بازخوانی تاریخ جدایی کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران(٢)

بازخوانی تاریخ جدایی کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران

در پاسخ به تحریف تاریخ از سوی ابراهیم علیزاده

 

( قسمت دوم )

 

عبدل گلپریان

………….

 

علل جدایی حککا از حکا

نکاتی که بطور اختصار در قسمت اول از نظرتان گذشت مربوط به مهمترین مقاطع پروسه تاریخ تشکیل حکا و کومه له بود که شامل: “موقعیت کومه له قبل از تشکیل حکا”، “موقعیت کومه له در مقطع پروسه شکل گیری حکا” و همچنین “فعالیتهای یک دوره تاریخی معین” را  که ابراهیم علیزاده مطلقا از آنها اسم نمی برد و تصویر جعلی و غیر واقعی از آن ارائه میدهد مرور کردیم.

در قسمت دوم و برای وارد شدن به موضوع علل جدایی، ابتدا لازم است که به چگونگی نگرش، تحلیل و ارزیابی نیروها و گرایشات سیاسی از اوضاع و مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آندوره و بطور مشخص تر، “دو سازمان تشکیل دهنده حکا و پروسه تشکیل حزب” داشته باشیم. بدون توضیح این جنبه های کلیدی از مسئله، یا هر تحول دیگری که متعاقبا در حکا روی داد، پرداختن به علل جدایی بی معنی و سطحی نگرانه خواهد بود. از این رو علل جدایی را در سطوح زیر مورد بررسی قرار خواهیم داد.

یکم: “نگرش گرایشات سیاسی بنام چپ در مقطع انقلاب به مناسبات جامعه”. دوم ” خط و گرایشات تشکیل دهنده حکا و پروسه تشکیل حزب” و سوم “تحولات بعد از پایان جهان دو قطبی”.

تمرکز روی این فاکتورها بعنوان پدیده ها و واقعیت های اجتماعی و تعیین کننده، توضیح دهنده علل جدایی است نه بیان یک جمله سطحی و دلبخواهی مبنی بر، “دچار نا امیدی شدند و رفتند”.

بخش بعدی یعنی”تحولات بعد از پایان جهان دو قطبی” را در قسمت سوم این مجموعه اشاره خواهم کرد.

“تحلیل و ارزیابی نیروها و گرایشات سیاسی از اوضاع و مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آندوره”

اوضاع و شرایط انقلابی در سال ۵۷ سبب شد نیروهای سیاسی از هر طیف و گرایشی و با هر استراتژی و افقی که برای خود ترسیم کرده بودند پا به عرصه وجود بگذارند. سازمانها و جریانات سیاسی بنام چپ که پیشینه فعالیت مخفی در اختناق آریامهری داشتند، همراه با سازمانهای دیگری که یا از آنها انشعاب کرده و یا تازه پا به عرصه فعالیت گذاشته بودند، علیرغم هر تفاوت جزئی بین آنها اما در مجموع زیر یک چتر، یک افق و استراتژی شریک بودند. این وجه اشتراک را در مواضع ضد امپریالیستی آنان، اینکه شاه وابسته و سگ زنجیری آمریکا است، اقتباس از خط مشی مائوئیستی، محاصره شهرها از طریق دهات، دیدگاههای پوپولیستی، نیمه مستعمره و نیمه فئودال دانستن مناسبات جامعه ایران و الاآخر میتوان خلاصه کرد و توضیح داد.

کارنامه چپ ایران، تحلیلش از اوضاع و مناسبات اجتماعی و اینکه اگر شاه یا هر حکومت دیگری در ایران وابسته به آمریکا نباشد گویا جامعه ایران گل و بلبل میشد، جوهر و خمیر مایه چپ ایران بود. چپ ۵۷ از نظر اقتصادی معتقد به این بود که سرمایه داری ملی و غیر وابسته میتواند راهگشا و پاسخ دهنده شکاف طبقاتی باشد. این چپ طرفدار جامعه ای از نظر اقتصادی غیروابسته بود و از نظر سیاسی، فرهنگی، سبک کاری، اخلاقیات و در تمامی زمینه های مختلف، متاثر از سوسیالیسم خلقی بود و افقی فراتر از ساختاری در قامت سرمایه داری ملی را نداشت. از آنجا که یکی از شعارهای خمینی علم کردن “مرگ بر شیطان بزرگ” بود، نیاز مواضع سیاسی این چپ نیز قابل تامین بود و بعدها دیدیم که بخشی از همین چپ پشت سر خمینی قرار گرفت. با این توضیح کوتاه ببینیم دو جریان تشکیل دهنده حکا، ( کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست) از چه موقعیتی برخوردار بودند؟.

” سازمان، خط و گرایشات تشکیل دهنده حکا”

( کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست )

 

سازمان کومه له: کومه له که در اواخر سال ۵۷ فعالیت علنی خود را در کردستان اعلام کرده بود، بی نصیب از همان درک، تحلیل و نگرشی که بالاتر اشاره شد نبود. دیدگاه دهقانی، نیمه فئودال و نیمه مستعمره خواندن مناسبات جامعه ایران که یکی از گرایشات درون کومه له بود و همچنین خط مائوئیستی و همچنین گرایش ناسیونالیستی در این سازمان و با نام چپ، وجه مشخصه کومه له بود. تنها تفاوتی که کومه له با سازمانهایی که در تهران و شهرهای دیگر فعالیت میکردند داشت این بود که کومه له درگیر حرکت مبارزاتی و ضد مذهبی مردم شهرهای کردستان، مقاومت و ایستادگی آنان علیه جریان خمینی بود. در قسمت اول اشاره کردم که چپ اجتماعی جامعه کردستان و همچنین اوضاع انقلابی در سال ۵۷ این امکان را بوجود آورده بود که کومه له در اوضاع و تحولات اجتماعی و اعتراضی مردم شهرها و روستاهای کردستان به ایفای نقش بپردازد. ویژه گی های خاص در کردستان ( که پرداختن به آنها موضوع این مبحث نیست،) این امکان را فراهم نموده بود که هر نیرویی در آن شرایط پر التهاب انقلابی اگر دو سر و گردن نسبت به بقیه جریانات دیگر به نفع مردم و از موضع چپ حرف میزد، خواستهای آنان را حال با هر روایتی نمایندگی میکرد و در میدان عمل ظاهر میشد، مورد حمایت مردم قرار میگرفت. تا جاییکه به کومه له برمیگردد، علیرغم موقعیت اجتماعی و داشتن نیروی مسلح  و مقاومت در مقابل ارتش و سپاه و از سوی دیگر تسلیح نسبتا همگانی مردم که توازن قوا را بنفع جبهه انقلاب سنگین کرده بود، دارای دو گرایش بود که یکی از آنها گرایش ناسیونالیسم کرد، خودمختاری طلب و عمیقا متاثر از سنت و روش کیش پیشمرگایتی برگرفته از سبک و سنت اتحادیه میهنی بود. این گرایش بدون اینکه توان بلند کردن پرچمی در کومه له را داشته باشد اما تحت فشار چپ اجتماعی و مارکسیسم انقلابی در مقطع تشکیل حزب ساکت بود ولی کار خودش را میکرد. به این اعتبار علاوه بر گرایش ناسیونالیستی، نگرش پوپولیستی و تحلیل از اوضاع و مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ای که در مورد سازمانهای سیاسی چپ بالاتر اشاره شد، کومه له را هم در بر میگرفت. ابراهیم علیزاده در رپرتاژی پیرامون انقلاب ۵۷ و نقش کومه له میگوید: “وقتیکه  جامعه از بیرون به ما نگاه میکرد این تصویر را میگرفت که کومه له سازمانی پوپولیستی، دهقانی و متاثر از خط مشی مائو است اما ما خودمان را اینگونه نمیدیدیم”. در این شکی نیست که نه تنها کادرهای کومه له بلکه اکثریت سازمانهای چپ آندوره آرزو داشتند که جامعه ایران و طبقه کارگر از تمام قید و بندهای سرمایه داری رها شود. در خلوص نیت چپهای آندوره برای اضافه شدن لقمه ای نان به سر سفره مردم کوچکترین تردیدی وجود ندارد. منتها تلاش برای تحولات زیرو رو کننده جامعه و رهایی کارگران از قید و بند سرمایه داری و هدایت و رهبری به سوی سوسیالیسم، با آرزوهای درونی و اینکه در مورد خود و سازمانت چگونه فکر می کنید به تحقق نمی پیوندد. افق روشن مارکسیستی، پراتیک، سبک، سنت و نگرش سیاسی وفکری سازمان است که مورد محک جامعه و توده کارگر قرار میگیرد. مردم حق داشتند چنین تصویر و استنباطی که علیزاده بیان میکند از کومه له بدست دهند چرا که نگرش و پراتیک کومه له متاثر از خط مائو، پوپولیستی و دهقانی بود.

اتحاد مبارزان کمونیست: اتحاد مبارزان کمونیست بعنوان جریانی که تا قبل از انقلاب ۵۷  فعالیت هایش عمدتا در خارج کشور بود، با نگاه و درک دیگری به اوضاع انقلابی ایران و اینکه تصویر عینی و واقعی چیست و کدام است مینگریست. این سازمان در سنت چپ ایران که بالاتر در رابطه با سازمانهای سیاسی آندوره اشاره شد جایگاهی نداشت. برخلاف دیگر سازمانهای چپ که هر یک متاثر از انقلاب چین، خط مائو، یا مشی چریکی آمریکای لاتین و کاسترو در کوبا و خط حزب توده بعنوان شاخه ایرانی احزاب بلوک شوروی سابق بودند، اتحاد مبارزان کمونیست از نظر خط فکری با تکیه بر دست بردن به کاپیتال مارکس،  متون پایه ای مارکسیستی و به طبع آن تحلیل از اوضاع، شرایط ، مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را مورد بررسی قرار میداد. از اوایل سال ۵۸  تا قبل از سی خرداد ۶۰ این سازمان توانست در نقد دیدگاههای دیگر جریانات بنام چپ، از جمله، در نقد پوپولیسم و خلق گرایی، در نقد دیدگاههایی که جامعه ایران را نیمه فئودال و نیمه مستعمره میدانستند، نقطه نظرات تئوریک و سیاسی خود را منتشر کند.

نوشته های ماندگار منصور حکمت تحت عنوان: دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی”، “سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی”، “اسطوره بورژوازی ملی و مترقی”، جنبش دهقانی پس از حل امپریالیستی مسئله ارضی”،  تمامی تز و تئوری های سازمانها و جریانات سیاسی آندوره را کنار زد و کادرها و اعضای این سازمانها را دچار آشفتگی فکری و نظری کرد. بدنه سازمانهای سیاسی بشدت به این نظرات سمپاتی نشان دادند و اتحاد مبارزان کمونیست متکی بر این گنجینه نظری و تئوریک توانست به نیرویی مطرح در میان جامعه و کارگران تبدیل شود. ایده تشکیل حزب کمونیست ایران  در همان ایام یکی از هدفهای اتحاد مبارزان کمونیست بود. دستاوردهای نظری و تئوریک منصور حکمت از این رو مقبولیت و محبوبیت پیدا کرد که نقد عمیق و ریشه ای به سرمایه داری از موضع کارگر کمونیست بود. از این سر میتوان اهمیت و جایگاه این خط را دید. تشکیل حزب و پایان دادن به آشفتگی حاکم بر سازمانها و به یک دوره از تاریخ چپ ایران، ما حصل نقد این نوع از کمونیسم به سرمایه داری بود.

“پروسه تشکیل حکا”

در آن ایام عمده فعالیت کومه له در مناطق آزاد شده روستاهای کردستان بود. مقطع سالهای ۵۹ و ۶۰ ، دوره ارتباط و نزدیکی بین اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له بود. بعد از انتشار نقطه نظرات اتحاد مبارزان کمونیست و مطالعه این نوشته ها از سوی رهبری کومه له، نمایندگانی از رهبری کومه له برای ملاقات با کادر رهبری اتحاد مبارزان کمونیست به تهران رفتند و بعد از دیدارهای رفت و برگشت، مسئله تشکیل حزب نیز روی میز رهبری کومه له قرار گرفت. اینجا من وارد جزئیات این دیدارها نمیشوم فقط به یک خاطره و اشاره کوتاهی میکنم.

اوایل سال ۵۹ تا سی خرداد ۶۰ در ارتباط با کومه له در تشکیلات تهران فعالیت داشتم. با توجه به موقعیت شغلی ام  در یکی از ترمینالهای حمل و نقل کالا در جنوب تهران که بعدها بطور ابتکاری از طرف من و یکی از رانندگان کامیون و سپس تبدیل این ایده به عرصه کار تشکیلات کومه له در تهران، به مرکز انتقال سازمانیافته نیازمندیهای تدارکاتی برای بخش علنی تشکیلات کومه له تبدیل شد، از این مکان برای رفت و آمد رفقای اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له  به کردستان و بلعکس به تهران نیز بخوبی استفاده میشد. ( در کتاب تاریخ یکدوره در جزئیات این عرصه از کار را مفصل توضیح داده ام )  اما نکته ای که از نظرم حائز اهمیت است و لازم دیدم اینجا اشاره کنم این بود که به همراه بسیاری از رفقای تشکیلات کومه له در تهران سریعتر از بخش علنی با نقطه نظرات اتحاد مبارزان و نوشته های منصور حکمت آشنایی و دسترسی داشتیم. این جمع و جمع های دیگر تشکیلات کومه له در تهران خود را با آن نقدها و دیگر نوشته های منصور حکمت همسو میدانستند. در جلساتی که در منزل من و بر سر این مباحث داشتیم، نه تنها خود را با آن در اختلاف نمیدیدیم بلکه آنرا بعنوان افق روشنی در مقابل اوضاع آندوره و برای سازمانهای چپ در پاسخ به اوضاع سیاسی اجتماعی و بعنوان نقدی نو بر مناسبات کار و سرمایه ارزیابی میکردیم. این جمع ها با دیدگاهی که در کومه له جامعه ایران را “نیمه فئودال و نیمه مستعمره” ارزیابی میکرد و از پوپولیسم رنج میبرد مشکل جدی داشتند. رفقای کارگر در جلسات استدلالات عینی و زمینی تری در نقد این دیدگاه ارائه میدادند. یکی از رفقای راننده کامیون میگفت: ” سالها است که با کامیون مشغول حمل کالاهای تجارتی به شهرهای ایران هستم. در مسیر جاده ها و در داخل شهرها بجز کارخانه و مجتمع های تولیدی که همه جا را در خود تنیده و طبقه کارگر را بخاک سیاه نشانده است نمیشود چیز دیگری دید. من حالی نیستم که  نیمه ای استعمار و  نیمه ای  فئودال دیگر چه ضیغه ای است؟”

در هر حال نتایج  این ملاقاتها ببار نشست و خط غالب در کومه له نیز خود را بعنوان مدافع نقدهای اتحاد مبارزان کمونیست و طرفدار مارکسیسم انقلابی، این ظرفیت را از خود نشان داد که میتواند بعنوان یکی از دو نیروی اصلی در تشکیل حکا قرار بگیرد. کنگره سوم کومه له با پذیرش این نقدها و تایید مواضع و نظرات اتحاد مبارزان کمونیست، تصویب اصلاح شده برنامه اتحاد مبارزان کمونیست در قبل از تشکیل حزب، نقطه عطفی در جهت گیری این سازمان برای قدم گذاشتن در راه تشکیل حکا بود.

بعد از یکدور فعالیت این سازمانها، از انقلاب ۵۷ تا سی خرداد ۶۰ بمدت دوسال و چند ماه، شمشیری که جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب از رو بست، مقطع تعیین کننده ای در اوضاع سیاسی بعد از انقلاب ۵۷ بود. سرکوب خشن و خونین نیروهای انقلابی، سازمانها و هر انسانی که حکومت تازه بقدرت رسیده را قبول نداشت، از کشتار بیش از صد هزار نفر تا پر کردن زندانها از فعالین جریانات سیاسی، آن اوضاع دهشتناکی بود که بر جامعه حاکم شد.

بعد از تشکیل حکا، بسیاری از جمعها و گروههای سازمانهای چپ ایران که خود را همسو با نقدهای راهگشای اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت میدانستند، بعد از بحثها و پلمیک هایی، به حکا پیوستند. کسانیکه در ایران خود را با ادامه انقلاب همسو میدانستند، کارگرانی که با هر درک و روایتی خود را چپ میدانستند و همچنین فعالین سیاسی که در زندانها اسیر شده بودند، تشکیل حکا را نقطه امید مهم و تعیین کننده ای در ادامه حرکت انقلابی مردم، چشم انداز روشنی برای طبقه کارگر و آنرا در مقابل اوضاع خشن و سرکوب حکومت اسلامی تازه بقدرت رسیده ارزیابی کردند.

تشکیل حکا تحول عظیم اجتماعی در جامعه ایران بود و به این اعتبار میتوان گفت که تشکیل حکا صرفا ادغام دو سازمان و تبدیل آن به حزب و یا جمع عددی نیروهایی که بعدا به آن پیوستند نبود بلکه اساسا پاسخی به نیازهای یک مقطع تاریخی در حیات سیاسی و روند تحولات اجتماعی در جامعه ایران که اساس آنرا نقد مارکسیستی از مناسبات سرمایه داری را تشکیل میداد بود. این نقدها درک و نگرش خلقی، پوپولیستی و چریکی حاکم بر چپ ایران را کنار زد و چشم انداز روشنی را در مقابل تمامی نیروها و سازمانهایی که آنرا پذیرفته بودند قرار داد.

همانطور که بالاتر اشاره شد علیرغم گرایش بخش زیادی از بدنه و رهبری کومه له به مارکسیسم انقلابی اما گرایش ناسیونالیستی در این سازمان بجز چند نفر معدود که تشکیل حزب را برنمی تابدیدند و رفتند، همچنان به حیات خود ادامه میداد. گرایش دیگری در کومه له وجود داشت که تمام افق و انرژی خود را به حفظ وضع موجود و نگهداری تشکیلات معطوف و به آن دل خوش کرده بود. بعد از تشکیل حکا تا کنگره سوم حزب در سال ۶۵ و بعد از آن نیز جهت گیری فعالیتهای حزب مبتنی بر برنامه، اساسنامه، سبک کار کمونیستی، سیاست سازماندهی در میان کارگران، مقالات و سمینارهای شفاهی و ضبط شده از طریق نوار کاست، تاسیس مدرسه حزبی اکتبر که در ظرفیت یک دانشگاه مارکسیسم پراتیک راه اندازی شده بود تا سازماندهی مجدد فعالیت تشکیلات در داخل کشور، تنها گوشه ای از کوه عظیمی از کار و فعالیت بود که در دستور حزب و رهبری قرار گرفته بود. این تلاشها و این اقدامات از آسمان نازل نشده بود. این طرحها و دادن این افق به فعالیت حزب صاحب داشت. هر کس هر چند بخواهد این اسم و این بررسی تاریخی را جعل کند و یا خط بزند، اما یک واقعیت عینی و متعلق به آن تاریخ بود و غیر قابل تحریف و انکار است. وقتی از تحریف و جعل تاریخ حکا صحبت میشود منظور این است که از پایه ای ترین مولفه هایی که بالاتر توضیح داده شد حرفی زده نمیشود. از ضرورت تشکیل حزب برای پاسخ به روند اوضاع سیاسی اجتماعی در جامعه ایران سخنی گفته نمیشود و بجای آن روایتهای دلبخواهی منطبق با نیازهای روز بیان میشود.

تشکیلات کومه له نیز جهت گیری سیاسی و پراتیک خود را طی هر کنگره یا پلنومی همسو با خط حزب و منطبق با اوضاع و شرایط ویژه کردستان تعریف و در دستور قرار میداد. تصویب اسناد کنگره ششم کومه له که خط کمونیسم کارگری است، از دورنمای فعالیت کومه له در کردستان گرفته تا جهت گیری و سبک فعالیت نظامی در تمایز با سنت ها و روشهای ناسیونالیسم کرد، از معطوف شدن کومه له به مراکز شهری و کارگری گرفته تا استاندارد کردن امورات اردوگاهها و و دهها مورد دیگر از این دست، آن خطی بود که به همت و ایفای نقش منصور حکمت بویژه در کنگره ششم ممکن شده بود. در تشکیلات علنی کومه له علیرغم قبول و تایید این خط و جهت گیری و علیرغم دست بالا داشتن چپ در حزب، اما گرایش ناسیونالیستی همچنان ساز خود را مینواخت. تمکین خط مرکز و تشکیلات دار در کومه له به شانه بالا انداختن گرایش ناسیونالیستی در ایجاد مانع برای پیشبرد این فعالیتها تاثیر ترمز کننده ای داشت که در کنگره سوم حزب خط و گرایش کمونیسم کارگری در ظرفیت دیگری و در نقد این دو گرایش حرف خود را از موضع کمونیسم کارگری زد.

بعد از کنگره سوم حزب و طرح مباحث کمونیزم کارگری بعنوان ضرورتی عینی، اجتماعی و واقعی به اوضاع پیش رو و ارائه طرح و برنامه برای بعد از ختم جنگ ایران و عراق و متعاقب آن شروع پیش زمینه های تحولات جهانی و منطقه ای، که بروزات آن خود را نمایان میساخت، افق و چشم انداز دیگری را در مقابل حکا و کومه له میگذاشت.

 چه در مقطع تشکیل حزب و چه بعد از آن، گرایش چپ و کمونیستی در حزب کمونیست تمام مشغله اش چه باید کردهای طبقاتی و کمونیستی بود. اینکه چگونه کارگران را به حزب نزدیک و جذب کند؟ و افق و اهداف سوسیالیستی کارگری را چگونه باید تقویت و در جنبش کارگری قوی و گسترده کرد؟. آنچه که از ابتدای تشکیل حزب برای جناح چپ موضوعیت داشت، متحد کردن و سازماندهی فعالین و رهبران کارگری، جذب آنان به حزب و ترسیم افق سوسیالیستی در برابر کارگر شهری بود. استفاده مناسب از نیروی مسلح و علنی و خط بطلان کشیدن بر اقتباس از سنت ناسیونالیسم کرد که این نیرو را به هدر ندهد یکی دیگر از دستاوردهای ایندوره بود.

برای گرایش ناسیونالیسم در حزب بویژه دراوایل تشکیل حزب، سیاست انتظار، تصرف مجدد شهرها از طریق دهات و بخدمت گرفتن تمام امکانات تشکیلات علنی و حتی بخدمت گرفتن سرمایه اجتماعی کومه له برای پیشبرد کار نظامی، استراتژی نهایی گرایش ناسیونالیسم محسوب میشد.

ادامه دارد