اتحاد شوم علیه حکمتیستها

 عباس رضایی

بگذار طبقه ما به صلیب کشیده شود اما اصول ابدی دست نخورده بماند!

قبل هر چیز می خواهم قول دهم که وارد جزئیات این بحث های سبک نخواهم شد،قول می دهم برای هر پاراگراف سندی عرضه کنم، قول می دهم از همه شیپور های رسوایی دیگران حتی یکی از آنها را به صدا در نیاورم و قول می دهم بحث سیاسی کنم.

بحث سیاسی  مقایسه یک چیز عینی با چیز عینی دیگر است،مقایسه یک امکان با امکان دیگر!

اما چه چیزی عینی است و چه چیزی نیست؟ چه چیزی در دنیای سیاست امروز قابل مقایسه است ؟ بحث ما اما امروز به موضع بالا ربط دارد به " اصول ابدی چپ ایران" که می خواهند دست نخورده بماند و همین امر، در مقابل هر گونه حرکت روبه جلو، قرارشان خواهد داد.

قبل از هر چیز نگاهی به پیرامون خود بیندازیم و مقالات  اصول گرایانه این چپ را ورق بزنیم و ببینیم اینترنت  و سایت های اینترنتی این چپ در چه سیاهچال فضایی فرو رفته اند که ظاهرا بی انتها می نماید.

 مدتها است که جای بحث های سیاسی ، قانع کردن دیگران و دلیل آوردن را تخیلات تشعشعات مانیتوری گرفته است.

شبها در خلوت نشستن و تحلیل کردن و آن را با یک کلیک به هزاران نفر ایمیل کردن داستان روزمره مبارزه سیاسی و بحث های سیاسی شده است.

اما به اصول این "چپ" برگردیم!

حزب را فقط باید در میان کارگران ساخت،دست بردن به اسلحه یعنی به کشتن دادن، یعنی ملیتاریزه کردن جامعه، مبارزه علنی یعنی سوسیال دمکراسی،پیشروی در زمانی که کارگران هنوز آگاه نشده اند، یعنی راست روی،حزب یعنی عده ای انسان پا به سن گذاشته کاپیتال خوانده!

برای هرکدام از موارد بالا باید جوابهایی داد. اما این جواب ها را که سالها پیش داده اند و همه نویسنده هایشان  به راست روی و نوکری امپریالیزم متهم شده اند! آیا من هم باید جرات کنم و اجازه دهم با وارد شدن به این بحث این مدال ها را به سینه ام آویزند؟

با این مقدمه قصد دارم به سنگ اندازی های ناموفق همین چپ فضایی، علیه حزب حکمتیست بپردازم، جواب دهم با علم بر این که می دانم من را نیز متهم  می کنند .

حزب حکمتیست در چند سال گذشته با فعالیتهای  خود و خطی که پیش می برد به سرعت عروج کرد و خواسته یا ناخواسته از  اصول این چپ که " که هنوز زمان پیشروی نیست" پا فراتر گذاشت و بعد از آن به نقد همه پایه های اصولی این چپ فضایی رو آورد.

یعنی اینکه حزب حکمتیست بدون اینکه طبقه کارگر ایران به آگاهی سوسیالیستی برسد در میان جوانان و دانشجویان به سرعت رشد کرد، با تشکیل گارد آزادی دست به اسلحه برد و حزبی ساخت که هیچ شباهتی به چپ فرقه ای فوق الذکر نداشت. به همین دلیل مورد غضب مرشدهای کهنسال قرار گرفت و مریدان بی نام و نشان این مرشدهای به عالم خلسه رفته به اصطلاح چپ بخاطر زیر پا گذاشتن اصولشان توسط این حزب از چپ چپ تا راست ترینشان یا هو گویان  نیزه های زنگ زده اشان را به سوی ما نشان گرفته اند .

جالب اینجا است که نقدهای اعضای حزب کمونیست ایران، جریان آذرین و مقدم، زحمتکشان و کمونیست کارگری همه منفریدین به اصطلاح چپ از یک جنس هستند و بسته به نویسندگانشان از نوشتن هیچ چیز دریغ نکردند. ازلودادن هواداران حزب در ایران گرفته تا وصل کردن گارد آزادی به ناسیونالیسم کرد. مهم خود بحث ها و تخیلاتی نیست که نویسندگان قصد دارند به خورد  جامعه دهند، بلکه مهم هدف مشترک این بستر یک پارچه است و این اتحاد نوشته نشده علیه این حزب.

برای نمونه مختصرا به مسئله گارد آزادی نگاهی بیندازیم!

حزب کمونیست کارگری دو نوع در مورد گارد آزادی  می نویسد. محمد آسنگران می گوید وجود ندارد! فقط یک سازمان کاغذی است و مهرنوش موسوی زمین و زمان را شاهد می گیرد که وجود دارد ولی در خدمت ناسیونالیسم کرد است و ناصر اصغری هم آن وسط گیر کرده است پس می نویسد گارد آزادی به گفته محمد آسنگران وجود ندارد و یا اگر وجود دارد پس مهرنوش راست می گوید.

از طرفی دیگر فراکسیون اعلام نشده آذرین در کومله می نویسد که گارد آزادی وجود دارد عملیات می کند و لی با دست بردن به اسلحه در خدمت جمهوری اسلامی است و جناح دیگر کومله معتقد است که این نیرو در خدمت شخص کورش مدرسی است و تازه، تازگی ها هم کودتا کرده است. البته این جریانات دشمنی شخصی با حزب حکمتیست ندارند و تنها مشکلشان وجود چپی است که با اصول آنها جور در نمی آید.  چون فقط ما نبودیم که از این اصول گذشتیم! دانشجوی فلان دانشگاه تهران را بجرم دفاع از آزادی و برابری  زندانی می کنند اینها می نویسند حکمتیست بود. برای اینکه  بتوانند ثابت کنند که،هم روش مبارزه این چپ از نظر آنها غلط است و هم  دانشجوی مارکس خوانده کمونیستی را که اعتقادی به اصولشان ندارد دو دستی تحویل جمهوری اسلامی دهند.

 ایا جوابی روشنتر از این جمله مارکس میتواند گویای وضعیت این دوستان باشد

" قطعا حق یاوه گویی وجود دارد".

تخیلات غیر واقعی یا تفسیر سیاسی.

قبل از پرداختن به این بحث یک اخطار دوستانه به دوستان خیالاتی بدهم، به آنهایی که در مورد پلنوم اخیر حزب نوشتند و در تخیلاتشان به این نتیجه رسیدند که قسمتی از بدنه حزب با کورش مدرسی مشکل دارد و حتی بحث را به جای