حزب و چشم انداز انقلاب

یک – انقلاب هدف استراتژیک حزب است

انقلاب مهمترین و حیاتی ترین هدف و استراتژی هر حزب کمونیستی هست. پیروزی و شکست یک حزب کمونیستی در نزدیکی و دوری آن به انقلاب  سنجیده میشود. حزبی که نتوانسته باشد امر انقلاب را به سرانجام برساند در نهایت در هدف و استراتژی حیاتی خود شکست خورده است. قلب یک حزب کمونیستی با خون انقلاب می تپد. انقلاب نباشد این قلب افسرده و بیمار میشود و نهایتا می میرد. بنابر این نشاط و افسردگی حزب به چشم انداز انقلاب گره خورده است.

دو- ضربان قلب حزب با چشم انداز انقلاب می زند

انقلاب البته امری هست که در پی کشمکشهای پنهان و آشکار طبقات اجتماعی جامعه و تلاشهای تئوریک و پراتیک حزب در یک پروسه اورگانیک و طولانی ریشه می دواند، شکل میگیرد، و اتفاق می افتد. چشم انداز شکل گیری و اتفاق انقلاب طی این پروسه امری ثابت نیست بلکه بالا و پایین میرود و دائما تغییر می یابد. این بالا و پایین رفتن چشم انداز انقلاب است که ضربان و سلامت قلب حزب کمونیستی را بالا و پایین میبرد. دور شدن و تیره شدن طولانی مدت چشم انداز انقلاب قلب حزب را افسرده و بیمار می کند و اگر بیش از حد ادامه پیدا کند آنرا از حرکت باز می دارد.

سه – چشم انداز انقلاب در شرایط امروز ایران یک کلاف سر در گم است

چشم انداز انقلاب در شرایط امروز ایران یک امر بسیار پیچیده است و بسادگی قابل اندازه گیری و شناخت نیست. نیروها و فاکتورهای دخیل در امر انقلاب، چه در جبهه انقلاب و چه در جبهه ضد انقلاب، چه فاکتورهای پایه ای اجتماعی ( اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) و چه فاکتورهای فعال انسانی (فعالین و سازمانها و تشکلها و نهاده ها و احزاب سیاسی) همه در حال تغییر و تحول هستند و این تغییرات در هم تنیده و بر همدیگر تاثیرات متقابل می گذارند. این شرایط تغییرات گسترده، عمیق، سریع، و در هم تنیده اندازه گیری و شناخت چشم انداز انقلاب را بسیار مشکل می کند. تئوریی که بتواند حرفی در باره چشم انداز انقلاب بگوید باید این تغییرات و روابط متقابل و اورگانیک را تشخیص دهد، فاکتورهای در هم تنیده را از هم باز کند، نقش هر کدام را بررسی کند، و دوباره با شناختی بهتر در کنار هم بگذارد، و به یک کلیت واحد برسد.

چهار – چشم انداز انقلاب خودجوش در ایران ضعیف است؛ چرا؟

انقلابات خودجوش در هر کشوری احتمال وقوع دارند و ایران هم بر این قاعده مستثنا نیست. همین فردا انقلاب می تواند در ایران راه بیافتد و طی یک پروسه نسبتا کوتاه طومار جمهوری اسلامی را در هم بپیچد و جمع کند.  ما طی همین پنج سال پیش شاهد انقلابات خودجوش در تونس و مصر و سوریه و لیبی و عراق و برخی کشورهای دیگر یوده ایم. البته باید اشاره کرد که در صورتی که انقلاب تونس کاملا خودجوش بود، انقلاب اول مصر را نمی توان کاملا خودجوش قلمداد کرد؛ بخاطر اینکه این انقلاب از انقلاب تونس تاثیر پذیرفته بود. انقلاب دوم مصر را هم نمی توان خودجوش خواند بخاطر اینکه این انقلاب در پی تحولات یک سال و نیمه انقلاب اول مصر و با شرکت و دخالت فعال و سازماندهی شده فعالین جنبش تمرد و جنبش ششم آوریل به وقوع پیوست.

از خصوصیات انقلابات خودجوش این است که این انقلابات کسی را از شکل گیری و وقوع خود باخبر نمی کنند. انقلاب تونس زمانی اتفاق افتاد و به شیوه ای اتفاق افتاد که این کشور جزیره ثبات سرمایه داری و آمریکا در شمال آفریقا به حساب می آمد. کسی انتظار چنین انقلابی را نداشت. شناخت و اندازه گیری چشم انداز انقلاب به کنار، کسی حتی به چشم انداز انقلاب در تونس فکر نمی کرد. اگر چه هیچ انقلابی رعد و برق در آسمانی بی ابر نیست، اما کسی ابرهای پشت رعد و برق در تونس را نمی دید.

علت این که چشم انداز انقلاب در ایران ضعیف است این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران با کابوس انقلاب شب را به روز می رساند. این رژیم اینقدر با هوش است که احتمال وقوع انقلاب را یک احتمال واقعی و قوی بحساب آورد و هر روز برای جلوگیری از آن طرح و نقشه بکشد. اتاقهای فکر جمهوری اسلامی بهمراه نیروهای سرکوب آن و با کمک اتاقهای فکر سرمایه داری جهانی دائما و بطور مستمر راههای جلوگیری از انقلاب را مورد مطالعه و بررسی و نقد قرار می دهند و عمل لازم را اتخاذ می کنند. جمهوری اسلامی ایران یک رژیم آماده به یراق است.

یک ویژکی مهم جمهوری اسلامی بعد از سی و هفت سال عمر این است که این رژیم در بحران زاده شده است و با بحران عمرش را سر کرده است. این یک رژیم همیشه در بحران است. به سرنوشت انتخاباتها و سران رژیم از رئیس جمهور تا نخست وزیر تا نماینده مجلس و غیره نگاهی بیاندازید: هر کدام در شرایط بحران صورت گرفته اند، در شرایط بحران سر کار آمده اند، با بحران زیسته اند، و با بحران کنار رفته اند. شاید بشود بعد از این همه سال تجربه گفت که جمهوری اسلامی به بحران عادت کرده است و راه زیست در بحران را یافته است. جمهوری اسلامی از اول تا امروز در چنبره بحرانهای داخلی، مبارزات و خیزشهای مردمی، تحریمهای اقتصادی، کشمکشهای جناحی، و بحرانهای خارجی زیسته است و توانسته است از آنها جان سالم بدر ببرد.

طوفانها و سیلها و زلزله ها و آتشفشانها (بحرانهای طبیعی) در روی زمین بصورت برق آسا می آیند و میروند. اما در کره ژوپیتر یک منطقه ای بنام لکه قرمز یا Red Spot  هست که طوفانی عظیم به بزرگی کل کره زمین است و برای سیصد سال گذشته جریان دارد و چشم اندازی هم برای پایان آن نیست. جمهوری اسلامی واقعا این لکه است، اما لکه ای پر از چرک و کثافت و فساد و جنایت است. یک لکه سیاه است.  جمهوری اسلامی رژیم بحرانهاست و به همین خاطر هم حواسش به انقلاب کاملا جمع است. احتمال غافلگیر شدن این رژیم با یک انقلاب خودجوش بسیار ضعیف است یا حداقل بسیار ضعیفتر از رژیمهای دیگر است.

یک ویژگی دیگر اوضاع سیاسی ایران که چشم انداز انقلاب خودجوش را ضعیف می کند مسئله ناسیونالیسم ملی و ناسیونالیسم قوم گراست. ناسیونالیسم در میشود در تنها ماند تهران طی تحولات ۸۸ و در تنها ماندن خیزشهای آذربایجان و کردستان و خوزستان دید. همچنین جدا و سوا ماندن کردستان در سوریه و عراق و ترکیه از مناطق عرب نشین هم بر جایگاه و اهمیت ناسیونالیسم اشاره دارند.

پنج – چشم انداز انقلاب سازماندهی شده کجاست؟

ضعیف بودن چشم انداز انقلاب به این معنی هست که نباید به انتظار انقلاب خوجوش نشست. هر حزبی که به انتظار یک انقلاب خودجوش بنشیند تا در آن شرکت کرده و رهبری آنرا بدست بگیرد به افسردگی و بیماری قلبی دچار خواهد شد. شکل و شیوه خودجوش تنها راه بروز انقلاب نیست. انقلاب دوم مصر یا فاز دوم انقلاب مصر نشان داد که تحت شرایط مشخصی میتوان با تکیه بر امکانات ارتباطی و رسانه ای و اینترنتی راسا و با برنامه و بطور سازماندهی شده بسمت انقلاب و سرنگونی رفت. این کاملا درست است که شرایط مصر و ایران متفاوت هستند، اما این تفاوت ضرورتا به این معنی نیست که سناریوی مصر نمی تواند بشکلی دیگر در ایران اتفاق بیافتد. ما همه عناصر و ضرورتهای لازم برای یک انقلاب را داریم و رسانه های تلویزیونی و اینترنتی برای دسترسی به میلیونها انسان عاصی از جمهوری اسلامی را هم داریم. میتوان با ترکیب این دو با اتحاد سیاسی نیروهای چپ و کمونیست دست به امر سازماندهی برد و شوک لازم را برای بحرکت در آمدن توده های میلیونی به جامعه وارد کرد. درست مثل بوستر که باتری مرده یا ازکار افتاده را به تکان در می آورد. درست مثل یک کاتالیزور که مولکولهای شمیائی را در نزدیکی و کنار هم قرار میدهد یا بهم وصل می کند و سرعت واکنش شیمیائی را بمراتب بالا می برد.

همه عناصر و فاکتورهای لازم برای یک انقلاب در ایران آماده هستند. توده های میلیونی مردم از کارگر و معلم و پرستار و زن و دانشجو و دانش آموز و جوان که بخاطر فقر و بیکاری و دستمزدهای چندین بار زیر خط فقر و فشار مذهب و سرکوب و زندان و کشتار از رژیم ناراضیند، نفرت دارند، و شب را با خیال سرنگونی آن به صبح میرسانند. تلویزیون و سایتهای اینترنتی و فیس بوک و سایر وسایل ارتباطی و رسانه ای با سرعت نور حزب را با این میلیونها انسان عاصی در ارتباط قرار میدهند. اعتصابات و اعتراضات هر روزه صورت میگیرند. چرا نتوان این فاکتورها را بطور سازماندهی شده بهم آورد و جرقه انقلاب را زد؟
چشم انداز انقلاب سازماندهی شده هر چه باشد، بنظر میرسد که نزدیک تر و روشن تر از چشم انداز انقلاب خودجوش در ایران است. باید بسمت انقلاب سازماندهی شده رفت و باید عجله کرد.

 باید عجله کرد بخاطراینکه اگر جمهوری اسلامی بتوان رابطه خودرا با غرب و آمریکا تنظیم و متعارف بکند به احتمال زیاد قوی تر خواهد شد و شرایط برای مبارزه و انقلاب سخت تر خواهد گشت. باید این فرصت را رژیم در پروسه یک تغییر و تحول اساسی در سیاست خارجی ( و به تبع آن در سیاسیت داخلی) هست را غنیمت شمرد و حمله را شروع کرد. هر پدیده ای و هر رژیمی در پروسه تغییرات و تحولات اساسی در شکننده ترین حالت خود قرار میگیرد. باید در این حالت دست به حمله زد و به امر سازماندهی انقلاب پرداخت.