یک توضیح ضروری در مورد یادداشتهایی از مطالعه ”چه باید کرد“

انتشار خارجی پنج قسمت از یادداشتهایی که از مطالعه اثر مهم لنین تهیه کرده بودیم با عکس العمل عمدتا مثبت مخاطبان وبلاگ ما و دیگر سایت های سیاسی و کارگری روبرو شد. ما در بخش اظهار نظر کاربران وبلاگ ”جمعی از فعالین کارگری“ و نیز در مقالات کوتاهی که سایت ”سلام دمکرات“ انتشار داد،با انتقادهای معینی نیز روبرو شدیم. در نوشته کنونی می خواهیم نکاتی را در مورد این یادداشتها و هدف خود از انتشار خارجی آنها مطرح کنیم. در همین نوشته به برخی انتقادهای مطرح شده نیز می پردازیم.

این یادداشتها در واقع مجموعه نکاتی است که در جریان مطالعه دستجمعی ”چه باید کرد“ جمعبندی کرده بودیم. ما مطالعه اثر لنین را با دیدی الگو بردارانه انجام ندادیم. نه فقط از “چه باید کرد“ بلکه از سایر آثار مهم گذشته جنبش انقلابی طبقه کارگر جهانی نیز نباید الگو برداری کرد.

هدف ما از این مطالعه، تعمیق درک خود از پدیده اکونومیسم، مبانی ایدئولوژیک این پدیده و انعکاس آن در سیاست ها و شعارها و امور تشکیلاتی یک حزب کارگری بود. واضح است که رجوع ما به ”چه باید کرد“ چندان معصومانه نبود! یعنی ما با گرایشی آشکارا جانبدارانه و دیرینه سراغ لنین رفتیم. آنهم به سراغ نوشته ای که طی دهه های گذشته (و حتی در زمان خود لنین) مورد حمله جریانات رنگارنگ رفرمیست،اکونومیست و انحلال طلبان حزبی قرار گرفته است. به نظر ما ”چه باید کرد“، جوهر و مبنای درک از حزب انقلابی و از رابطه میان عنصر آگاهی و جنبش خودبخودی را در خود دارد. از دید مخالفان ”چه باید کرد“، این اثر را بازتاب می دهد و سر منشاء بوروکراتیسم بعدی در دوران سوسیالیسم جوهر و مبنای نخبه گرایی، اقتدار گرایی و دیکتاتورمنشی حزبی شوروی است. ما در مطالعات جنبی خود حتی به یادداشت کوتاهی از لنین در دوران جنگ جهانی اول (یعنی بیشتراز دهسال بعد از انتشار ”چه باید کرد“) برخوردیم که صحبت از ”ضرورت خم کردن چوب به سمت مخالف“ از سوی خود به هنگام نوشتن ”چه باید کرد“، در مواجهه با گرایش های رفرمیستی _ اکونومیستی و فرصت طلبانه می کند. اینکه منظور لنین از طرح این موضوع چه بوده، و این ”خم کردن“ را در چه زمینه ای مد نظر داشته، روشن نیست. ولی از نظر ما، مبانی و جوهر ”چه باید کرد“ کماکان باید در نگرش و عملکرد هر نیروی آگاه طبقه کارگر (خواه حزب، خواه تشکل پیشا _ حزبی) جاری باشد.

وجود اکونومیسم و رفرمیسم جان سخت در میان فعالان جنبش کارگری و چپ ایران، دلیل خوبی بود که به فکر انتشار خارجی ”یادداشتها“ بیفتیم. می توان گفت که در جنبش کارگری و چپ ایران هیچگاه نگرش ”چه باید کردی“ جدی گرفته نشده، یا به شکل عمیق درک نشده است. منظورمان به هیچ وجه این نیست که گویا تا به حال (یعنی تا همین امروز که ما به مطالعه این اثر نشسته ایم) هیچ نیرو و شخصی در جنبش ایران،تفکر لنینی نداشته و در این راستا نکوشیده است. ما داریم در مورد جریان غالب و مسلط طی سال های طولانی حیات این جنبش صحبت می کنیم. ما فکر می کنیم که در این زمینه،در میان نیروها و افرادی که خود را پیرو نگرش لنین می دانستند نیز نوسان وجود داشته است و بسیاری از ”چه باید کردی“ها به این نگرش پایبند نمانده اند. ما در بررسی تاریخچه جنبش چپ و کارگری در ایران به نکات جالبی در این زمینه بر می خوریم. مثلا در دوران فعالیت گسترده حزب توده در سال های ۳۲ ـ ۱۳۲۰ بخش کوچکی از کادرها که مخالف رهبری رفرمیست حزب بودند و به ایجاد هسته های اولیه برای ایجاد حزب لنینی در دل حزب توده (به مثابه یک جبهه دمکراتیک – ضد امپریالیستی) اعتقاد داشتند،از سوی رهبری مورد بهتان قرار گرفته، به اتهام خرابکاری و تحریک به انفراد کشانده شدند. یعنی جریان رفرمیستی مسلط بر جنبش کارگری در آن دوران، خط و نگرش ”چه باید کردی“ را سرکوب کرد؛ و چوب این مساله را بیش از هر کس طبقه کارگر در ایران خورد. این هم جالب است که در کتابی که اخیرا تحت عنوان ”یک قرن مبارزه طبقاتی در ایران“ (به قلم محمد حسین) انتشار یافته، در بررسی تاریخچه حزب توده در آن دوران،هیچ اشاره ای به این وجه مهم و تعیین کننده در مبارزات طبقاتی (و درون حزبی) نشده است. این بی توجهی به عنصر آگاهی که در واقع معنایی جز نادیده گرفتن ضرورت حزب پیشاهنگ در سازماندهی و رهبری انقلاب اجتماعی ندارد، بازتاب گرایش و تفکر مسلط بر بخش بزرگی از فعالان جنبش کارگری در حال حاضر است. با چنین دیدگاهی،همه موضع گیری ها در مورد رفرمیست بودن رهبری حزب توده در آن سال ها، به یک ناسزای توخالی تبدیل می شود.

نکته روشنگر دیگری که هنگام مطالعه ”چه باید کرد“ به آن برخوردیم، تاثیر سرکوب پلیسی نیروهای انقلابی در شکل دهی شرایط ذهنی رفرمیستی و پایین آمدن سطح توقعات در میان مبارزان است. ما این را به عینه در تجربه شکست خونین انقلاب ۵۷ دیده ایم. به همین ترتیب،لنین به تشریح شرایطی می پردازد که عمده شدن یک گرایش یا نیروی مخالف از نظر دستگاه حاکمه عملا باعث می شود که میدان مانور معینی برای گرایش ها و نیروهای مخالف دیگر به وجود بیاید. این نکته را که لنین در مورد پدیده ”مارکسیسم علنی“ در روسیه مطرح می کند،به نوعی در تجربه مبارزه طبقاتی در ایران نیز مشاهده شده است. یکی از انتقادها به ”یادداشتها“ در همین زمینه یعنی ”مارکسیسم علنی“ است. ما به مقایسه دوره آغازین ”دوم خرداد“ در ایران با اوضاع روسیه تزاری در آستانه قرن بیستم (آنگونه که لنین تصویر می کند) پرداخته بودیم؛ تنها از این  نظر که به سر بلند کردن گروهی از روشنفکران چپ ایران که در فضای بعد از ”دوم خرداد“ به انتشار آثار مارکسیستی و شبه مارکسیستی پرداختند (و برخی از آنان هنوز هم در سطحی بسیار محدودتر و کنترل شده تر به این کار ادامه می دهند) اشاره کنیم. لنین در ”چه باید کرد“ از امکان ائتلاف با مارکسیستهای علنی صحبت می کند و اینکه سوسیال دمکرات های انقلابی به خاطر قدرت خط خود و پشتوانه طبقاتی خود از چنین نزدیک شدنی به مارکسیست های لیبرال یا علنی نمی ترسند. ما بدون الگوبردار