محمد پیامبر پدوفیلى اسلام (بخش اول)‎

محمد پیامبر پدوفیلى اسلام

هدف از نوشتن این مقاله در واقع نقدى کوتاه و مختصر بر ماهیت ضد انسانى اسلام مى باشد که ظهور این دین به نوبه اى خود در طول تاریخ بشریت تاثیر بسزایى در پسرفت انسان همانند سایر ادیان به سوى دانش و خرد ایفا کرده است.در این مقاله صرفا به موضوع دین اسلام پرداخته ام و با توجه به ابعاد بحث قادر نبودم که نقد خود را نسبت به سایر ادیان در این مقاله بگنجانم.در سلسله مقالاتى که قصد دارم به رشته اى تحریر دراورم به سایر ادیان بخصوص ادیان ابراهیمى خواهم پرداخت و مواضع خود را در رابطه با پدیده هاى مشخص هر یک بیان خواهم کرد.نفس نوشته ى مربوطه در واقع توضیحى مختصر در رابطه با زندگانى محمد پیامبر اسلام و چگونگى شکل گیرى اسلام عزیز مى باشد.همانطور که دوستان و خوانندگان عزیز مطلع هستند در رابطه با چگونگى شکل گیرى اسلام کتابها و مقالات متعددى اعم از منتقدین و معتقدین در طول تاریخ نوشته و در اختیار عموم قرار گرفته است.به نوعى که منتقدین علمى و ماتریالیستى سعى کرده اند ماهیت ارتجاعى و ضد بشرى اسلام را به چالش بکشانند و انرا در رده اى اوهام و خرافات بشرى جاى دهند ولى در بعد دیگر معتقدین سعى داشته اند انرا به موجود مافوق بشرى و متافیزیکى ربط دهند و به جامعه بقبولانند که دین و کتابشان از جانب خدا به پیامبرشان وحى شده است و کاملا بحق است.هر دو طرف “منظور منتقدین و معتقدین”داراى شاخه هاو نظرات متعدد و متمایز از هم هستندکه هر کدام از دریچه و دیدگاه خود سعى در تعریف و شناساندن مقوله اى مورد نظر دارند.بین نقد من به عنوان یک کمونیست و ماتریالیست با نقد فرد دیگرى که خود را پان ایرانیست معرفى مى کند و از زاویه ناسیونالیسم ایرانى اسلام و مذهب را مورد نقد قرارمیدهد دره اى عمیقى وجود دارد که هیچ تئورى قادر نیست پل ارتباطى بین دو طرف باشد.یا نقد من نمى تواند با نقد یک فرد سکولار که خواهان جدایى دین از سیاست است در یک جوى قرار بگیرد.همچنین بین نقد ما کمونیستها با نقد دو ایدالیست که از زاویه اى ایدالیستى دین خود دین دیگرى را نقد مى کند همسو و هم جهت باشد ،زیرا هر کدام از گرایشات نسبت به پدیده هاى اجتماعى،اقتصادى،سیاسى،دینى و غیره برداشت و سبک خاص نقد و دفاع خودشان را دارند و سعى مى کنند از روزنه اى تئوریک ایدئولوژى مختص بخود شفاف سازى خود را به عمل اورند و ابعاد قضایا را تعریف کنند.من هم به عنوان یک کمونیست دیدگاه مشخص خود را دارم و از این روزنه ادیان را به چالش مى کشانم.

موضوع اسلام بسیار گسترده تر و دامنگیرتر از این مساله است که قادر باشم در نوشته ایى یا چندین نوشته تمام ابعاد را روشن و نمایان سازم.ولى علیرغم این تمام تلاش خود را در این راستا به فرجام خواهم رساند.اسلام چیست؟عوامل شکل گیرى اسلام در طول تاریخ چه مقولات و فاکتهایى بوده اند؟برخورد اسلام نسبت به مقوله اى زن و جامعه چگونه است؟ایا اسلام سیاسى است یا نه ؟چرا اسلام با وجود اینکه خرافه است در طول تاریخ چنین رشدى بخود گرفته ؟و هزاران سوال دیگر که روزانه و در جوامع مختلف با ان مواجه مى شویم هر کدام به بررسى موشکافانه نیازمند است .سعى بنده بر این است که با توجه به برنامه هاى مطالعاتى خاصى که در این زمینه مد نظر دارم از دیدگاه خودم به بخش عمداى از این سوالات پاسخ گفته و شفاف سازى خودم را به عمل بیاورم.

محمد تاریخى حیرت زا و شگفت انگیزى دارد که به جرات مى توان گفت در میان بزرگان خود ساخته اى تاریخ بشر از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده است،مردى که کمتر نظیر ان در تاریخ یافت مى شود به نوعى که جزو نوابغ تاریخ سیاسى و تحولات جامعه بشرى قرار میگیرد.

تاکنون کتابها و مقالات متعددى در رابطه با این مرد عجیب از جانب فلاسفه،روشنفکران،منتقدین ومعتقدین،سیاستمدارها،مدرنیست و پست مدرنیستها به رشته اى تحریر در امده است،به نوعى میتوان گفت که از او بیشترین اسناد و مدارک تاریخى در دسترس عموم جامعه جهانى و پژوهندگان قرار گرفته است.مسلمین همواره سعى بر این داشته اند که وى را موجود مافوق بشرى و خیالى بپندارند به طورى که انچه درباره ى وى مى گویند با بقیه اى افراد تاریخ متمایز است حتى بیشتر از سایر پیامبران از جمله”پیامبرانى چون عیسى و موسى”.یعنى درجه اى اوهام و خرافه پرستى در نزد مسلمین به حد اعلاى خودش رسیده به نوعى که اداب و خصایص فردى وى را مد نظر قرار نمى گیرند.سخافت و حماقت مسلمین در طول تاریخ به گسترده تر شدن این زمینه دامن زده و ابعاد چشمگیرى بخود گرفته است.

على دشتى در کتاب ٢٣ سال پیامبر اسلام به این موضوع اشاره دارد که گویا مسلمانان بر این موضوع اصرارمى ورزند که قبل از بعثت محمد در مکه اوازه اى درافتاد که پیامبرى ظهور خواهد کرد به نام محمد که شرق و غرب به فرمان او در مى اید. وى در ادامه مى نویسد نه اوازه اى در مکه و نه کمترین اثرى از رسالت مردى به نام محمد در میان بوده ،و حتى ابوطالب که حامى و ولى او بود از این اوازه ها و نشانه ها بى خبر بود، و از همین روى اسلام نیاورده از دنیا رفت.حتى خود حضرت نیز قبل از بعثت از رسالت خود خبرى نداشت.

با مراجعه به تمام منابع و ماخذ ها و کتب تمام نویسندگان قابل استناد عصر کنونى شاهد هستیم که مدرک خاصى در این زمینه بدست نیامده که صحت این امر را بر ما تایید کند.در واقع مبلغین و مفسرین اسلام هستند که با تفاسیر و تعابیر متافیزیکى و بى اساس سعى در اثبات حقانیت این مساله دارند.مفسرینى که همانند مسیحیان بر این باور استوارند و بر ان تاکید میورزند که محمد از بدو تولد خویش قادر به سخن گفته بوده و کلمه اى الله اکبر را بر زبان اورده است ،به گونه اى که ماه دوم مى ایستاد و ماه سوم راه میرفت ،ماه چهارم مى دوید و ماه نهم تیر مى انداخت.

باید از خود پرسید کدام منطق و عقل سلیم و خرد انسان میتواند چنین خزعبلاتى که ساخته اى ذهن مرتجعترین انسان ها ى تاریخ بوده است را باور کند و بخود بقبولاند.خوب بالفرض چنین موضوعى حقیقت داشته ولى چرا در انزمان کسى از این اتفاق خبردار نگشته ،انهم در شهر کوچک مکه اى انزمان که اخبار بسرعت برق و باد در سطح شهر پخش مى شد.همین نشانه صرفا و صرفا بزرگترین عاملى مى شد که اعراب مکه و اطراف از همان دوران کودکى اش به وى ایمان بیاورند.هر فردى حتى براى یکبار هم که شده قران را مطالعه کرده باشد با توجه به خود ایات به این نتیجه و اقناع میرسد و اشکارا برایش نمایان مى شود که این بزرگ نمایى ها چیزى جز خرافه پراکنى و تزریق توهم در اذهان عمومى جامعه نیست.بزرگنمایى که خود محمد کوچکترین اشاره اى بدان نکرده است و بارها و بارها در خود قران مدعى شده است که او هم مانند سایر پیامبران پیشین از جنس بشر بوده است.به گفته اى گولدزیهر رویات و احادیث و سیره هایى که صورتى قطعى و روشن از شارع اسلام ترسیم مى کنند ،در هیچکدام از تواریخ دینى جهان دیده نمى شود و همه اى انان محمد را با تمام عوارض بشرى اش نشان مى دهند.

تاریخ نویسان و مبلغین مرتجع اسلامى براى اثبات به حق محمد به معجزات وى رو اورده و از ان تصویر مافوق بشرى ارائه مى دهند به امید اینکه همچنان پایه اى خرافات را در ذهن توده ها محکمتر و استوارتر نمایند.ولى شواهد عدیده اى در خود قران است که روشن مى سازد این مقوله نیز همانند سایر مقولات دینى خزعبلات و اراجیفى بیش نیستند.خود قران دال بر حقانیت این موضوع دارد زیرا بطور مثال در خود قران به یک نمونه معجزه از جانب محمد اشاره نشده .نقل خود از محمد مانند سایر پیامبران ادیان متعدد و بیشمار است که چند نمونه را در اینجا ذکر مى کنم،مثلا محمد سوار بر چارپایش به ملاقات خدا رفته بطوریکه به طبقه اى هفتم اسمان رسیده است یا اینکه زمانى براى قضاى حاجت از مکه دور مى شد و ناپدید مى گشت سنگ و درختان به صدا در مى امدند و بر محمد سلام میفرستادند .بدیهى است که یک شى جامد نمى تواند صدایى از خود تولید کند،زیرا شى الت صوتى ندارد که قادر به سخن گفتن باشد.البته این داستانسرایى ها در همه اى ادیان کاربرد داشته و نقل قول گشته بخصوص در ادیان سه گانه اى ابراهیمى.موسى با عصایش دریا را شکافت،عیسى مردگان را زنده مى کرد وغیره.

این نقل قول ها به حدى تمسخر و استهزا امیز به نظر مى ایند که عده اى از خود مبلغان دینى منکر این داستانها مى شوند و با تفاسیرشان سعى دارند که مفهوم دیگرى را به خواننده برسانند و انرا از رده اى خرافات خارج سازند.بالفرض چنین سخنانى حقیقت دارند و در عالم واقعیت رخ داده اند ولى باید پرسید چرا خود محمد در زمان حیات خویش با کسى سخنى بر زبان نیاورده و ادعاهایى در این زمینه نکرده است.مشخص است که موضوع بزرگ جلوه دادن و اغراق در بازگویى از زندگى محمد و سایر پیامبران دینى بعد از مرگ انان شدت و حدت گرفته و مبالغه تا اندازه اى بالا میرود که محمد را علت افرینش دنیا تعریف مى کنند.همانطور که اشاره شد محمد پدوفیل حتى براى یکبار هم که شده ادعاى اعجاز نکرده و این بعد از مرگ اوست که کارخانه ى معجزه سازى مسلمین بکار مى افتد و از وى شخصیت مافوق بشرى به تصویر مى کشانند.در واقع خرافات ذهن انسانها دامنه اى گسترده ترى بخود گرفته است که باید بدانها پاسخ داد و دلایل و عواملش را روشن ساخت .باید پرسید که هدف از این مبالغه و اغراق در طول تاریخ چه فاکتورهایى بوده است.

در خود قران محمد در بیش از ٢۵ مورد به موضوع معجزه اشاره مى کند که در ان مخالفین و عنادین محمد از وى مى خواهند که معجزه اى برایشان ظاهر سازد تا به اسلام روى اورند .ولى محمد در جواب به انها با توسل به شیوه هاى مرموزانه و ترفند و حیله هاى مختص خود عدم توانایى هایش را توجیه مى کند.محمد در همین ٢۵ ایه جواب دندان شکنى به خود مسلمین مى دهد که همانطور در بالا درج شد سعى در اغراق شخصیت و زندگانى وى دارند.محمد در اکثر این ٢۵ ایه در جواب به طرفینش سکوت را اختیار کرده و با صراحت اعلام مى نماید که من هم مانند شما از نوع بشر هستم که از جانب خدا ایات برایم وحى شده است.یعنى به گفته اى خود قران محمد تنها خود را مامور ابلاغ ایات معرفى مى کند و خود را در رده اى انسانها قرار مى دهد .ولى همچنان که در عصر امروزى شاهدیم از این شخصیت منفور چه تصویرهایى که ترسیم نکرده اند.

یکى از ضد و نقیض ترین ایاتى که در قران امده است و در واقع میتوان گفت یکى از ارکان اصلى خرافه اى اسلامى را به تصویر مى کشد ایات ١٠٩ الى ١١١سوره اى انعام است که چنین امده:”مشرکان بخدا سوگند یاد کردند که اگر محمد ایتى(نشانه یا معجزه)ظاهر سازد و یا یکى از تقاضا ها انجام شود ایمان مى اورند .اى محمد به انان بگو ایات نزد خداوند است (یعنى در دست من نیست)مى دانید اگر ایتى هم نازل سازم باز ایمان نمى اورند ،انها را در گمراهى خود باقى بگذاریم.اگر از اسمان فرشته نازل شود و اگر مردگان به سخن درایند و همه اى امور خارق العاده در برابر انها باز نهیم باز ایمان نخواهند اورد مگر اینکه خدا بخواهد اما اغلب انها نمى دانند”.یا در جایى دیگر نوشته است که “ما چشم و دل ایشان را از گرویدن به حق بسته ایم”.

این ایات اثبات مى کند که محمد چنان زیر فشار و مضیقه ى مخالفین قرار مى گرفت که وى را وادار مى کردند براى اثبات حقانیتش معجزه اى ظاهر سازد تا ایمان اورند.نکته اى جالب اینکه در خود قران امده که هدف از اوردن محمد اینست مردم را هدایت کند .خوب اگر هدف چیزى غیر از این نیست چرا نباید معجزه ایى ظاهر سازد که به اسانترین شیوه به روى اورند .معجزه ایى که براى خدایى که دنیا را در شش شب و روز افرید امر بدیهى و ساده اى است.پس هدایت کردن و نکردن انسانها در ذاتشان در دست خداست .در این صورت ابلاغ پیامبر به خودى خود مقوله اى بى ارزش و چرندى قلمداد مى شود.در ادمه باز مى گوید اگر باز هم معجزه اوریم معلوم نیست ایمان بیاورند .باید پرسید از کجا معلوم که در وقوع چنین اتفاقى ایمان نمى اورند و اگر تا ان سطح بدین مولفه اعتقاد دارد چرا در تبلیغ و ترویج چرندیاتش اصرار مى روزد.اصرارى که ابتدا با دورویى و خوشرویى خود را نشان دادن که سرانجام سر از شمشیر عمر و یارانش در اورد.نکته اى جالبتر اینکه اشاره مى کند که چشم و دل ایشان را بسته ایم.همانطور که مى دانیم مسلمین همچنان بر این باورند که قوه اى ادراک انسان در دل انسانها قرار گرفته نه در مغز انها .محمد نیز خود جزو ان دسته از افراد بود که چنین مى پنداشت.خداى محمد هم از لحاظ علمى به سطح مطلوب نرسیده بود که از این واقعیت ذات بشرى مطلع باشد و به همین دلیل اطلاعات نادرستى در اختیار پیامبر عظیم الشانش قرار مى داد.پنداشتى که به حدى غیر علمى و ابلهانه است که مفسرین اسلام با مراجعه به روایات و احادیث جعلى و ساخته ى ذهن بیمارشان ان را توجیه مى کنند.

در واقع محمد با روش نفى و نیاوردن معجزه خود را از گردن توقعات خالى مى کند ولى علیرغم تمام ضعف و ناتوانى هایش در راستاى احقاق مطالبات مخالفین بر این نکته پا مى فشارد که اگر شما بر این باور هستید که قران در نوع خود معجزه اى بشمار نمى اید پس یک سوره مانند ان بیاورید.ریچارد داوکینز یکى از منتقدین نامدار ادیان و مذاهب بدرستى بیان مى کند این حرف محمد صحت دارد زیرا کسى نمى تواند همانند محمد انچه در قران بدان اشاره شده است بیاورد زیرا خیلى دشوار است که در یک کتاب تا این حد چرندیات و حرف هاى بى ربط با دنیاى واقعى را بر زبان اورد .به نظر من هم قران از این منظر یک معجزه اى بى نظیرى است که کمتر در طول تاریخ همانند ان به چشم مى خورد.

محمدى که تا دیروز در بین اعراب فردى عادى به حساب مى امد و از کوچکترین امتیازاتى در طایفه اش بهره مند نبود .کسى که تا دیروز شتر چرانى بیش در صحراهاى خشک و بى اب و علف عربستان نبود ولى امروز مدعى است که وى از جانب الله (خداى اسلام)به وى امر شده است که مردم را به قول خودش به راه راست هدایت کند.انهم در زمان و مکان خاص انزمان مکه و مدینه که چنین مى پنداشتند که گردن نهادن به چنین امرى مستلزم اوارگى و نابودى تمام عادات و سنن گذشتگانشان است،عاداتى که قرن ها از اجدادان خود به ارث برده و به نوعى بدان خو گرفته اند.

محمدى که از همان دوران کودکى با ذکاوت و فراست خود رفتار و اعمال سران قریش را مورد تفتیش قرار میداد.طایفه اى که در دوران خود نسبت به سایر طوایف عرب از برترى “اقتصاد،،سیاسى،اجتماعى”برخوردار بودند.قدرت این طایفه بدون شک به وجود خانه کعبه مربوط مى شد.خانه اى کعبه اى که در انزمان مرکز زیارت اعراب بت پرست بود زیر نظر این طایفه بود.محمدى که مشاهده مى کرد این مردم سنگ سیاهى را مى بوسند و از ان طلب بخشش گناهانشان را دارند.خود سران قریش بخوبى میدانستند که کارى از این خدایان سنگى ساخته نیست.پس سکوت و احترام ظاهرى انها به “لات،مناى،عزى”مبنى بر مصلحت هایى بود که قدرت بدست اورده اى طایفشان را در ان مى دیدند.اگر این منبع اقتصادى از انان سلب شود دیگر کسى به خانه کعبه براى پرستش بت ها نخواهد امد و انان نیز قادر نخواهند بود که اشیاى خود را با قیمت هاى گزاف به سایر قبایل عرب بفروشند و از این راه ثروت گزافى بدست اورند.زیرا با از دست دادن و افشاى ماهیت دروغین کعبه شان به یکباره قدرت اقتصادى خود را از دست داده و در ادامه اعتبار سیاسیشان نیز بر باد فنا خواهد رفت.

عقده هایى که محمد با ان در صحراى عربستان شب و روز را سپرى میکرد سرانجام در سن یازده سالگى در وى جان گرفت و به نوعى انقلاب درونى در محمد شکل گرفت.وى در این سال با ابوطالب به شام رفت که در انجا شاهد ظهور دنیاى نوینى شد ،دنیایى که با دنیاى محمد در مکه فرسنگ ها فاصله داشت.دیگر اثرى از جعل و خرافه به شکل مکه و نشانى از اعمال وحشیانه اعراب قریش و سایرین مشاهده نمى کرد.سفرى که روح تازه اى در محمد دمید و به نوعى میتوان ان را نقطه اى اغاز محمد به سوى اهدافش در نظر گرفت.لازم به ذکر است جامعه اى شام انزمان از لحاظ پیشرفت فرهنگى ،اقتصادى و سیاسى در سطح مطلوب و بالایى قرار نداشت ولى در مقایسه با اوضاع مکه از شرایط مطلوبترى برخوردار بود.)خود مارکس هم زمانى که به موضوع محمد و شکل گیرى اسلام اشاره کوتاهى مى کند سفرات محمد را جرقه و اتفاق بزرگى در زندگانى محمد قلمداد مى کند و یااور مى شود که این سفرها سراغاز شکل گیرى و قدرت گیرى محمد در رسیدن به خواسته هایش بشمار مى اید.بى دلیل نیست که میتوان وى را جزو یکى از بزرگان تاریخ بشر بحساب اورد.

در رابطه با زندگانى دوران کودکى محمد اسناد و مدارک خاصى در دسترس نیست که بتوان انرا مورد مطالعه قرار داد .ولى این امر بر همه واقف است که محمد در همان دوران کودکى اش این ارزوها و خیالات را در فکرش پرورش داده و در راستاى این تلاش خود را به عمل اورده است.محمدى که بنا به خود گفته هاى قران میتوان استنتاج کرد که نوعى رشک و حسادت در رسیدن به قدرت از دوران کودکى اش در درونش شکل گرفته و با گذشت زمان به نقطه اوج رسید.ایه ى ٨٨ حجر :به سوى مردمان متمتع چشم مدوز و بر انها اندوهگین مباش و نسبت به انان فروتنى کن.

البته انچه را که از جانب مفسران و مبلغان اسلام مشاهده مى کنیم در مورد اینکه در انزمان بت پرستى در بین تمام مردم عقیده ى رایج بوده با واقعیت انزمان سازگار نیست و همخوانى ندارد.زیرا بسیارى از بزرگان عرب معتقد بودند که در قرن ششم میلادى بهره اى از تمدن در میان برخى از مردم مکه وجود داشته و موضوع خداشناسى نیز انچنان که در بوق و کرنا ازجانب مسلمین زده مى شود مجهول نبوده و در گوشه و کنارهایى خداپرستى و یکتا پرستى موجود بوده.در خود حجاز نیز مخصوصا یثرب به سبب وجود طوایف مسیحى و یهودى پرستش خداى یگانه امرى ابتدا به ساکن نبوده است.به نوعى یکى از موارد مهمى بشمار مى اید که به نوبه اى خود در شکل گیرى افکار محمد تاثیر بسزایى داشته است.یک نمونه از ان که در کتاب ٢٣ سال امده گویا قبیله اى بوده اند که به دین ابراهیم گرویده و خود را حنیف مى نامیدند.

خود محمد در قران به قوم هود در عاد و صالح در قوم ثمود و شعیب در مدین اشاره مى کند.اشارات محمد این واقعیت را براى ما مشخص مى کند که در نقاط مختلف عربستان عده اى مردم را به ادیان و خداپرستى دعوت نموده اند و اصنام را مورد ملامت و سرزنش قرار داده اند.حتى در میان طیف انتلکت و روشنفکر جامعه ى انزمان بخصوص شعرا کسانى یافت مى شوند که بر علیه بت پرستى برخاسته و تبلیغات کرده اند.امیه بن ابوصلت یکى از شاعرانى بشمار مى اید که در این راه قدم گذارده و درزمان خود به شام سفر میکرد و داستانهایى را که محمد بر زبان مى اورد بخوبى از ان خبر دار گشته.چنانچه وى در اولین ملاقاتش با محمد اسلام نیاورد و اذعان کرده بود که من بیش از محمد از اخبار ملتها اطلاع دارم.

موضوع الله نیز از این منطق مستثنى نیست.بسیارى از شاعران عرب در اشعارشان واژه یا کلمه اى الله را استعمال کرده اند ،به نوعى بسیارى از افراد عرب و بخصوص قریش نام عبدالله داشته اند که پدر محمد خود نمونه اى بارز ان است.این اسناد حکایت بر این واقعیت دارد که کلمه اى الله در میان اعراب بیگانه نبوده است و از سابقه اى خاصى برخوردار بوده است.اعجاز محمد در این است که از پاى ننشست و علیرغم تمام اتهامات و تهدید به کشتن ها و شکنجه ها مقاومت کرد و الله ساخته اى ذهن خود را به الله هاى قبلى ارجحیت داد و با زور شمشیر براق اسلام خداى خودش را بر قبایل اعراب عربستان تحمیل کرد.

ولى علیرغم همه اى اینها نمى توان منکر این شد که وى جزو یکى از نوابغ بوده است ،حتى عده اى بر این عقیده اند که وى جزو یکى از قدرتمندترین مردان خودساخته اى تاریخ است ،به نوعى که وى را با لنین رهبر بزرگ پرولتاریاى جهان مقایسه مى کنند.البته هدف من در اینجا از ذکر این مساله این نیست که شخصیت این دو نفر را در کنار همدیگر قرار دهم ،زیرا خواسته و اهداف این دو شخصیت اندازه اى زمین و اسمان با هم فرق دارد.ولى محمد کسى بود که تک و تنها و بدون هیچ قدرت مشخصى علیرغم تمام تزلزلات و استرس هایش خواسته هاى خود را به مخالفینش تحمیل کرد.

انطور که در تاریخ نگارى واقعى در مورد اسلام مشاهده مى شود یک موضوع برایمان نمایان است و ان بى ارزش جلوه دادن قران که همان مانیفست سیاسى محمد است مى باشد در نزد خود و اطرافیانش است.شاید خود محمد این فکر به دهنش خطور نمیکرد روزى برسد که خیالات ساخته و پرداخته اى ذهنش تا این حد رشد پیدا کند که در نهایت امر منجر به تشکیل دولت اسلامى در جزیره عرب شود ،بخصوص بعد از مرگ وى.این واقعیت بر ما مستور نیست که ادیان و بخصوص اسلام در واقع یک برنامه اى سیاسى ،اجتماعى و تا حدودى اقتصادى مشخص بدوران خود محسوب مى شوند که از جانب پیامبران ادیان نسل به نسل گشته و قالب و چهارچوب هاى مختلف و متمایزى بخود گرفته است.در واقع ادیان هر کدام به نوعى ادامه دهنده اى خط و مشى هم در طول تاریخ بوده اند که هر کدام با توجه به شرایط و محیط جغرافیایى و سطح ادراک و شعورى که در بین مردمان انزمان حاکم بوده از جانب بنیانگذارانش شکل گرفته اند.

قران در زمان خود محمد از ارزش خاصى برخوردار نبوده ،زیرا محمد در زمان حیاتش هیچ تلاشى نورزید جهت اینکه ایات را جمع اورى نماید .یکى از دلایل عمیقى که امروز در بین مسلمین جهان بخصوص بین ایین تشییع و تسنن رواج گرفته این است که چرا قران را مطابق نسخه اى على بن ابى طالب یعنى بر حسب تاریخ نزول جمع اورى و تدوین نکرده اند.انچنان که به قران نگاه مى کنیم شاهد درهم بودن ایات مکى و مدنى مى شویم که از هم سوا نشده اند یعنى قران امروزه مبتنى بر بزرگى و کوچکى سوره هاست و بعضى ایات مکى در سوره هاى مدنى و ایه هاى مدنى را در ایه هاى مکى گنجانیده اند.ایاتى که از لحاظ ادبى و قراعد زبانى بیش از ١٠٠ مورد تحریف در ان به چشم میخورد،برخلاف انچه که مسلمین ادعا دارند در قران نظم ادبى خاصى بکار گرفته شده است.براى نمونه یکى از کاتبان قران که عبدالله بن سعد بن ابى سرح نام داشت از اسلام روى گردان شد که دلیل این کارش صرفا بدین موضوه بر مى گردد که گاهى اوقات با اجازه محمد ایات را دستکارى میکرد.وى جزو شش کسى بود که محمد در زمان فتح مکه دستور داد هر جا وى را یافتند به قتل برسانند.انچه که تاریخا بدان اشاره شده این موضوع بدست مى اید که قران در زمان خلافت عمر یعنى بعد مرگ محمد تدوین شده است.بسیارى از مبلغین دین اسلام چنین باور دارند که اگر قران در دوران خود محمد جمع اورى و تدوین مى شد امروزه شاهد این سطح از تفاسیر و تعابیر متفاوت از هم نمى شدیم.این ادعا نیز در ذات خود دیدگاه به غایت ارتجاعى و پوشیده است.

مسلمین معتقدند که کسى نمى تواند در قران تغییراتى ایجاد کند زیرا ایات کتاب از جانب الله پاسدارى مى شود.على دشتى در کتاب ٢٣ سال مى نویسد که عده اى از روشنفکران دینى باور دارند بسیارى از ایات قرانى در دوران جنگ و غزوات اسلامى مفقود گشته یا نابود شده اند،شمارى نیز که بر روى برگ درختان بوده اند حیوانات ان را خورده اند .وى همچنین ادعا مى کند که بسیارى از روشنفکران خود دین اسلام بر این نکته باور داشته و دارند و به ان سند مى ورزند.”البته من در این زمینه همانند اقاى دشتى نمى اندیشم و بر این باور نیستم که کسى مبلغ دینى باشد و در همان حال روشنفکر نیز باشد.

با مطالعه در ایات مکى و مدنى به وضوح متوجه مى شویم که متود و سبک گفتار محمد در دو بعد کاملا متمایز قرا گرفته است که هر کدام به نوع خود نشات گرفته از وضع موجود انزمان مى باشند.محمدى که در ایات مکى تا حدودى از خشم و نفرت درون خود کاسته و کمتر در ایاتش به موارد جنگ و خونریزى اشاره مى کند .البته منطقى است که محمد تاکتیک سیاسى مرموزانه اى در راستاى حفظ بقایش اتخاذ کرده است.زیرا همانطور که در بالا اشاره کردم محمد در مکه از قدرت اقتصادى،سیاسى،اجتماعى مطلوبى برخوردار نبود و از دید مردم مکه همان شترچران صحراهاى بى اب و علف مکه بشمار میرفت .بنابراین محمد با زبان نرمترى نسبت به دوران مدینه سخن مى گوید.اگر محمد غیر این عمل مى کرد در همان ابتداى کارش مرگ خود را خریده بود.اما بعد از ١٣ سال ،حماسه و غزوات”بیش از ۶٠ غزوات”چهره اى وحشى و خونخوار وى را به تصویر مى کشد که یک تنه در برابر روساى قبایل ایستادگى کرد و براى رسیدن به تحقق امال و ارزوهایش به هر وسیله اى ضد انسانى متوسل مى شود و با ادبیات مرتجع و زننده اش مخالفینش را تحقیر مى کند.محمدى که در مکه از “لکم دینکم ولى دین”سخن مى گوید”در صورتى که در مدینه از ایه”ما براى اثبات تو اهن را در زمین قرار دادیم”یعنى براى غلبه بر دشمنان خود میتوان با استفاده از اهن که منظور اینجا شمشیر است استفاده کرد.پارادکس از این عیان و اشکارتر.از این ناسخ و منسوخ ها دفعات مکرر در قران امده است و دال بر این دارد که خداى محمد در اظهار نظرات خود تجدید نظر و حرفها و مواضعش را با توجه به نیازهاى محمد در شرایط مکانى و زمانى خاصى بیان مى کند.براستى که خداوند قادر و توانایى است.

یکى دیگر از ادعاهاى پوچ و بى اساس مسلمین این امر است که ادعا مى کنند محمد پیامبرشان برى از هرگونه گناه بوده است.ادعایى که دروغ و ریاى محض است.گویند که روزى مخالفین چنان بر وى فشار مى اورند و سعى در ناراحتى پیامبر مى کنند که در مقابل براى رام کردن و ارام کردن انان خدایشان را بلند پرواز معرفى مى کند و بدان ها احترام مى گذارد و بخاطر همین رفتار از محمد به وى احترام مى گذارند و با وى به سجده مى روند.ولى بعدا محمد به شرایط طبیعى خود بازگشته و ایه ى بر زبان مى اورد که “قبل از تو نیز این امر براى سایر پیامبران روى داده و شیطان مطالبى بر زبان انها جارى ساخته است”.

همانطور که مى بینیم در سوره هاى مکى ایات متعددى به چشم میخورد که مخالفین محمد وى را مورد اتهام قرار داده و وى را جادوگر،دیوانه و …..وصف مى کنند.حتى روزى که زن ابوجهل وى را سرزنش مى کند و کار بجایى میرسد که محمد سعى مى کند خود را از بالاى کوه پرت کند که مانع از این امر مى شوند.این امر بدیهى است که عده اى از انسانها تحت فشار و مضیقه اى فکرى و روانى که با ان مواجه مى شوند و راه هاى صعب العبورى را در جلوى خود مشاهده مى کنند و از پیروزى بر مخالفین و غلبه بر انها مایوس مى شوند از در سازش و تمکین وارد شده و به نوعى به خواسته اى طرف تن در مى دهند.محمد نیز در سال هاى اول به قول خود ادعاى پیامبریش صاحب چنین احساسى بوده و همان امر وى را وادار کرده که چهره اى نرمترى از خود به نمایش بگذارد.در قران در باب همین موضوع امده :”نزدیک بود تو را فریب دهند و جز انچه ما به تو وحى کرده ایم بگویى.در این صورت با تو دوست مى شدند ولى ما تو را از این لغزش نگاه داشتیم و گرنه عذاب اخرت را براى خود ذخیره کرده بودى.

این ایه متناقض همان چیزى است که مسلمین بدان استناد مى کنند و مدعى هستند که خداوند دنیا را بخاطر وجود وى افرید ،محمدى که تنها فردى است که از گناه برى بوده.اگر طبق دیدگاه سرنوشت به ایه بنگریم خود ایه متناقض با این مولفه است که اگر قرار است سرنوشتى در کار باشد پس معلوم است محمد در اینده هم پاک خواهد بود،چیزى که مسلمین ادعا مى کنند.پس در چنین صورتى چرا باید گفته شود امکان داشت به گناه الوده شود.یا در جاى دیگر قران امده مگر گمراه نبودى که هدایتتت کردیم.ولى این دسته از اتفاقات در شرایط مکه روبروى محمد سد نمى شوند و در انجا از موضع قدرت با مخالفین وارد کارزار مى شود.

شواهد تاریخى این حقیقت را به اثبات میرساند که اسلام در مکه رشد و نما نیافت و محمد در طول سیزده سال با توسل به دروغ،ریا،نرمخویى نسبت به مدینه و… نتوانست مردم زیادى را دور خود جمع کند و اهداف خود را به تفوق برساند.گویند که همراهان وى به ١٠٠ نفر نمى رسید.محمدى که انچنان تشنه اى قدرت بود که نه وعده و وعید،نه تمسخر و استهزا،نه تهدید به مرگ و مواردى متعدد نتوانست اراده اى وى را به زانو در اورد ،بطورى که همه اى این موارد در مقابل وى بى ارزش جلوه مى شدند.همین اصرار بر عقایدش مخالفین را وادار کرد که تصمیمى بگیرند مبنى بر اینکه وى را به قتل برسانند.همین تهدیداتى که عامل سفر محمد از مکه به یثرب شد.

با مطالعه در صفحات کتب تاریخ ورق هاى رنگین و سیاهى در لابلاى سیر زندگانى انسان ملاحظه مى کنیم که هر کدام به شکلى از اشکال تاثیر خود را بر جاى گذاشته است و مهر خود را بر پیشانى تاریخ کوبانده است.یکى از ورق هاى سیاه و ننگینى که شاید یکى از ننگین ترین صفحات تاریخ است روز دوازدهم ربیع الاول (اکتبر ۶٢٢ میلادى)است یعنى همان روزى که محمد به یثرب امد.روزى که در ذهن تاریخ حک شده است.روزى که محمد ماسک را از چهره اى خود برداشته و با تغییر عقاید خداى رحمان و رحیمش به این قناعت میرسد که دیگر دوران “لکم دینکم ولى دین”بسر امده و با استفاده از اهن که برایشان فرستاده میتواند حرف هایش را به کرسى بنشاند.روزى که سراغاز جنایت و هالاکاست بشریت بعد تازه اى بخود میگیرد که تا امروز نیز بنا به لطف سرمایه دارى و حاکمان سیستم سرمایه دارى همچنان سکوى اول جنایت را قاطعانه بخود اختصاص داده است.گاهى سلسله اتفاقات کوچکى در زندگى ما انسانها رخ مى دهد که با مرور زمان تحول چشمگیرى بخود مى گیرد .محمدى که از صفر شروع کرد و به اوج خود در جنایت ضد بشرى رسید.محمدى که شاید برایش رسیدن به چنین قدرتى یک رویاى دست نیافتنى و کبیر تلقى مى شد.محمدى که در ابتداى هجرتش با یهودیان هم دست مى شود و تا زمانى که کم کم قدرت در دست مى گیرد انان را نیز از خانه ها یشان بیرون مى کند.پس از این سفر سیماى دیگر محمد نمایان شد که ایات مکى و مدنى تفاوت فاحش این تغییر سیما را نشان مى دهد.اکنون نه تنها در مقابل مخالفین نرمخو بلکه فرمان جهاد سر میدهد و مى گوید هر جا کافران را دیدید به قتل برسانید.محمدى که ٧٢ بار در مکه از نهى قتل و کشتن انسانها سخن مى گوید امروزه براى رضاى خداى مهربانش نیاز به ریختن خون دارد چونکه خدایان تشنگى شان گویا تنها با ریختن خون دیگران رفع مى شد.تشنگى که امروز و امروز نیز رفع نشده.

محمدى که قریب به سى سال این عقاید را در ذهن خود پرورش داده و اکنون به این قناعت رسیده که باید جهت پایه ریزى دولت اسلامى اش اقدامات لازم را بکار برد،اقداماتى که در نهایت مکر و حیله و ذکاوت محمد سرانجام به بار نشست و قادر شد افکار شوم و تاریک خود را در قالب دولت اسلامى عربى شکل دهد .افکارى که لکه اى ننگینى بر صفحات تاریخ بشر محسوب مى شود. بر گرداندن قبله از مسجد الاقصى به کعبه در دومین سال هجرتش نخستین حرکتى است که در راستاى تشکیل دولتش انجام مى دهد.محمد در مکه حرکات اساسى را در راستاى بقدرت رسیدن هدف به فرجام رساند.دولتى که نیاز به برنامه ها و استراتژى هاى خاصى دارد براى اینکه اطرافیان را حول برنامه اى خود گرد اورى کند.محمد در واقع با کمک گرفتن از تجاربى که در دوران کودکى که در حال سفر با شام بدست اورده بود قادر شد پایه هاى اساسى دولتش را پایه ریزى کند.برنامه هایى که به قول منتقدین وى از همان دوران تاکنون نشان دهنده اى خط و مشى جدید نبوده ،جز تکرار توهمات تاریخ گذشتگان مسیح و یهود البته با کمى تغییر در متن مطالب.محمد در قران یا همان برنامه اى دولت سیاسى اش از داستان هاى ادیان ابراهیمى مرتب سخن بر زبان مى اورد و از اداب و سنن انان اقتباس مى کند.به نوعى که محمد ادیان ابراهیمى را همانند ایینه اى مى نگریست که در ان دولت اسلامى اش را مشاهده مى کرد ،در واقع شاهکار محمد به همین موضوع بر مى گردد.ذکر چند نمونه خالى از لطف نیست که اشاره شود.براى مثال روزه ،نماز و حج که یکى از ارکان پنج گانه اى اسلام بشمار مى ایند به همین مقوله ختم مى شوند.نماز و روزه اى که در اکثر یا میتوان گفت در همه اى ادیان امده است .حج نیز تاریخ خاص خود را دارد و در بین اعراب براى تثبیت عادات قومى عرب مقرر گردیده .عادات و رسومى که در زمان عصر جاهلیت اعراب رایج و متداول بوده.عاداتى که منبع در امد مهمى براى طایفه اى قریش که محمد از ان بود تلقى مى شد.محمد در اسلام همام فرهنگ گذشتگان را احیا مى کند تنها با این تفاوت که خدایان بتى را از کعبه بیرون مى اورد و در هم مى شکند و بجاى ان الله خیالى خود را به عرش اعلى میبرد.

در اسلام تنها دو فریضه است که زاییده اى افکار محمد است و ان دو چیزى جز جهاد و زکات نمى باشند.اگر در ادیان قبل از این فرایض خبرى نیست دلیلش را میتوان در هدف ویژه اى که محمد تعقیب مى کرد به تصویر کشاند.زیرا اهداف محمد با توجه به شرایط مکان و زمانى اش با دوران سایر پیامبران متمایز بوده است.دو فریضه اى که نقطه قدرت جنبش اسلامى محمد در دوران خود محسوب شده زیرا محمد توانست به هدف خود نایل اید.هدفى”تشکیل دولت اسلامى”که بدون داشتن ارتش و پایه اى اقتصادى بى معنا جلوه مى گشت.

محمد با استفاده از این دو ابزار غزوات خود را اغاز کرد و از لحاظ اقتصادى و سیاسى روز بروز در موضع قوى ترى قرار گرفت .اهداف اقتصادى محمد که زکات نشانگر ان است با تنظیم امور مالیاتى بر دیگران به موضوع مهمى در این مسیر صعب العبور مبدل گشت.همچنین در این زمینه امور خیر و انفاق اختیارى که در مکه از ان دم میزد دیگرش کارایى اش را از دست داده و به شکل مالیاتى درامد تا جوابگوى هزینه اى دولت تازه تاسیسش باشد.محمدى که در هنگام ورود به یثرب از لحاظ اقتصادى در پایین ترین حد خود بود با گذشت یک سال و نیم از ورودش به این شهر توانست یهودیان و مسیحیان را که از لحاظ مالى ثروتنمد بودند با زور شمشیر تحت فرمان خود در اورد.این موضوع را نباید فراموش کرد که کمک و اتحاد مسیحیان و یهودیان سراغاز شکل گیرى قدرت محمد در یثرب قلمداد مى شود.مسیحیان و یهودیانى که قصدشان این بود که با استفاده از محمد بر دشمنان دیرین خود همان قبایل مکه بخصوص قریش بودند غلبه کنند و یثرب را به جایگاه اول اقتصادى و سیاسى ارتقا بدهند.ولى انها نتوانستند برنامه هاى خود را به کرسى بنشانند و از اب گل الود ماهى را شکار کنند که در اخر کار خودشان در وهله اى اول دامنگیر نقشه هاى شوم محمد شدند.مسیحیان و یهودیان که در اوایل هجرت محمد به شیوه اى کاملا مسالمت امیز در کنار هم شب و روز خود را سپرى مى کردند اکنون زیر ضرب شمشیرهاى براق اسلام گردن زده شدند.بنا به روایات تاریخى تنها در یک روز با فرمان محمد گردن ٧٠٠ تن از انان زده شد.

موضوع مجادله و نقض ادیان از دیدگاه دین مشخصى بطور مثال یکى از فاکتورهایى است که باید مورد نقد و بررسى قرار گیرد.بطور مثال مبلغین اسلام با دلایل و مدراک اسلامیشان دین متقابل را نفى مى کنند و انرا خرافه مى پندارند و به نوعى سعى در این دارند که دین خود را بر سایر ادیان برترى دهند و خرافات خود را با همان استدلال هاى اسلامى شان به کرسى بنشانند.ولى علیرغم اینکه همه ى ادیان را خرافه و نادقیق تعریف مى کنند اما دین خود را بر حق و از جانب خدا مى پندارند وسعى در تعریف ان دارند.هر یک از ادیان بر این باور استواراند که خدا پیامبرانشان را براى راهنمایى بشر فرستاده و قصد هدایت انان را داشته است.ولى اگر به خود زحمت به خرج دهیم و نیم نگاهى به چند ایات قرانى بى افکنیم متوجه پوچ بودن چنین ادعایى بنا به خود ایات قرانى خواهیم شد.مگردر خود قران نیامده که محمد به نقل قول از الله بیان مى کند که خداوند انکه را دوست دارد به راه خودش هدایت مى کند و انچه را نخواست جزو کافرین و مرتدین قلمداد و سزاى اتش براى انان در نظر گرفته است براى نمونه در ایه ى٧١ سوره قصص امده است:”تو هر که را بخواهى بتوانى هدایت کرد.ولى خداوند هر که را خواست هدایت مى کند”.بر اصل این ایه این برداشت منطقى بدست مى اید که هدایت و گمراهى بشر در دست خداوند است.در واقع با همان گفته هاى خودشان یکى از اصول دین که همان “نبوت”است بنیان منطق خود را از دست مى دهد و غیر علمى بودن این امر برایمان اشکارتر مى شود،زیرا اگر قرار بر این است که خدا خودش انتخاب مى کند چه کسى ایمان مى اورد یا نه پس چه لزومى دارد که پیامبرى را براى انان مامور کند.ولى همین معتقدین به اصل نبوت چنین برداشتى را ارئه مى دهند که چون دنیا سراى اخرت است بنابراین خوب و بد باید از هم سوا شود.

این روش نقد به گونه اى خود نه تنها باعث تضعیف ادیان و مذاهب در سطح کلى نشده بلکه نتیجه اى بالعکس داده و به خرافات دینى دامنه اى وسیعترى داده است.ولى وظیفه اى ما کمونیستها به عنوان پیروان علم چیزى بیش از این نیست که باید کلیه اى ادیان را از زاویه اى علم و منطق ،خرافه و مرکز توحش پنداشت و چنین تصویرى از همه اى ادیان ارائه داد.در غیر این صورت چنین برخورد و نگرشى در همان بعد منتقدین دینى نسبت به سایر ادیان خواهد بود.

ایه ى ٧١ سوره قصص:”تو هر که را بخواهى بتوانى هدایت کرد.ولى خداوند هر که را خواست هدایت مى کند”.بر اصل این ایه این برداشت منطقى بدست مى اید که هدایت و گمراهى بشر در دست خداوند است.

بخش اول نوشته ام را با این جملات دقیق و رادیکال منصور حکمت به پایان خواهم رساند.منصور حکمت در اسلام و اسلام زدایى مى نویسد:به نظر من،این نهایت بى حرمتى به علم و به شعور اجتماعى زمان ماست،اگر هر توجیهى و هر مهملى که اسلامیون در حال هزیمت به روى جامعه پرت مى کنند را به عنوان مبحثى براى تجزیه و تحلیل و موشکافى علمى بپذیریم… فرد در اسلام چه راستین و چه غیر ان،بى حقوق و بى حرمت است.زن در اسلام برده است.کودک در اسلام در ردیف احشام است.عقیده ى ازاد در اسلام معصیت و موجب عقوبت است.موسیقى فساد است.سکس،بدون جواز و بدون داغ مذهب بر کپل مرتکبینش ،گناه کبیره است.این دین خون و مرگ و عبودیت است.راستش همه ى ادیان همین اند،اما بیشتر ادیان را بشریت ازاد اندیش وازادیخواه در طول صدها سال در قفس کرده است.این یکى را هرگز نگرفتند و مهار نکردند.چرخ میزند و نکبت مى افریند.

به امید روزى که این لکه اى ننگ از زندگى ما انسانها کنار زده شود و شاهد جنایات اسلامى و ادیان نباشیم.هدفى که تنها با در هم شکستن سیستم ضد انسانى و وحشى سرمایه دارى ممکن خواهد شد و به فرجام خواهد رسید.

زنده باد ازادى،برابرى،حکومت کارگرى

ژوبین خضرى

منابع

٢٣ سال پیامبر اسلام نوشته اى على دشتى

اسلام و اسلام زدایى”منصور حکمت