معیار آزادی هر جامعه معیار آزادی زنان و دگرباشان است

در دوره ی مارکس و انگلس شاید دگرباشان به عنوان یک اقلیت جنسی هیچگاه مثل امروز امکان ابراز وجود نداشتند، به همین دلیل شاید مارکس و انگلس مستقیم به مساله ی همجنسگرایان نپرداخته اند. مارکس معیار ازادی جامعه را میزان ازادی زنان و نه میزان ازادی دگرباشان و اقلیت های جنسی می دانست.
در دوره ی انقلاب اکتبر به خاطر این انقلاب عظیم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بی نظیر در تاریخ بشر، همجنسگرایی به عنوان یک حق و یک انتخاب فردی به رسمیت شناخته شد و در جامعه ی شوروی همجنسگرایی از حالت مخفی و “شرمگینانه” خارج شده و به صورت علنی در جامعه رسمیت یافت.
دولت سوسیالیستی اکتبر هر گونه دخالت در زندگی خصوصی شهروندان را به حداقل رساند و انتظارات و توقعات و شیوه ی زندگی انسان را به کلی تغییر داد.
زمانی که دولت سوسیالیستی در شوروی حق و حقوق برابر برای زنان و ازادی برای همجنسگرایان را نوید داد، در هیچ کجای دنیا زنان از حقوق رای برخوردار نبودند و گفتمان در مورد هموسکسوالیته یا بیسکسوالیته و غیره وجود نداشت و اگر وجود داشت مخفی بود و شرم محسوب می شد.
میشل فوکو نویسنده ی پست مدرن در کتاب سکسوالیته و حقیقت به بررسی تاریخچه ی شروع گفتمان ( Diskurs) در زمینه ی سکسوالیته می پردازد و نشان می دهد که چگونه در دوره های تاریخی گفتمان در باره ی مناسبات جنسی انسان ها تغییر کرده است. میشل فوکو می نویسد که در یک مراحلی از تاریخ صحبت کردن از مناسبات جنسی ممنوع بود و هیچ کس به صورت علنی در مورد مناسبات جنسی خودش صحبت نمی کرد. او اعلام می کند در مراحلی که روشنگری می خواست خود را تثبیت کند یا خود را تثبیت کرده بود، صحبت کردن از مناسبات جنسی تا حدودی ازاد شده و به گفتمان روزمره ی مردم تبدیل شد ولی همچنان صحبت کردن از هموسکسوالیته یک “تابو” محسوب می شد.
او در مقالات و کتاب های متعدد در زمینه های مختلف همواره موضوع سکسوالیته را به بحث می گذارد و این موضوع را به عنوان یک موضوع بسیار مهم اجتماعی به حساب می اورد.
در مورد هموسکسوالیته می نویسد که در زندان ها و ارتش هستنند مردانی که به هم دیگر علاقمند می شوند، اما به دلیل شرایط پلیسی حاکم بر انجا امکان ابراز عشق به همدیگر را ندارند و یا باید میل و علاقه ی خود را سرکوب کنند.
میشل فوکو خود همجنسگرا بود و اعلام می کند رابطه ی جنسی برای من معنی دیگری دارد و لذت جنسی نمی تواند الزاما دگرجنس گرایانه باشد، برای همین او از اعلام این مساله که همجنسگراست و اتفاقا بیشترین لذت را از امیزش جنسی با همجنس خود تجربه می کند،هیچ ابایی نداشت.

ازادی همجسنگرایان و کوئیر ها معیار ازادی هر جامعه

در قرن بیست و یکم در قرنی که ما زندگی می کنیم به ویژه در بسیاری از کشورها اگرچه بردگی زنان به کلی برداشته نشده است، اما زنان تا حدود زیادی ازادی های اجتماعی وسیع را پیدا کرده اند ولی همجنسگرایان و دوجنسگرایان و غیره همچنان از جانب دولت ها و افراد جامعه حتی در مدرن ترین کشورهای جهان قضاوت می شوند. بدون شک هر قضاوت اخلاقی در مورد روابط مناسبات جنسی دیگران چه از جانب دولت ها و چه از جانب اعضای جامعه یک امر جنایی است و باید قویا با قضاوت کردن انسان ها از جانب دیگران بر اساس مناسبات جنسی شان مبارزه کرد. دولت ها تصمیم می گیرند که برای انسان ها قوانین تصویت کنند و انسان های دیگر یعنی کسانی که جزء اقلیت های جنسی نیستند، رای اری یا نه بدهند تا همجنسگرایان یا دوجنسگرایان بتوانند “قانونا” از این حق برخوردار شوند!!!
این دیگر برای انسانی که در قرن حاضر زندگی می کند، غیر قابل تحمل است که انسان های دیگر برای او تعیین کنند که ایا حق دارد قانون در تختخواب خود با همجنس خود بخوابد یا نه!! ما تا اینجا در مورد جوامع مدرن غربی صحبت می کنیم و فعلا صحبت از جامعه ی سنتی نیست.

برخورد به زنان و دگرجنس گرایان در جامعه ی سنتی

جامعه ی سنتی اگرچه جامعه یی ساده به نظر می رسد، اما شدیدا پیچیده است. حماقت محض است که فرض کنیم مردمان جامعه ی سنتی ساده هستند. مردمان در جامعه در عین اینکه مهربان و مهمان نواز و خوش طبع به نظر می رسند، اما شدیدا کینه یی و مغرض اند، کافی است با کسی که تا دیروز بهترین دوست شما بود و هر روز و هر شب همبستر شما بود کوچکترین مشکلی پیدا کنید، انچنان به شما حمله می کند که تمام راز و رمز زندگی گذشته ی شما را برملا می کند!
کافی است به عنوان زن در جامعه ی سنتی روابط خارج از ازدواج داشته باشی، انچنان زیر ذره بین قرار می گیری که تا ابد به محض اینکه با همسایه تان کمترین دلخوری داشته باشید، مناسبات مطلقا خصوصی شما را برملا کرده و به عنوان ضعف تان به حساب می اورد.
فضای حاکم بر جامعه ی سنتی فضایی شدیدا پیچیده است و مناسبات انسانی چاپلوسانه و دروغین است. شما ممکن است بدون هیچ برنامه یی به منزل کسی بروید و از شما پذیرایی گرم بشود، اما به محض اینکه پایتان را از خانه ی انان بیرون گذاشتید ممکن است هزار و یک فحش و غیبت و پشت سر گویی نصیب تان خواهد شد.
مردمان جامعه ی سنتی مردمانی شدیدا دورو هستند و همواره شخصیت های متناقضی را با خود حمل می کنند، کسانی که تا دیروز دشمن خونی فلان کس بودند، هنگام مرگش گریه و زاری می کنند.
در جامعه ی سنتی انسان ها ظاهرا مهربان به نظر می رسند ولی در واقع بی نهایت بی رحمند. تشخیص این مساله زمانی است که مناسبات دوستانه ی شما با مردمان این جامعه به پایان می رسد، انچنان خردت خواهند کرد و انچنان وحشیانه بهت حمله می کنند، که ده سال طول می کشد تا بتوانی به شرایط عادی برگردی!
جامعه ی سنتی تنها ضد زن و ضد همجنسگرایان نیست، بلکه ضد کودک، ضد کهنسالان، دیوانگان،انسان های معلول و غیره هم هست.
برخورد مردم در جامعه ی سنتی با کودکان برخوردی وحشیانه و غیر قابل تحمل است. بوسیدن اجباری کودکان، برای ابراز محبت بیشتر یک خشونت فیزیکی وحشیانه و نوعی تجاوز است تا ابراز محبت. کتک کاری کودکان در صورت سر باز زدن از کارهایشان و توهین و بی حرمتی به کهنسالان و معلولین، علیرغم نگه داری این افراد در خانه و عدم تحویل دادنشان به خانه ی سالمندان البته اگر وجود داشته باشد، نشان از فرهنگ متناقض و بیمار حاکم بر جامعه ی سنتی است.
در جامعه ی سنتی شما اگر به عنوان مرد همجنسگرا یا دو جنسگرا باشید، امکان ندارد روزانه صد بار در مورد “کونی” بودن شما صحبت نشود، واژه ی کونی بیشتر از اینکه بیانگر گرایش جنسی فرد باشد، یک تحقیر و فحاشی جنسی است.

جامعه ی سنتی، تحزب و هموسکسوالیته

این مساله که فرهنگ اغلب حاکم بر هر جامعه یی فرهنگ طبقه ی حاکم است تا حدودی برای من روشن است، ولی جامعه یی که برای تغییر مناسبات خود تلاش نکند، یک جامعه ی منجمد است و می توان گفت اصلا با باغ وحش فرقی ندارد.
جامعه ی سنتی البته که جامعه یی شدیدا عقب مانده است و مناسبات عقب مانده ی اقتصادی و اجتماعی، روبنای سیاسی عقب مانده را تولید و بازتولید می کنند، به همین خاطر احزاب سیاسی برخاسته از جامعه ی سنتی اغلب احزاب سیاسی عقب مانده هستند و هر ادعایی که داشته باشند، در واقع تفاوت چندانی با مردم عادی ندارند.
نمونه ی روشن جامعه ی سنتی که من حداقل شانزده هفده سال از زندگی ام را در انجا گذرانده ام کردستان ایران است. احزاب سیاسی این جامعه اگرچه در هنگام تبلیغات در رادیو و تلویزیون صدای کلفتی دارند و مو بر بدن ادم سیخ می شود، اما در واقع این احزاب مناسباتی شدیدا عقب مانده و حتی در برخی مواقع فئودالی دارند!
کمترین حزب سیاسی ایی وجود دارد که همجنسگرایی را در عمل و نه بر روی کاغذ پذیرفته باشد. نمونه های زیادی را سراغ دارم که به دلایل خاصی از گفتن ان سرباز می زنم، اما در چپ ترین احزاب کردستانی و حتی در بین اکثریت قریب به اتفاق اپوزیسیون ایرانی، اگرچه ممکن است گفتمان همجنسگرایی وجود داشته باشد، ولی عملا هر روز همجنسگرایان و اقلیت های جنسی مورد تبعیض و تحقیر قرار می گیرند.
تحزب در جوامع سنتی جدا از مناسبات حاکم نیست و احزاب سیاسی متاثر از مناسبات سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه ی سنتی هستند.
من زمانی در یک حزب سیاسی چپ گفتمان دفاع از حقوق همجنسگرایانی و اقلیت های جنسی را پیش کشیده و ازادی روابط و مناسبات جنسی، خارج از چارچوب نظام خانواده را پیش کشیدم، این بحث ها با دیواری از مقاومت که بیشتر منشاء سنتی و مذهبی داشت روبرو شد. زمانی که یک حزب “کمونیستی” و چپ گفتمان هموسکسوالیته را نمی پذیرد، چطور می تواند اعلام کند که از ازادی و برابری دفاع می کند.
اگر یک حزب چپ تا این اندازه عقب مانده باشد که هست، برخورد مردم عادی باید تا چه میزان عقب مانده باشد.
به نظر من تحزب در جامعه ی کردستان یک شکل تحزب ارتجاعی است و نسل گذشته که در احزاب و نیروهای سیاسی مختلف تحزب یافته اند، به جز مواردی که توانسته اند سطح دانش و اگاهی خود را ارتقا دهند، اغلب ضد زن، ضد هموسکسوال ها و ضد اقلیت های جنسی هستند و از شوخی ها و گفتمان های طنزامیز برخی محافل چپ می توان دید که این چپ با هر ادعایی که داشته باشد، هنوز ازادی های فردی و ازادی انتخاب رابطه ی جنسی را به رسمیت نمی شناسد.

من به هیچ وجه به نسل جوان در ایران خوشبین نیستم، چون یک سوم مردم جامعه ی ایران و حتی بیشتر از یک سوم نسل جوان، به جای فعالیت برای ازادی های اجتماعی و برابری و تحزب سیاسی و دفاع از حقوق زنان و همجنسگرایان و کوئیرها و غیره و غیره، جذب نهادهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شده است و عملا علیه لایه های نازک و مترقی جامعه عمل کرده و از رژیم خونخوار و جنایتکار ایران دفاع می کند.

اگرچه با گسترش شبکه های اجتماعی و توسعه ی روابط در فضای مجازی گفتمان چپ دوباره در جامعه شکل گرفته است، اما بیشتر چپ هایی که در داخل در دوره ی اخیر با گفتمان چپ اشنا شده و یا از طریق فضای مجازی توانسته اند ابراز وجود کنند در واقع حامل افکار التقاطی، ناسیونالیستی، مذهبی، ضد زن، ضد همجنسگرا و غیره و غیره هستند.
بستری که تحزب کمونیستی در ایران باید بر ان شکل بگیرد، در شرایط فعلی بسیار ضعیف و پوپولیسم و تفکرات مذهبی حاکم بر بخشی از نیروهای چپ پلاستیکی و پست مدرن، عملا مانعی بر سر راه شکل گیری این بستر است.
احزاب چپ و “کمونیست” خارج از ایران هم به دلیل نداشتن رابطه ی ارگانیک با داخل و عدام توانایی سازمان دهی توده یی هر روز در حال انشقاق و پراکندگی و چند دستگی هستند و نه احزاب خارج کشور و نه ” فعالین داخل کشور” اعتماد متقابلی به همدیگر ندارند!
در چنین شرایطی است که یک گفتمان نمی تواند سیقل بخورد و از دل ان پراتیک بیرون بیاید.
به اعتقاد من باید برای عبور از این وضعیت قطب بندی جدید و جدی ایی را شکل داد و کسانی که در این چارچوب و قطب بندی قرار نگیرند به خارج از دایره ی بازی به بیرون پرت کرد.
یک حزب سیاسی مترقی و کمونیست با اعضای کمتر اما معتقد تر و رادیکال تر به صد تا جریان سیاسی التقاطی و پوپولیست که ده میلیون انسان هم دور خود جمع کرده باشد می ارزد.

هر کس مخالف ازادی زنان و اقلیت های جنسی باشد، هر گرایشی داشته باشد و هر ادعای داشته باشد، از نظر من با یک اخوند فرق نمی کند و همسویی با حقوق و ازادی های اجتماعی زنان و دگرباشان تنها در عمل قابل اثبات است.

حسن معارفی پور
۲۲٫۰۹٫۲۰۱۵
امستردام