سپیده ی سرخ گون / علی رسولی

«سپیده ی سرخ گون»

 

چکاوکم خواب است.

از کشتزار

زنانِ سفید پوش

ترانه ی گندم می خوانند.

اگر می دانستند

فردا

سربازها و ژنرال ها

گندم ها را کشتار می کنند.

در دستی خوشه

و در دستی دیگر اسلحه داشتند.

 

و

اگر کودکان می دانستند

بر آسمان این کوچه

جت ها خواهند گذشت

و هیاهو و بوسه را نشانه می روند.

چنین بی تابانه

بادبادک هایشان را رها نمی کردند.

 

اگر تو می دانستی

پسِ هر بار خاموشی ات

این مرزها و خون ها نام میهن می گیرند

و انسان فراموش می شود

هرگز غیاب نمی کردی.

ای کاش می دانستم

کدام لبان خونین

در کدام سپیده ی سرخ گون

نام تو را «آزادی» گذاشت.

 

ای عشق

اگر ماه می دانست

چشم ها کاری کرده اند

که ما از نگاه می ترسیم

هیچوقت بر این پنجره نمی نشست.

بوسه هایت را بر لبانم پچ پچ کن.

 

«علی رسولی _ اورست»

http://alirasoli.com/

https://www.facebook.com/ali1917