بحران ناکارآمدی سندیکالیسم در ایران

بحران ناکارآمدی سندیکالیسم در ایران

امیرحسین محمدی فرد

در راه مبارزه طبقاتی علیه نظام سرمایه داری ، نمی توان به تمامی وظایف خود عمل کرد ودر سازماندهی و هماهنگی برای ایجاد تشکل توده ای طبقه کارگر موفق بود، مگر آن که از همان ابتدا با انحرافات و دیدگاه های رفرمیستی و غیر کارگری که به «الگوسازی» برای متشکل شدن کارگران مشغول اند، مبارزه کرد. آلترناتیوهایی که برای متشکل شدن طبقه ی کارگر از سوی چپ بورژوایی ایران طرح می شود همگی در راستای سیاستهای جریان رفرمیستی هستند. این نوع از تشکل یابی در جوامع اروپایی مورد آزمایش تاریخی قرار گرفته است سندیکالیسم و اتحادیه های کارگری در اروپا ، در مقاطع مختلف تاریخ حیات خود افت و خیز های زیادی داشتند اما هیچ گاه نتوانستند در جهت روند پیروزی سوسیالیسم پیشرفت جدی ایجاد کنند و در آخر به دیگر نهادهای بروکراتیک چانه زنی بازار خرید و فروش نیروی کار پیوستند.

به دلیل برقراری نظام پارلمانی در ساختار جوامع اروپایی، سندیکالیسم از رشد و توجه بیشتری برخوردار است. با اهمیت ترین جنبش اتحادیه ای از نظر کمیت، جنبش سندیکالیستی بریتانیا بود. اتحادیه های کارگری بریتانیا که تحت نفوذ و رهبری خرده بورژوازی بودند، تضاد آشتی ناپپذیر پرولتاریا و بورژوازی را انکار می‌کردند. آنها در حالی که به ظاهر از احزاب سیاسی و به اصطلاح« فعالیت سیاسی» دوری می کردند اما در واقع دوری آنها از سیاست های سوسیالیستی وفعالیت های کارگری بود.چون خواستار اصلاحات و قانون‌گرایی در چهار چوب نظام سرمایه‌داری بودند در سیاست‌های بورژوازی دخالت داشتند و مدت‌ها متحد احزاب لیبرال محسوب می‌شدند.بعدها با ورود سرمایه داری به مرحله ی امپریالیسم، اغلب احزاب چپ گرا نیز در اروپا به سمت رفرمیسم تغییر موضع دادند و مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز را از طریق فعالیت‌های پارلمانی و سندیکالیستی تبلیغ می‌کردند و معتقد بودند برای ایجاد تشکل های توده ای کارگری باید ابتدا « بستر » را به وابسته« ترویج آگاهی» فراهم کرد! این سیر نزولی سندیکالیم در امر سازمان یافتگی پرولتاریا در نیم قرن گذشته تا جایی ادامه دارد که شاهد بودیم اتحادیه ها در کشورهای صنعتی اروپا، در مقابل هجوم اقتصاد لیبرالی ، سیاست تطبیق و سازش را برگزیدند!

در جامعه ی ایران ناکامی سندیکالیم اما به گونه ی دیگری است. اختناق و سرکوب توسط حاکمیت و بسته بودن هرگونه روزنه ی نفوذ برای اصلاح قوانین حاکم بر مناسبات تولید ، ساز و کار سندیکایی در ایران از بد و تولد تا کنون با مشکل اساسی روبرو کرده است.

نخستین اتحادیه  های کارگری در ایران توسط کارگران چاپ تهران تاسیس شد و یک دهه بعد در سال ۱۳۰۰، « اتحادیه های عمومی کارگری تهران» طی یک بیانیه تاکید کردند  که اتحادیه ها «انجمن هایی» هستند که برای جلوگیری از « اجحاف» توسط طبقه حاکم« حفظ حقوق» کارگران تاسیس شدند و هیچ گونه « دخالتی در سیاست » ندارند ! دوره ای است که کارگران در اکثر محیط های کارخانه دست به اعتصاب می زنند و زمانی است که مطالبات مشخص مثل کاهش ساعت کار مطرح می شوند و سندیکا ها را به طبقه حاکم تحمیل می کنند و این نه به علت برقراری مناسبات دموکراتیک در ساختار اجتماعی سیاسی جامعه ی ایران، بل که بی ثباتی در ساختار حکومت مرکزی و منسجم بود .اما در همان سال ها پس از شکست مشروطه و قدرت گیری رضا شاه، جنبش اتحادیه ای نیز سرکوب شد و تا سال ۱۳۲۰ ، جز چند اعتصاب که مهم‌ترین آن ها را اعتصاب کارگران پالایشگاه نفت آبا دان بود، عملی از جانب خط سندیکایی در ایجاد تشکل توده ای کارگری حاصل نشد .البته ناگفته نماند که این اعتصابات تحت رهبری حزب کمونیست سازماندهی می شد و به این دلیل که صرفان ساز و کار سندیکایی یا جنبش خود به خودی ، موجب شکل گیری اعتراضات کارگری شده باشند. پس از سقوط سلطنت رضا شاه و پایان جنگ جهانی دوم و در زمانی که قدرت سیاسی بین اقشار مختلف بورژوازی تقسیم شده بود، اوج جنبش سندیکالیستی است. سال های بین ۱۳۲۰ تا قبل از غیرقانونی شدن حزب توده و سرکوب آن، دوران بالیدن سندیکالیسم در ایران است. پس از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب سال ۵۷ خط سندیکالیستی به دلیل استبداد عنان گسیخته حاکمیت و ناتوانی جریان های چپ بورژوایی در مسیر فعالیت برای تشکل یابی پرولتاریا توسط مجامع عمومی کارخانه ها و جنبش شوراها هدایت می شد و پس از سرکوب همه جانبه به جنبش کارگری و جریان های چپ، تا کنون جز نمایش های متعدد صنفی و سیاسی و آکسیونیسم تلاشی از سندیکالیسم ندیدیم.

همان طور که گفته شد ناکارآمدی سندیکا واتحادیه های کارگری ریشه در تاریخ عمل‌کرد جنبش سندیکالیستی جهانی تا به امروز  دارد بی افقی سندیکالیسم جهانی باعث شده که جدا از پروسه ی رشد آگاهی طبقه کارگر و با چنگ زدند به تحلیل های غیر مارکسیستی و فرا طبقاتی از سیاستهای اقتصادی سیاسی رژیم بورژوازی،صرفان ابزار دفاعی در مقابل هجوم بی امان سرمایه داری به سطح معیشت ، و شرایط کار پرولتاریا باشد.طبقه کارگر ایران را نمی توان در رابطه با این«الگوی تشکل یابی» آزمایش شده، به صورت جداگانه و انتزاعی بررسی کرد.

سنت بروکراتیک و روابط اداری رایج در ساختار سندیکالیم، رابطه ی نفرات هیات رییسه را با بدنه ی کارگری کمرنگ می کند. به دلیل عدم حضور مستمر کارگان عضو یا مرتبط با اتحادیه در جلسات تصمیم گیری و تاثیر گذاری در سیاست های سندیکا، اختلافات صرفان ایدئولوژیکی و دیدگاه های شخصی عمیق تر می شود و ارتباط ارگانیک کارگران را در مرور زمان با نفرات هیات اجرایی قطع می کند. ساختار اتحادیه ها برای ایجاد تشکل سراسری مناسب نیست، هیات مدیره حتا اگر از جانب کارگران انتخاب شده باشد و یا اینکه سندیکا در محیط کار تاسیس شده باشد، باز هم به دلیل مناسبات اداری و عدم دخالت مستقیم پرولتاریا در روند عمل‌کرد اتحادیه، نمی تواند ظرف مناسب کارگری برای فعالیت گسترده و توده ای طبقه کارگر باشد ، در کنار نکات ذکر شده بر تایید نا توانی ساختار اتحادیه ها برای پیشبرد مطالبات پرولتاریا در قالب جنبش برابری طلبی ، اصرار محافظه کارانه ی سندیکالیسم نیز بر قانونی بودن فعالیت هایش که در پی اش محدودیت های قضایی به همراه می آورد، سبب می شود از چهارچوب مناسبات نظام سرمایه داری فراتر نرفته و در نهایت سد راه گسترش اتحادیه ها در میان طبقه کارگران می شود.

در مسیر تکامل سندیکالیسم، علاوه بر شدت یافتن ضعف های بنیادین و ساختاری سندیکاها ، در این پروسه اتحادیه ها نیز به ارگان های کارگری احزاب بورژوایی سوسیال دمکرات در اروپا و محفلی برای جریان های چپ بورژوایی ورفرمیست در ایران تبدیل شدند.

کل کارکرد اتحادیه ها در نظام بورژواییی در اروپا ، کنترل اعتراضات کارگری ، ممانعت از رادیکال شدن جنبش کارگری ودر نهایت تحمیل قرارداد های تنظیم شده بر اساس منافع نظام سرمایه داری است. این مساله را می توان با موج جدید بیکاری میلیونی در جهان و کاهش سطح رفاه و امنیت در میان طبقه کارگر به وضوح دید. در حقیقت سندیکاها در اروپا، آلترناتیو و «الگوی» تشکل یابی کارگری در جهت سیاست های رفرمیستی هستند.جنبش اتحادی ای بر پایه ی سنتی استوار است که ریشه در روابط سیاسی حاکم بر جامعه دارد و  میلی را از جانب طبقه ی کارگر ترغیب نمی کند؛ چرا که پایه های این ساز و کار در به رسمیت شناختن فرم های بورژوازی پایدارند و نمی تواند غیر ازرخنه در مویرگ ها و ترک های نازک قوانین حاکم و غرغرهای از سر استیصال ، دست آورد دیگری داشته باشد. کاملن بدیهی است که نمی شود در نظام سرمایه داری هم حافظ سود استثمارگران بود و هم مدافع حقوق کارگران و خواستار بهبود شرایط کار آنان بود! در عالم مادی جنبش آگاهانه ی صنفی و سیاسی وجود ندارد که سندیکالیسم ختم شده باشد. مخصوصان در ۲۵ سال گذشته ، سندیکالیسم نمونه ی عینی سازمان یابی پرولتاریا از سوی سیاست های اصلاح طلبانه ای است که خود را در برابر تشکل های رادیکال کارگری و سراسری ، نظیر هسته های کارخانه و جنبش شوراها قرار می‌دهد.

یعنی این گرایش های موجود برای نفوذ خط سندیکالیسم در جوامع مختلف سرمایه داری از جمله ایران ، نه به خاطر میل ذاتی طبقه ی کارگری به وحدت طلبی یا به راه افتادن جنبش خود به خودی پرولتاریا ، بل که «الگوی پبشنهادی و نسخه ی جریان های متوهم و پوپولیستی چپ بورژوایی است.

علاوه بر ضعف های بنیادین و ساز و کار غیر کارگری و رفرمیستی بطور عمومی ، در جامعه ایران به شکل خاص، ناکارآمدی سندیکالیسم و بی عملی جنبش اتحادیه ای و عدم شکل گیری آن به مثابه حرکت رو به جلوی پرولتاریا، به سوخت و ساز بورژوازی و ویژه گی های حکومت آن مربوط است.

نظام سرمایه داری ایران، در کل تاریخ خود ، هیچ گاه دارای سنت ریشه دار در قانون مندی نبوده و نظام پارلمانی قدرتمند، طبق تعریف جهانی آن که در جوامع اروپایی وجود دارد، در ایران به دلیل بی ثباتی سیاسی و سوخت و ساز ناموزون آن وجود نداشته است، که به تبع آن احزاب چپ رفرمیست نیز نتوانستند در میان طبقه کارگر نفوذ کنند و از ادامه کاری باز ماندند. در حقیقت از منظر بورژوازی ایرارن و حکومتش ، سنیدکاها و هر نوع تشکل مستقل کارگری غیر قانونی است. نمی توانند عده ای در جامعه ی استبداد زده ی ایران از طریق«قانونی» سندیکا تشکیل دهند و از دولت تقاضا کنند هیات مدیره انتخاب کنند و به آنها اجازه ی اعتصاب سراسری دهد! بورژوازی ایران حتا در شرایط غیر بحرانی هم وجود یک جنبش سندیکایی«قانونی» و مستقل از خود را تحمل نمی کنند. چرا که جنبش کارگری در ایران به دلیل مختصات سیاسی ویژه ونبود اتحادیه های رسمی با پشتوانه پرولتری که بتواند مثل «الگوهای» اروپایی خود، رادیکالیسم جنبش را کانالیزه و کنترل کند، دیگر در سطح مطالبات اقتصادی و صنفی باقی نمی ماند و به سرعت سیاسی و دگرگونی خواه میشود. بنابراین اتحادیه ها در جامعه ایران از انجام وظایف ابتدایی خود که همانا کنترل اعتراضات کارگری باشد عاجزند. به همین علت ایجاد جنبش اتحادیه ای در ایران شدنی نیست و جز به صورت موردی، طرحی ذهنی و جدا از واقعیت های مادی طبقه کارگر ایران است. با این حال در دو دهه اخیر ایده ی ایجاد سندیکا از سوی چپ بورژوایی و حتا بعضان جریان های اپوزیسیون راست و مذهبی مطرح شده است که نمایانگر تقابل دو دیدگاه رفرمیستی و رادیکالیسم کارگری است.

با توجه به سرکوب گری حاکمیت بورژوازی ایران، اگر سندیکایی از راه« قاونی» تاسیس شود و بتواند نهادهای ارتجاعی و ضد کارگری بایستد و حق قانونی اعتصاب داشته باشد، باید برای یاری اش شتافت. هر جا که عده ای کارگر بر سر مطالبه ی مشخص دست به عمل مشترک بزنند باید مورد حمایت سوسیالیست های طبقه کارگر قرار بگیرند. اما مساله بر سر این است که سندیکالیسم برآیند عمل پرولتاریا برای متشکل شدن نیست و بیشتر مورد توجه اقشار خرده بورژوای جامعه و علاقه ی وصف نانپذیر چپ بورژوایی است.

با توجه به سرکوب گری حاکمیت و ضرورت ادامه کاری تشکل های کارگری، پرولتاریای ایران به گونه ای از سازمان یابی نیاز دارند که در مقابل هجوم پلیس بتوانند رزمند گی خود را حفظ کنند و با اجتماع کردند و به صورت جمعی یک سیاست را اتخاذ کردن، بتواند حضور گسترده ی کارگران را تضمین کند و طرف دیگر نمود عینی گرایش رادیکال و سوسیالیستی باشد و طبقه ی کارگر را نماینده گی و رهبری کند.

تجاربی نظیر کمون پاریس و انقلاب اکتبر ایده ی مجامع و جنبش شوراها را به گرایش رادیکال و سوسیالیستی و سیاست های کارگری پیوند داده است. با این حال که سوسیالیست های طبقه ی کارگر تحت شرایط اجتماعی خاصی در اتحادیه حضور دارند و به وظایف سوسیالیستی خود عمل می کنند، اما در تاریخ جنبش کارگذی هرگاه سیاست های سوسیالیستی و رادیکال به سیاست غالب در جنبش کارگری تبدیل شدند، مجامع عمومی فعال شدند و جنبش شوراها گسترش یافتند. مجمع عمومی یک تشکل سوسیالیستی بدون ذره ای از توهم و خیانت به منافع طبقه کارگر است چرا که توده ی وسیعی از کارگران را در محیط های کار و زندگی به تصمیم گیری مستقیم و دخالت فعال فرا می خواند بدون این که کوچک ترین خوش خیالی و امیدی به دولت های مختللف بورژوای اعم از «سبز» ،«معتدل» و شعار مدنیت دوم خردادی داشته باشد.

مجامع عمومی تشکل یابی کارگری در ابعاد توده ای است و چون تصمیم گیری و سازمان دهی از جمع چند نفره هیات مدیره فراتر می رود در استبدادی ترین شرایط ممکن نیز می تواند حیات خود را حفظ کند و چون با دخالت مستقیم و کارگران همراه است دیگر به اساس نامه هایی که رعایت حال نظام سرمایه‌داری را می کنند،نیازی ندارند. این تشکل ها می توانند خود را به بورژوازی تحمیل کنند و این توانایی را دارند که مطالبات طبقه کارگر را توسط خود کارگران و بدون واسطه سراسری کنند. سندیکاها نمی توانند با اساس نامه ی علنی که مورد قبول سرمایه داری و حاکمیت اش است ، برنامه ی تشکل های توده ای را پیش برند. اما مجمع عمومی شکل طبیعی اعتراضات پرولتاریا ست و به قدرت مستقیم توده ی متجمع متکی است . پشتوانه ی عملی آن نه رفرمیسم و چپ بورژوای ، بل که رادیکالیسم و سویالیسم است.

نظام سرمایه داری ایران اجازه نخواهد داد که اتحادیه یا سندیکایی که رئوس آن، نفراتش و اساس نامه اش علنی است، توده ای شود و با تحت فشار قرار دادن هیات رییسه ی آن، تشکل را از عمل ساقط می کند و در مرور زمان اختلافات ایدئولوژیکی و شخصی جای سیاست های پیش برنده ی منافع طبقه کارگر را  می گیرد. ساختار مجمع عمومی و ویژه گی های آن که همانا حظور مستمر کارگران است تشکل خود را به نظام بورژوازی تحمیل میکند و دیگر توان سرکوب قبل را نخواهد داشت طبیعی است که درگیر کردن توده های کار و فعالیت روزمره و دخیل کردن آنها در تمام جهت گیری های صنفی و همچنین برخورد با کارفرمایان و نماینده هایش، بدنه ی آبدیده تر و بزرگتری را می سازد، و سرمایه داران برای سرکوب چنین افرادی هزینه های بسیاری را متحمل می شوند. هر چند میتوان از زاویه قدرت گیری، توازن قوا و مسایل دیگری که با الهام از این سبک کار به وجود می آید صحبت کرد.

جریان رفرمیست و چپ بورژوایی حق دارند که آلترناتیو مجامع عمومی را به مثابه نوعی از اکونومیسم معرفی کنند چون سیاست جنبش شوراها مناسبات موجود را توسط طبقه ی کارگر و بطور جدی تهدید می کنند و این مساله برای رفرمیست ها و چپ پوپولیستی خوشایند نیست! آلترناتیو مجامع عمومی و« الگوی» سندیکالیسم جدال پایان ناپذیر سوسیالیسم و رفرمیسم است.