مرگ آیلان! / کمال محمدی

مرگ آیلان!
خشم زمین وآسمان، با
رمزاﷲ اکبر
کوبانی را به خاکستر
مبدل کرد
جنازه صدها زیرآوار
دریک لحظه
هزاران خانه بدوش
خسته وکوفته وشکم
گشنه
هزاران معلول بی دست وپا
روی زمین افتاده
همه اندیشه وآرزوها دفن خاکستر
شدند
فانوس آینده آیلان ودیلان
کم نورشد
آنها درمحاصره تنگ هزاران جانور
وحشی درنده
دیوارتنگنای زندگی اشان
درخفاء درچند قدمی مرگ و
زندگی بود
التیام زخم کوبانی
زمان طویلی را می خواهد
تنها امید آیلان عمه اش بود
عمه اش ازآن سردنیا که
به اوپناه بیاورد
عمه آیلان فریاد زد:
عزیزان!
بسوی من بیائید کلیدامید
وآرزوی تابناکتان
دراین مملکت دور
که جانوران آدمخور
قحطی است
آیلان: عمه جان! “دوچرخه و
شکلات” برام می خری؟
آری عزیزم
آیلان دست دیلان را گرفت
هردوبالب خنده ازمیان خرابه ها
ازمیان ده ها لنگه کفش افتاده وآسباب
بازی بچه وگهواره های
شکسته
وده ها پستانک بچه
که زیرآوارویرانه ها
افتاده بودند
بیراهه عبورکردند وخودرا به
دریا رساندند
دریای مخوف قاتل هزاران
بی سرپناه
صدای غرش پی درپی موج دریا
تهدید دیگربود
دریا نه گوش شنوائی داشت
نه گویش صلح وآشتی
زورقها ازروی آب دروسط موج دریا
مثل توپ معلق می زدند
دست آیلان ودیلان دردست
گرم پدرومادربه عزم تغیر
زندگی بهترودورازتهدید
مرگ
سوارقایق شدند برای همیشه
زادگاه شانرا ترک نمودند
ناخدا آدم ریشووخشن
انگارشبیه بغدادی
است
دیوارقایق ازتصویرجلادان
پوشیده بود
قایق حرکت کرد سوارموج دریاشد
آیلان ودیلان ازهراس واژگون قایق
محکم به آغوش گرم مادرشان
رفته بودند
صدای فریاد آیلان بلند شد:
آی مادرکجائی!؟
چند دقیقه ای طول نکشید
صدای خودشم خفه شد
پدرآیلان فریاد زد:
آی مردم جهان عزیزان و
جگرگوشگانم ازدست
رفتند!
آن صدا تمام جهان راتکان
داد
صدای قهه قهه خنده جلادان
مثل زوزه گرگ
به گوش پیچید
سرعت موج دریا که ازدورمثل کوه
بسیارتند
هجوم آورد جسد آیلان را
دورخود پیچاند
به داخل ماسه بادی کوبید
آروزهای آیلان ودیلان
خفه شدند
چشم تمام دوربینها روبه
جسدآلان بود
سحنه ای تکان دهنده
نگاه جهان روبه آن بود
چشمی نبود قطره قطره اشک
برای کودک که قربانی
سیاست کهنه پرستی وجهالت شد
نریزد
رخساری نبود برای
جنازه افتاده آیلان
دلتنگ وغمگین نشود
شاعرخواست خانه ای از
شعربسازد راززندگی آلان هارا
بسراید
اما سنگ واژه شعربسیار
سنگین قابل حمل نبود
شاعربا پوتک اندیشه ونوک قلم
واژه هارا سبک کردوخانه ای
ازشعرساخت
“راز”زندگی
آیلان را به آرشیف
تاریخ سپرد.

کمال محمدی ١٠/٩/٢٠١۵