بازخوانی تاریخ جدایی کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران(قسمت سوم)

( قسمت سوم )

 

بازخوانی تاریخ جدایی کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران

در پاسخ به تحریف تاریخ از سوی ابراهیم علیزاده

“تحولات بعد از پایان جهان دو قطبی”

 

بعد از کنگره سوم و طرح مباحث راهگشا در پلنومها و جلسات رسمی چه در سطح کل حزب و بر این اساس در کومه له و از سال ۶۵ به این سو، گشایشی چشمگیر در تمامی سطوح فعالیت حزب قابل مشاهده بود. از اهمیت به جنبش کارگری و جذب فعالین این جنبش به حزب گرفته تا آموزش پایه ای در میان کادرها، از فعالیت نظامی تا استاندارد نمودن ارگانهای ستادی و تبلیغی و همچنین فعالیت در خارج کشور را در بر میگرفت. گرایش ناسیونالیستی در طول حیات خود در حزب علیرغم تایید سیاستها، قرار و قطعنامه ها و حتی قبول گرایش چپ در رهبری حزب، کماکان در عرصه پراتیک با همان سنت ها و روش های پیشین خود عمل میکرد. ختم جنگ ایران و عراق سئوالات بسیاری را در مقابل کل حزب قرار داد. گرایش چپ در رهبری حزب با دوراندیشی و ارائه طرح و نقشه به عواقب زیانباری که در نتیجه ختم جنگ میتوانست مشکلات جدی برای فعالیت حزب و تشکیلات علنی فراهم کند رئوس اقدامات اساسی را دم دست گذاشت. در مقابل این تحول از جمله بحث بر سر این بود که با پایان جنگ ایران و عراق و تحمیل محدودیتهای سیاسی به حزب و کومه له، بقای فعالیت تشکیلات علنی از نظر فنی و فیزیکی دیگر نمیتواند همچون سابق ادامه پیدا کند. در نتیجه لازم بود که از نظر روش کار رهبری در خارج مستقر شود، کسانی که به هر دلیلی تحرک و  فعالیت نظامی نداشتند باید از منطقه خارج میشدند بویژه، خانواده ها، کودکان و سالمندان را به مناطق امنی در خارج از عراق اعزام شوند. تشکیلات علنی را باید سبک کرد. آرایش جدیدی در فعالیت نظامی و حضور در منطقه در اشکال واحدهای رزمی کوچک برنامه ریزی شود. هر کدام از این طرح و نقشه عمل ها که عمق احساس مسئولیت در قبال یک تشکیلات بزرگ و ادامه کاری آن را منطبق با شرایط جدید دم دست میگذاشت مدام با کارشنکنی و ممانعت عملی گرایش ناسیونالیسم و بعضا خط مرکز در حزب قرار میگرفت. از کند عمل کردن تا پشت گوش انداختن این مهمترین مسایل، به امر روتین این دو گرایش و هر یک با سبک خود تبدیل شده بود.

بتدریج این دوره مصادف شد با گرفتن کویت از سوی ارتش صدام حسین و چند ماه بعد حمله آمریکا به عراق در جنگ اول خلیج. تمامی تحولات آندوره از جمله پایان جنگ ایران و عراق و سپس تصرف کویت و حمله آمریکا به عراق برای گرایش ناسیونالیسم و همچنین گرایش حفظ و حراست از تشکیلات داری در حکا بعنوان اتفاقات و رویدادهای محدود و منطقه ای نگریسته میشدند و با بی خیالی این شبهه را دامن میزدند که گویا تشکیلات علنی کومه له در مقابل هر تحولی در عراق و منطقه گارانتی شده است. عدم درک و عدم تشخیص این تحولات در ابعاد جهانی و منطقه ای برای این دو گرایش در حزب تا بدانجا بود که حمله آمریکا به عراق در جنگ اول خلیج برای باز پس گیری کویت از ارتش صدام را غیر محتمل میدیدند و معتقد بودند که آمریکا برای باز پس گیری کویت از ارتش عراق حمله نظامی صورت نخواهد داد. این خوشخیالی ها مبنای تحلیل خود محور بینی آنان بود.

 بعد از حمله آمریکا به عراق در جنگ اول خلیج، جریانات ناسیونالیست کرد در کردستان عراق ( اتحادیه میهنی جلال طالبانی و حزب دمکرات مسعود بارزانی ) موقعیت را غنیمت شمرده و در مناطق کرد نشین کردستان عراق و در حمایت ارتش آمریکا دست به تحرکات نظامی علیه نیروهای حکومت صدام حسین زدند و وارد شهرها شدند. گرایش ناسیونالیستی درون کومه له حضور این دو جریان و اینکه اوضاع دارد بر وفق مرادش مسیر خود را می پیماید جان تازه ای گرفت و افق و آینده خود را در نتایج حاصل از حمایت آمریکا از بارزانی و طالبانی که بزودی صاحب قدرت میشدند می دید.

آوردن قطعنامه پیشنهادی از سوی گرایش ناسیونالیستی درون کومه له که بعدها از حکا انشعاب کرد یکی از تحرکات آندوره ناسیونالیسم بود. امید بستن به تماس و نزدیکی بیشتر با جریانات ناسیونالیستی کردستان عراق و مشخصا اتحادیه میهنی جلال طالبانی بعنوان “دوستان حال و آینده” یکی از تلاشهای این گرایش بود که استراتژی نهایی خود را به آن گره میزد. پاسخ منصور حکمت گذاشتن سمینارهای کمونیسم کارگری در توضیح اوضاع منطقه ای و پاسخ گرایش کمونیسم کارگری به تحولات جهانی بود که داشت به فروپاشی بلوک شرق ختم میشد.

برای گرایش ناسیونالیسم و خط سانتر در حکا تحولات در شرف وقوع  در حساس ترین نقطه منطقه، آنهم بعد از پایان جنگ ایران و عراق، سر برآوردن ناسیونالیسم کرد که هیچگاه دل خوشی از تشکیل حکا نداشت و همچنین عواقب پایان جهان دو قطبی، معنایی جز امید بستن به عواقب بقدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق را نداشت. نتایج این امیدواری نیز عبارت بود از: سکوت در مقابل تعرض راست و ناسیونالیسم به کمونیسم و چپ، هم در درون و هم در بیرون از حزب. عاقبتی که در انتظار بخش باقیمانده در حکا بعد از پایان جهان دوقطبی و تعرض افسار گسیخته به چپ که فریاد “کمونیزم مرد” را سر میداد، چیزی جز تشکیلات داری و سجده در مقابل دوستان حال و آینده، تمکین، کرنش و استقبال از ناسیونالیسم کرد نبود. منصور حکمت با پیش بینی شرایط آندوره  و با بحثها، سمینارها، ارائه طرحها و نقشه عمل های روشن و قبل از این تحولات، راه برون رفت از آن اوضاع را بخوبی ترسیم کرده بود. ماندن در وضعیت کنونی حکا و اتکا به دوستان حال و آینده که در سایه حمله نظامی آمریکا به عراق دستشان به نان و نوایی رسیده بود، معنایی جز دست شستن از افق و استراتژی گذشته حکا را نداشت. یکی دیگر از عارضه های تمکین به آن اوضاع راکد ماندن فعالیت نیروی نظامی بخش علنی بود که تا به امروز ادامه داشته است.

با توجه به مواضع گرایش ناسیونالیستی و خط مرکز در حکا و لاقیدی در قبال تحولات زیر و رو کننده جهانی و منطقه ای، میتوان گفت که آن ایام مقطع به سرانجام رسیدن رسالت و ضروتهای اولیه تشکیل حکا بود که این حزب از ابتدا بر بستر پاسخ به نیازهای یک دوره تاریخی معین تشکیل شده بود. حکا در آن مقطع دیگر پاسخگوی نیازها و ضروتهای زمانه خود نبود. کما اینکه طی دو دهه و نیم اخیر این حزب و تشکیلات علنی آن با سکوت در مقابل تعرض ناسیونالیسم کرد به کارگر، به زن و به قهقرا کشانیدن جامعه کردستان عراق در اشتراک مساعی احزاب حاکم بر کردستان عراق با جریانات مرتجع اسلامی، این نیرو همچنان در گوشه اردوگاهها به زندگی خود ادامه داده است و با انشعاب هایی از موضع راست و ناسیونالیستی بهای آنرا نیز پرداخته است.

از این رو پاسخ به تعرضی که از سوی راست در ابعاد جهانی به کمونیسم و کارگر صورت میگرفت در ظرفیت و توان حزبی با گرایشات ناسیونالیستی و گرایش سکوت و تشکیلات دار نبود. دعوت رهبری باقیمانده از گرایش کمونیسم کارگری و از منصور حکمت برای ماندن در حکا، دعوت به تمکین و پذیرش آن چیزی بود که طی بیش از دو دهه اخیر تا به امروز حکا از سر گذرانیده است. مدام این گفته از سوی رهبری حکا و برخی از کادرهایشان تکرار میشد و می گفتند: ” حکا در دست گرایش کمونیسم کارگری بود. هر طور میتوانستند این اختیار را داشتند که آنرا هدایت کنند اما آنرا رها کردند و رفتند”. بیان چنین گفته ای حامل پیامهای مختلفی بود. یکم اینکه رهبری باقیمانده بدون اعتماد بنفس به ادامه هدایت حکا و کومه له می نگریست و مطمئن بود که ابدا قادر به هدایت و رهبری حکا و کومه له در ظرفیت دوران قبل از جدایی گرایش کمونیسم کارگری را ندارند. حق هم داشتند چرا که نه تنها قادر به ادامه خطی که در کنگره ششم کومه له و جهت گیریهایی که حکا بخاطر آن تشکیل شده بود نبودند، بلکه اساسا بکنار نهاده شدند. از سوی دیگر بیان این نوع از جملات زیاده از حد معرفتی و اخلاقی بودند.

بنابراین جدایی گرایش کمونیسم کارگری از حکا یک ضرورت تاریخی و یک تصمیم آگاهانه سیاسی و کمونیستی بود نه “نا امیدی و یاس”. اگر تشکیل حکا در سال ۶۲ یک نیاز و ضرورت تاریخی بر بستر تحولات اجتماعی، انقلابی در تاریخ آندوره برای چپ، کمونیسم و مارکسیسم انقلابی بود. اگر منصور حکمت در مقطع انقلاب ۵۷ افق و چشم انداز آینده را با، “دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی”، “سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی”، “اسطوره بورژوازی ملی و مترقی”، جنبش دهقانی پس از حل امپریالیستی مسئله ارضی” و دهها مطلب و مقاله راهگشای دیگر توضیح داد و زمینه ساختن حزب را هموار کرد، اینبار تحولات بعد از فروپاشی بلوک شرق برای او میبایست با، “تفاوتهای ما”، “طلوع خونین نظم نوین جهانی”، “مبانی و چشم اندازهای حزب کمونیست کارگری”، “کمونیسم کارگری در عراق به حزب نیاز دارد”، “دمکراسی: تعابیر و واقعیات”، “دفاع از خواست استقلال کردستان عراق”، “آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟”، یکدنیای بهتر”، “ملت، ناسیونالیسم و برنامه کمونیسم کارگری”، “در پاسخ به فتوای آقای جلال طالبانی علیه شوراهای کارگری و دهها متون و نوشته دیگر در مصاف با تعرض “نظم نوین جهانی” به آرمانهای انسانی و با ظرف مناسب آن یعنی حزب کمونیست کارگری پاسخ داده میشد.

ایستادگی بدون تخفیف در دفاع از جنبش کارگری و کمونیستی و تحولاتی که در دنیا و منطقه در حال وقوع بود مشغله رهبری باقیمانده در حکا نبود. آنان، افق محدود و تنگ محلی را برای دست یافتن به آرزوهایی که مدام مشغله این گرایشات بود بعنوان فرصتی طلایی بشمار می آوردند و رویش حساب میکردند. بخش باقیمانده در حکا با همان ادبیات و فرهنگی که در سنت احزاب ناسیونالیسم کرد رایج است، رفقا و همسنگران دیروز خود را که تا آن مقطع و به سهم خود توانسته بودند با تلاشها و فعالیتهایشان تاریخ یک دهه ازاعتبار حزب و کومه له را ممکن کنند، با واژه های “آش بتال” ( دست از مبارزه کشیدن )، “نا امید شده اند” ، “هزیمت کردند” و غیره بدرقه کردند. بکارگیری این ادبیات که پیشینه ای قدیمی در بخش علنی تشکیلات کومه له داشت و از اتحادیه میهنی به ارث برده شده بود، یکی از سنتهای جا افتاده گرایش ناسیونالیستی بود و اگر خط و گرایشی را با خود همسو نمیدید با چنین ادبیات و فرهنگی ابراز وجود میکرد. این واژه ها و این اصلاحات در ادبیات ناسیونالیسم کرد وزن و بار تحقیر آمیزی، هم علیه افراد جدا شده و هم علیه جهت گیری آنان بود. به  اکثریت بالایی از کادرهای حزب که اغلب از رفقای قدیمی تر کومه له هم بودند گفته میشد که: “دچار راحت طلبی شده اند”، “می خواهند در خارج لم بدهند و کاری نخواهند کرد”. هنوز بیان این ادبیات به قوت خود باقی بود که واحدهای نظامی حککا از کنار اردوگاههای آنان با عبور از نوار مرزی به داخل میرفتند و با حضور در منطقه، پروژه “حضور رهبران کمونیست در میان مردم” را به اجرا میگذاشتند. این در حالی بود که بخش تشکیلات مسلح و باقی مانده کومه له در اردوگاه ها همچنان زمینگیر شده بودند چرا که بدون رضایت و فرمان جلال طالبانی حتی اجازه چند صد متر دور تر از اردوگاههایشان بطور مسلح را هم نداشتند. همانگونه که جلال طالبانی و دیگر سران اتحادیه میهنی دوستان حال و آینده شده بودند و علیه منصور حکمت و شوراهای کارگری در کردستان عراق خط و نشان میکشیدند، سران جمهوری اسلامی نیز به دوستان حال و آینده اتحادیه میهنی هم تبدیل شده بودند.

اینها روندهای حقایق تاریخی و تحولات عظیمی بودند که مسئله و مشغله گرایشات مرکز و ناسیونالیسم درون حکا و کومه له نبودند. خط مرکز آن پتانسیلی را که در دوره تشکیل حکا در پذیرش خط مارکسیسم انقلابی داشت اینبار دیگر چنین قابلیتی نداشت و ترجیح میداد به حراست از تشکیلات ادامه داده و به ناسیونالیسم آوانس بدهد. مسئله این نبود که میتواند در این مصاف جهانی گام بگذارد اما نمی خواهد، بلکه مسئله این بود که بعنوان یک گرایش معین در همان ظرفیت قابل تعریف بود. اکنون و بعد از گذشت ۲۵ سال میتوان با سند، استراتژی و پراتیک نشان داد که چه گرایشی با افق و امید به آینده به مصاف با تعرض راست جهانی گام برداشت و چه گرایشاتی دنده عقب گرفتند.

با توجه به آنچه که در این سه قسمت از نظرتان گذشت، سعی کردم علل جدایی گرایش کمونیسم کارگری از حکا را بر بستر تحولات جهانی و منطقه ای بشکافم و توضیح دهم. اگر بخواهم آنرا تیتر وار خلاصه کنم باید بگویم که: “وظیفه و رسالت حکا از مقطع تشکیل آن تا بروز تحولات منطقه ای و جهانی به سرانجام خود رسیده بود. حکا بعد از ختم جنگ ایران و عراق، بعد از سر برآوردن ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق و ذوق زدگی گرایش ناسیونالیستی در کومه له که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید و بالاخره با فروپاشی بلوک شرق و پایان جهان دو قطبی، قابلیت پاسخگویی به ضرورتهای زمانه خود را نداشت. همانطور که بعد از تشکیل حکا در سال ۶۲ اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له دیگر نمیتوانستند در قامت گذشته پاسخگوی تحولات اجتماعی بعد از انقلاب ۵۷ باشند و برای نیازهای بنیادی تر در تحولات سیاسی، اجتماعی و انقلابی ایران حکا را پایه ریزی کردند، تشکیل حککا نیز پاسخی به نیازهای مقطع تاریخی تحولات جهانی در آندوره بود و امروز بعد از گذشت دو دهه از تلاش و فعالیت حککا میتوان بخوبی صحت پاسخگویی به  ضرورت این دوره تاریخی را دریافت. پدیده حزب کمونیست کارگری و روند اوضاع و شرایط دو نیم دهه گذشته حقانیت و ضرورت هر چه بیشتر این جدایی را به ثبوت رسانیده است.

عبدل گلپریان

۱ اکتبر ۲۰۱۵

پایان