چرا سندرز کاندید مطلوب سرمایه داری است

بمنظور اطمینان خاطر دادن به دم و دستگاه سرمایه داری، توماس پیکتی چه در کتاب سرمایه داری در قرن بیست و یکم و چه در مصاحبه های متعددش با رسانه های عمومی بارها تکرار کرد که او در هنگام فروپاشی دیوار برلین در سال ١٩٨٩ ، ١٨ ساله بود. میگوید هیچ تعلقی به جنبش سوسیالستی نداشت و دلتنگ نظام “دیکتاتوری شوروی” نبود. میگوید فروپاشی دیوار برلین باعث شد او “علیه لفاظی سست ضد سرمایه داری واکسینه شود”. بر اساس همین استدلال جوانان ١٨ تا ٣۵ ساله ای که جنبش ضد سرمایه داری اشغال وال استریت را در سال ٢٠١١ براه انداختند، هیچ خاطره ای از فروپاشی دیوار برلین و “کمونیسم” بلوک شرق نداشتند. آنها علیه لفاظی های پوچ در جاودانگی سرمایه داری، “هیچ آلترناتیوی نیست”، واکسینه شدند. اگر پیکتی با پروپاگاندای ضد کمونیستی غرب به هواداری از سرمایه داری رسید، جوانان معترض در آمریکا در زندگی عینی خود به ضدیت با سرمایه داری رسیدند. پیکتی، نوجوان نسل قبل، اقتصاددان و مشاور (مصلح) وال استریت شد، جوانان امروز در آمریکا اشغالگران وال استریت از آب درآمدند.

نسل جوان امروز در آمریکا بدور برنی سندرز کاندیدی که خود را در ابتدای کمپین کاندیدتاتوری ریاست جمهوری از طرف حزب دمکرات سوسیالیست معرفی میکرد حلقه زده اند(او امروز خود را “سوسیال دمکرات” معرفی میکند). تعداد اسپانسورهای سندرز پیش از هر کاندید دیگری به یک و نیم میلیون نفر رسید. تا آنجا که به محبوبیت سندرز در میان تودۀ معترض آمریکا برمیگردد، این پدیده طبیعی بنظر میرسد. نه تنها بحران اخیر سرمایه داری که در چهار دهه گذشته طبقه کارگر آمریکا متحمل تلفات و عقب نشینی های بسیار شده است. فقط یک قلم با محاسبه تورم، دستمزد متوسط امروز کارگران آمریکا از دستمزد آنها از اوایل دهه  ٧٠ میلادی پائین تر است. در مغایرت با هشتاد و اندی سال گذشته در آمریکا، نسل جدید محکوم به زندگی مشقت بارتری از والدینش است. طبیعی است که این نسل خواسته هایش را در چپ جامعه میبیند. پلاتفرم هیچ حزب دست راستی افزایش دستمزدها، امنیت شغلی، تحصیل و درمان رایگان یا سوبسید شده نیست. طبیعی است که جامعه این خواستها را از چپ جامعه میشوند، به چپ روی میاورد. بچپ چرخیدن جامعه آمریکا با برنی سندرز شروع نشد. با اعتراضات جنبش وال استریت اوج گرفت. آن جنش بنوبه خود نتیجه بحران سرمایه داری بود. بحران سرمایه داری یک سوال پایه ای را در مقابل جامعه قرار میدهد: فلاکت سرمایه داری یا رفاه سوسیالیستی. پس تا آنجا که به توده سیاسی و فعال در جامعه و خصوصا نسل جوان آمریکائی مربوط میشود، سندرز بنظر میاید کاندید مطلوبی برای ریاست جمهوری آمریکا باشد.

آیا سندرز آلترناتیو مطلوبی برای طبقه سرمایه دار نیز هست؟ برای جواب به این سوال باید به دو عرصه سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا توجه داشت. اگر چه این دو عرصه وزن یکسانی در ثبات سیاسی آمریکا ندارند، اما توانائی پاسخگوئی به معضلات هر دو عرصه داخلی و خارجی معیار مطلوبیت حزب و کاندید ارجح طبقه سرمایه دار آمریکاست.

سیاست خارجی: مقاومت در برابر سیاست جهان طلبی آمریکا بسیار پیش تر از شکست آن سیاست در عراق شروع شده بود. در جریان اعتراضات به حمله دوم آمریکا به عراق نه تنها توده مردم در مقابل چنین اقدامی بپاخاستند، که در همان ایام دول اروپای غربی نیز در مقابل حمله آمریکا به عراق مقاومت و مخالفت کردند. بجز انگلیس، دو دولت اصلی اروپا، آلمان و فرانسه و خصوصا آلمان، مخالف جدی آمریکا بود. علاوه بر این روسیه و چین نیز مخالفین سرسخت آن حمله بودند. علیرغم یکدهه حضور نظامی، نهایتا آمریکا نتوانست اتوریته خود را بعنوان ژاندارم جهان تثبیت کند. علاوه بر اروپای غربی و چین و روسیه، از خاورمیانه تا خاور دور، از آفریقا تا آمریکای جنوبی و حتی کانادا، حیات خلوت آمریکا، به اشکال مختلف و با زوایای مختلف با آنچه پیشتر “نظم نوین جهانی” لقب گرفته بود مخالف بودند. شکست نهائی آمریکا نه در میدانهای جنگ در عراق که در عدم تمکین جهان به نقش خود گماخته ژاندارمی اش بوقوع پیوست. پرتاب کفش منتظر الزیدی به بوش بواقع بیان سمبلیک شکست آن سیاست بود. در این متن اوباما کاندید مطلوب بورژوازی برای یک دوره گذار شد. دوره ای که قرار شد تسلط  اقتصادی حدود و ثغور حوزۀ نفوذ آمریکا را تعیین و تامین میکند، نه زور بازوی نظامی آن. دخالتهای ناخواسته و اکراه آمیز نظامی آمریکا در ایندوره، خصوصا در سوریه و اوکراین، آخرین میخها را بر تابوت یکدوره کوبید: آمریکا از اربابی بورژوازی دنیا استعفا داد، پذیرفت که شریک آن است نه ارباب آن. میزان شراکت بورژوازی آمریکا برابر با قدرت اقتصادی آن است، تحریم های اقتصادی به ابزار جدید جنگی آمریکا با جمهوری اسلامی و روسیه تبدیل شدند. سخنرانی تدافعی اوباما در مقابل سخنرانی تهاجمی پوتین در مجمع عمومی اخیر سازمان ملل نمادی از سیاست خارجی فردای آمریکاست: آمریکا باید ابزار نظامی را غلاف و بشکلی “متین” عقب نشینی کند. چه حزبی، دمکرات یا جمهوریخواه، میتواند مجری مناسب تری برای بانجام رساندن چنین سیاستی باشد؟

 

سیاست داخلی: معضل اصلی حکام آمریکا در عرصه داخلی توانائی مهار جنبش ضد سرمایه داری است. گرایشهای مختلف سیاسی راه حلهای متفاوتی را باین منظور مطرح میکنند. عربده های نژادپرستانه و فاشیستی ترامپ یکی از راه حلهای بورژوازی برای مقابله با چپ است. پدیده ترامپ امری شخصی نیست بلکه برجسته کردن ترامپ درست مانند برجسته کردن سندرز، تلاش برای یافتن پاسخ به سوال اصلی انتخابات آتی است: چه حزبی با چه پلاتفرمی میتواند نماینده ارجح سرمایه داری آمریکا در سیاستهای داخلی و خارجی باشد؟

با توجه به داده های امروز، بنظر میاید که حزب دمکرات مطلوب ترین حزب برای بدست گرفتن مجدد کاخ ریاست جمهوری باشد. بنظر من در میان کاندیدهای موجود حزب دمکرات، پلاتفرم سندرز بدو دلیل پلاتفرم مطلوبتری برای طبقه حاکم آمریکاست: اول اینکه مطلوبیت پلاتفرم اقتصادی سندرز، نه در اجرای آن بلکه در توانائی متوهم نگه داشتن مردم است. این پلاتفرم درست مانند پلاتفرم اقتصادی سیریزا موهوماتی بیش نیست. اینرا همه میدانند. اما همین موهومات بهترین ابزار توهم پراکنی است. نسل جوان معترض را میتوان تا شش سال دیگر در انتظار معجزات سوسیال دمکراسی نگه داشت. آزمایش اخیر یونان بار دیگر نشان داد که در غیاب یک آلترناتیو مارکسیستی، جنبش ضد سرمایه داری را باید از درون شکست داد. این حکم بواقع در مورد اغلب تحولات انقلابی تا کنونی صدق کرده است. در تمام تحولات برجسته و انقلابی در هر کجای دنیا، جنبشها از روبرو شکست نخورند، از درون به شکست کشانده شدند. سندرز مطلوب تر از ترامپ است. در عرصه اقتصادی، سندرز همان سیپراس نادم و شکست خورده از آب درمیاید اما خاصیت پلاتفرمش پاسیو کردن جنبش ضد سرمایه داری است. دوم اینکه سیاست خارجی سندرز عقب نشینی نظامی از دنیا معرفی شده است که در انطباق با سیاست خارجی مطلوب سرمایه داری امروز آمریکا قرار دارد. حزب دمکرات و مشخصا سندرز بهترین مجری چنین سیاستی خواهد بود.