تاریخ نگاری دلبخواه چپ لیبرال

تاریخ نگاری دلبخواه چپ لیبرال

مقدمه؛

اخیرا هجمه‌ایی دیگر از حملات هیستریک دسته‌ها و احزاب مختلف حکمتیستی علیه کومه‌له و حزب کمونیست ایران شروع شده است که بهانه موخر آن‌ها، مصاحبه‌ایی است از رفیق ابراهیم علیزاده درباره تاریخ حزب کمونیست ایران. در حقیقت نوشته‌ها و گفته‌های مغرضانه این احزاب و دسته‌های مختلف منشعب از آن‌ها، عاری از یک بحث سیاسی جدی و یا یک انتقاد سیاسی و سازنده است. آنچه که من را به نوشتن این مطلب واداشت این است که این دوستان به راحتی تاریخ نسلی از کمونیست‌ها را جعل و وارونه نشان می‌دهند. از این رو لازم دانستم که به سهم خود یکبار دیگر هر چند مختصر در دفاع از کمونیست‌های جانباخته و همه کسانی که در تاریخ کومه‌ڵه و حزب کمونیست ایران نقش داشتند، این تاریخ را مختصرا یادآوری کنم و قضاوت را به آیندگان خواهم سپرد.

اسلامیسم خمینی جریان ضد انقلابی، ضد کمونیستی و شاید آخرین چاره سرمایه داری (حتی جهانی) برای سرکوب انقلاب ایران بود. خمینی توانست بسیج توده ای از خرده بورژوازی و لایه های مختلفی از زحمتکشان شهری و روستایی را بر ضد نیروهای انقلابی و کمونیست سازمان بدهد. جریانی که به وسیله خمینی نمایندگی میشد در طول پروسه انقلاب هژمونی پیدا کرد. جریان خمینی رشد خود را باید تا حد زیادی مدیون تطابق شرایط و ابزارهای آن بر بستر مبارزه طبقاتی حاد شده در نظر بگیرد، این تطابق در گستره سیاسی ایران با موانعی هم روبرو بود و کاستی هایی هم به لحاظ ساختاری برای جریان خمینی باید متصور بود. اما آنچه که به طور مشخص در اینجا برای ما مطرح است مسئله کردستان است. وجود مسئله ستم ملی و فشار و ظلم مضاعف خلق های مختلف ایران از یک طرف تیغ ارتجاع خمینی را در نقاط مشخصی مثل کردستان به شدت کند میکرد و نمیتوانست کارکرد ایدئولوژیک بسیج کننده خود بر علیه انقلابیون و کمونیستها را ایفا کند و از طرف دیگر حضور انقلابیون و کمونیستهایی که آبدیده تر آماده تر پیشاهنگ جنبش کارگران و زحمتکشان و دهقانانی مبارزه میکردند که خود ایشان هیچ تجربه مثبتی از حکومت مرکزی (بعلت وجود ستم ملی) نداشتند. و شاید به این دلیل آن خوشبینی که در فردای قیام بهمن میان توده ها در شهرهای دیگر ایران وجود داشت در کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان به راحتی نمیتوان سراغ گرفت وجود رشد مرکب و ناموزون در کردستان به نسبت مناطق مرکزی ایران نیز مزید بر علت بود. فئودالیسم که نقش اجتماعی آن به دنبال اصلاحات ارضی به شدت تضعیف شده بود یا از بین رفته بود، در کردستان کماکان دارای کارکرد بود و مسئله ارضی و تقسیم زمین اربابان میان دهقانان بی زمین از خواسته های معطل مانده ای بود که تنها کمونیست ها قادر به انجام آن بودند. بر بستر آن عدم کارکرد جریان خمینی در متن مبارزه طبقاتی در کردستان باید به حزب دمکرات کردستان ایران به عنوان جریان سنتی خلق کرد که مطالبات بورژوازی و فئودالیسم کرد را هم تاریخا نمایندگی میکرد نیز اشاره نمود. انقلابیون و کمونیستها در کردستان با توجه به وجود این خلا ها و کمبودها از طرف نیروهای ارتجاعی چه کردی و چه غیر کردی توانستند برای بخشهای مهمی از نیازها و مطالبات زحمتکشان خلق کرد پاسخ داشته باشند و با استفاده از ابزارهای انقلابی و دموکراتیک یعنی پایه گذاری نهادهای مردمی و اعمال دموکراسی مستقیم و شورایی و سایر نهادهای حمایتی اولا قدمهای موثر و مهمی در راه تامین آزادیهای دموکراتیک و نیازهای عاجل اقتصادی توده های کارگر و زحمتکش و دهقان برداشتند و ثانیا توانستند کمونیسم انقلابی را در کردستان، به رغم نفوذ سنتی حزب دمکرات کردستان ایران، ناسیونالیسم کرد و سایر نیروهای ارتجاعی وابسته به خوانین و مفتی زاده ها و… ، اجتماعی کرده و ثالثا با پرورش کادرهای کمونیستی که در دل جنبش های مبارزاتی اجتماعی آبدیده شده و بیرون آمده بوند، اعتماد توده ها را جلب کنند. کومەلە و جنبش کمونیستی در کردستان و ایران فراز و فرودهای فراوانی را تجربه کرده است. جنبش مقاومت اول، جنبش دوم، تشکیل حزب کمونیست ایران، مقاومت سیاسی و ایدئولوژیک در برابر امواج ناسیونالیسم و آلترناتیوهای امپریالیستی در منطقه و قرار گرفتن در متن مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان کردستان و دیگر نقاط ایران.

برای بیان حقایق سیاسی و تاریخ جنبش کمونیستی ایران لازم نیست که حتما کمونیست بود، اگر یک مورخ سالم و صادق ولو اینکه کمونیست هم نباشد، بخواهد تاریخ کومه‌له را به نگارش درآورد، حتما خواهد نوشت که مؤسسین کومه‌له آدمهای چپ و کمونیستی بودند که برای برقراری یک جامعه آزاد و برابر و به دور از هر نوع تبعیض، تلاش میکردند. حتما خواهد نوشت که رهبران کمونیست کومه‌له همراه با توده زحمتکش و کارگر در کردستان، برای دفاع از حرمت انسانی با چه جانفشانیهایی مبارزه میکردند. حتما خواهد نوشت که، وجود رهبران کمونیست کومه‌له،  از جمله فواد مصطفی‌سلطانی‌ها، صدیق کمانگرها، محمد حسین کریمی‌ها و صدها کمونیست دیگر به کومه‌له آن چنان محبوبیتی داد که کومه‌له را در یک پروسه کوتاه مدت، به یک جریان عظیم اجتماعی تبدیل کرد. بحث من تقدس دادن به کومه‌له به عنوان یک جریان بی‌نظیر نیست. بحث من دفاع از میراث کومه‌له و تاریخ انسانهای کمونیست و شریفی است،  که در سنگرهای مبارزە با ارتجاع اسلامی و در زندانهای رژیم اسلامی و پای جوخه‌های اعدام سربلندانه و با شعار “زنده باد سوسیالیزم” جان عزیزشان را برای تحقق آرمان سوسیالیستیشان، برای دنیایی برابر، انسانی و آزاد از دست دادند. گرچه دستهای زیادی در تحریف این تاریخ در کار بوده‌اند و حکومت اسلامی، ،طرفداران رژیم سلطنت، حزب دمکرات و ارتجاع محلی، قریب به سه دهه در تلاش هستند، تا  با تمام نیرویی که در اختیار دارند این تاریخ را محو کنند، اما توده زحمتکش و کارگر در کردستان  به وضوح میدانند که امروزه هر چیز مثبت و با ارزشی را که در آن جامعه اسم ببریم، مهر کومه‌له بر روی آن حک شده است. اگر از کمونیسم حرف بزنید، فورا اسم کومەلە در اذهان تداعی میشود. کارگرانی که از حق خود دفاع میکنند فورا مهر کومەلە بودن به آنها میزنند. این تاریخ به خودی خود و یک شبه اتفاق نیفتاده است. اما سوال اصلی در اینجا و با تمام تفاسیر این است که چرا دسته ها و احزاب مختلف حکمتیستی نیز این تاریخ را جعل میکنند چه اهداف سیاسی ایی پشت این ماجرا خوابیده است؟!

دفاع از لیبرالیسم و جعل تاریخ چپ و کمونیسم

منصور حکمت هنگام انشعاب از حزب کمونیست ایران اعلام کرد کە خودم با قلمم حزب را ترک میکنم و آنرا هم نمیشود انکار نمود کە طیف وسیعی از کادرها و نیروهای حزب را با خود همراه  ساخت. منصور حکمت به قول خود وفا کرد او با قلمش رفت، قلمی که از آن پس در خدمت لیبرالیسم ایران قرار گرفت، قلمی که بحث ” حزب و قدرت سیاسی”، “حزب و شخصیتها” و “حزب و جامعه” از هنرها و آثار گرانبهایش است. قلمی که طبقه کارگر را به باد تحقیر گرفت تا آنجا که همسر منصور حکمت هم سیاسی شد و ألفبای سیاست را با تحقیر طبقه کارگر شروع کرد و ابلاغ کردند که: “کارگری که نتواند برای روزنامه گاردین مقاله بنویسد باید کشکش را بسابد”، قلمی که پیروان و هواخواهان آن هنوز زیر آوار این مباحث ضد مارکسیستی چنان کوفته و سرخورده شده اند که نمیتوان سرنوشتی جدا از “جیم جونز” و پیروانش که جملگی خود کشی کردند را براى آن پیش بینى کرد. قلمی که طیف وسیعی از کادرهای کمونیست را از خود راند و عملا آب به آسیاب لیبرالیسم ایران ریخت. قلمی که در دفاع از مدرنیسم به تحقیر طبقه کارگر پرداخت آن هم مدرنیسم مسخره‌ایی که حتی لیبرال‌های ایرانی هم به آن وقعی نمی‌نهند. از این رو شاید قابل توجیه باشد که چرا دسته های مختلف حکمتیست ها هر بار به بهانه ایی تمام تاریخ کومەلە و حزب کمونیست ایران را وارونه نشان میدهند اما برای روشن شدن حقایق شاید لازم است که تاریخ را بار دیگر برای این افراد یادآوری کرد.

حملات هیستریک دسته‌های مختلف حکمتیستها (اعم از حزب حکمتیست و کمونیست کارگری و بقیه شاخه‌های منشعب آنها) از یک نوع است اما نوشته ایی از یکی از اعضایشان با اسم “عبدل گلپریان” کمی متفاوت است، نه به لحاظ سیاسی اتفاقا به غایت سطحی و غیر سیاسی است. ویژگی آن اما این است که مباحث درونی و دغدغه های اصلی کل این جریانات را به شکل غیر سیاسی اما ساده دلانه بیان کرده است. کافی است که مطلب سطحی و غیر سیاسی عبدل گلپریان را مبنا قرار داد و عمق حملات هیستریک حکمتیستها را فهمید. اما عجالتا بیان تاریخ جنبش کمونیستی ایران از زبان حمید تقوایی، لیدر یکی از دسته‌های حکمتیستی بسیار طنز و کمدی است.

لیدر تقوایی در مصاحبه‌هایی که اخیرا از کانال تلویزیونی خودشان پخش شد، مقدمه تشکیل حزب کمونیست ایران را از لندن رقم زد و اظهار داشت: “من و منصور حکمت به واسطه دوست سومی در لندن با هم آشنا شدیم…” کسی که این بحث را گوش کند اولین سوالی که برایش مطرح خواهد شد این است که این “دوست سوم” کیست؟ و چرا لیدر تقوایی که قرار است تاریخی را بازگو کند از همان ابتدا وارونه آن را بیان می‌کند و دوم اینکه تشکیل حزب کمونیست ایران چه ربطی به یک محفل سه نفره در لندن داشت آنهم محفلی که از آوردن اسم “دوست سوم” طفره می‌رود؟!. “دوست سوم” کسی نیست جز ایرج آذرین. او یکی از آدمهای موثر و بنیانگزار اتحاد مبارزان کمونیست بود، عضو هیئت موسس حزب کمونیست ایران بود و یکی از بنیانگزاران اصلی و نیروی موثر حزب کمونیست کارگری بود. ایرج آذرین کسی بود که نه فقط به لیدر تقوایی خط می‌داد و رهبریش می‌کرد بلکه بیشتر آثار منصور حکمت را هم او ادیت کرده است. اما حال که به لحاظ سیاسی با لیدر تقوایی اختلاف دارد لابد باید اسمش از تاریخ پاک شود. به این می‌گوید شرافت و صداقت کمونیستی در بیان تاریخ یک جنبش!

اما دیکته‌ها و تزریق بیمارگونه جعل حقایق از طرف لیدرهای رنگارنگ احزاب حکمتیستی بی نتیجه نبوده است، بی دلیل نیست که عبدل گلپریان اظهار میدارد: ” نگرش پوپولیستی و مائوئیستی حاکم بر این سازمان[منظور کومه‌له است] و علیرغم نداشتن برنامە و افق روشن اما بە دلیل اتخاذ مواضع قاطع در مبارزە علیە رژیم اسلامی در میان مردم محبوبیت پیدا کرد.” (تاکیدات از من است)

این را فقط میتوان تاریخنگاری حکمتیستی نام نهاد و احسنت بر این ذکاوت سیاسی. شرافت سیاسی اگر حدف شود بیان یک تاریخ هم بدون شک وارونه است. لیدری که عامدانه تاریخ را جعل می‌کند چه توقعی هست که دست پرورده او، تاریخ کمونیسم در ایران را صادقانه به زبان بیاورد. لپ کلام این است که چون در آن زمان منصور حکمت و به قول ایرج فرزاد ” مارکس زمانه” حضور نداشت در نتیجه کومەلە برنامه و افق روشنی نداشت.

سوال اصلی در اینجا و با تمام این تفاسیر این است که چرا کردستان انقلابی از همان اوان پیروزی قیام بهمن و سرنگونی رژیم سلطنت نە تنها به خمینی و جریان او تمکین نکرد بلکه به راحتی تسلیم آن هم نگردید. نقش آن نیروهایی که جمعیت ها و شوراها را شکل میدادند پیش از پیروزی قیام بهمن و پس از آن، این نیروها که بودند؟ کدام قسمت در شهرها و کدام قسمت در روستاها فعال بودند؟ جنبش کارگران و زحمتکشان شهری و در کنارش جنبش دهقانی. اینجاست که  وضعیت رشد و عروج کومەلە در کنار اعتلای انقلابی جنبش در کردستان أهمیت پیدا میکنند و این دقیقا زمانی بود که مارکس زمانه در لندن عضو ساده یکی از احزاب تروتسکیت بود، ناگزیر پیروان او باید این تاریخ را فاکتور بگیرند. خود کومەلە پیش و پس از ۲۶ بهمن. سازمان و شخصیت های اجتماعی اش در شوراها و جمعیت ها. سازمان در برابر حدکا و شخصیت های سیاسی استخوان خورد کرده ای مثل غنی بلوریان. سازمان و شخصیت هایش در برابر هیئت های مذاکره کننده تهران(ضد انقلاب مرکز). سازمان در برابر گروهای خرد و ریز مسلمان و فئودال (ضد انقلاب و ارتجاع در مناطق نفوذ و قدرت خود سازمان).  و کلا آن فاکتورهایی است که باعث شد تا کومەلە از یک تشکیلات ضعیف، مخفی و تازه کار به سازمانی توده ای و مورد اعتماد مردم و زحمتکشان، از طرف دیگر حداقل رقیب حدکا، و دشمن و خصم جدی لایه ها و بخش های مختلف ضد انقلاب مرکز نشین (از جناح لیبرال ها و بازرگان و بنی صدر تا جناح مکتبی معروف به حزب اللهی) برکشیده شود. باید دید که چگونه مبارزات مردم انقلابی کردستان و مقاومت ایشان در برابر تهاجم نظامی در جریان وقایع نوروز خونین سنندج، باعث عقب نشینی ضد انقلاب و تحمیل شوراهای دموکراتیک مردمی به رژیم حاکمیت سرمایه در ایران گردید… با اینکه خمینی و ایادی اش در این مقطع، تسلیم مبارزات دلاورانه توده های انقلابی کردستان شدند، اما،  به خوبی فهمیدند که با ابزارهای ایدئولوژیک خود کاری در کردستان از پیش نخواهند برد و راه حل نهایی را در سرکوب قهرآمیز جبهه انقلاب در کردستان دیدند.

مقاومت قهرمانانه توده های انقلابی کردستان در نبردی که به جنگ سه ماهه معروف شد، اولین جام زهر را به دست خمینی میدهد و او مجبور میشود تنها سه ماه پس از آن فرمان و فتوای غِلاظ و شِداد، از برادری با مردم کردستان سخن بگوید. کومەلە نیز علی رغم از دست دادن چهره های درخشانی همچون محمد حسین کریمی، فواد مصطفی سلطانی و صدها مبارز کمونیست، به تمامی آبدیده شده و به سازمانی تراز انقلابی و معتمد توده ها مبدل می گردد و به این واسطه است که جنبش کمونیستی در کردستان دارای سنتی اجتماعی و ریشه دار میشود. بر پایه ی این سنت است که رژیم حاکمیت سرمایه هیچگاه نتوانسته است در کردستان جای پایی بیابد و بنیاد مشروعیتش جز بر قهر عریان نیست.

کومەلە و جنبش کمونیستی در کردستان و ایران فراز و فرودهای فرواوانی را تجربه کرده است. در همان ایام خروش مردم ایران اگرچە کردستان قدری دیرتر بە این قیام ملحق شد، نقش آگاهگری و حضور کادرهای کمونیست در صفوف مردم و سازماندهی اعتراضات شهرهای کردستان را چە کسی میتواند حاشا کند، نقش فعال رفقا کاک فواد – صدیق کمانگر – حسین پیرخضری – ایوب نبوی – محمد حسین کریمی – دکتر جعفر شفیعی – نوروز گنجی – احمد  وحسن شعبانی و بسیار یاران دیگری کە هم اکنون در حیات هستند، را چه کسی می‌تواند نادیده بگیرد.

نکته دیگر اینکه؛ از آنجا که کومه‌‌له یک جریان توده‌ای و همه گیری در کردستان بود، طبیعتا گرایشات مختلفی هم در آن وجود داشت. از انسانهایی که از دست آدمکشان جمهوری اسلامی فرار کرده بودند، کارگران معترض، انسانهای کمونیست، زنان به جان آمده از فرهنگ حاکم ضد زن گرفته تا ناسیونالیستهای ناراضی از حزب دمکرات، و جوانانی که سیاستهای شیرین، جذاب و برخورد انسانی کومەلە، آنها را به خود جذب میکرد، همه و همه دور کومه‌له جمع شده بودند. حتی چند نفر به صفوف کومه‌له پیوستند که قبلا طلبه بودند. (شاید محمد آسنگران جزئیات بیشتری در این باره بتواند بیان کند.) اینجاست که باید از عبدل گلپریان و امثالهم پرسید، از کدام طیف بودید؟!

 اما رهبران کومه‌له انسانهای کمونیست و آگاهی بودند که برای به قدرت رساندن طبقه کارگر، برقراری یک جامعه سوسیالیستی، برای رهایی انسان از دست مذهب و توحش، برای دفاع از حقوق زنان و کودکان و برای نجات انسان از دست استثمار مبارزه میکردند. در ٢۶ بهمن سال ١٣۵٧ با جانباختن رفیق محمد حسین کریمی در شهر سقز و اعلام موجودیت تشکیلات کومه‌له، تازە جامعە کردستان متوجە شد کە این میداندارن و فعالین سیاسی دوستداران زحمتکشان چە در شهرها و روستاها و این معلمین فداکار و دلسوز در دورافتادەترین روستاها از فعالین این جریان هستند کە همگی محبوب و مورد اعتماد اکثریت مردم زحمتکش و تحت ستم شهر و روستا و محیطهای کارگری و کورە‌های آجرپزی و مراکز کار و تولید بودند. کادرهای کمونیست کومه‌ڵه حتی در شهرهای دیگر از جملە کرمانشاه – تهران – تبریز و اصفهان و شمال ایران فعال بودند وبا محافل جپ و کمونیست دیگر نیز در ارتباط بودەاند.

قاطعیت و رزمندگی در تصمیم گیری، تحریم رفراندوم جمهوری اسلامی، تصمیم گیری سنجیدە و قاطع در مقابل یورش گستردە رژیم در ٢٨ مرداد ١٣۵٨ بە کردستان و تشکیل نیروهای مسلح پیشمرگ کومەلە کە بر خلاف نظر دستجات حکمتیستی در مقابل سنت ناسیونالیستی کە در گذشتە مبارزە مسلحانە داشت اینبار در مقطعی دیگر ولی با تفکری انقلابی، جنبش انقلابی کردستان را رهنمون بود بازوی مسلح کارگران و مردم زحمتکش و تحت ستم در کردستان شد.

اینها در مقطعی ست کە هیچ نقشی از اتحاد مبارزان کمونیست در سیاست و استراتژی جریان کومەلە نیست و شناختی هم نبود. شاید این جریان بیشتر پراتیسین بود ولی با تصمیم گیریهای درست و عملکردی انقلابی و رزمندگی مهرخودرا بر هر حرکتی میزد.

از تشکیل شوراهای شهرها و حضور فعال کادرهای این جریان تا حضور در شورای محلات و حتی هییت موسس شورای محلات سنندج و تشکیل بنکەها در این راستا و کانون معلمان، پرستاران، انجمن زنان، کمیتەهای دانش آموزی و دانشجوئی، کمیتەهای کارگری و … همە و همە از دستاوردهای ایندورە فعالیت همین کمونیستهاست کە بعدها هم در تشکیل حزب کمونیست ایران دخیل بودند.

نکتەای دیگری که دستجات حکمتیستی به آن آویزان شده‌اند این است که گویا کومەلە معتقد بود ایران جامعەای نیمە فئودال، نیمە مستعمرە است. هیچ شکی نیست که این بحث در درون کومه‌له در جریان بود اما همەگیر نبود، حتما اعضای شاخه‌های مختلف حکمتیست بیاد دارند که در سال ۵٩ کومه‌ڵه جزوەای داخلی با اسم “مشعل” منتشر میکرد و در آن دورە دو دیدگاهی کە در تشکیلات کومەلە مطرح بود جمعی جامعە را نیمە فئودال نیمە مستعمرە میدانست و جمعی ایران را جامعەای سرمایەداری و تضاد کار و سرمایە میدانست و این بحث ها قبل از کنگرە دوم کومەلە دست بە دست میگشت و همە میدانستیم کە اقلیت کوچکی بودند کە به دیدگاه (١) معروف شد و این رفقا معتقد بودند که ایران جامعه‌ایی نیمە فئودال، نیمە مستعمرە است. در کنگرە دوم کومه‌له که در بهار ١٣۶٠ برگزار شد دیدگاه (٢) کە جامعە ایران را سرمایەداری میدانست موفق گردید بر این معضل غلبه کند و بر این اساس با پوپولیسم برخورد شد. از این مقطع ببعد است کە جمعی از رفقای تشکیلات کومه له با اتحاد مبارزان کمونیست و جریانات دیگرارتباط  برقرار کردند، و آنها وقتی اسناد کنگرە دوم کومه‌له را مطالعە میکنند انتقاداتی را مطرح و برای کمیتە مرکزی کومەلە میفرستند، پلنوم کومەلە و رفقای کمیتە مرکزی در نشست هائی کە داشتند متوجە میشوند کە بحث اتحاد مبارزان کمونیست جای تعمق است و در همان راستا در تابستان ١٣۶٠ یعنی ۶ ماه بعد از کنگرە دوم، فراخوان کنفرانس ششم را دادند و در آن کنفرانس بە نکاتی کە اتحاد مبارزان به آن‌ها نقد داشتند، رسیدگی نمودند و این بحث بارها از جانب رفقا مطرح شده و اخیرا رفیق ابراهیم علیزادە نیز آن را یادآوری کرده است. از این تاریخ بە بعد است کە ارتباط نزدیک تری با کادرهای اتحاد مبارزان برقرار میشود و بگیروببندهای بعد از خرداد ۶٠ و کشتار مبارزان چپ و کمونیست بدست جلادان جمهوری اسلامی بیشتر کادرهای اتحاد مبارزان بە کردستان و محل فعالیتهای کومەلە در مناطق آزاد شدە منتقل شدند کە همگی با تلاش رفقای تشکیلات کومەلە در تهران و تبریز و کرمانشاه و شمال ایران انجام گرفت و فعالیت های مشترک در رابطە با برنامە حزب کمونیست ایران و پیش نویس آن و غیرە در این پروسە آغاز گردید هم در تشکیلات کومەلە و هم در تشکیلات اتحاد مبارزان کمونیست.

پروسە تاسیس حزب کمونیست ایران و پیش زمینەهای فکری و سیاسی تشکیل آن تلاشی صادقانە و خستگی ناپذیر از جانب کادرهای کمونیست کومەلە بود. سخن معروف رفیق فواد مصطفی سلطانی در ضرورت تشکیل حزب کمونیست ایران گویای همه حقایق هست. متاسفانه شرایط سیاسی آن دوران اجازه تشکیل حزب کمونیست ایران را دشوار کرده بود. حملات پی در پی رژیم اسلامی به شهرهای کردستان و اعتراضات و مقاومت هر روزه مردم کردستان و یک جنگ طبقاتی تمام عیار مجال تشکیل حزب کمونیست ایران را نداد. حزب کمونیست ایران زمانی تشکیل شد که رژیم اسلامی موفق شد تمام شهرهای کردستان را اشغال کند و مردمی که به همراه احزاب و سازمان‌های سیاسی پا میدان مبارزه مسلحانه گذاشته بودند ناچار شدند که شهرها را ترک کنند.

از آن پس به همت کومه‌له و با شرکت اتحاد مبارزان کمونیست و بخشی از کادرهای سازمان پیکار و چریکهای فدائی خلق و فعالین چپ و کمونیست مستقل و منفرد، حزب کمونیست ایران تشکیل شد. اما آیا هیچ تاریخ نویس شرافتمندی میتواند این واقعیت را انکار کند که بدون وجود کومه له، این حزب کمونیست معین، صرفا از طریق متونی که بعضا رفقای اتحاد مبارزان کمونیست نوشته بودند، میتوانست تشکیل شود؟ برخلاف نظر احزاب مختلف حکمتیست، منصور حکمت اولین کسی بود که اذعان داشت بدون وجود کومه‌له حزب کمونیست ایران نمی‌توانست در این قامت اعلام موجودیت کند و همان موقع هم اعضای اتحاد مبارزات کمونیست، کومه‌له را ستون فقرات حزب کمونیست ایران می‌دانستند. با یک بررسی ساده هم می‌توان دریافت که کومه‌له توانسته بود عدم پیوند حزب در سطح سراسری را پر کند. تاریخ واقعی و نه تاریخی که بوسیله ناسیونالیستها و اپورتونیستهای چپ نوشته میشود، فردا همین واقعیت را خواهد نوشت.

کومه‌له تا به حال فراز و فرودهای فراوانی را پشت سر گذاشته است و از آنجمله می‌توان به دو انشعاب اشاره کرد. جالب اینکه هر کدام از این طیفهای منشعب زمانی که تاریخ کومه‌له را بیان می‌کنند هر دو در یک گردابی به هم می‌رسند و آن هم چیزی نیست جز جعل تاریخ کومه‌له و کمونیست‌های متشکل در آن. ولی خوشبختانە هم کومەلە و هم حزب کمونیست ایران علیرغم پیش بینی‌های دو طیف منشعب، همچنان خودرا بازسازی کرد و سرپا ماند و با فداکاری جمعی کوچک توانست هم حزب کمونیست ایران را ترمیم کند و هم فعالیت های کومەلە در کردستان را با انرژی و توان کمتری ولی مصمم و با ارادە راسخ و انقلابی برهمان پرنسیب انقلابی و کمونیستی و استراتژی سوسیالیستی و شفاف گذشته ادامە دهد. کومه‌له با چالش‌های زیادی مواجه شد ولی مصمم وبا اعتقاد بە قدرت طبقاتی کارگران و آموزشهای مارکس و انگلس و لنین و استراتژی سوسیالیستی رسالت خود را برای به قدرت رساندن طبقه کارگر پیش میبرد.

زنده باد  آزادی ، برابری ، حکۆمت کارگری !

اردشیر نصراله بیگی

سپتامبر ٢٠١۵ میلادی