که طی سالها انباشته کرده اند در یک چشم بهم زدن بر باد خواهد رفت و خودشان و وابستگانشان پشت میز محاکمه قرار خواهند گرفت. سرهای سرد و عاقل رژیم، اتاقهای فکر رژیم، اتاقهای فکر اروپا و آمریکا، و فرماندهان سپاه و بسیج و امام جمعه هایی که از یک طرف فرصتهای جدیدی در روابط نرمال اقتصادی با غرب را خواهند دید و از طرف دیگر بقا و دوام رژیم را در رابطه نرمال اقتصادی با غرب و آمریکا و تهیه و تامین امنیت اقتصادی سرمایه های خارجی خواهند دید، به بخشی از مافیای اقتصادی حالی خواهند کرد که از خر شیطان پایین بیایند و در تامین امنیت اقتصادی بکوشد و به بخش دیگر آن چماق و دستگیری و اعدام را نشان خواهند داد. اگر بقا و دوام رژیم به امنیت اقتصادی سرمایه بسته شده باشد، رژیم این امنیت را به هر بهائی تامین خواهد کرد. سرو سامان دادن به مافیای اقتصادی حتما جام زهر بسیار کوچکتر و گواراتری از سه جام زهری که رژیم تاکنون نوش جان کرده است خواهد بود.

 

لپ کلام اینکه اگر تهیه و تامین امنیت اقتصادی به بقا و دوام رژیم گره خورده باشد، به احتمال بسیار زیاد، رژیم این امنیت را تهیه و تامین خواهد کرد. اگر بقا و دوام رژیم بدون این امنیت تامین شده باشد، نیازی به چنین امنیتی نخواهد بود و رژیم میتواند بدون رابطه نرمال اقتصادی با غرب به حیات خود ادامه دهد. همانطور که امکان ناپذیر یا غیر محتمل بحساب آوردن سازش هسته ای امری کاملا و تماما اشتباه بود، امکان ناپذیر یا غیر محتمل بحساب آوردن تامین امنیت اقتصادی سرمایه توسط رژیم هم یک امر کاملا و تماما اشتباه است. تامین امنیت سرمایه بلحاظ درجه پیچیدگی و مشکل بودن ساده تر از سازش هسته ای هست.