پارسا نیکجو
هم اکنون تحت سیطرهی نیروی بت وارهی سرمایه، تار و پودِ مناسبات و هستی اجتماعی در گستره ی جهان، بیش از پیش ازخود بیگانه و شیء واره گشته است. سرمایه نه فقط سلطهی ویرانگر خود، بل سایر مناسبات سلطه ر ا نیز تولید و باز تولید می کند و به خدمت خود در می آورد. بر این پایه، امروزه بیش از گذشته رهایی از هر گونه سلطهای درتحلیل نهایی تنها با در هم شکستنِِ سلطه ی سرمایه ممکن و میسر است.
اکنون نزدیک به چهار دهه است که بحران ساختاری سرمایه، خوابِ دوران خوش و طلایی را در چشمِ خون بارِ جهان سرمایه می شکند. تمامی راه حل های بورژوایی برای برون رفت از بحران موجود تنها چهرهی کریه سرمایه را عریان تر کرده است و جز گسترده تر کردن دامنهی بحران و تعمیق قطب بندیهای طبقاتی درعرصه ی جهانی حاصلی در بر نداشته است. در واقع رخدادهای سه دههی گذشته مویدِ این حقیقت است که اکنون سرمایه خود، مهم ترین مانعِ خود گستری سرمایه است. بر این پایه می توان گفت، جهان سرمایه، جهانی است پیر و سست بنیاد. به عبارت دیگر سرمایه به انتهای تاریخِ حیات خونین خود رسیده است. اکنون در گسترهی جهان، ارا دهی معطوف به رهایی اکثریت مطلقِ جامعهی جهانی، سلطه ی سرمایه را به چالش کشیده و یک صدا فریاد می زنند جهانی دیگر ممکن است ، جهان ا نسان های آزاد و برابر.
سرمایه نه فقط سلطهی خود بل اردوی گورکنان خود را نیز بیش از پیش جهانی کرده است. بر این پایه در شرایط کنونی بیش از گذشته در عرصهی پیکار طبقاتی، هم بسته گی جهانی ( انترناسیونالیسم) در استراتژی انقلاب کارگری نقشی محوری یافته است. در نتیجه یکی از تکالیف ضروری هر تشکل رادیکال کارگری و سوسیالیستی در هر واحد از جغرافیای سیاسی جهانِ سرمایه ( کشور)، پیوند یافتن و پیوند زدنِ جنبش های کارگری و سوسیالیستی در سطح جهانی است . در حقیقت هم اکنون جنبش سوسیالیستی با یک فرصت و آزمونِ بزرگ تاریخی روبرو است : فرصت تبدیل شدن به نیرویی هژمونیک در متنِ گسترده ترین جنبش ضد سرمایه داری.
جامعهی ایران، با تمام خود ویژه گیهای تاریخی تحقق پروسهی سلطهی سرمایه در آن، یکی از واحدهای سیاسی و اقتصادی دنیای سرمایه است. واحدی که اکنون یکی از کانونهای فعال پیکارهای دموکراتیک و طبقاتی در جهان است. جامعهی ایران، به رغم حاکمیت خون بار سرمایه ی اسلامی، توانسته است خود ر ا در هیات جنبش های دموکراتیک و طبقاتی تعریف و سازمان دهی کند.
در شرایط کنونی از سویی بحران و رکود مزمن اقتصادی؛ بیکاری چند میلیونی و بیکار سازی های دامن گستر؛ چرخهی روز به روز گسترش یابندهی فقر، فحشا، اعتیاد، خشونت و جنایت؛ و از سوی دیگر اعتراضات روز افزون و همه روزهی توده های کار و زحمت، زنان، جوانان، دانشجویان، روشنفکران و اقوام تحت ستم؛ ایران را به آتش فشانی تبدیل کرده که کابوس وقوع انقلابِ سرخ درآن ، آرامش را از بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون ربوده است. بورژوازی در قدرت را مجبور کرده برسر نیزه بنشیند و بورژوازی در اپوزیسیون را هم بر آن داشته که یا به توهم اصلاح و استحاله دل خوش کند یا به مداخلهی ناجی امپریالیستی دخیل ببندد. برای بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون، انقلابِ سرخ، میوهی ممنوعه ای است که مدام باید توده ها را از وقوع آن هراساند و منع کرد. درچنین شرایطی فعال شدن تضادهای طبقاتی، جنسیتی، نسلی و ملی از یک سو و انباشت مطالبات دموکراتیک و سوسیالیستی در جنبش ها و اعتراضات دموکراتیک و طبقاتی از سوی دیگر، فرصتی تاریخی برای تحقق آلترناتیو سوسیالیستی فراهم کرده است. فرصتی که تحقق آن در گرو تبدیل شدن طبقهی کارگرایران به نیروی هژمونیکِ جنبشِ دموکراتیک و سوسیالیستی است. در نتیجه در شرایط کنونی تکلیف و رسا لت تاریخی و محوری تمامی کارگران سوسیالیست و سوسیالیستهای کارگری، تلاش برای تحقق هژمونی کارگری است.
پرسشی که هم اکنون در مقابل ماست این است که نیروها و گرایشهای کارگری و سوسیالیست با چه درکی از سوسیالیسم میتوانند، طبقهی کارگر را در این امر یاری دهند؟
خود رهانی و خود رهبری
بی شک نیروها و گرایش هایی که هنوز خود را ناجی و رهبر طبقهی کارگر میدانند در این بین جایی ندارند. چرا که اینان هم واره خود بخشی از معضل طبقهی کارگر بوده و هستند. مساله این است که کارگران تنها به دست خود میتوانند و باید رها شوند. بر این پایه نیروها و گرایش هایی میتوانند طبقهی کارگر را در مسیر خود رهانی و خود رهبری، یاری دهند ، که به خود رهانی و خود رهبری طبقهی کارگر باور داشته باشند و خود را ناجی و رهبر نپندارند.
سازمان یابی مستقل طبقهی کارگر
به باور من نیروها و گرایشهایی که سازمان یابی و هویت سیاسی کارگران را جز در مدار بسته ی فرقهی خود به رسمیت نمی شناسند، و محور وظیفهی خود را نه یاری رسانی به سازمان یابی مستقل کارگران، بل عضوگیری برای فرقهی خود میپندارند . نمیتوانند در صف نیروهایی قرار گیرند که وظیفهی خود را یاری رسانی به خود سازمان یابی مستقل طبقهی کارگر میدانند. چرا که در حقیقت هم آن گونه که تجربهی تا کنونی نشان داده است این نیروها و گرایش ها، هم واره منافع طبق